روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۷ خرداد ۱٣٨۷ -
۶ ژوئن ۲۰۰٨
پیوند اخلاق و سیاست، محوری ترین ایده انقلاب اسلامی است
انکار مشکلات یا کوچک کردن آنها دردی رادوا نمی کند
امام، فقیهی نوگرا بود، نه اصولگرا و نه اصلاح طلب
عصر بازگشت امت به اسلام ناب
گفتمان امام در اداره کشور میزان بودن رأی مردم بود
انقلاب به امید اعاده حقوق شهروندی صورت می گیرد
روزنامه همشهری در ستون یادداشت روز دوشنبه خود نوشتهٌ دکتر محمد باقر قالیباف، شهردار تهران، را با عنوان چرا تعابیر انتقادی به کار بردم؟ از وبلاگ وی نقل کرده که در آن چنین آمده است: بنده در چند نوبت به گلایه و اعتراض فضای حاکم بر سیاست کشور از آن به عناوین منجلاب سیاسی و عرصه کثیف نام بردم.
برخی دوستان انتقاد داشتند که این تعابیر کمی تند است و بهتر بود کمی نرم تر بحث را مطرح می کردم.
به دلایلی قبول ندارم آنچه را واقعاً در عرصه سیاسی در جریان است با تعابیر بهداشتی تر لاپوشانی کنیم. تعارف نمی توان کرد. انکار مشکلات یا کوچک کردن آنها دردی را دوا نمی کند.
به خصوص در عرصه ارزشی و اخلاقی نمی توانیم با تعارف، خوشبینی های غیر واقعی واقعیت ها را انکار کنیم. برای رفع مشکلات باید آنچه هست را بپذیریم و این قدم اول برای حل آنهاست.
بنده به هیچ وجه از اصلاح اوضاع ناامید نیستم اعتقادی هم به سیاه دیدن واقعیت ها، هر چند که تلخ باشند ندارم.
امیدواری را هم یک وظیفه اخلاقی قلمداد می کنم، تلاش برای آفرینش امید و نشاط انگیزی را هم وظیفه مسئولان نظام، همه روشنفکران و دلسوزان کشور می دانم اما انکار واقعیت های تلخ هیچ نسبتی با امید آفرینی ندارد. اتفاقاً آن گاه که به وجود مشکلات اذعان می کنیم امید برای حل آنها هم ایجاد می شود.
من می گویم مگر نه این است که انقلاب ما در صدد درانداختن طرحی نو برای سیاست بود که همراه و در هم تنیده با اخلاق و معنویت باشد و وجه ممیزه انقلاب و نظام ما مگر چیزی غیر از پیوند اخلاق و سیاست بود، انقلاب ما وعده توسعه، پیشرفت و شکوفایی در همه ابعاد زندگی مردمان جامعه را می داد و ادعا داشت که در این ابعاد زندگی، بعد معنوی و روحی آن هم لحاظ می شود و اتفاقاً عرصه های مادی هم با معنویت و اخلاق سامان پیدا می کند.دیگران قبل از ما و بهتر از ما به توسعه رسیده بودند ولی ما بر آنها خرده می گرفتیم که در رسیدن به این توسعه اخلاق را وانهاده اند و سیاست و جامعه بی اخلاق را نکوهش می کردیم و نوید نظام سیاسی را می دادیم که بر پایه اخلاق شکل گرفته است.
آیا اکنون می توانیم ادعا کنیم که به این هدف و آرمان بزرگ نائل گشته ایم؟
آیا سیاست ما به انواع نیرنگ و فریب ها، بی صداقتی ها، بی مسئولیتی ها، تهمت ها، افتراها، ریاکاری ها و قدرت طلبی ها آغشته نشده است.زمانی ادعا می کردیم که اگر دنبال قدرت هستیم برای بسط ارزش های انسانی و اخلاقی است. اکنون هم البته همان ادعا را داریم اما در راه رسیدن به قدرت از هیچ بی تقوایی حذر نمی کنیم.ماکیاولی بنیانگذار سیاست نوین غرب به سیاستمداران این نسخه را تجویز کرد که می توانند اخلاق را نادیده بگیرند و دروغ بگویند و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف بهره بجویند. اما توجه داشته باشیم که هدفی که ماکیاولی برای سیاستمداران ترسیم می کرد وحدت و اقتدار ملی و استواری حکومت بود.
ما وعده کردیم که ما وحدت و اقتدار و منافع ملی را همراه با اخلاق، صداقت، پاکی و راستی تحقق خواهیم بخشید.وعده ای که دل های بسیار را جذب خود کرد و همگان احساس کردند که اتفاق بزرگی در حال وقوع است. اما اکنون سیاستمداران ما دروغ می گویند تهمت می زنند، آبرو می ریزند، هیچ مسئولیتی نمی پذیرند اما هیچکدام از اینها را در راه کسب منافع ملی مرتکب نمی شوند بلکه در جهت منافع شخصی و گروهی خود اخلاق را زیر پا می گذارند.
می گوییم چون هدف ما بر پاساختن عدالت و اصلاح امور انسان هاست و این هدف مقدسی است، پس برای رسیدن به این هدف والا می توانیم آبروی مخالفان خود را بریزیم به آنان تهمت بزنیم و دروغ ببندیم.
ما چون هدف مان اصلاح کشور و آبادانی ملت است به رأی مردم هم نیاز داریم می توانیم وعده های دروغین بدهیم. چون پیشرفت کشور و بسط ارزش های اخلاقی به تداوم قدرت ما بستگی دارد پس ما حق داریم که مسئولیت برخی عملکردهای خودمان را نپذیریم و آنها را به دیگران نسبت دهیم. در واقع چون هدف ما مقدس است وسیله آن هم هر چه باشد توجیه پذیر است و این چیزی نیست جز بنیان اصلی تئوری ماکیاولی. بنده در رابطه اخلاق و سیاست بحث فلسفی نمی کنم. به تفاوت اقتضائات و ویژگی های عرصه سیاسی با سایر عرصه ها هم واقفم.
می دانم که عرصه سیاسی متفاوت از سایر حوزه هاست و ویژگی ها، الزامات، نیازمندی ها و شیوه های رفتاری خاص خود را دارد اما به هیچ عنوان، دروغ، تهمت، باند بازی و بی مسئولیتی را توجیه پذیر نمی دانم.
سیاستی که همراه با اخلاق نباشد همانی است که در عرف جامعه ما معروف است که پدر و مادر ندارد. همان سیاستی که امام راحل آن را به اهل خود وانهاد و سیاست همراه با اخلاق را بنیان گذاشت و سیاست بدون اخلاق را سیاست بازی دانست.
سیاست عرصه تدبیر امور و اصلاح اوضاع کشور است. ما به سیاست ورزی نیاز داریم. می دانیم که سیاست با قدرت ملازم است و برای قدرت هم باید رقابت کرد. رقابت هم آداب و مناسبات خود را دارد اما حرف من این است که می توان برای رسیدن به قدرت رقابت کرد ولی اخلاق را هم زیر پا نگذاشت.اخلاق را هم صرفاً در رقابت های سیاسی خلاصه نکنیم اخلاق را اگر درست بشناسیم همه عرصه های عملکرد سیاسی ما را در بر می گیرد. هنگامی که سیاستمداری وعده ای می دهد اما برای تحقق آن برنامه ای ندارد و راه عملی کردن آن را نمی داند بی اخلاقی کرده است.
سیاستمداری که امروز در یک جایگاه و مقام حرفی می زند و فردا در مقامی دیگر آن را نفی می کند. اخلاق را زیر پا گذاشته است. مدیری که مسئولیت رفتار سازمان و مجموعه خود را نمی پذیرد رفتار غیر اخلاقی مرتکب شده است.
مسئولی که نصیحت ناصحان دلسوز و متخصصان حوزه عمل خود را نمی شنود رفتارش با اخلاق عجین نبوده است.این فهرست را می توان و باید ادامه داد. مصادیق اخلاق در سیاست را باید عینی کرد. نباید نگاه ها به حضور اخلاق در سیاست به شکل کلی و حالت فلسفی و انتزاعی طرح شود.
باید نویسندگان ما نشان دهند که با اخلاق می توان تک تک رفتارهای سیاستمداران را بررسی و تحلیل کرد و نسبت هر رفتاری را با اخلاق سنجید. بنده در راه اخلاقی کردن سیاست هم به صرف نصیحت و اندرز گویی معتقد نیستم.
باید ساختارها و مناسبات روابطی را که به رفتاری غیر اخلاقی منجر می شود شناخت و اصلاح کرد. بنده اگر عرصه سیاسی را به عنوان منجلاب توصیف کردم از باب فاصله ای است که این عرصه با اخلاق گرفته و به بی اخلاقی و ضد اخلاقی ها آلوده شده است.
پیوند اخلاق و سیاست را محوری ترین یا یکی از محوری ترین ایده های انقلاب اسلامی می دانم. اگر هم از تعابیر تند استفاده کردم، قصدم هشداردادن و جلب توجه دلسوزان کشور به یکی از معضلات اصلی کشور و نظام بود.
