یادداشتی برای «چریک پیر»
چه کسی روی «یک درصد» شرط می بندد؟
ف. تابان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۷ مهر ۱٣٨۱ -
۱۹ اکتبر ۲۰۰۲
بهزاد نبوی گفته است دوستانش گاه گاه او را با آن سرباز ژاپنی مقایسه کرده اند که بیست و نه سال بعد از پایان جنگ دوم جهانی، در جنگل های فیلیپین، با تصور این که جنگ هنوز پایان نیافته است، مشغول نگهبانی بود. گفتگوی فیاض زاهد با بهزاد نبوی، مندرج در روزنامه اعتماد روز پنجشنبه ۲۵ مهر ماه ٨۱ که در اخبار روز نیز بخش هایی از آن منتشر شده است، بیانگر این است که دوستان بهزاد نبوی تشبیه هوشمندانه ای بکار گرفته اند. نبوی هنوز با جدیت و زحمت فراوان مشغول نگهبانی از چیزی است که عمرش به پایان رسیده است. او متاسفانه نمی خواهد بپذیرد این «بازی» پایان یافته و اکنون باید به فکر آینده بود.
نبوی در گفتگو با زاهد از مسایل بسیاری سخن گفته است، اما اساسی ترین سخن او تلاش برای اثبات این نکته است که باید به راهی که تا به امروز جنبش اصلاحات پیموده است همچنان ادامه داد. در خلال این گفتگو آشکار می شود که او برای دفاع از این نظریه، تا چه میزان با دشواری روبروست. او مجبور شده است اعتراف کند شانس موفقیت در این راه به «یک به درصد» و حتی «یک در هزار» رسیده است.
نبوی در مخالفت با طرح خروج از حاکمیت می گوید چنین طرحی به معنای آن است که به مردم گفته شود در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن، امکان ادامه اصلاحات وجود ندارد. او این نکته را نیز بر سخنان خود می افزاید: که پذیرفتن چنین طرحی و علاوه بر آن، تاکیدات مکرری که نسبت به مساله بن بست اصلاحات صورت می گیرد، به معنای آن است که مردم از اصلاحات ناامید شوند و اصلاح طلبان نباید مردم را از اصلاحات ناامید کنند، حتی اگر خود ناامید شده باشند! اگر بپذیریم که نبوی در بخش نخست اظهارات خویش محق است، اما روشن است که سخن دوم را به خلاف می گوید.
اصلاحات نه زاده جمهوری اسلامی ایران است و نه با رفتن آن به پایان می رسد. برقراری رابطه ای چنین مستقیم میان نظام جمهوری اسلامی ایران و اصلاحات، اندیشه گمراه کننده ای است که همواره برای نگاه داشتن مردم مسالمت جوی ایران در چارچوب نظام اسلامی و حفاظت از برج و باروی آن عنوان شده است و نتیجه آن نیز همواره قربانی کردن اصلاحات در پای «منافع نظام» بوده است. بهزاد نبوی کسی است که محافظه کاران هیچ گاه کینه عمیق خود را نسبت به او پنهان نکرده اند، اما او یکی از ثابت قدم ترین پیروان و مبلغین چنین اندیشه ای بوده و هنوز هم هست.
شاید برای برخی از اعضا و کادرها و رهبران نظام جمهوری اسلامی که منافع مادی و یا دلبستگی های ذهنی، آن ها را با هزاران زنجیر به این نظام وابسته ساخته است، دنیا، بدون جمهوری اسلامی ایران، معنایی نداشته باشد. اما وقتی در گستره تاریخ بنگریم، می بینیم که صدها «نظام» آمده اند و رفته اند، آن چه بر جا مانده است، «مردم» و «خواست ها و مطالبات» آن ها بوده اند، و این تاریخ، شاهد تلاش مداوم و بدون وقفه جامعه انسانی برای کسب آزادی و رفاه ب وده است، چه در این «نظام» چه در آن «نظام». هیج عقل سالمی نمی پذیرد مردم ایران برای بدست آوردن این مطالبات، که در جهان امروز، جزو پیش پا افتاده ترین مطالبات بشری هستند، راهی را انتخاب کنند که امید موفقیت در آن به یک در صد می رسد.
