یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تأملی بر مشگل همبستگی نیروهای دمکراسی خواه


م. چشمه


• مقاله حاضر کوششی است در جهت شرکت در بحثی که اکنون چند ماهی است در زمینه موانع همبستگی نیروهای دمکراسی خواه ایرانی دوباره شدت گرفته است. تردیدی نیست که شرکت هر چه بیشتر آزادیخواهان و شهروندان ایرانی در این مبحث به غنای آن خواهد افزود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ خرداد ۱٣٨۷ -  ۹ ژوئن ۲۰۰٨


مقاله حاضر کوششی است در جهت شرکت در بحثی که اکنون چند ماهی است در زمینه موانع همبستگی نیروهای دمکراسی خواه ایرانی دوباره شدت گرفته است. از جمله میتوان به مقالات اخیر آقایان حسین باقرزاده (۱)، کوروش گلنام (۲)، اسماعیل نوری علا (٣)، خانم الاهه بقراط (۴) وپیامهای آقایان کورش زعیم (۵) و عبدالله مومنی (۶) به سمینار جبهه ملی در آمریکا اشاره کرد. راقم این سطور نیز بیش از یکسال پیش در مقاله ای (۷) بدین موانع اشاره کرده بود. تردیدی نیست که شرکت هر چه بیشتر آزادیخواهان و شهروندان ایرانی در این مبحث به غنای آن خواهد افزود. نوشته را با سوال مهمی از متن مقاله آقای دکتر باقرزاده در مورد وضعیت اپوزیسیون در فضای پس از انتخابات اخیر مجلس هشتم آغاز میکنم: "و به راستی چرا اپوزیسیون سکولار پس از نزدیک به ٣۰ سال حکومت فاجعه بار جمهوری جهل و خشونت و ارتجاع نمیتواند در صحنه سیاسی ایران فعال شود و بدیلی موثر عرضه کند؟" (۱) در این مختصر سعی خواهد شد به عواملی که در این ناتوانی دخیل بوده اند در حد توان و تجربه پاسخ داده شود، و راه حلهائی ارائه شود. در ابتدا بایستی باین نکته اشاره کرد که مسأله همبستگی و اتحاد نیروهای اپوزیسیون و مسأله رهبری بنوعی در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند، و شکل گیری یکی میتواند زمینه ساز شکل گیری دیگری باشد. در عین حال باید در نظر داشت که اتحاد میتواند در سطوح و اشکال مختلف ایدئولوژیک- سیاسی (حزبی- سازمانی)، جبهه ای (ائتلاف نیروها)، صنفی (اتحادیه ای) و یا بصورت یک جنبش ملی تحت لوای یک رهبری فرهمند فردی و یا شورائی صورت پذیرد. هدف این مقاله اما موشکافی این اشکال نیست.

بدون شک عوامل مختلفی در پراکندگی صفوف اپوزیسیون و عدم شکل گیری نماد و یا رهبری جنبش دمکراسی خواهی مردم دخیل بوده اند. اجازه دهید در اینجا بیک رشته عواملی که توسط نظریه پردازان و مفسرین سیاسی برجسته شده اند اشاره کنم:

