یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

علی‌اشرف درویشیان از تجربه‌ی نوشتن گفت


• اورهان پاموک در کشوری زندگی می‌کند که دو روزنامه‌ی آن، پنج میلیون تیراژ دارند. اما تمام روزنامه‌های‌مان را که روی هم بگذاریم، به دو میلیون تیراژ هم نمی‌رسند. چطور می‌خواهیم نویسندگان ما جهانی شوند؟ ما سال‌هاست با سانسور مبارزه می‌کنیم. اعتقاد داریم جواب قلم را باید با قلم داد؛ نه با سانسور. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱۷ می ۲۰۰٨


 
 
علی‌اشرف درویشیان از تجربه‌ی نوشتن سخن گفت و محمد محمدعلی، سیمین بهبهانی، محمود دولت‌آبادی و... از این نویسنده‌ی پیشکسوت گفتند.
 
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درویشیان روز گذشته (پنجشنبه) در نخستین برنامه‌ی «شب‌های تجربه»ی نشر ثالث گفت: در کتابی که به اسم نوشتن درمی‌آمد، از من پرسیده بودند که چگونه نویسنده شدید؟ آن‌جا تأکید کرده بودم نویسنده باید تجربه داشته باشد و مطالعه کند و این را به جوانان تأکید می‌کنم. حالا فکر می‌کنم کسی که سال‌ها در روستا زندگی می‌کند، چرا نمی‌تواند چیز خوبی درباره‌ی روستا بنویسد؛ او که شب و روز با مردم آن‌جا زندگی کرده و با آن‌ها بوده است. فکر کردم، تجربه کافی نیست و باید با شناخت و آگاهی همراه باشد.
 
درویشیان در ادامه‌ یادآور شد: من جوان بودم و کسی نبود به من بگوید فلسفه بخوان. در جلسه‌ای در خارج برای سخنرانی رفته بودم، کسی آمد گفت یک کم پیچیده حرف بزن که کسی نفهمد. گفتم اگر می‌خواستم پیچیده حرف بزنم، «آبشوران» را خلق نمی‌کردم. من دلم می‌خواهد ساده و خودمانی حرف بزنم.
 
او سپس به نقل خاطراتش از دوران دانشگاه پرداخت و گفت: زمانی‌که دانشگاه قبول شدم، تصادف باعث شد که استادانی چون جلال آل احمد، سیمین دانشور، سیدجعفرشهیدی و امیرحسین آریان‌پور استادان من باشند. آل احمد روی من تأثیر زیادی گذاشت که نوشتن را جدی بگیرم. همچنین آریان‌پور این تأثیر را داشت. هروقت سر کلاس آن‌ها می‌رفتی، اگر چند کتاب تازه نخوانده بودی، خجالت می‌کشیدی. هر دوی این اساتید شور خواندن را در دانشجویان راه می‌انداختند.
 
این داستان‌نویس افزود: زمانی که در کرمانشاه بودم، متل‌ها را داشتم جمع‌آوری می‌کردم. برای این کار، ضبط صوتی را پنهان کرده بودم که مشکوک شدند و مرا به زندان بردند.
 
او با ابراز تأسف از سانسور متذکر شد: من برای سانسور و خیلی چیزها متأسفم. بعضی اوقات چیزهایی را سانسور می‌کنند که اصلا نمی‌دانیم چرا.
 
درویشیان اظهار کرد: کسانی که مادربزرگ و پدربزرگ در خانه‌شان دارند، شانس بزرگی دارند و من این شانس را داشتم؛ افسانه‌ها را آن‌ها برای من می‌گفتند.
 
او همچنین با اشاره به سخنرانی که سال گذشته در دانشگاه رازی کرمانشاه داشته است، گفت: سال گذشته در دانشگاه رازی کرمانشاه تلاش کردند برای سخنرانی بروم؛ به اسم شب شعر دانشجویی رفتم. جایی اسم مرا ننوشته بودند و کسانی که آمده بودند، با کارت دانشجویی آمده بودند. درباره‌ی هویت صحبت کردم؛ درباره‌ی ابوالقاسم لاهوتی، میرزا باقر شاکری و یارمحمد کرمانشاهی. دانشجویان این‌ها را نمی‌شناختند. یارمحمد کرمانشاهی سومین نفر بعد از ستارخان و باقرخان بود. لاهوتی بر اساس «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی، اولین کسی بوده که شعر نو در آثارش نمود داشته و میرزا باقر اولین رمان‌نویس ایران بوده است. چرا جوانان ما نباید این‌ها را بشناسند؟ این‌ها هویت ما هستند.
 
او در ادامه گفت: در این مدت بیماری، روزی بلند شدم، دیدم حالم خوب است، پشت میزم نشستم و سه روز سه داستان کوتاه نوشتم، که یکی را برای چاپ به مجله‌ای داده‌ام.
 
درویشیان همچنین عنوان کرد: عشق عجیبی به این کشور دارم و همیشه خوشحال می‌شوم که می‌شنوم چیزی ساخت ایران است.
 
این نویسنده در پایان صحبت‌هایش گفت: اورهان پاموک در کشوری زندگی می‌کند که دو روزنامه‌ی آن، پنج میلیون تیراژ دارند. اما تمام روزنامه‌های‌مان را که روی هم بگذاریم، به دو میلیون تیراژ هم نمی‌رسند. چطور می‌خواهیم نویسندگان ما جهانی شوند؟ ما سال‌هاست با سانسور مبارزه می‌کنیم. اعتقاد داریم جواب قلم را باید با قلم داد؛ نه با سانسور. می‌خواهیم شخص نویسنده پاسخ‌گوی آن‌چه می‌نویسد، باشد. در کشورهای دیگر این‌طور است که کتاب نوشته و چاپ می‌شود؛ بعد اگر شاکی خصوصی داشت، برخورد می‌شود.
 
محمد محمدعلی هم در این نشست، با اشاره با داستان «آبشوران» درویشیان یادآور شد: این اثر نمونه‌ای خوب از تجربه‌های نویسنده از زمانه‌ی خود است و خود من با این اثر، به طور دقیق دیدم که اگر نویسنده‌ای دقت خوبی داشته باشد و باتجربه باشد، می‌تواند چه کاری کند. «آبشوران» در تهییج مردم در اوایل انقلاب موثر بود؛ یعنی نویسنده‌ای به گونه‌ای با کتابش اثر گذاشت.
 
این داستان‌نویس متذکر شد: درویشیان تمام زندگی‌اش را برای پیروزی و بهروزی این مردم گذاشت. سی سال پیش که «آبشوران» درآمد، ما عمق یک فاجعه‌ی اجتماعی را می‌دیدیم.
 
محمدعلی همچنین عنوان کرد: امروز آمده‌ام نه پیشانی و شانه‌ی درویشیان را ببوسم؛ بلکه آمده‌ام دستش را ببوسم و بگویم تو آن تعهد را به ما یاد دادی و به نسلی از نویسندگان پس از خود یاد دادی که چگونه می‌توان روی اصول هستی‌شناسانه دقیق حرکت کرد و کماکان یک نویسنده‌ی متعهد باقی ماند.
 
سیمین بهبهانی نیز در سخنانی گفت: واقعا نویسندگانی داریم که قدرشان را ندانستیم؛ نویسندگانی که با نویسندگان بزرگ دنیا هم‌سنگ‌اند؛ ولی ما نتوانستیم تاکنون قدردان باشیم. مقداری گناه زبان ماست که مخاطب نداریم و هنوز ترجمه نشده است؛ اگر هم شده، آن قدر نیست و نمی‌توانیم بگوییم که نوبل حق ماست.
 
او در ادامه یادآور شد: دو چیز همیشه بر مغز من مانده است؛ یکی صحنه‌ی اسب‌دوانی در داستان «آنا کارنینا»ی تولستوی است که وقتی می‌خواندم، دقیقه به دقیقه آن را می‌دیدم و دیگر عروسی پسر بی‌بی در «سال‌های ابری» درویشیان که وقتی خواندم، دیدم با آن صحنه هم‌طراز است. آن صحنه، صحنه‌ای بود که قلم درویشیان می‌توانست آن رامجسم کند. امیدوارم هر چه زودتر بتوانیم آثار بیش‌تری را از او بخوانیم.
 
محمود دولت‌آبادی هم با اشاره به صداقت شخصیت علی‌اشرف درویشیان، گفت: این صداقت، انعکاس روشنی در آثار او داشته است. وقتی در جوانی گفت‌وگویی درباره‌ی او داشتم، گفتم حقیقتا انسان شریفی است. کاش قدری زیرک بود؛ اما این موهبت را خدا از او دریغ کرده است. آرزو کردم کاش رندی یکی از دوستان ما را داشت.
 
