"نقدی بر مواضع طرفداران سوسیال دمکراسی در ایران"
سپیده صلحجو از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)
•
نامه ی "جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدائیان خلق"، پاسخ ها و عکس العمل هایی از جانب اعضای سازمان و افراد دیگر را به همراه داشت. این موضوع بهانه ایست برای نوشتن این مقاله تا در آن انتقادهایی به آراء طرفداران سوسیال دمکراسی در ایران مطرح شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۹ خرداد ۱٣٨۷ -
۲۹ می ۲۰۰٨
نامه ی "جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدائیان خلق"، پاسخ ها و عکس العمل هایی از جانب اعضای سازمان و افراد دیگر را به همراه داشت. این موضوع بهانه ایست برای نوشتن این مقاله تا در آن انتقادهایی به آراء طرفداران سوسیال دمکراسی در ایران مطرح شود.
قبل از طرح مطلب باید اذعان کنیم که اطلاعات ما در مورد سابقه و تعلقات حزبی طرفداران سوسیال دمکراسی که در خارج از کشور هستند، ناچیز است و نقد حاضر فقط مبتنی بر مقالات در دسترس در آرشیو سایت های سیاسی موجود می باشد.
سوسیال دمکراسی از دیدگاه تاریخی
طرفداران سوسیال دمکراسی در برخورد با سوسیالیسم، حکم تاریخ را پیش می کشند و مدعی می شوند که سوسیالیست ها به طور کلی و به خصوص در قرن گذشته راه خطا رفته اند و به حکم تاریخ شکست خورده اند. در مقابل، زمانی که بحث سوسیال دمکراسی است؛ از حکم تاریخ خبری نیست. اگر قرار باشد برخوردی مشابه با تاریخ سوسیالیسم و سوسیال دمکراسی بشود؛ آنها سرنوشت مشابهی پیدا کرده اند. در حال حاضر حکومتی با ایده های سوسیال دمکراسی دهه های ۱۹۶۰-۱۹۵۰ کشورهای اسکاندیناوی در جهان باقی نمانده است و هیچکس هم امیدوار نیست آن دوران طلایی به نحوی باز گردد.
اختلاف عقیده بین حزب سوسیال دمکرات و حزب Moderate سوئد و یا حزب سوسیال دمکرات و دمکرات مسیحی آلمان در حد اختلاف نظر احزاب دمکرات و جمهوری خواه آمریکا است.
متآسفانه به نظر می رسد که دوستان سوسیال دمکرات در تحلیل شکست سوسیالیسم در شوروی سابق اسیر سطحی نگری هستند. آنها حاضر نیستند حتی دیدگاه های اندیشمندان حی و حاضر در غرب نظیر Castells, Giddens, و Stigliz را مطالعه ی جدی کنند و در این مورد تحلیل های آنان را ملاک قضاوت قرار دهند. به هر حال یکی از دلایل اصلی بحران و شکست سوسیالیسم و سوسیال دمکراسی، پدیده ی جهانی شدن است. وقتی به اجبار تاریخ، مرزهای ملی دیگر نمی توانند مانع ورود و خروج سرمایه، نیروی کار، برنامه های ماهواره ای و مسافر بشوند دیگر برنامه ریزی ملی معنی خود را از دست می دهد. برنامه ریزی اقتصادی – اجتماعی ستون فقرات سوسیالیسم است. اگر نتوان چنین برنامه ریزی ای چه با حزب مستبد و چه با پارلمان دمکرات انجام داد، سرنوشت مردم به دست حرکت سرمایه و سود بنگاه های اقتصادی می افتد.
وقتی سوئد وارد WTO می شود، صاحبان شرکت Ericsson ترجیح می دهند محصولات خود را در کشوری تولید کنند که مزد کارگر کمتر است ومجبورند مالیات کمتری به دولت متبوعه بپردازند و یا اینکه دولت سوئد شروط آنان را بپذیرد. این دو موضوع، مبانی و لوازم اولیه ی سوسیال دمکراسی را از هم می پاشاند.
طرفداران سوسیال دمکراسی قاعدتاً باید طرفدار جوامعی با امکانات رفاهی گسترده که از جانب دولت تأمین می شود، اختلاف درآمد کم گروه های اجتماعی مختلف، مالیات های سنگین و برنامه ریزی های وسیع اجتماعی باشند. ولی واقعیت آ ن است که اگر کسی در حال حاضر طرفدار حزبی سوسیال دمکرات باشد، عملاً طرفدار امر دیگری است؛ او طرفدار نوعی از سرمایه داری است که نمی توان کنترل اجتماعی چندانی بر آن اعمال کرد.
آقای نقی حمیدیان معتقد است که در واقعیت تاریخی، سوسیالیسم در کشور های بلوک شرق شکست خورده است و نتیجه ی این شکست آن است که دیگر سوسیالیسم نمی تواند در هیچ زمان و در هیچ شرایطی در کشوری به عنوان یک نظریه ی سیاسی موفق مطرح شود. به اصطلاح "پاسخ این پرسش را تاریخ داده است." ایشان در مورد سوسیال دمکراسی سوئد می گویند: "با این همه جامعه رفاه سوئد نیز نه ابدی است و نه کمال مطلوب! به ویژه طی دو دهه اخیر در اثر تغییر و تحولات اقتصادی و مسایل جهانی شدن، سوسیالدموکراسی نیز دستکم به میزان پانزده بیست درصد از مواضع خود پس زده شد. هم اکنون بلوک بورژوازی که در آخرین انتخابات اکثریت پارلمان را به دست آورد دولت را در اختیار دارد." (۱)
لحن این گفتار سهل انگارانه است و خواننده را دچار سوء تفاهم می کند که ایشان منتظر شکست سوسیال دمکرات ها بوده اند و از این امر خوشنودند. اگر ما دچار این لغزش برداشت نشویم اما واقعیت موجود جامعه ی سوئد و حزب سوسیال دمکرات سوئد نشانگر تفاوت شرایط موجود آن کشور و دیدگاه های این حزب با دهه ی ۱۹۶۰ میلادی است. با ورود سوئد به جامعه ی کشورهای اروپایی و قبول شرایط WTO روند چرخش به سمت لیبرال دمکراسی ناگزیر است.
قاعدتاً نظر آقای حمیدیان به آنجا منتهی خواهد شد که: پاسخ تلخ تاریخ در مورد سوسیال دمکراسی نیز حکم بر متروک بودن آن می کند.
مالکیت خصوصی و بازار
آقای علی اصغر حاج سید جوادی اختلاف دیدگاه سوسیالیسم و سوسیال دمکراسی در مورد مالکیت خصوصی را چنین بیان می کند:" سوسیالدموکراتها در زمینه دمکراسی با سوسیالیستهای دموکرات همعقیده هستند، امّا در زمینه ضرورت اساسی تبدیل مالکیت خصوصی وسایل تولید به مالکیت عمومی، چه بوسیله انقلاب و چه بوسایل دموکراتیک، هم با مارکسیستها و هم با سوسیالیستهای دمکرات مخالف هستند." (۲)
اما موضوع حق مالکیت در ایران ، شکل دیگری به خود گرفته است. مسئله ی اصلی در ایران، به خصوص در ۴۰ سال اخیر آن است که چگونه مالکیت عمومی تبدیل به مالکیت های خصوصی شده است!
ما در مقاله های پیشین خود توضیح داده ایم که منشأ اصلی درآمد در ایران از منابع زیرزمینی و موقعیت استراتژیک ایران است و این منابع را نمی توان به مالکیت افراد در آورد. دوستان سوسیال دمکرات زمانی که در مورد مالکیت خصوصی بحث می کنند در ذهنشان کشورهایی نظیر سوئد و آلمان را در نظر می گیرند. ما علاقه مندیم نظر این آقایان در مورد حقوق مالکیت خصوصی در ایران را بدانیم. در کشوری که ارزش تولیدات انرژی آن که متعلق به عموم مردم است، بخش غالب تولید ناخالص داخلی را تشکیل می دهد. متأسفانه این دوستان درک واقعی و صحیحی از حق مالکیت فردی و علاقه ای به دفاع از این حقوق در ایران را ندارند.
شبیه این دید غیر واقع گرایانه، دیدگاه سوسیال دمکرات ها در مورد نقش بازار در اقتصاد و سیاست ایران است. ما در کشوری زندگی می کنیم که مزیت های نسبی آن در صنایع بزرگ انرژی بر است. به نظر ما برای کسب اطلاعات ضروری بازار و یادگیری فنون تولید و مدیریت، ما نیاز داریم که با شرکت های بزرگ بین المللی شریک شویم. این شراکت شرایط کار تحت حاکمیت اصول بازار در سطح جهان را بر دولت ما تحمیل خواهد کرد ولی برنامه ریزی برای نوع استفاده از سود این بنگاه های بزرگ، طراحی و مدیریت رقابت صنایع پایین دستی در عرصه ی جهانی و اجرای توسعه ای عادلانه و هماهنگ فقط با برنامه ریزی های کلان ملی، منطقه ای و محلی ممکن است. از اینرو نقش بازار چه به عنوان عامل ایجاد رقابت و بهره وری و چه به عنوان منشأ اطلاعات لازم برای تخصیص منابع در چند دهه ی آینده در ایران باید بسیار محدود باشد. ایران از معدود کشورهایی است که در آن برنامه ریزی اقتصادی با اقتصاد بازار جهانی در شکل مشخصی از سوسیالیسم بازار همخوان می شود. در سال های آینده رشد سرمایه گذاری حاصل از درآمدهای منابع ملی بسیار بیش از سرمایه گذاری بخش خصوصی است و اگر کسی طرفدار اقتصاد مافیایی نباشد لاجرم باید مالکیت گسترده ی عمومی منابع درآمد و ابزار تولید و برنامه ریزی برای رشد متوازن با در نظر گرفتن اقتصاد مختلط را بپذیرد.
سوسیال دمکراسی و طبقات اجتماعی در ایران
در دیدگاه سوسیال دمکرات ها سازش طبقاتی باید جایگزین تضاد طبقاتی شود و منافع گروه های مختلف اجتماع باید از طریق حل مسالمت آمیز و با گفتگو و مذاکره و مصالحه تأمین گردد. حال این نظریه اگر در ایران منجر به توصیه ی رفاقت با مافیای ثروت و قدرت شود فرقی در داستان به وجود نمی آید!
برنامه ی این دوستان این است که در کشوری که ٨۰ تا ۹۰ درصد اقتصادش در دست دولت است باید سرمایه دار یعنی یک پای مصالحه ی طبقاتی به وجود بیاید. حال چه نهاد هایی لازم است تا این طبقه ی سرمایه دار را کنترل کند و یا با چه هزینه ی اقتصادی و اجتماعی این امر متحقق می شود مورد توجه این آقایان نیست.
منابع درآمد دولت های رفاه در کشور های اسکاندیناوی از طریق اخذ مالیات های تصاعدی سنگین که به ۹۰ درصد درآمد اشخاص می رسید تأمین می شد. بعد از جهانی شدن اقتصاد، حکومت های سوسیال دمکرات نتوانستند از فرار سرمایه ها جلوگیری کنند. چگونه می توان در ایران ثروت ملی را در اختیار سرمایه داران خصوصی قرار داد و از آنها مالیات سنگین گرفت و انتظار داشت سرمایه ی آنها از کشور فرار نکند؟
در ایران کنونی، نمی توان سرمایه داری با ثروت مثلاً بالای پنج میلیون دلار پیدا کرد که خودش و خانواده اش به دنبال اجازه ی اقامت و یا اخذ گذرنامه ی کانادا، کشورهای اروپایی و یا حداقل امارات عربی نباشند.
آقای مهرداد پاینده می فرماید: "خود من در کتابم بنام «اقتصاد جهانی – مالکیت، حکومت قانون، پیشرفت در مقابل تصاحب، سیادت خودسرانه، توسعه نیافتگی» به نقش مثبت بازرگانان و بویژه بانکداران در غلبه بر استبداد در اروپا و گذار به دمکراسی اشاره کرده ام. اصولا هر گونه سیاست اقتصادی که در دشمنی با سرمایه و آزادی فعالیتهای اقتصادی بوده است، در دراز مدت به استبداد تمام عیار از یکسو و واپس ماندگی اقتصادی از سوی دیگر انجامیده است." (٣)
به نظر می رسد شور حسینی آقای پاینده را گرفته است و در روند مصاحبه، از مرز های سوسیال دمکراسی عبور کرده اند. بگذریم. ولی ایکاش ایشان به جای مطالعه ی وضع و حال بازرگانان سده های پیشین اروپا، خصوصیت سرمایه داران ۵۰-۴۰ سال اخیر ایران را مورد مطالعه قرار می دادند. به نظر ما در این صورت ایشان جسارت واگذاری سرنوشت این کشور به این گونه افراد را پیدا نمی کردند.
اصلاحات به جای انقلاب
به نظر آقای حاجی قاسمی: "برجستهترین ویژگی سوسیالدموکراسی حرکت گام به گام و انجام اصلاحات تدریجی برای انجام تحولات عمیق در جامعه است. هدف اصلاحات سوسیالدموکراتیک حرکت به سمتی است که در آن عدالت اجتماعی به طور نسبی برقرار و شهروندان از امکانات و حقوق برابر برای تحقق اهداف و آمال خود برخوردار باشند. این ویژگی، سوسیالدموکراسی را از دام انقلابیگری نجات داد و آن را به جنبشی اجتماعی تبدیل کرد که توانست در کشورهای مختلف از طریق دموکراتیک (پیروزی در انتخابات) به قدرت سیاسی دست یابد و در مقام اجرایی قرار گیرد." (۴)
این فرضیه در کشوری قابل طرح است که امکان اصلاحات وجود داشته باشد. آیا امکان اصلاحات در ایران وجود دارد؟
برای روشن شدن بحث موقعیتی فرضی را طرح می کنیم. فرض کنید در کشورهای جهان، آزادی و دمکراسی فراهم شود. به عنوان مثال به مدت یک ماه تمامی نیروهای سیاسی، امکان آن را به دست آورند تا نظرات خود را مطرح و نظرات دیگران را نقد کنند. رسانه های ملی، این مباحثات و تبلیغات را پوشش دهند و بعد از یک ماه، انتخاباتی آزاد و صحیح در مورد تغییر رژیم و نظام حاکم بر هر کشوری انجام شود. کشورهای انگشت شماری می توان یافت که اکثریت بیش از ۵۰ در صد مردم رأی به تغییر قانون اساسی و کل نظام حاکم کشورشان بدهند. ممکن است در آمریکا و یا فرانسه محبوبیت بوش و سارکوزی کاهش بیابد ولی رأی مردم ناظر به تغییر جمهوری حاکم بر آمریکا و فرانسه نخواهد بود. از چین و پاکستان تا برزیل و آرژانتین، مردم مایلند در چهارچوب اصلاح سیستم حرکت کنند. حتی به نظر می رسد در کشور هایی نظیر سوریه و عربستان هم مردم به واسطه ی عدم توسعه یافتگی سیاسی کافی، رأی به تغییر کل نظام ندهند.
ایران در این میان جزو کشورهای استثنائی در این زمانه است. در ایران اگر فضای سیاسی باز شود و انتخاباتی کاملاً آزاد در مورد مقبولیت جمهوری اسلامی برگزار شود، اکثریت مردم رأی به تغییر نظام می دهند.
این موقعیت، اساساً موقعیتی انقلابی است.
واضح است که جمهوری اسلامی به خوبی به این موضو ع واقف است وبه همین خاطر اجازه نمی دهد روند اصلاحات از حد قابل کنترلی فراتر رود.
قبول این واقعیت منجر به آن نخواهد شد که تصور کنیم در ایران بزودی انقلابی به وقوع خواهد پیوست و یا به نیروهای سیاسی توصیه کنیم که دست به حرکت های براندازانه و یا خشونت آمیز بزنند. موضوع این است که در شرایط انقلابی، مردم رفتار متفاوتی از خود بروز می دهند. جوانان صبر و بردباری لازم برای اصلاحات با نتایج نامعلوم را از دست می دهند و عقاید سیاسی رادیکال رشد می کند.
آقای بهزاد نبوی در جواب منتقدین به اصلاح طلبان که چرا در مقابله با فشارهای اصول گرایان، از مردم کمک نخواسته بودند پاسخ جالبی داده بود. به گفته ی وی، اصلاح طلبان نمی توانستند تظاهرات مردمی برگزار کنند و بتوانند حتی به مدت نیم ساعت شعار های تظاهرکنندگان را کنترل کنند.
اگر بحث بر سر تحولات سیاسی در اکثر کشورهای جهان است، پارادایم سیاسی دوستان سوسیال دمکرات صحیح است ولی در مورد ایران اگر بخواهیم نظر بدهیم؛ چهارچوب های نظری سوسیال دمکراتیک، آنها را از حوزه ی سیاست ورزی خارج می کند و حرکت های رادیکال اجتماعی بی اعتناء به آنان ایدئولوژی های خود را پیدا می کنند.
سوسیال دمکراسی و مبارزه ی سیاسی
سوسیال دمکرات ها تأکید مبالغه آمیزی بر حرکت های قانونی در چهارچوب سازمان های غیردولتی و جامعه ی مدنی دارند. به گمان آنها در زمانی طولانی، این نهادها قدرت سرکوب حکومت را تضعیف کرده و دمکراسی از پائین را بر نظام تحمیل خواهند نمود. تأکید سوسیال دمکرات ها بر حذف ایدئولوژی برای بسیج مردم و تأکید بر مدیریت های پراگماتیک جنبش های اجتماعی است. هرگونه حرکت مردم تحت لوای یک ایدئولوژی، خطر عوام گرایی و استبداد بعدی را به همراه دارد.
قبول این موضوع که اکثریت مردم به صورت بالقوه خواستار تغییر حکومت ولایت فقیه هستند نوع فعالیت سیاسی را تغییر می دهد. سیاست کلی جمهوری اسلامی آن خواهد بود که بخش بزرگی از مردم را غیرسیاسی و منفعل کند و بخش کوچک تری که آرام نمی گیرند را مرعوب و یا سرکوب کند. یقیناً هر حکومتی طرفدارانی هم دارد که اگر دو هدف فوق الذکر تأمین شود با آن طرفداران در تظاهرات و انتخابات صحنه گردانی کند. بنابراین نیروهای سیاسی مواجه با یک سیستم آگاه و سازمان دهی شده بر علیه مردم و خودشان هستند.
این حکومت مسلح به عوام گرایی مذهبی است و می تواند عمیق ترین لایه های ناخودآگاه تاریخی مردم را تحریک کند. با تجربه ی تاریخی بسیار قدیمی در اداره ی جامعه ی مدنی پیچیده ی خود، مانع دستیابی بخش وسیعی از مردم به درکی علمی برای تحلیل وقایع و آشنایی با حقوق اساسی سیاسی خود می شود. (۵)
مردمی که خسته از تجربیات تلخ سی سال گذشته اند و به خیال خود همه ی راه ها را رفته اند و دیدگاه های مختلفی در مورد آنان آزمایش شده است، سخت به حزبی و برنامه ای جدید اعتماد می کنند. مردمی که تحت بمباران تبلیغات خرافی بوده اند، مشکل می توانند واقعیت های علمی و مستدل سیاسی و اجتماعی را بپذیرند. آنچه که این خلق عظیم عاصی ولی خاموش و بلاتکلیف را به حرکت در می آورد وجود افراد و احزابی است که برای جامعه در تمامی ابعادش برنامه ای جایگزین ارائه دهند. این برنامه ها باید مستند به واقعیت های ملموس مردم باشد. پایمردی فعالین سیاسی در پیشبرد این برنامه ها خود از عوامل تحریک مردم به بیداری و فعال شدن است.
این نوع مبارزه و این نوع برنامه به نظر دوستان سوسیال دمکرات، وضعیتی پوپولیستی به خود می گیرد که به اندازه ی کافی با جزئیات اثبات شده ی علمی یا تاریخی همراه نیست و بنابر این همراه ریسک بزرگی است. دوستان سوسیال دمکرات ما از شورش و انقلاب می ترسند. ما هم می ترسیم. ولی سوسیالیست ها در عین حال از موضوعی دیگر نیز می ترسند و یا نمی توانند آن را تحمل کنند.
اگر شیشه ای در تظاهراتی بشکند، چرخ کارخانه ای به واسطه ی اعتصاب بایستد و یا یک شورشی با گلوله ی پلیس بر زمین بیافتد؛ سوسیال دمکرات ها نگران اوضاع می شوند و هشدار می دهند. ولی اگر جوانی، کار پیدا نمی کند و معتاد می شود، اگر حقوق کارگری خرج خانه را به نیمه ی ماه نمی رساند و اگر در سال گذشته ده ها هزار کودک دبستانی مجبور به ترک تحصیل می شوند؛ نگاهی متوجه این قضایا نمی شود. به قول دوست زحمتکشی: مرگ تدریجی بارها بیش از مرگ آنی آدمی را نفله می کند.
اصرار سوسیال دمکرات ها بر حذف ایدئولوژی و کم رنگ کردن حرکت آرمان خواهانه ی حزبی برای بسیج اکثریت خاموش از یک طرف و منوط کردن کار سیاسی به کار فرهنگی و اصلاح گرانه در بدنه ی جامعه که شاید دهه ها طول بکشد تا به نتیجه برسد با شرایط ملتهب و بحرانی ایران همخوانی ندارد.
اسلوب برخورد سوسیال دمکرات ها
در انتهای این بحث مایلیم بین مواضع نیرو های مذهبی در ایران که دیدگاه های سوسیال دمکراتیک دارند با دوستان خارج از کشور فرق بگذاریم. تا آنجایی که ما در سال های اخیر با ملی – مذهبی ها و جناح چپ اعضای انجمن اسلامی دانشگاه ها برخورد داشته ایم؛ آنها طرفدار خصوصی سازی منابع ملی و حاکمیت گسترده ی بازار آزاد نیستند و ایده های عدالت طلبانه ی جدی را جستجو می کنند و قطع و یقین در مقایسه با سوسیال دمکرات های خارج از کشور به سوسیالیسم نزدیک ترند و ایده هایشان با شرایط اقتصاد سیاسی ایران منطبق تر است. ولی به نظر ما مهم تر از این مشخصات، اسلوب برخورد این دوستان با سوسیال دمکراسی است. فعالین ملی – مذهبی نگاه جستجوگر و انتقادی به سوسیالیسم، سرمایه داری و سوسیال دمکراسی دارند و ما بار ها شانس آن را پیدا کرده ایم که در بحثی منطقی، بتوانیم عضوی از آنها را قانع کنیم یا استدلال آنها را بپذیریم.
ولی سوسیال دمکرات های خارج از کشور از موضع "دانای کل" برخورد می کنند. به عقیده ی آنان سوسیالیسم عقیده ی عده ای عقب مانده ی سیاسی است که ساده ترین امور سیاسی را نمی دانند و تجربه ای از بدیهی ترین وقایع تاریخ معاصر نیندوخته اند.