۱- کمبود های فرهنگی و اخلاقی ایرانیان
میتوان صفحه ها در مورد دردهای ناشی از کمبودهای فرهنگی و اخلاقی ایرانیان که در مجموع همگی ما کم و زیاد مبتلا بآنها هستیم، قلم زد. در این مورد نگارنده در گذشته (۷) و آقایان گلنام (۲) و زعیم (۵) و سایرین به پاره ای از این نارسائیها اشاره دارند. بطور مشخص آقای زعیم به خودخواهی و نیاز به "مطرح شدن شدید" روشنفکران ایرانی اشاره میکند. این نارسائیها البته فقط مختص به ایران نیست، و پاره ای از آنان نیز مانند نیاز به مطرح شدن، در حد ملایم آن، زیاد هم غیرطبیعی بنظر نمیرسند. جوانبی از این فرهنگ ناجور مانند دوروئی و ریا شاید ناشی از مذهب شیعه (تقیه و خدعه)، جوانبی دیگر مانند زیاده خواهی و راحت طلبی، شاید ناشی از تأثیر اقتصاد نفتی بر جامعه، و بدبینی و بی اعتمادی و باور به تئوری توطئه، شاید ناشی از سلطه استبداد دیرپا و نقش اجنبی در ایران باشد. بهر حال منوط کردن اتحاد اپوزیسیون به تزکیه نفس و اصلاح فرهنگی- اخلاقی مردم ایران (آنهم از طریق نصیحت)، زیاد راه بجائی نخواهد برد، چرا که سلطه استبداد و فساد و ترویج هر روزه عقب مانده ترین خرافات جنون آمیز مذهبی راه را بر هر گونه اصلاحی بسته است. اصلاح اخلاق و فرهنگ جامعه ما نیاز به فرایندی طولانی و آنهم اساساً پس از تغییر رژیم سیاسی فعلی که کلیه شریانهای اقتصادی، نظامی و فرهنگی جامعه را در تحت کنترل مرگبار خود گرفته است، امکان پذیر خواهد شد. به باور من بیشتر میبایست به دنبال علل تاریخی و سیاسی رفتار روشنفکران و اپوزیسیون سیاسی گشت، تا شاید بتوان دلایل بینش کماکان فرقه گرا، جزم گرا (دگماتیک)، رسوبات غیردمکراتیک و غیرکثرت گرا و کلاً بیعملی آنان را توضیح داد. هنگامیکه از بیعملی روشنفکران و مردم ایران صحبت میکنیم، طبیعتاً مفهوم نسبی آنرا در نظر داریم، چرا که هم اکنون نیز ما در داخل و خارج کشور شاهد مبارزاتی از جانب روشنفکران، کارگران، دانشجویان و بویژه زنان هستیم. اما با در نظر گرفتن میزان نابسامانی و مصیبتی که این رژیم برای مردم ایران به ارمغان آورده، و با در نظر گرفتن میلیونها دانشجو و افراد تحصیل کرده در داخل و خارج کشور، و در شرایطی که خطر حمله نظامی و جنگی تازه بر ایران سایه افکنده است، و یا به عبارتی هستی جامعه ما در معرض نیستی قرار گرفته است، ما در مجموع شاهد بی برنامگی، بی تحرکی و بیعملی ایرانیان هستیم. پادزهر بی اخلاقی و بی فرهنگی جامعه اما ترویج روشنگری و امیدوار شدن جامعه و بحرکت در آمدن آن در جهت نجات از وضعیت فعلی است. بیاد آوریم که "صیقل شده نبینی ریگی در حاشیه، سبز و سیه شوند ریگها کنار آب."

۲- خلاء ایدئولوژیک و عدم غلبه یک گفتمان لیبرال- رادیکال
بدون اغراق کلیه نحله های سیاسی اپوزیسیون جامعه ایران در طی ٣۰ سال گذشته ضربات کارساز ایدئولوژیک – سیاسی و فیزیکی را متحمل شده اند. بطور مشخص، اردوگاه چپ ایران در مجموع با سمت گیری سیاسی با آیت الله خمینی در اوایل انقلاب، و چندی بعد با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و رویکرد چین به سرمایه داری، متحمل یک ضربه تاریخی شد. اگر به این واقعیت کشتار و قتل عام ده ها هزار تن از کادرها و فعالین سیاسی ایران را توسط رژیم جمهوری اسلامی اضافه کنیم، آنگاه به واقعیت اضمحلال اردوگاه چپ ایران که هنوز از آن سر بر نیآورده است، بهتر پی خواهیم برد. جای تأسف اینجاست که ما در میان بقایای اردوگاه چپ کماکان سنتز یا الگوی جدیدی که دست بالا را پیدا کرده باشد، مشاهده نمیکنیم. درست است که بسیاری از این نیروها بسمت سوسیال- دمکراسی و حتی لیبرال – دمکراسی متمایل شده اند، اما با پیدایش چپ نوپا در جامعه، معلوم نیست گفتمان غالب کدام است! در گذشته ایدئولوژی چپ (با درک سیاه و سفید خود از جامعه و جهان) بهر حال قادر بود بسیاری از جوانان ایران را بسمت مبارزه با استبداد سوق دهد. در نتیجه رشد نسبی سیاسی- فرهنگی جامعه، ایدئولوژیها در مجموع در میان صفوف اپوزیسیون رنگ باخته اند، اما متأسفانه بدیل یا پرچم فکری- سیاسی جدیدی که همانند ایدئولوژی یا مذهب قابلیت بسیج مردمی را داشته باشد، هنوز کاملاً شکل نگرفته است. بسیاری از دمکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و عدالت اجتماعی صحبت میکنند، اما هنوز گفتمان غالب و راهبرد واقع بینانه ای که بتواند صفوف اپوزیسیون را منسجم کرده، برای توده های مردم قابل لمس بوده و بتواند آنانرا بحرکت در آورد، در افق سیاسی دیده نمیشود. و یا بگفته آقای عبدالله مومنی "همکلامی که مقدمه همگامی است" (۶) هنوز تحقق نپذیرفته است. اردوگاه مذهبیون رادیکال (مجاهدین خلق، ملی- مذهبیها و ..) کم و بیش مانند چپها سرنوشت مشابهی داشته اند. بدین ترتیب که اسلام رادیکال و متمایل به مارکسیسم (پیروان مکتب شریعتی) که پیش از انقلاب، و حتی در اوایل انقلاب قادر بود جوانان مذهبی را بشدت تحت تأثیر قرار داده و با رژیم حاکم به مبارزه بکشاند، در نتیجه ضربات هولناک رژیم و از جمله رنگ باختن تفکر مذهبی در ایران، و در مورد بخشی از آنان، در نتیجه کجروی حیرت آور سیاسی خود، در یک مسیر اضمحلال قرار گرفته و دیگر قادر نیست نیروی مهمی را دور محور اسلام بسیج کند. نیروهائی از میان آنان بسمت سکولاریسم و لیبرالیسم حرکت کرده اند، لیکن بدنه اصلی آنها یا به زائده رژیم بدل شده، و یا کماکان بر مشی غیر دمکراتیک اصرار میورزند. به باور من آنچه جنبش سیاسی ایران بدان احتیاج دارد غلبه گفتمانی است که شاید بتوان آنرا لیبرالیسم رادیکال نامید. در واقع لیبرالیسم آن در وجه سیاسی خود مربوط به آزادیهای اساسی مصرحه در منشور جهانی حقوق بشر در یک جامعه عرفی، و رادیکالیسم آن مربوط به اصلاح ناپذیری رژیم و لزوم تغییر آنست. بطور خلاصه، اگر در طی سه دهه گذشته احزاب و سازمانهای سیاسی باقیمانده از اوایل انقلاب بسمت تجزیه و پراکندگی حرکت کرده اند، این واقعیت ناشی از ورشکستگی سیاسی- ایدئولوژیک آنان در شرایط سرکوب سیاسی، و گسترش جو یأس و ناامیدی و عدم درگیری در یک مبارزه روشمند با رژیم بوده است. اگر شورای ملی مقاومت (برهبری مجاهدین) و اتحاد جمهوریخواهان ایران نتوانستند در زمینه اتحاد نیروهای اپوزیسیون موفقیتی داشته باشند، ناشی از دوری از لیبرالیسم و عدم تکیه بر نیروهای ملی در مورد اولی، و التقاط مشی سیاسی و دوری از رادیکالیسم در مورد دومی است. اگر جریان موسوم به نشست پاریس یا لندن (شامل جمهوریخواهان و مشروطه طلبان) و جنبش موسوم به رفراندوم نتوانستند به نتیجه برسند، علت را میبایست در عدم باور جدی به مبانی دمکراسی و کثرت گرائی دانست. و مهمتر از همه اگر جنبش تاریخی دوم خرداد ۷۶ نتوانست توده های بپاخاسته مردم را در یک جنبش حقیقتاً اصلاح طلبانه گرد آورد، علت را میبایست در پشت کردن رهبری آن یعنی آقای خاتمی به ارزشهای ترقی خواهانه و دمکراتیک و وحشت وی از کوچکترین عنصر رادیکالیسم سیاسی دانست.

٣- "بوی کهنگی" اپوزیسیون
عده زیادی از مفسرین سیاسی بر این باورند که علت اصلی عدم شکل گیری یک بدیل سیاسی در مقابل رژیم ناشی از "کهنگی اپوزیسیون" سیاسی و در جا زدن آنان در تفکرات ٣۰ سال قبل است. آقای باقرزاده در این زمینه مینویسد: "به صراحت باید گفت که اکثریت به اتفاق نیروهای سیاسی اپوزیسیون (اعم از سازمان‌ها و شخصیت‌ها) بوی کهنگی‌ می‌دهند. این امر نه به دلیل قدمت سیاسی آن‌ها است (که خود باید نقطه قوتی باشد) و بلکه به دلیل مواضع سیاسی آنان یا فرهنگ حاکم بر آنان است. بسیاری از اینان هنوز در جبهه‌های سی سال پیش یا عقب‌تر از آن می‌جنگند. برخی‌ دیگر بیشتر گذشته را نمایندگی می‌کنند تا آینده را. این وابستگی به گذشته یکی از دلایلی است که این نیروها در جذب نسل جوان کشور موفقیت چندانی ندارند،..."(۱) آقای مومنی در همین رابطه مینویسد: "در مورد چرایی شکل نگرفتن پروسه ی گفتگو میان نیروهای مختلف سیاسی دموکراسی خواه، تنها به این نکته اشاره می کنم که مرزبندیهای بی وجه و متعصبانه ی تاریخی یکی از مهمترین دلایل این امر است. متاسفانه باید گفت ما به وضعیتی گرفتار شده ایم که در آن گذشته، بر حال و حتی آینده ی مان حکمرانی می کند. مرده ها هنوز هم برای زنده ها تعیین تکلیف می کنند و از برخی ارتباطها و ائتلافها حذرشان می دهند و دریغا و دردا که زنده گان نیز بی التفات به این مساله که ایران اکنون ایران دیگریست و زمانه هزاران چرخ و چرخش به خود دیده است به حکم مردگان گردن می نهند و اینگونه است که سرنوشت آینده و رفاه و سعادت اکنون ما و نسلهای پس از ما در قفس گذشته به زنجیر کشیده می شود."(۶) شکستهای پی در پی اپوزیسیون در زمینه وحدت نیروها و جدالهای قلمی روشنفکران بیانگر آنستکه بخش مهمی از اپوزیسیون از نظر فکری در دورانهای ماقبل انقلاب بسر برده و کماکان به جزمیات آن دوران چسبیده است. مواضع بسیاری از نیروهای چپ در زمینه آمریکا ستیزی و یا عکس العمل شدید آنها نسبت به نو تاریخیگری و بویژه بازنگری در مورد وقایع دوران زمامداری دکتر مصدق تا کودتای ۲٨ مرداد، و یا برخورد نسبتاً خصمانه آنها نسبت به طرفداران مشروطه سلطنتی و مذهبیون متمایل به سکولاریسم، همه ناشی از عدم هماهنگ شدن این بخش از اپوزیسیون با مقتضیات زمانه، و یا به عبارت دیگر "بروز نشدن" آنان است. همین مسأله در مورد جناح راست سلطنت طلبان که هنوز در حال و هوای چهل پنجاه سال پیش بسر میبرند نیز صادق است. از جانب دیگر گر چه شواهد ظاهراً نشان میدهند که نسل جوان ایران از بسیاری از حساسیتها و جزمیات نسل گذشته مبرا است، لیکن بنظر نمیرسد که این نسل که در شرایط اختناق آخوندی پرورش یافته است، از پختگی کافی سیاسی برخوردار شده باشد. اکثریت قاطع این جوانان اگر بدام افیون و اعتیاد نیفتاده باشند، بیشتر در عوالم غیرسیاسی سیر میکنند، و عمدتاً در فکر فرار از ایران اند. در عین حال، بنظر نمیرسد که نسل قدیم و جدید درک پخته ای از یکدیگر داشته باشند. مسأله اما نه عیب جوئی از نسل قدیم و تقدیس نسل جدید، بلکه پیدا کردن راههائی برای پیوند دادن تجربیات نسل قدیم با انرژی و روحیات نسل جدید است.