بهزاد نبوی دلبستگی خود به نظام و راه بی سرانجامی را که جنبش اصلاحات در شش ساله گذشته رفته است، به سبک اکثر سیاست مداران، دلبستگی مردم به این نظام و این راه تعبیر می کند و حقانیت سخن خود را از این جا نتیجه می گیرد. او می گوید مردم این حکومت را دوست دارند و اگر گوشت آن را هم بخورند، استخوانش را نخواهند شکست. آقای نبوی به یاد نمی آورد که مطابق داده های آماری موسسات دولتی، نزدیک به نیمی از مردم از اصلاحات در چارچوب نظام ناامید شده و خواهان تحولات بنیادی هستند. او به یاد نمی آورد که اکثریت مطلق مردم ایران حکومت ولایت فقیه را نمی خواهند و یک جمهوری تماما انتخابی را بر این حکومت فقاهتی ترجیح می دهند. حال سوال این است، اگر آن سرباز ژاپنی در جنگلی دورافتاده، یکه و تنها، از پایان جنگ خبر نمی یافت، آقای بهزاد نبوی که بر کرسی سرخ نیابت رییس مجلس نشسته است، چرا از این همه احوال روشن خبر ندارد؟
نبوی به اصلاح طلبان می گوید حتی اگر خود ناامید هستید و به آینده امیدی ندارید، به مردم نگوئید که اصلاحات شانسی ندارد و آن ها را ناامید نکنید، زیرا راه دیگری وجود ندارد. بهزاد نبوی را «چریک پیر» هم نامیده اند. او خود می گوید در دوران استبداد شاهی که وضعیت از این روزها نیز بسیار ناامید کننده تر بود، تن به ناامیدی نداد و در جستجوی راه، اسلحه به دست گرفت و حتی از چریک های فدایی و مجاهدین خلق نیز بسیار «فراتر» رفت. اما «چریک پیر» امروز، در حالی که دیگران را از ناامید شدن برحذر می داند، خود از همه ناامیدتر است. او دوستان خود را فرا می خواند سرهایشان را پائین بیاندازند و بدون نگریستن به اطراف، از باریکه راهی که خود نیز امید ندارد به مقصد برسد، به راه پیمایی خسته کننده و بی حاصل خود ادامه دهند.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که تو می روی به ترکستان است.
پاسخی که امروز جامعه ایران از بهزاد نبوی و همه کسانی که مانند او می اندیشند می طلبد این است که چرا ملت ایران باید خواست ها و مطالبات خود را در مسیری دنبال کند که شانس موفقیت آن به «یک در صد» رسیده است؟ آقای نبوی مهندس است، ریاضیات خوانده است، با احتمالات آشنا است و می داند وقتی سخن از «یک درصد» گفته می شود، به معنای شکست است، به معنای آن است که شانس موفقیتی تقریبا وجود ندارد. در زندگی عادی هیچ انسانی، هیچ کاسبی، هیچ سرمایه داری و هیج انسان صاحب عقلی حاضر نیست، وارد معامله ای شود که احتمال موفقیت در آن «یک درصد» است. هیچ پزشکی بیمار را با احتمال یک درصد موفقیت به زیر تیغ جراحی نمی برد، هیچ مهندسی به احتمال یک درصد موفقیت، بنایی را بالا نمی آورد، حتی هیچ قماربازی با احتمال یک درصد موفقیت سرمایه خود را به داو نمی گذارد. پس چرا آقای بهزاد نبوی از مردم ایران می خواهد برای تعیین زندگی و آینده خود، همچنان در راهی گام بگذارند و به آن وفادار بمانند، که احتمال پبروزی در آن یک در صد است؟ جالب اینجاست که آقای بهزاد نبوی معتقد است خارج از راهی که او تصور می کند، هیچ راه دیگری هم وجود ندارد. خلاصه پیام و سخن او این می شود که احتمال پیروزی اصلاحات و استقرار دموکراسی در جامعه ما از یک درصد فراتر نمی رود! باید از آقای نبوی پرسید، چه کسی به راستی ناامید است؟
برخلاف نظر آقای مهندس، باید بر این امر پای فشرد که برای نجات اصلاحات و برای پیوستن به شاهراه دموکراسی در جهان کنونی، راه وجود دارد. باید پذیرفت هیچ نظامی هر چقدر هم «مقدس»، مقدس تر از مردم سرزمینی که در آن زندگی می کنیم و منافع آنان نیست. باید پذیرفت آن چه برای کشور ایران و مردم ایران مهم است، دموکراسی، سربلندی و رفاه این مردم است. باید پذیرفت که دنیا در «نظام مقدس» کنونی خلاصه نمی شود. اگر امکان اصلاح و بهبود در چارچوب این «نظام» یک در صد است، در بیرون از آن چه بسا امکانات و موقعیت های بهتری وجود داشته باشد. راه اصلاحات در «بیرون از نظام»، باریک و سنگلاخ، آن چنان که در درون است، نیست. باید کمی درها را باز کرد، از برج و باروی حکومتی که ولایت فقیه بنا کرده است، گام به بیرون بیرون گذاشت و در هوای آزادتری اندیشید. آنجا میدانی فراخ تر و چشم اندازی وسیع تر یافت خواهد شد.
|