خواستم همه سیاسیون ما به خاطر این حرف من یکبار به این حوزه بنگرند که آیا واقعا آنچه هست آنی است که باید باشد. نا امید نباشیم اما بپذیریم که از منظر اخلاقی عرصه سیاسی کشور ما قابل قبول نیست.
نه اصولگرا، نه اصلاح طلب
روزنامه تهران تایمز در ستون یادداشت خود به قلم دکتر علی منتظری، رئیس پیشین جهاد دانشگاهی با عنوان: نه اصولگرا، نه اصلاح طلب نوشت: به نیمه های خرداد که نزدیک می شویم تپش قلب زمان نیز شنیده می شود. مردم ایران و میلیون ها نفر از مردم آزاده و عدالتخواه جهان در سوگ خورشید جماران به سوگ می نشینند و یاد حضرت امام خمینی(ره) را گرامی می دارند.
او هنوز سال ها پس از هجرت ابدی محبوب است و هر آنکه او را دیده و ندیده است مجذوب شخصیت با عظمت و پرصلابت او است. هرکه او را در اندازه های معرفت خویش می شناسد و برای او تصویری از خوبی ها ترسیم می کند ولی باز هم همه می دانند که خمینی فراتر از این توصیف هاست.
او سراسر اندیشه و احساس بود، انقلابی بود، فقیه بود، آزاده بود، شجاع بود، زاهد بود، عارف بود، وطن دوست بود، مردم گرا بود، شاعر بود، اخلاقی بود و…
همه این توصیفات درباره مردی که بزرگترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد و نظام فاسد و دیکتاتوری و مستبدانه و وابسته شاهنشاهی را سرنگون ساخت اگرچه درست است و بی هیچ گفت وگو پذیرفتنی اما بالاتر و والاتر از همه این اوصاف باید گفت امام یک انسان کامل بود، او یک مسلمان واقعی بود.فهم و درک ایشان از اسلام و وظایف یک مسلمان در حوزه های شخصی و در ساحت اجتماعی برآمده از تعالیم اسلام و فقه جواهری و اجتهاد علوی بود. اسلامی که همیشه و در همه حال در کنار مظلومان و علیه ظالمان و ستمگران است. اسلامی که با زراندوزان و مستکبران، ستیزی تمام ناشدنی دارد و در عوض در برابر محرومان و مستضعفان خاضع و خاشع است.اسلامی که هم به ظاهر دین اهمیت می دهد و هم به باطن دین. اسلامی که به شدت با خرافه و جهل به مبارزه می پردازد و در عین حال به شدت از مرزهای اعتقادی دفاع می کند. اسلامی که بر محکمات می ایستد و همزمان مقتضیات زمان را نیز رصد می کند. اسلامی که مردم را بندگان خدا می داند و خدمت به آنها را عبادت. اسلامی که برای کرامت انسان ها ارزش قائل است و حاضر نیست به هر دلیل کوچک و بزرگی انسان ها را از حقوقشان محروم سازد و به حکم همین اسلام است که حکومت تشکیل می دهد و به رغم هیاهوی اندیشه های کوتاه متحجر و مدرن و پسامدرن، جمهوری اسلامی را به عنوان یک نظام حکومتی معرفی می کند…. و دریغ و صدها افسوس که دست اجل مهلت نداد تا با زوایای دیگری از اسلام این مرد بزرگ تاریخ اسلام و ایران آشنا شویم.نه پیرو مکتب نجف بود و نه پیرو مکتب قم بود. او فقیهی نوگرا بود. نه اصولگرا بود و نه اصلاح طلب! اصلاً به این حرف ها باور نداشت. او ناب بود. زلال بود. او همه چیز را برای خدا و مردم می خواست. خمینی تجسم عینی اسلام ناب محمدی(ص) بود. اسلامی که درمان همه دردها و آلام بشر عصر حاضر است. آنها که مدعی راه امام و خط امام اند خود را باید با این معیارها بسنجند و الا معلوم نیست که تا چه حد در گفته های خود صادق اند.اسلام امام، اسلام پابرهنه ها و ستمدیدگان تاریخ است نه اسلام مرفهان بی درد و اشرافیت منحط و فاسد که توجیه گر ستمگران و مستبدان است و توجیه گر لیبرالیسم و سرمایه داری و….
اسلامی است که نبض آن برای مردم فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و همه محرومان جهان می تپد و وظیفه را بر نتیجه مقدم می دارد و امروز در خط مقدم جبهه مقاومت ایستاده است.
راهی که می رویم
روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز به قلم حسین شریعتمداری، مدیرمسئول خود، با عنوان: در راه فاطمه با خمینی نوشته است: ۱ ـ در آن نیمه شب تاریک و غم گرفته مدینه که فاطمه(س) را مظلومانه و دور از چشم این و آن به خاک می سپردند و تربت پاکش را به وصیت خود او از دیده ها پنهان می داشتند، شاید غیر از علی(ع) کسی نمی دانست که زهرا(س) در بی نشانی مدفن خویش، نشانه ای برای آیندگان برجای می گذارد تا ره گم نکنند و خوش به نشان در پی او راه بسپارند. آن شب بعد از دفن فاطمه(س)، موجی بلند از دل دریایی علی(ع) به فراز آمد و بر زبان مبارکش نشست که؛
ای رسول خدا… سلام من و دخترت را که به دیدار تو آمده و در جوار تو به خاک رفته، پذیرا باش… اکنون امانت به صاحبش رسیده، زهرا از کنار من دامن کشیده و نزد تو آرمیده است… بعد از او، آسمان و زمین زشت می نماید و اندوه دلم، هرگز نمی گشاید…
رفتن فاطمه، دلم را خسته و غصه ام را پیوسته کرد و چه زود جمع ما به پریشانی کشید… شکایت خود به خدا می برم و دخترت را به تو می سپارم. زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستم ها بر او روا داشتند… آنچه می خواهی از او بجوی و هرچه خواهی با او بگوی، تا راز دل نزد تو بگشاید و خون دلی که فرو داده است، برون آید…
ای پیامبر خدا… دخترت زهرا، پنهانی به خاک می رود و حال آنکه، هنوز چند روزی بیش، از رحلت تو سپری نشده و هنوز نامت از زبان ها نیافتاده است…
درد دل، با تو در میان می گذارم و دل خویش به یاد تو خوش می دارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان او، بر فاطمه…
ای رسول خدا… اگر می روم، نه ملول و خسته جانم و اگر می مانم، نه آنکه به وعده خدا بدگمانم، چون صبرکنندگان را وعده داده است در انتظار پاداش او می مانم که هرچه هست از اوست و شکیبایی نیکوست.
علی(ع) در پایان رو به فاطمه(س) کرد و گفت؛ اگر بیم آن نبود که ستمگران چیره شوند، برای همیشه در کنار مزارت می ماندم و در این ماتم بزرگ جوی اشک از دیده می راندم…
فردای آن شب ماتم زده وقتی خبر شهادت دختر رسول خدا(ص) در مدینه پیچید، برخی بر این باور بودند که کار تمام شده است! ولی ماجرا تازه آغاز شده بود.
۲ ـ امام راحل ما(ره) با استناد به روایت موثقی از اصول کافی ـ جلد یک، ص ۴۵۷ ـ می فرمود در فاصله میان رحلت رسول خدا(ص) و شهادت فاطمه زهرا(س) جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد… و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلندپایه او حضرت صاحب ـ سلام الله علیه ـ است، برای او ذکر کرده است که مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. صحیفه امام(ره)، ج۲۰، ص ۵
ما نمی دانیم فرشته وحی در آن روزهای ماتم گرفته بعد از رحلت رسول خدا(ص) درباره امروز ایران اسلامی به زهرا(س) چه گفته بود، ولی به گواهی حدیث شریفی که امام راحل ما(ره) از قول امام صادق(ع) نقل کرده است، از آینده خبر داده بود و از جمله، از این روزهای ایران. سروشی که فرشته وحی در گوش زهرا(س) سروده بود، هرچه بود، دل داغدار فاطمه(س) در سوگ رسول خدا(ص) را تسلی داده بود و آن دلواپسی را که از انحراف در راه پیامبر اعظم(ص) داشت، آرام بخشیده بود. اما، فاطمه(س) را چه می شد؟ و از چه دلواپس بود؟…
٣ ـ فاطمه(س) چند روز قبل از شهادت مظلومانه اش در مسجدالنبی(ص) و در جمع بزرگ مهاجر و انصار به خطبه ایستاده و فرموده بود؛
خس و خاشاک نفاق در شما پدیدار گشته، لباس دین در میانتان کهنه گردیده، سردسته گمراهان در میان شما به سخن ایستاده، فرومایگان سربرداشته، کبک باطل، خواندن آغاز کرده و در خانه هایتان به گردش درآمده، شیطان از مخفیگاه خود به میان شما سرک کشیده و می بیند که ندایش را پاسخ می دهید و برای دیدن چهره فریبنده اش آماده شده اید. بر شتری داغ نهادید که متعلق به شما نبود و در آبشخوری گام زدید که از آن شما نیست. چرا با گروهی که پیمان خود را شکسته و آهنگ بیرون راندن رسول خدا(ص) را کرده اند، ستیزه نمی کنید؟… آیا از آنها بیم دارید؟ و حال آن که باید از خدا اندیشه کنید… چرا پس از ایمان، حیران گشته اید و بعد از پیشتازی عقب نشسته اید؟
فاطمه(س) یک سینه سخن داشت ولی گوشی برای شنیدن آن نمی یافت. رخدادهای بعدی نیز نه فقط غم های آن روز فاطمه(س) را کاهش نداد که بر آن افزود… علی(ع) که هم سنخی برای هم سخنی نداشت و سر در چاه به درد دل می پرداخت و نیمه آن شب از ماه ضیافت خدا، در محراب کوفه به خون غلتید، تنها به این علت که عدالت خواه بود. حسن(ع) که مظلومانه به زهر کینه دشمنان بیرونی در اندرونی خویش به بستر شهادت افتاد، حسین(ع)، کربلا، زینب، عباس، اسرا… حاکمیت بنی امیه، سلطه بنی عباس و… این رخدادها هیچکدام، چیزی نبود که خبر پیشاپیش فرشته وحی از وقوع آن، دلشوره زهرا(س) را برای ادامه راه رسول خدا(ص) به آرامش آورد. پس آن واقعه که زهرا(س) را آرام کرد چه بود؟
۴ ـ می گفتند، نگرانی فاطمه(س) از غصب فدک بود، باغی در اطراف مدینه که رسول خدا(ص) به او بخشیده بود. نمی گوییم، این نبود، ولی فاطمه(س) و دلواپسی برای یک باغ؟! خطبه زهرای مرضیه(س) که از دلواپسی های دیگر او حکایت می کند و زندگی فاطمه(س) از بی رغبتی ایشان به دنیا. با امام راحلمان(ره) بخوانیم درباره زهرا(س)؛
انسان گمان می کند سعادتش به این است که چند تا باغ داشته باشد، چند تا ده داشته باشد. لکن ما وقتی که ملاحظه می کنیم و سعادت ها را سنجش می کنیم، می بینیم که سعادتمندها آنهایی بودند که در کوخ ها بودند… ما یک کوخ چهار پنج نفره در صدر اسلام داشتیم و آن کوخ فاطمه زهرا سلام الله علیها است. برکات این کوخ چند نفری آن قدر است که عالم را پر کرده است از نورانیت. صحیفه امام، ج ۱۷، ص٣۷٣ .
فدک هرچه بود و هرچه هست، نکته ای رازآلود است. در خبر موثقی آمده است هارون الرشید خلیفه عباسی یکی از درباریان خویش را نزد امام موسی بن جعفر علیه السلام فرستاد و از ایشان خواست محدوده فدک را مشخص کند تا آن را به فرزندان فاطمه(س) بازگرداند و امام علیه السلام حدود و ثغور سرزمین اسلامی آن روز را به عنوان بخشی از فدک معرفی فرمودند.
۵ ـ خطبه فاطمه(س) در مسجدالنبی(ص) که چند روز قبل از شهادتش ایراد فرموده و بخشی از آن در صدر این نوشته آمد به وضوح نشان می دهد دلشوره فاطمه(س) چه بود؟ انحراف از راه و روش و بینش و منش رسول خدا(ص). بنابراین بی تردید آنچه دل زهرای عزیز(س) را آرام می بخشد و غبار غم از چهره ملکوتی او می زداید، بازگشت امت از بیراهه و کژراهه به بستری است که رسول خدا(ص) آورده و نشان داده بود. اسلام ناب محمدی(ص) … و این واقعه عظیم با نهضت امام خمینی(ره) به وقوع پیوست. امام راحل ما(ره) اسلام ناب محمدی(ص) را غبارزدایی کرد. بدعت ها، تحریف ها، بداندیشی ها و کج اندیشی ها را که طی قرن های متمادی به کینه یا جهل یا غفلت بر چهره آن نشسته بود، پاک کرد و اسلام ناب محمدی(ص) را همانگونه که بود به جهانیان عرضه فرمود. سایه روشنی از قیام مهدی موعود.
مردم وقتی ندای او را که به انقلاب بلند شده بود، شنیدند، این ندا را در دل خود آشنا دیدند، همه نشانه ها که می داد، نشانی گمشده آنها بود. امت وقتی گمشده خود را یافتند، بیراهه وانهادند و به راهی که امام(ره) نشان می داد شتافتند، پنجه در پنجه دشمنان خدا انداختند، سقف ظلمانی نظام سلطه جهانی را شکافته، طرحی نو درانداختند و عصر خمینی آغاز شد. عصر بازگشت امت به اسلام ناب محمدی(ص) … ترجمان دیگری از عصر فاطمی.
۶ ـ فاطمه عزیز! دختر پهلو شکسته رسول خدا(ص)، همسر مظلوم علی مرتضی(ع)… دیگر غریب نیستی، نگاه کن! بعد از هزار وچهارصد و چند سال که از آن نیمه شب غمزده مدینه می گذرد، همه از پیر و جوان در سوگ تو لباس عزا پوشیده اند و به یاد پهلوی شکسته و بغض در گلو نشسته ات بر سروسینه می زنند و اشک می ریزند. اگر امروز بودی که هستی، می دیدی و می بینی، میلیون ها میلیون جوان کمر به خدمت بسته داری، در ایران، در لبنان، در فلسطین، در عراق، در یمن، در حجاز در… چه سخت بود آن روزها که با پای خسته به در خانه خواص پیمان شکن می رفتی و عهدی را که با رسول خدا(ص) بسته و شکسته بودند به یادشان می آوردی، اما، امروز، از فرزندت خامنه ای به یک اشاره است و از خیل عاشقانت به سر دویدن و دیروز از فرزند دیگرت خمینی اینگونه بود… ما بر این باوریم که آن روزها فرشته وحی از فدائیان تو در این روزها خبر داده بود… فاطمه عزیز! ما در عصر خمینی به راهی می رویم که تو می پسندی، راهی که به ظهور مهدی تو می رسد. آیا راضی هستی زهرای عزیز!
گفتمان امام
روزنامه اعتماد اطلاعیه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم را با عنوان دستاوردهای دمکراتیک ملت در معرض تهدید که در آن نسبت به انحراف های چهارگانه از مبانی امام هشدار داده شده، چنین درج کرده است: چهاردهم و پانزدهم خرداد یادآور دو حادثه بزرگ در تاریخ ملت ایران است. سرآغاز حرکتی مردمی در برابر حکومت استبدادی شاه و رحلت معمار بزرگ انقلاب و موسس جمهوری اسلامی، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی، است که ملت ایران و کثیری از مسلمانان و مستضعفان جهان را به ماتم نشانید.
شاید کمتر رهبری در زمان حیات خود به مانند ایشان در دل ها راه یافته و رفتن او ملتی را اینچنین داغدار ساخته باشد. امام خمینی در سیره و سلوک و در تواضع و فروتنی، خود را همانند آحاد مردم می دانست و براساس بنیان فکری، فلسفی، فقهی و عرفانی خویش اساس نظام اسلامی را بر رای مردم و جمهوریت قرار داد. گفتمان امام ، سلوک شخصی امام و سیره امام منظومه به هم پیوسته و معناداری را شکل می دهد. ملت بزرگ ایران و مسلمانان جهان را برای دستیابی به آزادی، عدالت، عقلانیت، عزت و پیشرفت همه جانبه در پرتو دین فرا می خواند. گفتمان امام در اداره کشور، راه قانون و اندیشه میزان بودن رای مردم و در حوزه اندیشه، دور کردن اندیشه دینی از تحجر بود. سلوک و زندگی امام سرمشق مردم گرایی و مردم سالاری و راه امام به سوی عزت و سربلندی ایران بود، از این رو شایسته است که اندیشه بلند آن یار سفرکرده در کانون توجهات فکری و سیاسی مدیران قرار گیرد و در عمل به آن ملتزم شوند.دستاوردهای دموکراتیک ملت در معرض تهدیدات انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه قرار دارد و هر روز دایره مشارکت آزادانه و گسترده مردم در تعیین سرنوشت و عرصه رقابت عادلانه و قانونمند سیاسی در حوزه سیاست تنگ تر می شود، مسئولیت و حساسیت دفاع و تبیین اندیشه، راه و رویکرد مردم سالارانه امام دوچندان می شود. انجام این مسئولیت البته با هزینه های فراوان همراه است. زیر پا نهادن اصلی ترین آموزه های مردم سالارانه امام خمینی(ره)، حذف یاران و همراهان باسابقه او از میدان رقابت سیاسی، تحریف توصیه ها و وصایای راهگشا و توهین به خاندان و بازماندگان شریفش جلوه هایی از این هزینه های سنگین ملی بود که به وقوع پیوست و صدای اعتراض و انتقاد طیف وسیعی از نیروهای انقلابی و اصلاح طلب و منصف و دوستداران و یاران نزدیک او را برانگیخت.علت رحلت جانگداز و مظلومانه یار امام حضرت آیت الله توسلی که از نزدیک ترین کسان به امام و آینه زنده تفکر او بود، نمونه یی تامل برانگیز و تاسف انگیز در راه دفاع از حریم اندیشه و راه امام بود.سالگرد رحلت امام (ره) فرصت مناسبی است تا برخی از نارسایی هایی که موجب دوری از سیره امام می شود را متذکر شویم.
۱ ـ مهم ترین نکته قابل طرح، چگونگی انتخابات است و اینکه هر کسی حق دارد براساس ضوابط، از حق کاندیدا شدن برخوردار باشد، متاسفانه یکی از پدیده هایی که با آرمان امام فاصله گرفته است، پدیده انتخابات است. انتخابات مجلس هشتم به گونه یی بود که با اهداف و آرمان های انقلاب فاصله داشت و بسیاری از یاران امام و مردم شایسته، انقلابی و متدین حذف شدند.
۲ ـ متاسفانه چندی است در این ایام شاهد حذف مدیریت های با سابقه و با تجربه در کشور هستیم. جریان جناحی و برخوردهای حذفی همه جا را گرفته است. بنابراین در سالروز رحلت امام خمینی ضرورت می نماید آرمان بلند آن رهبر فقیه بازخوانی شود و در یک ارزیابی دریابیم که چقدر با آرمان ها همسو و در چه موضعی از آنها دور شده ایم. به امید تحقق آرمان های آن بزرگوار.
از مشروطه تا انقلاب اسلامی
روزنامه اعتماد ملی به قلم دکتر غلامعباس توسلی استاد دانشگاه و با عنوان به یاد بیاورید که میزان رأی ملت است به نقل از وی چنین درج کرده است: اندیشه انقلاب در تاریخ حیات انسان قدمتی دیرینه دارد. می توان روایات متعددی را از زمان های دورودراز برشمرد که در آن جمعی در برابر ظلم و ستم حاکمان زمان به پاخاستند و حماسه ای را رقم زدند. با این وجود شاید بتوان میان انقلاب های امروزی با آن انقلاب ها تمایزی قائل شد؛ هر چه باشد انقلاب های امروزی با ایجاد تغییرات گسترده در نظام سیاسی و اجتماعی بر همه شئون زندگی شهروندان آن جامعه تاثیر می گذارند و هیچ نقطه ای از کشور مصون از این تحولات نمی ماند. آغازگر این انقلاب ها، انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷٨۹ میلادی بود و پس از آن می توان از انقلاب اکتبر شوروی به عنوان یکی از مهم ترین انقلاب ها نام برد. به واقع، تب انقلاب در قرن ۲۰ میلادی بسیار تند بود. پس از انقلاب چین، الجزایر، ویتنام و... مردم کشورهای جهان سوم گمان می کردند انقلاب تنها اکسیری است که می تواند دردهای آنها را درمان کند.
حال به اندیشه انقلاب در ایران می رسیم؛ از یکصد سال قبل اندیشه انقلاب در ایران پاگرفت و البته، تحت تاثیر غربی ها. روشنفکران و تحصیلکردگان ایرانی که شاهد تحولات جهان غرب بودند رفته رفته به صرافت ایجاد تغییراتی بنیادین در ایران افتادند تا جبران عقب ماندگی های ایران شود. در این راه روحانیون و توده مردم نیز آنان را همراهی کردند که نتیجه آن انقلاب مشروطه شد. در اینجا نمی خواهم که به عوامل شکست مشروطه اشاره کنم و به سرعت به ایران پس از کودتای ۲٨ مرداد می روم؛ زمانی که استعمارگران دوباره بر ایران سیطره یافته بودند. در آن زمان دوگونه تفکر انقلابی در ایران نفوذ فراوانی داشت؛ نخست تفکر مارکسیستی که نمایندگان خاص خود را داشت و دیگری، تفکر مذهبی. هر دوگونه این تفکرها به دگرگونی بنیادین و انقلاب حکم می دادند، بلکه به واسطه آن نابسامانی ها سامان گیرد. در بعد مذهبی، ما مرحوم دکتر علی شریعتی را داشتیم که در سخنرانی های خود با محور قرار دادن مفهوم شهادت یک انقلاب اجتماعی ـ سیاسی را طراحی می کرد، اما اگر دکتر شریعتی این بحث ها را در دهه ۰۵٣۱پی می گرفت، پیش از آن در ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ نیز جنبشی به رهبری امام خمینی آغاز شده بود که برآمده از تعالیم اسلامی بود. به هر طریق اندیشه انقلاب به بطن جامعه راه یافت، چرا که فاصله ای عمیق میان حکومت و مردم ایجاد شده بود و دیگر هیچ راهی به جز انقلاب برای سروسامان دادن به اوضاع وجود نداشت و این فکر در سال ۱٣۵۶ همه گیر شد تا تبریز و قم و دیگر شهرهای ایران شاهد حوادثی چند باشند. نیروهای نظامی و ارتش شاهنشاهی نیز رفته رفته دچار بحران شدند؛ هر تصمیمی که آنها اتخاذ می کردند باعث وخیم تر شدن اوضاع می شد، مثل کودتای نظامی و... عاقبت نیز با کشتار مردم در میدان شهدا انقلاب به اوج خودش رسید.
این شرح بسیار کوتاهی بود از انقلاب اسلامی ایران، اما آنچه می توان اضافه کرد این است که هیچ انقلابی به خودی خود هدف نیست. مردم انقلاب می کنند به امید آن روزی که اصلاحات در کشور حاکم شود. انقلاب می کنند برای اعاده حقوق شهروندی خود، آزادی، انتخاب دولتمردان، رسیدن به سطحی از رفاه و آسایش و... با این وجود گاهی اهداف انقلاب دگرگون می شود، حوادثی غیرقابل پیش بینی رخ می دهد که انقلاب را از مسیر خود خارج می کند. یکی از این حوادث تقابل گروه های انقلابی است که موجب خسارت های جبران ناپذیری می شود، مانند ترور شخصیت ها و... از سویی گروهی نیز به طور انحصاری حکومت را در دست می گیرند که این نیز با اهداف انقلاب همخوانی ندارد، به خصوص انقلاب ما که انقلابی ارزش مدار و دموکراتیک بود. ما باید با تکیه بر انقلاب اسلامی به سمت دموکراسی و تحقق حکومت مردم بر مردم پیش برویم، آنچنان که امام می فرمودند، میزان رای ملت است. نکته ای که اینجا قابل طرح است، تاکید امام بر جمهوریت نظام است. امام همان اندازه که بر اسلامیت تاکید داشتند از جمهوریت نیز سخن می گفتند، چه پیش از پیروزی انقلاب که در فرانسه بودند و چه پس از پیروزی انقلاب. بارها گفتند که میزان رای ملت است، اما از همان زمان نیز کسانی بودند که رای خود را بالاتر از آرای مردم می دانستند. به هر دری می زدند تا از بار جمهوریت نظام کاسته شود، مثل تحدید مطبوعات و تهدید آزادی های مصرح در قانون اساسی. اینها نشانه تحریف انقلاب است و اگر حل نشوند، اس و اساس انقلاب دچار خدشه می شود.
جمهوریت، یعنی مراجعه به آرای مردم، یعنی نظارت مردم بر حکومت. نمی توان تنها بر اسلامیت نظام تاکید و جمهوریت را نادیده گرفت. این دو در کنار هم قرار دارند و به یک اندازه مهم هستند. ما به واسطه آنکه مسلمان هستیم، ارزش هایی داریم که می خواهیم رعایت شود، اما از سویی خواهان حقوق شهروندی خود در یک نظام جمهوری نیز هستیم. باید اوضاع به گونه ای شود که هم مردم احساس کنند می توانند بر سرنوشت خود تاثیر بگذارند و هم بیگانگان این را دریابند تا مبادا به بهانه عدم آزادی سعی در نفوذ در کشور کنند. امروز اگرچه ما کشور مستقلی هستیم، تمام تصمیمات مربوط به میهن مان را خودمان می گیریم و نه بیگانگان، اما باید از این استقلال مراقبت کرد که یکی از روش های آن راضی نگاه داشتن مردم است.
اگر پس از ٣۰ سال که از انقلاب عظیم مردمی می گذرد، اهداف سیاسی (دموکراسی) و اقتصادی (عدالت) تحقق نیابد، به قدر مسلم مسوولان امر نیز طرفی نخواهند بست و کشور در معرض خطرات جبران ناپذیری قرار می گیرد. ما باید حقوق مردم را به تمامی رعایت کنیم و از انقلاب در جهت رشد همه جانبه جامعه استفاده نماییم و بدانیم که این انقلاب به هیچ جناح خاصی تعلق ندارد و همه مردم باید از مزایای مشارکت اجتماعی و آزادی های مصرح در قانون اساسی بهره مند شوند.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|