مهم ترین شکاف، شکاف دموکراسی - آمریت است
متن سخنرانی عبدالله مومنی در سمینار جبهه ملی ایران - دانشگاه مریلند
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ خرداد ۱٣٨۷ -
۵ ژوئن ۲۰۰٨
خانمها و آقایان محترم
سروران و استادان گرامی
اعضای محترم جبهه ی ملی
گرمترین سلامهای مرا از قلب میهن عزیزمان ایران پذیرا باشید
فرصت صحبت در این جمع فرهیخته برای من ،غنیمتی ارزشمند و یگانه است و البته آنچه ارزش این غنیمت را دو چندان می کند: یکی موضوع نشست است که نوید همبستگی برای حقوق بشر و دموکراسی می دهد و دوم برگزاری نشست" به نام و برای گرامیداشت" مقام و مقاومت مهندس عباس امیر انتظام که شرح قصه ی پر غصه ی مظلومیتش "یکی داستان است پر آب چشم"
وقتی به سالهای متوالی حبس مهندس امیر انتظام به عنوان دیر پاترین زندانی سیاسی پس از انقلاب می اندیشم بی اختیار با آن کلام تکان دهنده ی شاملوی بزرگ همراه می شوم: که "ای کاش داوری، داوری، داوری، در کار بود".
باری، سالهای تلف شده ی عمر و زیانهای بی حساب زندانیان پر شمار عقیدتی و سیاسی در ایران غیر قابل جبران است، اما شاید اجرای عدالت بتواند کمی از سنگینی بار این زیان بکاهد، البته نا گفته پیداست که عدالت را با انتقام نسبت و میانه ای نیست.
با این مقدمه و با یادی از زنده یاد دکتر محمد مصدق و با تشکر از دوستان عزیز جبهه ی ملی جهت فراهم آوردن فرصت این هم اندیشی و با امید و آرزوی بازگشت سرفرازانه و شرافتمندانه ی ایرانیان خارج از کشور به آغوش مام میهن بحث خود را آغاز می کنم.
موضوع ضرورت همکاری و همگامی نیروهای دموکراسی خواه برای پیمودن راه دشوار آزادی، اگر چه بحثی با سابقه ی دیرین است ولی به دلیل عدم تحقق عملی، همچنان در کانون توجه است.وقتی بحث از همبستگی نیروهای دموکراسی خواه می شود، در میان نیروهای هوادار دموکراسی تقریبا هیچ کس با این بحث مخالفتی ندارد.
یعنی در میان نیروهای سیاسی هوادار دموکراسی که در داخل و خارج از ایران زندگی می کنند هیچ گروهی را نمی توانید پیدا کنید که از ضرورت همبستگی سخن نگوید و با زبانی پر شور از آن دفاع نکند. با این حال به رغم همه ی زبان آوریها تا کنون کوچکترین گام عملی در این راه برداشته نشده است"که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکلها"، اینگونه است که وقتی زبانها به حرکت در می آیند جز در دفاع از همبستگی نمی گویند، نوبت ولی به دستها که می رسد جز در مسیر گسستگی نمی روند .به راستی چرا به رغم آشکاری ضرورت این همبستگی عملا جز تفرقه و چند پارگی و دشمن کامی نصیبی از هم نمی بریم؟
با اندکی تسامح می توان گفت ضرورت همبستگی نیروهای دموکراسی خواه برای تحقق حقوق بشر و حاکمیت ملی جزء آن مقولاتی است که تصورش، موجب تصدیق است.
پس در چارچوب این بحث می کوشم صورت مسئله را از ضرورت همبستگی نیروهای دموکراسی خواه که ظاهرا گزاره ای مورد اجماع است به "چگونگی" همبستگی نیروهای دموکرسی خواه تغییر دهم. به عبارت دیگر، حال که بر سر فایده و ضرورت همبستگی نیروهای دموکراسی خواه توافق وجود دارد باید دید این همبستگی را چگونه و از چه راهی می توان محقق کرد. و البته پیش از آن باید در این پرسش تامل کرد که چرا علیرغم این توافق نظری، این همبستگی عملا تحقق نیافته است ؟
به بیان دیگر و به باورمن پرسش اصلی این است که موانع تحقق همبستگی نیروهای دموکراسی خواه کدامند و چگونه می توان بر این موانع غلبه کرد؟
بخش عمده ای از مشکلات ما ناشی از گزافه گوییها، ادعاهای بزرگ و نسخه پیچی های یک طرفه است. به همین دلیل معتقدم پاسخ این سوال جز از دل یک گفتگوی واقعی و چند جانبه بین همه ی نیروها ی هوادار دموکراسی بیرون نخواهد آمد. سنگینی این پرسش به رغم ظاهر آسان یابش به حدیست که جز در پرتو خرد جمعی و توافق عمومی نمی توان برای آن پاسخی یافت .
در واقع اینکه هر فرد یا گروهی به جای دیگران بیاندیشد و به جای دیگران و برای دیگران نسخه بپیچد و اطاعت و تبعیت دیگران رانیز انتظار داشته باشد چنین رفتاری اگر نگوییم عین انحصار طلبی و برخاسته از روح استبدادی است دست کم بسیار ساده اندیشانه و غیر واقع بینانه است.
همبستگی پروژه ای دستوری نیست بلکه پروسه ایست نیازمند حضور فعال وتعامل گسترده ی همه گروههای دموکراسی خواه ، در عین حال این نکته را نیز نمی بایست از نظر دور داشت که پیش نیاز مشارکت گروهها در تحقق جبهه ی "همبستگی دموکراتیک" برقراری دیالوگ هدفمند وچند جانبه ی آنها در چارچوب گفتگویی صریح و صادقانه هست. در واقع بخشی از صورت مساله، تن ندادن نیروهای دموکراسی خواه به یک گفتگوی واقعی است.
البته واضح است که فرق است بین باور واقعی به گفتگو و ژست گفتگو، هم چنان که فرق است بین از دموکراسی سخن راندن و پایبندی عملی به اصول و ارزشهای دموکراتیک. با بررسی آنچه که تاریخ دموکراسی خواهی ایرانیان نام گرفته است کمتر نمونه و تجربه ای از گفتگوی معطوف به حل مساله ، مابین گروههای سیاسی را می توان سراغ گرفت . مادامی که نیروهای حامل دموکراسی و عامل گذار تن به گفتگو ندهند از همبستگی و همگامی خبری نخواهد بود، چرا که هم کلامی مقدمه ی همگامی است. به راستی آیا در این شرایط حساس که میهن عزیزمان از هر سو در خطر است و به خاطر ندانم کاریها و سیاستهای غیرعقلانی شیرازه ی امور کشور به طرز دلهره آوری رو به فروپاشی است وقت آن نرسیده که با هم در مورد آینده، در مورد تحلیل وضعیت فعلی و راههایی که می توان با توسل به آنها از بروز فاجعه جلوگیری کرد گفتگو کنیم؟
مسلما ما تا وقتی که نتوانیم با خودمان گفتگو کنیم و تا زمانی که تکثر دیدگاهها را درون کشور خود به رسمیت نشناسیم و حاضر به گفتگوی مستقیم و برابر با صاحبان دیدگاههای مختلف نشویم صلاحیت گفتگو با دنیای خارج یا به قول برخی گفتگوی تمدنها را نخواهیم داشت.
بنابراین بهتر است در شرایط فعلی در جهت ساماندهی گفتگویی خانگی بین خودمان و بر سر مسائل و مشکلات خودمان بکوشیم . در مورد چرایی شکل نگرفتن پروسه ی گفتگو میان نیروهای مختلف سیاسی دموکراسی خواه، تنها به این نکته اشاره می کنم که مرزبندیهای بی وجه و متعصبانه ی تاریخی یکی از مهمترین دلایل این امر است. متاسفانه باید گفت ما به وضعیتی گرفتار شده ایم که در آن گذشته، بر حال و حتی آینده ی مان حکمرانی می کند. مرده ها هنوز هم برای زنده ها تعیین تکلیف می کنند و از برخی ارتباطها و ائتلافها حذرشان می دهند و دریغا و دردا که زنده گان نیز بی التفات به این مساله که ایران اکنون ایران دیگریست و زمانه هزاران چرخ و چرخش به خود دیده است به حکم مردگان گردن می نهند و اینگونه است که سرنوشت آینده و رفاه و سعادت اکنون ما ونسلهای پس از ما در قفس گذشته به زنجیر کشیده می شود.
باری؛ باز هم دردا و دریغا که رجوع ما به تاریخ گذشته مان نه به نیت آموختن ، اشتباهات را تکرار نکردن و انباشت تجربیات را به کاربستن که تنها به قصد مچ گیری از دیگران و تبرئه ی خویش صورت می گیرد.با این حال اسارت در گذشته وقتی در کنار خودخواهیها، خود حق پنداریها، مطلق نگریها و از همه بدتر دعوای قدیمی هژمونی که حالا دیگر ظاهرا تنها به گروههای چپ اختصاص ندارد قرار می گیرد موضوع همبستگی بین نیروهای دموکراسی خواه را بیش از پیش بهکلافی سر در گم و مساله ای بغرنج تبدیل می کند.
تک رویها و بر تری جوییهای فردی و گروهی ما بین نیروهای دموکراسی خواه در شرایطی صورت می گیرد که در حال حاضر و در جغرافیای سیاسی-اجتماعی ایران نیروی سیاسی -ای وجود ندارد که از مزیت و سرمایه ی اعتماد عمومی برخوردار باشد و بتواند به عنوان یک گروه مرجع اجتماعی-سیاسی با خاصیت "جمع کنندگی" و "فیصله بخشی" عمل کند، با این اوصاف می توان گفت افراد و گروههایی که تصور می کنند می توانند به تنهایی مشکل دموکراسی را در ایران حل کنند به شدت از واقعیات جامعه ی متکثر و در عین حال بحران زده ی ایران فاصله گرفته اند.
از مشکل شکل گیری پروسه ی گفتگو که در گذریم به مسئله ی مهم فقدان استراتژی می رسیم. فرض بنیادین ما در این بحث این است که درون جامعه ی ایران- و البته در جامعه ی گسترده ی ایرانیان خارج از کشور- نیروهایی وجود دارند که خواهان جامعه ای باز و دموکراتیک هستند. در واقع صرف نظر از میزان صداقت و باورمندی افراد و جریانات با انبوهی از نیروها مواجه ایم که دموکراسی می خواهند اما به صرف خواستن دموکراسی که دموکراسی بنا نمی شود. توجه به این نکته ظریف ولی مهم حائز اهمیت است که در سیاست خواستن الزاما به معنای توانستن نیست ، یا به عبارت بهتر صرف خواستن دلیل توانستن نیست.
ما در جامعه ی ایران با جریانهای سیاسی متعددی مواجه هستیم که در راه تحقق دموکراسی و حقوق بشر می کوشند ، در عین حال هیچ یک از این جریانات سیاسی از یک تفکر استراتژیک که مبتنی بر خواست دموکراسی و حقوق بشر باشد بهره مند نیستند. در واقع اگر مسئله ی ما گذار به دموکرسی است پس ما نیازمند یک الگوی گذار و یک پلان مشخص هستیم. فرایند گذار به دموکراسی در واقع از سه بخش یا مرحله ی جداگانه تشکیل می شود: یکی رفع موانع ساختاری دموکراسی، دوم : شکل گیری ساختار دموکراتیک و سوم: تحکیم و استقرار ساختار دموکراتیک.
وقتی از الگوی گذار بحث می کنیم منظور این است که برای تحقق هر یک از این مراحل سه گانه چه پلانی داریم؟ هر نوع همبستگی اگر قرار است که شکل بگیرد، تداوم یابد و منتج به نتیجه شود باید طرحی برای عبور از این مراحل سه گانه داشته باشد.
به یاد داشته باشیم که با برچیده شدن موانع ساختاری لزوما یک ساختار دموکراتیک جایگزین نمی شود. خصوصا در شرایطی که همبستگی بین نیروهای دموکراسی خواه ضعیف باشد، پلان مشخصی وجود نداشته باشد ، برای مشکلات خاص مراحل سه گانه ی فوق اندیشه نشده باشد و تحلیل درستی از نیروهای درون جامعه وجود نداشته باشد، این امکان وجود دارد که ساختار غیر دموکراتیک خودش را به شکل دیگری بازتولید کند.
در واقع ما در ضمن گفتگو هایمان باید در مورد یک پلان و استراتژی واقع بینانه برای گذار به دموکراسی به تفاهم برسیم.یک استراتژی کارآمد لااقل باید دو ویژگی داشته باشد اول اینکه واقعیات عینی جامعه و ساختارهای حقیقی و حقوقی قدرت و قوه ی سرکوب آن را مدنظر قرار داده باشد و دوم اینکه بتواند حداکثر تفاهم و بسیج نیروهای دموکراسی خواه را به دنبال داشته باشد.
مسئله ی دیگری که مایلم به آن اشاره کنم مسئله ی درک ما از زمینه های دموکراسی است. همه ی ما می دانیم که دموکراسی امکان گردش مسالمت آمیز قدرت از طریق انتخابات آزاد و منصفانه ، وجود آزادی مطبوعات،احزاب، اجتماعات وامثالهم است. در واقع دموکراسی به خاطر همین ویژگیها و کارآمدی هایش به تنها نظام سیاسی مقبول در سطح بین المللی تبدیل شده.
با این حال وقتی از درک زمینه های ایجاد دموکراسی می گوییم منظورمان اشاره به ویژگیهایی نظیر وجود مطبوعات آزاد یا گردش مسالمت آمیز قدرت نیست . زمینه های دموکراسی در واقع اشاره به عواملی است که اولا در شکل گیری و ثانیا در پایایی رژیمهای دموکراتیک دخیلند. به عبارت بهتر پیدایش دموکراسی مستلزم پیدایش برخی عوامل اقتصادی و اجتماعی است. در واقع به طور خاص می خواهم به این نکته بپردازم که نوع نظام اقتصادی جامعه در رقم زدن دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن نظام سیاسی سهم عمده ای دارد.
با وجود یک اقتصاد دولتی و رانتی که سهم اصلی بودجه ی عمومی آن متعلق به نفت است و در شرایطی که دولت برای تامین مخارج خود به مالیات شهروندان وابسته نیست، هیچ امکانی برای شکل گیری دموکراسی وجود ندارد. در کشوری که ٨۰ درصد اقتصاد در اختیار حکومت است چگونه می توان انتظار شکل گیری جامعه ی مدنی و حکومت پاسخگو و دموکراتیک را داشت؟ حکومتی که منابع مالیش را از زیر زمین تامین می کند احتیاجی ندارد که روی زمین به شهروندانش پاسخگو باشد یا اصلا حقی برای آنها قائل باشد. از این رو در هر حرکتی برای استقرار دموکراسی باید به سرشت و زمینه های اقتصادی دموکراسی توجه کرد. به بیان دقیق تر تلاش برای استقرار دموکراسی باید توام با تلاش برای آزاد کردن اقتصاد از سلطه ی دولت باشد، خصوصا باید جهت خارج کردن اختیار درآمدهای نفتی از دست دولت تلاش جدی کرد.
دولت نفتی اجازه ی شکل گیری اقتصاد آزاد و رقابتی را نمی دهد و بدون اقتصاد آزاد و رقابتی ساختار سیاسی دموکراتیک نه به وجود می آید و نه پایدار می شود. در این مورد بر مبنای برخی پژوهشهای معتبر که مطالعه ی گسترده ای در مورد رابطه ی اقتصاد آزاد و میزان درآمد سرانه با دموکراسی در بیش از صد کشور جهان انجام داده اند، رابطه ی کاملا معنا داری بین اقتصاد آزاد و افزایش درآمد سرانه با افزایش عمر و ثبات رژیم های دموکراتیک مشاهده می شود. دموکراسی البته ریشه های اقتصادی و اجتماعی دیگری مانند گسترش رفاه،سواد،ارتباطات و غیره هم دارد که نظریه پردازان مختلفی به بحث پیرامون آن پرداخته اند.
مشکل ما اینجاست که در بسیاری مواقع درک درستی از زمینه های ایجاد دموکراسی نداریم و درست به همین دلیل بسیاری از تلاشهایمان برای استقرار دموکراسی به رغم موفقیتهای اولیه به شکست می انجامد.
با این اوصاف اگر بخواهم جمع بندی ازبحث ارائه کنم، باید بگویم که بار سنگین گذار به دموکراسی در ایران باری نیست که یک گروه یا حتی چند گروه به تنهایی از عهده ی آن بر آیند. ضرورت همبستگی نیروهای دموکراسی خواه نیز برخاسته از همین واقعیت پیچیده است. در این راه باید موانع همبستگی را شناخت و در یک پروسه ی گفتگوی همگانی مابین نیروهای دموکراسی خواه به یک پلان و الگوی گذار دست یافت و ائتلاف را بر سر آن سامان داد.
ضمن اینکه اگر به ایجاد دموکراسی و تضمین بقای آن می اند یشیم، باید به فهم مشترکی از زمینه های اقتصادی و اجتماعی آن برسیم. در فقدان چنین فهم و درک مشترکی از زمینه های ایجاد و تداوم دموکراسی هر تلاشی در جهت استقرار آن فرجامی جز شکست نخواهد داشت.
در پایان بار دیگر ضمن تشکر از دوستان جبهه ی ملی برای برپا داشتن این سمینار و همچنین با تقدیم سپاس به حضار محترمی که برای شنیدن گفته های من حوصله ی زیادی به خرج دادند این نکته را نیز اعلام می کنم که سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم) مطابق سند استراتژی دو سالانه ی خود -به وسع خویش،خود را به تلاش در راه نزدیکی همه ی نیروهایی که دل در گروی ایرانی دموکراتیک و توسعه یافته دارند متعهد می داند.
از نظر ما مهمترین شکاف و نزاع سیاسی در جامعه ی ایران شکاف دموکراسی- آمریت است، به همین جهت همه ی نیروهای دموکراسی خواه و مسالمت جو، متحد بالقوه ی یکدیگر محسوب می شوند . برای بالفعل شدن این اتحاد باید سطح مدارای سیاسی مان را گسترش دهیم و خط کشیهای کهنه ی تاریخی را فراموش کنیم.
با درود به همه ی شما عزیزان و با آرزوی آزادی همه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی و به امید روزی که شهروندان ایرانی در سایه ی دموکراسی از حقوق بشر بهره مند باشند و با تذکر این نکته که راه دشوار آزادی را باید با صبر، حوصله، عقلانیت و البته مقاومت و پایداری بسیار به سرانجام رساند سخنم را با شعری از هوشنگ ابتهاج گرامی که عمر عزیزش دراز باد پایان می دهم:
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
متن سخنرانی در شنبه ۳۱ می سمینار جبهه ملی ایران ،دانشگاه مریلند
|