نکتهها و پرسشها
اختلافات بالاییها، انتخابات و جنبش دانشجویی
داریوش نیکومرام
•
عملکرد کنونی دانشجویان به نظرم نوعی خودکشی سیاسی است. آنها شعارهایی میدهند که کاملاً درست است، اما شعار کار علنی نیست. در کار مخفی بدون هیچ ملاحظهای تمام حرفها را میتوان زد، اما کار علنی ظرافتها و تاکتیکهای خاص خود را میطلبد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ خرداد ۱٣٨۷ -
۴ ژوئن ۲۰۰٨
گاهی نیروهای چپ در مورد علل و عوامل مشاجرات و کشمکش میان بالاییها (صاحبمنصبان و مقامات دولتی و حکومتی) اختلاف رأی و نظر پیدا میکنند. برخی آن را کاملاً بازی تلقی کرده و به این دعواها اهمیتی قائل نمیشوند و برخی دیگر هر آنچه را میبینند و میشنوند کاملاً جدی و تعیینکننده دانسته، حرفها و شعارهای طرفین دعوا را مبنای تحلیل و قضاوت خود قرار میدهند؛ حرفهایی که گاهی بهظاهر آتشین و تند و افشاگرانهاند.
درهرحال با هر نظر و تحلیلی نسبت به اینگونه اختلافها میان بالاییها چند روز یا چند هفته ادعاها و حرفهای طرفین توجه رسانههای رسمی را جلب میکند، صفحات روزنامهها پر میشوند، هر کدام از مقامات مدافعان و مخالفانی پیدا میکنند و بالاخره پس از مدتی آبها از آسیاب میافتد و با چند جابجایی در پست و مقامهای دولتی و حکومتی و نهادی، آرامش برقرار میشود.
بدیهی است اختلافها انواع و سرچشمههای گوناگونی دارند و نمیتوان برای همهی آنها قضاوت واحد و یکسانی داشت. براساس نوع اختلاف و ادعاها و خصوصیات شغلی و شخصی افراد و طرفین دولتی و توازن قوا و منشاء طبقاتی و اقتصادی و شرایط دیگر در هر مورد، موضعگیری و تحلیل متفاوتی لازم میآید، مثلا گاهی انتقادها برای حفظ نظام و ترس از فساد بیشتر و تشدید نارضایتی و انفجار عمومی صورت میگیرد. گاهی نیز جناحهای حاکم برای سهم بیشتر از قدرت و ثروت تقلا می کنند. پارهای از این اختلافها نیز بهخصوص در باندهای مافیایی بسیار روی میدهد؛ باجخواهی، قربانی کردن، پیشدستی در افشا و....
به نظر میآید هر دو نگرش یعنی بازی دانستن ماجرا و گرفتار خوشبینی و امیدواری کاذب شدن (مانند اوایل انقلاب) نمیتواند تصور درستی باشد. سیاستمداران و نمایندگان سیاسی فرادستان آنقدر تجربه و درایت دارند که مراقب رفتار و جدلهای گاه ناگزیر و انتقادی خود باشند. حس و شم سیاسی آنها و پدرخواندههای بالای سرشان برای حفظ وضع موجود و پرکردن خلاءهای دموکراسی و خبری و رفع و رجوع اختلافات داخلی آنقدر هست که حد خود را بدانند. نیازی هم به سناریو ندارند. اصل بقا و حفظ وضع موجود و منافع نظام (یا همان منافع حاکمان) بهطور طبیعی و تاریخی و عقیدتی چراغ راهنمای آنهاست.
اما هر حرکت و اقدامی در سیاست، توأمان سود و زیانهایی دارد. سود این کشمکشها برای حکومت میتواند مواردی از قبیل جلب توجه عمومی، چهرهسازی و قهرمانتراشی، پرکردن فضای سیاسی، نمایش دموکراسی، ایجاد امیدواری نسبت به منتقدان و بهبود اوضاع و ادعای دفاع از منافع مردم، ژست مبارزه با فساد اقتصادی و مالی، جلوگیری از افراط در فساد، مهار لایهها و قشرهای اقتصادی غیرحکومتی و ... باشد و زیان آن هم برملاشدن ناکارآمدیها و فسادها و ... بههرحال تحلیل این گرایشها و اختلافهای رنگارنگ و ادعایهای حاکمان برای مبارزه با فساد و غیره باید جمعبندی و تئوریزه شوند تا شکلی منظم و ردهبندی شده پیدا کنند.
