یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رهبری با کیست؟


نیما نامداری


• در هفته آخر پیش از انتخابات (ریاست جمهوری) ، بدنه از سر تبعیت نکرد. سر به قالیباف متمایل بود اما بدنه احمدی نژاد را پسندیده بود و نهایتا سر از بدنه تبعیت کرد. رهبری در دوران قبل از ۸۴ تلاش میکرد میان دو نیروی سیاسی موازنه ایجاد کند اما اکنون او با سه نیروی قدرتمند روبرو بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱۴ می ۲۰۰٨


در چند ماه گذشته یکی از موضوعاتی که اغلب در گپ و گفتهای سیاسی بحث می شود تحلیل رفتار رهبری نظام است. در سالهای اخیر همه انتظار داشتند که رهبری گروه احمدی نژاد را کنترل کرده و از تندرویهای سیاسی و خرابکاریهای اقتصادی و اجرائی آن بکاهد. اما این انتظار برآورده نشد یعنی عملا هیچ نشانه قابل توجهی از نقد رهبری به احمدی نژاد وجود ندارد و در ظاهر حمایت او از این دولت بسیار بیشتر از دولتهای گذشته است. اوج این حمایت در سخنرانی اخیرش در شیراز انعکاس داشت که از سیاستهای اقتصادی دولت دفاع کرده و گرانیهای موجود را مساله ای عادی که در تمام دنیا وجود دارد عنوان کرد.

به گمان من رهبری بین سه نیروی سیاسی زیر سرگردان مانده:

۱- محافظه کاران مذهبی که بیشتر در نهادهای رسمی و غیر رسمی وابسته به روحانیت نظیر حوزه های علمیه، قوه قضائیه، بنیادها و آستانه های مذهبی متمرکز شده و قدرت اقتصادی و مذهبی بالائی دارند.

۲- بنیادگراها که نماد آنها تیم احمدی نژاد و جریان مصباح است و دولت و سپاه را در کنترل خود دارند.

٣- بروکراتهای مذهبی که شامل طیفی از مدیران اجرائی از رده میانی تا عالی است که در سه دهه اخیر مناصب کشور را در کنترل خود داشته اند. این گروه که نمادش هاشمی است قدرت اقتصادی و رسانه ای خوبی دارد و بروکراسی نظام جمهوری اسلامی را کنترل می کند.

غیر از این سه نیرو قطعا نیروهای سیاسی موثر دیگری هم در کشور وجود دارند اما گمان نمی کنم رهبری برای آنها وزنی قائل باشد و آنها را به بازی بگیرد. مثلا اصلاح طلبان درون حاکمیت اگرچه یک نیروی سیاسی موجود هستند اما هیچ نشانه ای از سال ٨۲ به این سو وجود ندارد که رهبری به آنها توجهی کرده یا به آنها امتیازی داده باشد.

نکته مهم آن است که این سه نیروی سیاسی با یکدیگر و با نیروهای بیرونی در تعامل هستند. به عنوان مثال بروکراتها با اصلاح طلبان اشتراکاتی دارند که عمدتا اعضای حزب کارگزاران هستند. یا همین بروکراتها با محافظه کاران مذهبی اشتراکات فراوان دارند. به همین دلیل است که ستیز جریان احمدی نژاد با بروکراتها عملا منجر به ستیز او با محافظه کاران مذهبی هم شده است اگرچه با شدت و حدت کمتر.

تصور می کنم رهبری تا انتخابات ریاست جمهوری دوره پیشین بنیادگراها را جدی نمی گرفت و نیروهای سیاسی صاحب قدرت که ادامه بقایشان را به صلاح رهبری و نظام می دانست محدود به محافظه کاران معمم و بروکراتهای کت شلواری بود. به همین دلیل چهره هائی نظیر لاریجانی، قالیباف، دانش جعفری،پورمحمدی ایروانی، آقامحمدی، روحانی، محمد شریعتمداری، کمال خرازی و ... که مابین محافظه کاران و بروکراتها قرار داشتند عملا بیت رهبری را تسخیر کرده بودند. به گمان من کاندیدای مورد علاقه رهبری لاریجانی بود اما به دلیل ضعف او در جلب افکار عمومی، قالیباف کاندیدای منسوب به رهبری شد چهره ای که می توانست وجه اشتراک این دو جریان باشد. به غیر از فعالیتهای اعضا و منسوبین بیت در ستاد قالیباف، انتقال پیام حمایت از قالیباف در شبکه بسیج صرفا با نظر موافق رهبری ممکن بود. اما در هفته آخر پیش از انتخابات ریاست جمهوری گذشته رهبری با ظهور بنیادگراها و استقلال آنها از دو گروه دیگر مواجه شد.

تقریبا همه کسانی که سیاست ایران را از نزدیک و جدی پیگیری می کنند در سه روز پیش از انتخابات مرحله اول، تغییر موضع وابستگان رهبری از قالیباف به سکوت را به یاد دارند. علت این تغییر موضع مقاومتی بود که شبکه جوانان مذهبی و تندوروی حامی رهبری در مقابل پیام حمایت از قالیباف نشان دادند آنها احمدی نژاد را ترجیح می دهند. این شبکه در دو دهه اخیر با محوریت بسیج در مساجد، مدارس و دانشگاهها و با هدف ایجاد هوادران فدائی برای رهبری سازماندهی شده است. پس از درگذشت آیت الله خمینی، رهبری به دلیل تغییر زمانه و نیز تفاوتهائی که از نظر جایگاه حوزوی با رهبر فقید داشت به وجود چنین شبکه ای احساس نیاز کرد. برای درک نوع ذهنیتهای درون این شبکه باید به تصاویر( به ویژه آنها که با دور آهسته نشان داده می شوند)، تعابیر، مدایح و موسیقی هایی که صدا و سیما از رهبری نشان می دهد دقت کرده و تلاش کرد مشابه آنها را برای آیت الله خمینی به یاد آورد.

اما در هفته آخر پیش از انتخابات، بدنه از سر تبعیت نکرد. سر به قالیباف متمایل بود اما بدنه احمدی نژاد را پسندیده بود و نهایتا سر از بدنه تبعیت کرد. رهبری در دوران قبل از ٨۴ تلاش میکرد میان دو نیروی سیاسی موازنه ایجاد کند اما اکنون او با سه نیروی قدرتمند روبرو بود. به گمان من رهبری هنوز نتوانسته است سیاستی اتخاذ کند که هر سه گروه را در بازی حفظ کند. چهره هائی که مورد تفاهم هر سه گروه باشند بسیار کم هستند. انتصابهای اخیر رهبری (سپاه، نیروی انتظامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، صدا و سیما و ... ) همه چهره هائی بوده اند که در نگاه اول در میانه این سه ضلعی قرار می گرفتند اما به مرور به سوی یکی از اضلاع متمایل شده یا از یک ضلع دور شده اند.

اگر انتصاب احمد خاتمی به جای هاشمی شاهرودی در تابستان امسال تحقق یابد داستان اندکی فرق خواهد کرد. احمد خاتمی در میانه بنیادگرایان و محافظه کاران سنتی اما بسیار دور از تکنوکراتها قرار دارد و انتصاب او می تواند نشانه در حاشیه قرار گرفتن تکنوکراتهای مذهبی باشد. اما گمان می کنم رهبری نه خواهد توانست میان این سه ضلع یکی را حذف کند و در میانه دو قطب باقیمانده قرار گیرد و نه خواهد توانست در صورت بقای سه ضلع موجود، نقش فراجناحی خود را ادامه دهد.

                                                                           نیما نامداری            
                                                                                       
۲۰ اردیبهشت ۱٣٨۷
منبع:   ساز مخالف      mokhaalef.blogfa.com/post-250.aspx


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست