جمهوری خواهی انقلابی (۲)
پایان دادن به جمهوری اسلامی، ویرانی ایران نیست، آزادی آن است
ف. تابان
•
این فریب است که پایان دادن به حکومت دینی در ایران تنها با قهر و خون ریزی و ویرانی کشور امکان پذیر خواهد شد. مبلغ اصلی چنین ایده ای حکومت ایران است که می خواهد پایان حکومت خویش را نابودی و ویرانی ایران وانمود سازد و مردم را از از تعویض استبداد دینی با حکومت دموکراتیک بترساند. جنبش دموکراتیک در ایران امروز از فعالین و کوشندگانی برخوردار است که نه تنها قهر را تقدیس نمی کنند، بلکه کاربرد آن در مناسبات سیاسی و اجتماعی را قاطعانه نفی می کنند و تلاش خود را برای تحقق مسالمت آمیز خواست ها و مطالبات ملت قرار داده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۶ تير ۱٣٨٣ -
۲۶ ژوئن ۲۰۰۴
علاوه بر گروه های وابسته به حکومت، در میان نیروهای بیرون از حکومت نیز، کسانی هستند که هنوز می کوشند اندیشه اصلاح حکومت دینی را زنده نگاه دارند. استدلال عمده آن ها، حالا که اصلاح طلبی دوم خردادی در حکومت به پایان رسیده، این است که اصلاحات در جامعه زنده است. می گویند بعد از شکست اصلاحات در درون حکومت، اصلاحات به درون جامعه منتقل شده، زنده است و به حیات خود ادامه خواهد داد چون اصلاحات «همیشگی و جاوادانه» است.
«اصلاحات در درون جامعه» معنای روشنی ندارد و می توان هر برداشتی از آن داشت. این سخن که اصلاحات همواره زنده و همیشگی است، به خودی خود سخن نادرستی نیست. اصلاحات در جوامع بشری، کم یا زیاد همیشه وجود دارد. بدترین حکومت های استبدادی نیز برای حفظ خود دست به اصلاحاتی می زنند. اما چنین اصلاحاتی به استقرار دموکراسی نمی انجامد. «اصلاحات برای اصلاحات» سخن بی معنی ای است. هدف اصلاحاتی که دموکرات ها می توانند از آن دفاع کنند باید دمکراتیزه کردن مناسبات سیاسی و به بیان مشخص تر اصلاح حکومت و ساختار سیاسی باشد. مدافعین نظریه ادامه اصلاحات در جامعه، باید این نکته را روشن کنند که هدف اصلاحات موردنظرشان بعد از دوران دوم خرداد چیست؟ آیا چنین اصلاحاتی قصد دارد به اصلاح مناسبات بین مردم بپردازد، آیا می خواهد گروه های سیاسی بیرون از حکومت را اصلاح کند؟ یا همچنان قصد اصلاح و دموکراتیزه کردن ساختار حکومت را دارند؟
تاکید بر ادامه جنبش اصلاحات، چه در حکومت و چه در جامعه، به معنای آن است که اندیشه بی سرانجام اصلاح حکومت دینی زنده نگاه داشته شود و فعالین دموکراسی به دنبال سراب رهسپار شوند. هدف یک جنبش سیاسی از دو حال نمی تواند خارج باشد: یا اصلاح حکومت یا تغییر حکومت. تغییر حکومت در هیچ مکتب سیاسی در زمره جنبش های اصلاحی قرار نمی گیرد. هدف جنبش اصلاحی، اصلاح حکومت و ساختارها است. جنیش اصلاحی غیرحکومتی فرضی در ایران، می خواهد چه اصلاحی در نظام ولایت فقیه صورت دهد؟ آیا می خواهد شعار مشارکتی ها را با بسیج یک جنبش مدنی متحقق کند و تفسیر دموکراتیک از قانون اساسی را عملی سازد یا می خواهد آرزوی مجاهدین انقلاب در مورد محدود و پاسخگو کردن قدرت را به سرانجامی برساند؟ اگر هدف چنین جنبشی هیچ کدام از این ها نیست و قصد دارد نظام ولایت فقیه را خلع و به حکومت دینی پایان دهد، چنین جنبشی حتی اگر نام خود را نیز جنبشی اصلاحی بگذارد، تنها با نفس یک انقلاب سیاسی می تواند زنده بماند. پایان دوران اصلاحات پارلمانتاریستی، مبارزه برای دموکراسی را به خیابان، کارخانه، دانشگاه و هر آن جا که توده مردم حضور دارد منتقل می کند و به آن خصلتی انقلابی می بخشد.
اصلاح طلبان دوم خردادی به مدت هفت سال به کمک هواداران سابق و تازه لیبرالیسم محافظه کار، جامعه را از ایده های تسلیم طلبانه انباشته کرده اند. اصلاحات را به هدف و غایت تبدیل کرده، اهداف والای جنبش دموکراتیک ایران را تابعی از آن ساخته اند، از انقلاب هولناک ترین واژه را ساخته اند. به نام مخالفت با انقلاب، تمکین به دیکتاتوری و استبداد و قوانین ارتجاعی را تبلیغ کرده اند و به بهانه پرهیز از خشونت، کمک کرده اند خشونت در جامعه ایرانی دایمی شود و محافظه کارانه ترین سازشکاری با استبداد را به نام مشی مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه در جامعه رواج داده اند. این تفاسیر اکنون به زنجیر سنگینی بر پای جنبش دموکراسی خواهی در ایران تبدیل شده اند و برای تدارک جنبش تحول خواهانه در ایران، باید آن ها را به فراموشی سپرد.
پایان دوران اصلاحات دوم خردادی، آغاز دوران اصلاحاتی از نوع دیگر نیست. جنبشی که جانشین جنبش اصلاح طلبانه دوم خرداد می شود، در ماهیت خود یک جنبش انقلابی است و برخلاف جنبش دوم خرداد که قصد داشت حکومت دینی را اصلاح کند، می خواهد با پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی، نظام سیاسی تازه ای را در ایران مستقر کند. این جنبش انقلابی است زیرا هم در هدف خواهان تغییر حکومت است و هم در روش، بر بسیج و سازمانگری نیروی اجتماعی و ایجاد تحول با مشارکت وسیع ترین اقشار مردم، متکی است.
مخالفت اصلاح طلبان با چنین تحولی، مخالفت تئوریک و اصولی نیست، دفاع از امتیازات خود است. زیرا آن ها از انقلاب ۱٣۵۷ هنوز به شدت دفاع می کنند. اگر آن ها به طور اصولی مخالف انقلاب بودند و آن را برابر قهر و خون ریزی و ویرانی می دانستند، باید با انقلاب ۱٣۵۷ هم مخالفت می کردند و سیاست خود را اصلاح حکومت شاهنشاهی پهلوی قرار می دادند. آیا آن ها حاضرند اعلام کنند انقلاب ۱٣۵۷ اشتباه بوده و آن ها می بایست برای اصلاح دیکتاتوری پهلوی تلاش می کردند؟ وقتی آن ها حاضر به چنین اعترافی نیستند، چطور می توانند از مردم ایران بخواهند به اصلاح رژیمی که ده بار خون ریزتر از رژیم گذشته است، امید ببندند؟ آن ها با انقلاب ۱٣۵۷ موافق هستند زیرا آن ها را به قدرت رساند و با انقلاب علیه حکومت دینی مخالفند زیرا در صورت تحقق چنین انقلابی، آن ها را از قدرت پائین می آورد و در موقعیت برابر با دیگران قرار می دهد. همه استدلات مختلفی که در مخالفت با انقلاب سیاسی و مسالمت آمیز علیه حکومت اسلامی به کار گرفته می شود، فقط یک هدف را تا امروز دنبال کرده و این هدف حفظ ساختار قدرت و حفظ موقعیت مسلط طبقه حاکم در ایران بوده است.
چپ های دموکرات و تحول خواه همواره تاکید می کنند دفاع از اندیشه انقلابی در ایران، به معنای دفاع از خون ریزی و خشونت و ترور و مبارزه مسلحانه نیست، به معنای دفاع از ایده بنیادی تغییر حکومت استبداد دینی و استقرار یک حکومت جمهوری دموکراتیک به جای آن از طریق سازماندهی اقدامات مستقلانه نهادهای مدنی و اجتماعی و سیاسی و توده و مردم است. شرایط ملی و بین المللی، امکان چنین جابجایی را به صورت مسالمت آمیز افزایش داده است. در جهانی که به سوی طرد و نفی و تقبیج خشونت حرکت می کند، مفهوم انقلاب نیز نمی تواند از این گرایش عمومی بدور بماند. شانس تحولات مسالمت آمیز در جهان ما افزایش یافته است.
این فریب است که پایان دادن به حکومت دینی در ایران تنها با قهر و خون ریزی و ویرانی کشور امکان پذیر خواهد شد. مبلغ اصلی چنین ایده ای حکومت ایران است که می خواهد پایان حکومت خویش را نابودی و ویرانی ایران وانمود سازد و مردم را از از تعویض استبداد دینی با حکومت دموکراتیک بترساند. جنبش دموکراتیک در ایران امروز از فعالین و کوشندگانی برخوردار است که نه تنها قهر را تقدیس نمی کنند، بلکه کاربرد آن در مناسبات سیاسی و اجتماعی را قاطعانه نفی می کنند و تلاش خود را برای تحقق مسالمت آمیز خواست ها و مطالبات ملت قرار داده اند. چنین تلاشی از پشتیبانی وسیع ملی و بین المللی برخوردار است و امکان اعمال خشونت را – که به طور عمده ریشه درحکومت فعلی ایران دارد – محدود و محدودتر کرده است. همین واقعیت که حکومت دیگر نمی تواند مخالفین خود را مانند دهه شصت در خیابان ها و در زندان ها دسته دسته به جوخه های اعدام بسپارد، نشانگر تحلیل روزافزون قدرت اعمال قهر آن است. جنبش دموکراتیک در ایران به شرط آن که همه نیروهای خود را بسیج کند و به میدان بیاورد و پشتیبانی بین المللی مناسبی را نیز تدارک ببیند، قادر است با مهار خشونت حکومت، به عمر استبداد دینی در ایران پایان دهد و جمهوری دموکراتیک را به جای آن مستقر کند. اکثریت هواداران چنین تحولی امروز به خوبی واقفند این جمهوری، نه قرار است دادگاه انقلاب بر پا کند و نه محاکمات انقلابی را سازمان دهد، بلکه قصد دارد «دادگاه های انقلاب» و «محاکم انقلابی» نظام اسلامی را منحل کند و مناسبات حکومت و مردم را از ابتدا بر پایه اصول مورد قبول حقوق بشر و احترام کامل به آزادی های سیاسی و اجتماعی متکی کند.
چنین آینده ای برای ایران تضمین شده نیست. خصلت تحولات آینده به طور مطلق به آن بستگی خواهد داشت که کدام نیروی اجتماعی و سیاسی بتواند رهبری این تحولات را در دست بگیرد. تشکیل جبهه دموکراتیک و جمهوری خواه به قصد رهبری این تحولات، در برابر آلترناتیوهایی که می کوشند وضعیت موجود را حفظ کرده و یا آن را در جهتی مغایر با خواست های تاریخی ملت ایران رهنمون کنند، مهم ترین عاملی است که آینده دموکراتیک در کشور ما را تضمین خواهد کرد.
ادامه دارد
|