شرکت در انتخابات
شرکت در انتخابات نمایشی و مضحک ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی و ... نیز طی سالهای اخیر، بحثها و پرسشهایی را میان روشنفکران چپ برانگیخت. البته چند سالی است که اغلب نیروهای چپ و دموکرات به این تحلیل رسیدهاند که شرکت در این گونه انتخابات ظاهری و نمایشی، فریب مردم است و از اینرو تردیدها و اختلافنظرها بسیار کمتر شدهاند.
میدانیم که رفرمیسم دو وجه مثبت و منفی دارد. وجه مثبت آن ایجاد فضای باز سیاسی برای فعالیت بیشتر و وجه منفی آن ایجاد امیدواری نسبت به حاکمیت و بهبود اوضاع و پرکردن شکاف میان مردم و حاکمیت است. این نکته را هم فراموش نکنیم که صرف میلیاردها دلار بودجه در تأمین برنامهها و تبلیغات حکومتی و مطبوعات و تلویزیون دولتی برای آن است که مردم به جای رویگردانی از حکومت و قطع امید از آن، همچنان صبر و تحمل پیشه کنند. دوستان و دشمنان خود را درست نشناسند و در توهم بهبود اوضاع و حتی اجر اخروی بسر برند، اما نیروهای پیشرو و ضدارتجاع با امکانات محدود و زحمت و تلاش و فداکاری در صدد خنثیکردن این تبلیغات و عوامفریبیها هستند. پس میبینیم که دامنزدن به توهم مردم، پایمال کردن تمام زحمات و جانبازیها و افشاگریهاست.
البته بدیهیست نیروهای چپ و دموکرات در مقاطع زمانی و فرصتهایی از امکانات انتخابات و شرکت در پارلمان و شورا یا همراهی با اصلاحطلبان سود میجویند، اما محدودیتهای حاکم در ایران امروز، که حتی "اصلاحطلبان" حکومتی نیز رد صلاحیت میشوند، هرگونه امکان و فرصتی را از نیروهای پیشرو سلب کرده است. با این حال حاکمان انتظار دارند که حتی نیروهای چپ، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق و ترغیب کنند و برای مدتی آلت دست آنها شوند. هدف حاکمیت صرفاً شرکت هر چه بیشتر مردم در انتخابات و در نتیجه کسب "مشروعیت" و اعتبار است، حتی سردمداران حکومت نیز بارها به این نکته اعتراف کردهاند. آنچه برای حکومت اهمیت دارد افزایش تعداد و آمار شرکتکنندگان است و اینکه چه کسی به مجلس یا مسند ریاستجمهوری راه یابد چندان اهمیتی ندارد (چون همگی از خودشاناند و تازه قدرت سیاسی جای دیگریست). این همان سیاستی است که امروز برای حاکمیت امریکا هم اهمیت و اولویت پیدا کرده است. آمار شرکتکنندگان در انتخابات ریاستجمهوری امریکا در دورههای قبل آنچنان پایین (حدود ٣۰ درصد) بود که ناگزیر از آوردن اوباما به صحنه شدند. پیشبینی میشود در این دوره آمار شرکتکنندگان به حدود ۶۰ درصد برسد و در این صورت حاکمان و بورژوازی امریکا پیروزی بزرگی کسب میکند. در واقع کاخ سفید با آمارهای رسواکنندهی انتخابات قبلی دیگر نمیتوانست خود را منتخب و نمایندهی مردم جا زده و ادعای دروغین دموکراسی و آزادی داشته باشد و لازم بود که شوق و تحرک نویی پدید آورند. ناگفته نماند که وقتی امکانات مالی فراوان، پست و مقامهای دولتی و ابزارهای رسانهای در اختیار گروه و افراد خاصی باشد چگونه میتوان دم از دموکراسی زد؟
جنبش دانشجویی و تنگناها
وضعیت دانشجویان چپ و منتقد و فشار و آزار و اذیت آنها در حدی است که دل هر انسانی را به درد میآورد و نیز این پرسش همیشگی را به میان میآورد که به راستی چاره چیست؟ آخر حیف نیست که پس از سه دهه سرکوب و خفقان و چپکشی دههی ۶۰ شکوفههای نورسیده و اندک جنبش این چنین سرکوب و تارومار شوند؟ پرسش کلیتر نیز این است که آیا هزینهها و فداکاریها و لطمات نیروهای مبارز و منتقد با دستآوردها و تأثیرات اجتماعی تناسب دارند؟ آیا دانشجویان از پیامد فعالیتها و روشهای خود آگاهی دارند یا دچار توهم و تصور نادرست از توان و نیروهای خود شدهاند و حریف را ضعیف و زبون پنداشتهاند؟ آیا بهتر نیست دانشجویان به جای اقدامات و شعارهای تند، در اندیشهی تثبیت موقعیت و موجودیت جنبش دانشجویی باشند؟ بگذریم از اینکه در حوزهی فعالیت صنفی نیز مطالبات و گفتنیهای بسیاری مانند درخواست امکانات رفاهی و آموزشی و نقد نظام و محتوای آموزشی و... میتواند زمینههای عینی و مناسبی برای فعالیت دانشجویان فراهم آورد. در اینجا اشارهام فقط به فعالیتهای سیاسی چپ به طور عام و جنبش دانشجویی است. آیا بهتر نیست جنبش دانشجویی (که خواه ناخواه به عنوان جریانی چپ و روشنفکری حضور و فعالیت خواهد داشت) در حوزهی کار علنی با توجه به فضای سیاسی موجود، فعالیت و حرکت خود را به طرح شعارهای عام جهان شمول (که ایران را نیز شامل میشود) با حساسیت کمتر حکومتی و البته به حق، مانند محکوم کردن جنایات اسراییل و آمریکا، لزوم خلعسلاح عمومی و اتمی و مخالفت با تولید سلاحهای کشتارجمعی و غیرجمعی، دفاع از صلح، مخالفت با جنگافروزی در لبنان و دیگر مناطق از سوی غرب و امریکا و بنیادگرایان، حمایت از محیطزیست و بیان علل و عوامل اصلی تخریب و آلودگی فاجعهبار محیطزیست در ایران و جهان،وجود صدها میلیون فقیر و گرسنه و بیکار و بیخانمان و ... معطوف کنند؟ نیاز مردم و آدمهای آن سوی نردههای دانشگاه، آگاهی و رهایی از اغتشاش فکری و درک ریشهای از مسائل و صف مستقل غیرحکومتی و مستقل از اپوزیسیون راست است نه صرفاً شعارهای انقلابی و ضدحکومتی و انتحاری. شعارهای ضدحکومتی را مردم در ارتباطات و گفتوگوهای روزانه دائماً تکرار میکنند، اما رسانههای داخلی و خارجی ذهن و فکر مردم را مخدوش و مسموم کردهاند تا نتوانند دوستان و دشمنان خود را بشناسند و از توهمات و اعتقادات قدیمی رهایی یابند. دانشجو به تنهایی نه میتواند انقلاب کند و نه "موتور کوچک" باشد. انقلاب بدون تدارکات و پشتوانه همین می شود که شد. همینجا عدهای خواهند گفت که برای همین نوع فعالیتها نیز اجازهی تجمع نمیدهند و عدهای دیگر خواهند گفت که این کارها پوپولیستی است.در پاسخ باید گفت که وقتی دانشجویان شعارهای آنچنانی را در محیط دانشگاه سر میدهند بعید است که این موضوعها و حداقلها را نتوان جا انداخت. درضمن در صورت ممانعت از این گونه گردهماییها باز هم پیروزی با دانشجویان خواهد بود و بدنامی بیشتر برای حاکمان. بالاخره باید روزی صف مستقل غیرحکومتی و مردمی در این مملکت به راه انداخت. در بسیاری از کشورها تظاهرات ضد جنگ راه میاندازند، اما در ایران هرگونه راهپیمایی و گردهمایی غیردولتی ممنوع است.اگر بتوان روزی صف جدا و مستقل از حکومت را با شعارهای عام و جهانی (که شامل ایران نیز میشود) به راه انداخت آنگاه میتوان به تثبیت موجودیت جنبش دانشجویی چپ و رشد و دوام و تأثیرگذاری آن امیدوار بود. البته در ادامه و به مرور محتوای شعارها و تفاوت آنها با شعارهای حکومتی توضیح داده میشوند و متناسب با نیروی جنبش مطالبات و حقایق بیشتری بهصورت علنی مطرح میشوند.
تمام سعی حکومت در این سی سال این بوده است که بگوید و القا کند که هر گروه و فرد و جریانی یا با ماست یا با ضدانقلاب و سلطنتطلب و آمریکا و ....اغلب مردم نیز بر اثر این تبلیغات چنین تصوری از فعالان سیاسی داخل و خارج دارند. این است که باید این گمراهی و اغتشاش فکری بالاخره برطرف شود و مردم بدانند که میتوان نه با مخالفان راستگرا و آمریکازده بود و نه با حاکمان مستبد و مافیای قدرت و ثروت.
عملکرد کنونی دانشجویان به نظرم نوعی خودکشی سیاسی است. آنها شعارهایی میدهند که کاملاً درست است، اما شعار کار علنی نیست. در کار مخفی بدون هیچ ملاحظهای تمام حرفها را میتوان زد، اما کار علنی ظرافتها و تاکتیکهای خاص خود را میطلبد. به بهانهی رادیکالیسم نمیتوان تیشه به ریشه زد و اندک دانشجویان چپ روشنفکر و مسئول و ارزشمند و افتخارآفرین را به مسلخ حاکمیت فرستاد.
انبوهی از کارهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و پژوهشی موثر و ضروری زمینمانده پیش روی جنبش و روشنفکران قرار دارد که از آنها غفلت شده است. بههرحال باید به این پرسش اندیشید که آیا این لطمهها و هزینههای جنبش چپ اجتنابناپذیر است یا اینکه ایراد از ضعف تئوری سیاسی و تاکتیکهاست؟ نکات و پرسشهای دیگری نیز جای تأمل و توجه دارند که از آن جمله اند:
تعریف جدید و کاملتر از سوسیالیسم و ایجاد و چگونگی پیریزی آن بر مبنای مقدورات و آرمانها و راههای ایمنی و پویایی سوسیالیسم.
شناخت سیاستها و شگردهای دولتهای سرمایهداری.
تحلیل عملکرد و سیاستهای امریکا و غرب و سود و زیان آن برای حکومتهای آمریکا و غرب.
لزوم توجه بیشتر چپ به مسائل زیستمحیطی و افشای قاطعانه و ریشهای نظام سودمحور (سرمایهداری) در این حوزه، مثلاً تشکلهای زیستمحیطی دریاچه ارومیه را که دولت با کشیدن دو جاده از دو ساحل شرقی و غربی به نابودی کشانده است و صدها تخریب و آلودگی فاجعهبار دیگر را نادیده گرفته و به سد سیوند و پاسارگاد و کوروش و ...چسبیدهاند. ما بهطور جدی به جای تشکلهای زیستمحیطی منفعل، سطحی، ناکارآمد و ناآگاه و مفقود و گمنام فعلی به تشکلهایی رادیکال و ضدسرمایهداری و لایق و کارآمد نیاز داریم.
حکومت لائیک و غیرایدئولوژیک چیست؟ و آیا حکومتهای امریکا و غرب لائیک و غیرایدئولوژیک هستند؟
فرصتها، تهدیدها و آسیبهای چپ و جنبشهای کارگری و صنفی (معلمان و ...) کدامند؟
|