نمونه ی تیپیک چنین برخورد هایی را می توان در نوشته های آقای ناصر کاخساز دید. ایشان می فرمایند: "همیشه میتوان برای گسترش افکار سوسیالدموکراتیک در احزاب و سازمانهای موجود مبارزه کرد. یعنی در این احزاب از نظر درونی –میکرو- رفورم بوجود آورد. ولی در سطح اجتماعی و ملی –ماکرو- برای سوسیالدموکراسی باید روشنگری کرد و این سوای مبارزهی سیاسی است. پس سوسیالدموکراسی جزئی از برنامهی روشنگری است. برنامهی روشنگری چیست؟ مدرنیته!"
آقای فرزانه فر از ایشان می پرسند: "در تفکر و ساختار احزاب و سازمانهای سیاسی ایران، چه داخل و چه خارج از ایران، چه تحولاتی باید صورت بپذیرد که توان و امکان پیشبرد و استفاده کاربردی از تفکر سوسیالدموکراسی را بیابند؟" و ایشان پاسخ می دهند: "باید خود را نفی کنند تا دوباره به هستی بیایند. یعنی باید زیر چرخدندههای یک اتیک دیالکتیکی، یعنی اتیکی که نفی میکند و تغییر میدهد و نو میسازد، خرد و خمیر شوند تا دوباره ساخته شوند." (۶)
اگر ما بخواهیم با ایشان وارد بحثی شویم، باید از موضع افرادی که هنوز پا به عرصه ی مدرنیته نگذاشته اند آغاز کنیم!
منوط کردن توسعه ی سیاسی مردم ایران به دست یابی به فهمی مدرن، باژگونه کردن علت و معلول است. در ۴۰- ۵۰ سال اخیر کشور های توسعه نیافته ی بسیاری نظیر کره جنوبی، سنگاپور و چین برنامه های توسعه ی مدونی را دنبال کرده اند و سپس پا به مدرنیته گذاشته اند و یا می گذارند.
به نظر می رسد که اگر طرفداران سوسیال دمکراسی به جای اروپا مثلاً در هند و یا چین رحل اقامت می گزیدند تعصب مدرنی از جنس اروپا محوری Eurocentrism و یا اینکه مدرنیسم فقط در چهارچوب سرمایه داری ممکن می شود، کمتر گریبان آنان را می گرفت. بد نیست به آقای کاخساز یادآوری کنیم که مدرن ترین جمعیت جهان در آلمان در نیمه ی قرن گذشته بزرگترین بربریت و فاجعه ی تاریخ بشر را آفریدند.
به عقیده ی ما مسئله ی اصلی برای سوسیالیست ها در ایران طرح گفتمان توسعه است. توسعه ای اقتصادی – اجتماعی، توسعه ای عادلانه و انسانی. مدرنیته همراه با توسعه خواهد آمد.
گرچه شاید این استدلال ها بی فایده باشد! در دیدگاه این دوستان؛ هرگونه استدلالی از جانب اشخاصی که تحول روشنگری بر آنها عارض نشده، ذاتاً مهمل است!
خرداد ۱٣٨۷
http://fadaeiankhalgh.blogfa.com
پانوشته ها:
۱- نقی حمیدیان: "جنبش فدائیان خلق و سوسیالدموکراسی"
۲- علی اصغر حاج سید جوادی: "سوسیالدموکراسی، تجربهای که در عمل موفق بوده است!"
٣- مهرداد پاینده: "سوسیالیسم دمکراتیک شالوده آرمانی سوسیال دمکراسی ست!"
۴- علی حاجی قاسمی: "سیاست ورزی اجتماعی و طرح مطالبات رفاهی، الگوی سوسیال دموکراتیک اصلاحات"
۵- برای آشنایی با نظر ما در مورد جامعه ی مدنی جمهوری اسلامی ، می توانید به مقاله ی "دمکراسی و جامعه ی مدنی در ایران" نوشته ی سپیده صلح جو مراجعه نمایید.
۶- ناصر کاخساز: "در باره مفهوم سوسیال دموکراسی ، چپ ایرانی و تابوی سوسیال دموکراسی"
|