این نویسنده افزود: اکنون خرسندم او به سمت اراده و توانایی رفت و از آن بستر خود را برانگیزاند و امروز برای‌مان صحبت می‌کند. وقتی او را در بستر بیماری دیدم، حال بدی به من دست داد. کلمات همیشه بار درک استنباط ما را نمی‌توانند در خود جای دهند. او آدم عاطفی نسبت به آدم‌ها بوده و هنوز هم هست. این‌که می‌گوید فلسفه نخوانده است، طنزی بود که برای ما جالب به نظر آمد. درباره‌ی احساساتی بودنش هم خاطره‌ای دارم. ما در جوانی جایی می‌رفتیم و داستان‌هایی می‌خواندیم؛ هوشنگ گلشیری، جعفرکوش‌آبادی، علی‌اشرف درویشیان و من. از ابتدا چون هیچ آموزگاری نداشتم، ناچار بودم خود آموزگار خود باشم. عقاید وحشیانه‌ای داشتم؛ از آن جمله می‌گفتم آل احمد داستان‌نویس نیست و شنیدن این حرف از جوان ۲۴ یا ۲۵ساله عجیب بود. می گفتم او انسانی است که فکر می‌کند و مقالات درخشان می‌نویسد؛ اما این‌ها داستان نیست. داستان رمزی دارد که این رمز را خدا در اختیار هر کس قرار نمی‌دهد. وقتی آمدیم بیرون، دیدم علی‌اشرف گریه می‌کند. گفت چرا چنین حرفی را درباره‌ی آل احمد زدی؟ این حس آموزگاردوستی، رفاقت‌دوستی و عاطفه‌ی شدیدی را که به افراد داشت، آن‌جا دیدم. از آن پس سعی کردم ملاحظه‌ی این عواطف را داشته باشم.
 
دولت‌آبادی تأکید کرد: آن چه درویشیان را نویسنده کرد، عواطف شدید و انسان‌دوستی شدید بود که تاوان‌های آن را مرحله به مرحله پرداخته است. درویشیان بیش از آن‌چه که لازم بود، تاوان آن را داد، که به این سرزمین، مردم و وسیع‌تر از آن به آدمیزاد، عاطفه‌ی شدید دارد. گاهی از خود سوال می‌کنم این مخاطبان و جامعه از درویشیان چقدر بستانکار بوده‌اند که این بدهی ناخواسته را بپردازد تا روی تخت بیمارستان بیافتد؟ این اراده‌ی علی‌اشرف را به او تبریک می‌گویم؛ همان‌طور که از او تاوان خواسته شده و آن را پرداخته است و می‌گویم که فرخنده باد این اراده و استواری.
 
درویشیان نیز در ادامه‌ی حرف‌های دولت آبادی گفت: از روزی که عکس شما را در طاقچه‌ی کوش‌آبادی دیدم که گفت هنرپیشه است و نقش روستاییان را خوب بازی می‌کند، عاشق شما شدم.
 
همچنین شهناز دارابیان - همسر علی‌اشرف درویشیان - در این مراسم گفت: من دختردایی حامد در «سال‌های ابری» هستم. با عشق با او ازدواج کردم که منطقی هم پس آن بود. این آرزو را داشتم که مردم روزبه‌روز بهتر زندگی کنند. وقتی با او صحبت کردم، فکر کردم در کنار هم به آرمان‌های‌مان می رسیم. در زندان، عقیده‌اش عوض شد که تصمیم گرفت کار فرهنگی کند. من هم تصمیم گرفتم کنارش باشم. مسوولیت بچه‌ها و خانه با من بود. این مدتی که باهم زندگی کردیم، این‌قدر که در یک سال بیماری به من سخت گذشت، سخت نبود. دیدم انسانی که تمام زندگی‌اش را صرف مبارزه کرده بود، به راحتی دارد از صحنه خارج می‌شود. او حتا برعکس همه که وقتی سکته‌ی مغزی می‌کنند، به کما می‌روند، هوشیار بود و درد می‌کشید.
 
یوسف عزیزی بنی‌طرف - مترجم - نیز با اشاره به این‌که درویشیان محصول مقطعی از تاریخ ادبیات ایران است که طی آن، داستان‌نویسان از مرکز ایران به پیرامون گسترش پیدا می‌کردند، ادامه داد: این دوره، دوره‌ای بود که در جایی از این سرزمین، صمد بهرنگی و غلامحسین ساعدی، سردمداران نوعی از ادبیات داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی بودند و قبلا تهران و حداکثر اصفهان بود که در عرصه‌ی داستان‌نویسی معاصر نقش داشت؛ اما این موج به پیرامون رسید. درویشیان همزاد بهرنگی بود؛ تکمیل‌کننده‌ی ایده‌های صمد و همفکر او بود.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست