سوسیال دمکراتها و موج نئولیبرالیسم درون حزبی
منصور پرستار
•
سیاست جدید حزب سوسیال دمکران در مقابل احزاب جناح راست بخصوص حزب "مدراتها" ی سوئد این است که با اتخاذ سیاست "ما حزب شرکتهای کوچک" هستیم، قصد بدست آوردن دوباره قدرت را دارد. این تلاشی است در مقابل سیاست حزب "مدراتها" که شعار "ما حزب جدید کارگران هستیم" را علم کرده است. در این میان باید این سوال را از خود کرد که آیا جنبش کارگری و جبهه بورژوازی دارای مرزبندی مشخصی است یا نه؟!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ خرداد ۱٣٨۷ -
۵ ژوئن ۲۰۰٨
این مقاله شامل: مقدمه، برسی کوتاهی از تاریخ سوسیال دمکراسی (سوئد) و گرایش سوسیال لیبرالیسم در این حزب است
مقدمه
حزب سوسیال دمکرات سوئد حزبی است که سالهای سال است در جبهه چپ کشور سوئد همراه با حزب "چپ" در برابر جریانهای راست مبارزه کرده اند. این حزب طی چند دهه در بالا بردن سطح رفاه اجتماعی در سوئد نقش بسزای داشته است. یکی از واقعه های مهمی که به این جریان در رسیدن به بالاترین سطح زندگی بشری در یک سیستم بورژوازی کمک کرد، جنگ جهانی دوم بود. با وقوع جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای اروپایی ویران شدند. سوئد و سوئیس از جمله کشورها ئی بودند که وارد جنگ با آلمان نازی نشدند. این امتیاز بسیار بزرگی بود برای کشور سوئد که بازار تجاری خود را در بین کشورهای ویران اروپایی گسترش دهد. در این مقطع زمانی بود که حزب سوسیال دمکرات توانست کشور سوئد را از لحاظ اقتصادی برای مدتی به سطح بالایی ارتقا دهد. بالا بردن "رفاه اجتماعی" در سوئد در اوائل سالهای 1950 میلادی شروع شد. در ادامه این موفقیت سوسیالیستهای دو آتشه سوئد توانستند با پیش کشیدن سیاست "مدل سوئدی" ساختار اقتصادی و اجتماعی سوئد را تاحدی تغییر دهند. یکی از سیاستهای موجود در سیاست "مدل سوئدی" سیاست "حقوق مساوی برای کار مشابه" بود. سیاست مدارانی همچن "تاگ ارلاندر" و "اولف پالمه" در این ارتباط نقش زیادی را ایفا کردند.
"اولوف پالمه" رهبر سابق سوسیال دمکرات و نخست وزیر سابق سوئد (در سال 1986 ترور شد) به دلیل موضع گیری رادیکال در درون حزب سوسیال دمکرات، دشمنان زیادی را برای خود در جناح راست و میانه رو تراشید و مورد تنفر بعضی گروههای سیاسی قرار گرفت و سر انجام در اثر سوء قصد به قتل رسید بعد از "پالمه" "اینگوار کارلسون" رهبری حزب را بدست گرفت. در اوایل دهه 90 سیاست حزب را با گوشه هایی از افکار نئولیبرالیسم به شیوه ای جدید و همتراز با شرایط روز، در هم آمیخت. (البته سیاست نئولیبرالیستی و لیبرالی از زمان انترناسیونال دوم در احزاب سوسیال دمکرات رخنه کرد).
نگاهی کوتاه به واقعه های مهم جنبش چپ و شروع به راست روی سوسیال دمکرات ها به سوی "سوسیال لیبرالیسم"
سوسیال دمکراتهای سوئد
در سده 1800 میلادی سوسیالیست های سوئد نقشی انقلابی داشتند. در این سالها این شعار داده می شد که بورژواها را "باید به جوخه اعدام" کشید. در این قرن جنبش "نیکتریسم (تعادل)" یا "نهضت منع استعمال مشروبات الکلی" و فعالان "کوپراتیو" یا "تعاونی" برای سوسیالیستها نقش خائن را داشتند. چون سوسیالیستها فکر می کردند که این جنبشها مبارزات و خواست واقعی طبقه کارگران را به طرف مبارزات "تدریجی" منحرف می کنند و پروسه انقلاب کارگری را به تعویق می اندازند. بعدها "هیلمار برانتینگ" رهبر حزب سوسیال دمکرات (سال 1907 و نخست وزیر سوئد سال 1920) اظهار داشت که مبارزات کارگری باید از طریق ابزارهای صلح آمیز و دمکراتیک پیش برده شود. این تاکتیک از طرف سوسیالیستهای سوئد باعث بالا رفتن قدرت سیاسی این حزب در دراز مدت شد و همین کار باعث شد که سوسیالیستهای سوئد به طرف جبهه راست یا بورژواها بلغزند. بعد از این لغزش به راست، حزب سوسیال دمکرات این سیاست را در طی یک قرن دنبال کرد.
در قرن بیستم میلادی سوسیال دمکراسی فاقد تئوری اقتصادی بود و در تدوین شکل و فورموله کردن برنامه ای مناسب برای اقتصاد ملی عاجز بود و حتی "مارکس" با تئوریش نتوانست برای سیاست مداران آن وقت کافی باشد چون سیاست مداران وقت می خواستند سیاست مختلط پدید آورند. برنامه سوسیال دموکراتها در ادامه حل مسائل اقتصادی این بود که "حکومت" باید امور اقتصادی را در کشور به دست بگیرد یعنی همان نسخه "کینیزیسم" یا "سوسیال لیبرالیسم.
اما با گذشت زمان این سیاست هم کم رنگ تر شد و رو کردن به سیاست "نئولیبرالیسم فریدمان" بیشتر شد. به این معنی که قدرت و دست دولت از مسائل اقتصادی کشور باید کوتاه شود. و هدف این ایده این است که از طریق بازار آزاد می توان "اقتصاد را رشد" داد و "اشتغال" ایجاد کرد. با رشد "مدل اقتصادی کینیزیسم" در جهان غرب قطب بندی جدیدی را در مقابل اقتصاد "سرمایه داری دولتی بلوک شرق یا به قول غربی ها اقتصاد کمونیستی " بوجود آورد و این صف آرایی ادامه داشت تا اوایل دهه 70 میلادی و سوئد توانست با استفاده از وضعیت بازار اقتصادی مناسب و فورمول اقتصاد دولتی ، بهترین "رفاه اجتماعی" را در درون کاپیتالیسم، در جهان بنا نهد. جنبش جبهه چپ که بسیار قوی بود در آغاز دهه 60 میلادی روبه از هم پاشیدگی نهاد. این جنبش از طریق "جنبش ویتنام" توانست قدرت زیادی پیدا کند و از طریق نشریات، نویسندگان، چاپخانه ها، موزیک و گروههای تئاتر، از پایگاه و قدرت اجتماعی زیادی برخوردار شد. سیاست مداران راست سوئد هیچ وقت انتظار این را نداشتند که جناح مخالف آنها اینچنین قوی شود و در رسانه های عمومی جامعه رشد چشم گیری کنند. چپ های رادیکال توانستند مشکلات واقعی جامعه را برای مردم فرموله کنند. در دهه 60 میلادی چپ از طرف سرمایه داران به عنوان "خطری جدی" تعریف شد. قدرت و فعالیت چپ رادیکال در این دوره توانست تاثیر خود را بر سیاستهای "حکومتهای" سوسیال دمکراتها بگذارد و باعث شد که خواستهای رادیکال در بسیاری از بخشهای جامعه به قدرت خود رواج یابند. در ادامه بحران ناشی از بالا بردن قیمت نفت در سطح جهان در سال 1973 سوسیال دمکراتها در میان سالهای 1976 تا 1982 سیاست "علاج سریع بحران " را در مقابل سرمایه داران سیاسی سوئد اتخاذ کردند و نتیجه آن هم این بود که سوسیال دمکراتها جنبش اتحادیه های کارگری را ساکت کردند.
سوئد در بین سالهای 1945 تا 1968 از لحاظ موقعیت بازار اقتصادی در سطح بالایی قرار داشت. بعد از دهه 60 و با شروع شدن دهه 70 این کشور دچار دو بحران ناشی از بحران جهانی نفت، بحران بازرگانی و صنعت، انتقال "بازار تولید" از طرف شرکتهای تجاری به کشورهای دیگر و غیره شد. بعد از این بحرانها بیکاری و بحرانهای اجتماعی در سوئد به صورت "مزمن" با جامعه سوئد دست و پنجه نرم می کند. دولت سوسیال دمکرات وقت برای بالانس وضعیت نابسامان اقتصادی و مبارزه با بحران پیش آمده "مالیاتها" را به شیوه ای چشم گیر بالا برد. در دهه 60 میلادی مردم 20 % مالیات به دولت پرداخت می کردند در مقایسه با 30/35 % و.... مالیات در حال حاظر. حتی بالا بودن سطح "موقعیت اقتصادی" سوئد در دهه های 80 و 90 نتوانست این کشور را از بحرانهای موجود بیرون بکشد. ایده های "جدید" سوسیال دمکراسی از قبیل "تجارت آزاد"، "رقابت تجاری" و "باز بودن" جای خود را در ادبیات حزبی باز کرد. ادبیاتی که بیانگر ادبیات نئولیبرالیسم است.
در پایان دهه 90 میلادی تمام کشورهای اتحادیه اروپا کشورهای بودند که از طرف احزاب سوسیالیست اداره می شدند اما هیچ قدمی برای "طرد نئولیبرالیسم" در درون سیاستهای حزبی و حکومتی برنداشتند. نئولیبرالیسم نه تنها بر سیاستمداران بلکه بر شکل اقتصادی این کشورها تاثیر خود را گذاشت. این جریان فکری نه تنها در درون جبهه "راست" جای خود را باز کرد بلکه نشانه های خود را در درون "جبهه چپ" نیز ظاهر ساخت.
مائو تسه تونگ رهبر سابق چین، با قدرت و اراده سیاسی خود مردم چین را مجبور ساخت تا اونیفورم به تن کنند و در کشور سوئد نیز "نئولیبرالسیم" مانند اونیفورم جبری از طرف سیاست مداران بر تن اقتصاد سوئد پوشانده شد.
شاید هم متکی شدن به تئوری اقتصادی "نئولیبرالیسم" راهی است برای تطبیق دادن خود با وضعیت موجود "گلوبالیزاسیون" جهانی. واقعیت این است که "تمام احزاب" درجبهه چپ سوئد قدمهایی را به طرف جبهه راست برداشته اند و سیاستهای راست را در گوشه و کنار اقدامات عملی و تئوریک آنها می شود یافت. مثلآ دیدگاه "مدل" سوسیال دمکراسی برای ایجاد "اشتغال" در بازار کار، از نشانه های بارز این واقعیت است.
با آمدن بحرانهای اقتصادی در دهه های 70 و 90 میلادی کشور سوئد و سیاستهای حزب سوسیال دمکرات هم در آمان نماند. این حزب برای بقا و حفظ قدرت سیاسی در مقابل احزاب راست در سوئد مجبور به تغیراتی در سیاستهای اقتصادی خود شد. دهه 90 میلادی همراه بود با فروپاشی سرمایه داری دولتی بلوک شرق. این فروپاشی و تغیرات در معادلات سیاسی جهانی بحران جدیدی را برای بسیاری از کشورها به بار آورد. این بحران و موج چپ ستیزی در زیر چتر نظام سرمایه داری موج جدید فکری را نیز وارد جریانهای مختلف چپ، چه کمونسیتها و چه سوسیالیستها ساخت.
در این دهه موج تفکرات "نئولیبرالیستی" وارد حزب سوسیال دمکراتهای سوئد شد. این حزب هنوز دارای دو جناح سوسیالیستهای قدیمی و نئولیبرالهای جدید است که مدتها پیش جناح نئولیبرالها به رهبری "یوران پرشون"، نخست وزیر سابق سوئد، در مبارزه درون حزبی پیروز شدند و به این وسیله توانستند بسیاری از سیاستهای این حزب را تغییر دهند. این موج سیاسی جدید در راس قدرت سوئد قرار داشت و به این شیوه سیاست "مسکن" و "بیمه بازنشستگی" و غیره تغیر یافت. در ادامه این یورش "رفورم مالیاتی" نیز به کمک "حزب مردم" و "حزب سوسیال دمکراتهای سوئد" تغییر یافت.
یکی از اهداف تغیر "رفورم مالیاتی" این بود که، حقوق بگیران پول بیشتری را پس انداز کنند و از این طریق وضعیت اقتصادی سوئد هم بهتر شود. یعنی حقوق بگیرها از طریق پس انداز مالی، دارای قدرت خرید در بازارشوند و به این شیوه ارزیابی می شد که می شود تقاضا و عرضه کالاها را بالا برد. در آن زمان دولت، "مومس" (مالیات غیر مستقیم از طریق خرید کالا) و خرج مسکن را به این منظور بالا برده بود. اما این سیاست زود شکست خورد و به جای این که "همه" حقوق بگیرها از طریق پس انداز قدرت مالیشان بالا رود، بر عکس ارزیابی پیش بینی شده به این شیوه تبدیل شد که ثروتمندان و کسانی که حقوق بالایی داشتند، "پول اضافی" را "احتکار" کردند به امید سود بیشتر. و این ثروت را وارد بازار اقتصادی سوئد نکردند. تنها یک قسمت از بازار اقتصادی سوئد توانست رشد کند و آن هم بازار" سهام" بود.
یکی دیگر از تغیرات سیاسی این بود که سیاست "سیستم بازنشستگی" را عوض کردند به این شیوه که از "بیمه جمعی" به "بیمه فردی" تغییر یافت. در ادامه اصلاحات اقتصادی حکومت سوسیالیستی سوئد شروع به فروختن سازمانها و اداره های دولتی کرد یعنی تبدیل بخشی عمومی به بخش خصوصی و در این پروسه بخش خصوصی بیش از پیش رو به رشد نهاد.
سیاست جدید حزب سوسیال دمکران در مقابل احزاب جناح راست بخصوص حزب "مدراتها" ی سوئد این است که با اتخاذ سیاست "ما حزب شرکتهای کوچک" هستیم، قصد بدست آوردن دوباره قدرت را دارد. این تلاشی است در مقابل سیاست حزب "مدراتها". سیاستی که توانست سمپاتی بسیاری از طرفداران سوسیال دمکرات را به طرف خود جلب کند. حزب بورژوازی "مدراتها" با علم کردن شعار "ما حزب جدید کارگران هستیم" توانست چرخهای انتخابات خود را به جلو ببرد. در تلافی این کار حزب "جنبش کارگری" سوسیال دمکراتهای سوئد شعار "ما حزب شرکت داران کوچک هستیم" را علم کرده است. در این میان باید این سوال را از خود کرد که آیا جنبش کارگری و جبهه بورژوازی دارای مرزبندی مشخصی است یا نه؟!!!
زنده باد جنبش کارگری
www.sedaeazadi.se
mansour_parastar@hotmail.com
پاورقی:
www.socialdemokraterna.se
|