۴- عدم ارتباط اپوزیسیون با توده های مردم، و فقدان یک جنبش اجتماعی درخور
عامل بسیار مهم دیگری که به باور بسیاری از فعالان سیاسی موجب عدم اعتلای جنبش ملی و اتحاد نیروهای سیاسی گردیده است، عدم ارتباط و پیوند روشنفکران با توده های مردم است، که اکثراً آنرا ناشی از اختناق و استبداد حاکم میدانند. اما تردیدی نیست که پیوند روشنفکران با اقشار مردم و براه افتادن یک جنبش توده ای از یکطرف زمینه ساز وحدت صفوف اپوزیسیون، و از طرف دیگر، همبستگی اپوزیسیون موجب اعتلای جنبش توده ایست. در عین حال، علت گسل اپوزیسیون از توده های مردم را نمیبایست صرفاً در وجود اختناق و سرکوب خلاصه کرد، بلکه شکست ایدئولوژیک و سیاسی و در مواردی خیانت رهبران سیاسی به مردم (جنبش دوم خرداد) که موجب دامن زدن به یأس و سرخوردگی در میان آنان شده است را نیز میباید در نظر گرفت. در مورد رابطه دیالکتیکی بین اتحاد و جنبش اجتماعی (اتحاد – جنبش) نظریه غالب بر این بوده است که "متحد شویم تا به جنبش اجتماعی دامن زنیم". به باور من اما در این دیالکتیک اتحاد – جنبش، تأکید را میبایست در حال حاضر بر جنبش یا براه انداختن کارزارهای مبارزاتی گذاشت. بدین معنی که تجربه چند دهه گذشته بما آموخته است که وحدت اپوزیسیون در شرایط خلاء مبارزاتی و سکون امکان پذیر نگردیده است. آیا این مسأله بدین معناست که روشنفکران میبایست دست از کوشش در جهت اتحاد بر دارند! طبیعی است که پاسخ منفی است. منتهی در حال حاضر راه حل را نمیبایست در یک اتحاد وسیع، بلکه در اتحادهای کوچکتر و افقی (آنچه جویبارهای همسو نامیده میشود) جستجو کرد. بعبارت دیگر، هیچ دلیلی ندارد که فرضاً سوسیال- دمکراتها منتظر ایجاد یک جبهه واحد در بر گیرنده کلیه نیروها در حال حاضر باشند. اینان میتوانند در آغاز با نزدیکان فکری خود دست به ایجاد تشکلهای کوچک زده، و بر مبنای اهداف و برنامه های سوسیال-دمکراتیک یکسری فعالیتهای عملی را شروع کنند. در اینجا باید اضافه کنم که صحبت از فعالیت عملی بمعنای کم بها دادن بکارهای نظری، مقاله نویسی و کلاً روشنگری نیست. در شرایطی که رژیم انحصار شکننده رسانه ای و اطلاع رسانی را در دست دارد، کار روشنگرانه برای مردم همپای کار تشکیلاتی، از هر زمان دیگر عاجل تر است. منطق فوق در مورد مشروطه طلبان سلطنتی، ملی- مذهبیهای سکولار، ملیون (بویژه جبهه ملی) و دیگران نیز صادق است. من معتقدم که تجربه چند سال گذشته ثابت کرده است که بر خلاف نظر آقای کورش زعیم که در پیام خود به جبهه ملی میگوید، "ما باید جبهه ای گسترده تشکیل دهیم که همه سازمانها، گروهها و شخصیتهای خواهان مردم سالاری را در بر بگیرد."، اینکار بدون انسجام اجزاء تشکیل دهنده این جبهه ممکن نیست. آقای زعیم میپرسد: "...چرا خود ما (منظور جبهه ملی است) هیچگاه نتوانسته ایم برای رسیدن به این هدف مشترک با هم همبسته شویم و همکاری کنیم؟"(۵) کلید این معما درست در پاسخ بهمین سوال است. بباور من گروههای موجود و از جمله جبهه ملی میبایست برای انسجام درونی خود یکسری فعالیتهای مبارزاتی را برنامه ریزی کنند، و سپس در صورت موفقیت دست اتحاد بسوی دیگران دراز کنند. بدون شک با اعتلای این تحرکات سیاسی، زمینه عملی برای اتحاد های بزرگتر و در نهایت ایجاد یک جبهه واحد و یک جنبش ملی فراهم خواهد شد.

۵- فقدان رهبری کاریزماتیک
همواره در تاریخ انقلابها و نهضتهای سیاسی- اجتماعی دیده شده است که یک رهبری کاریزماتیک مانند گاندی، ماندلا، واسلاو هاول، هوشی مین، خمینی و غیره، اکثراً در ارتباط با تشکلهای حزبی یا جبهه ای، نقش مهمی در اعتلای جنبشها و تحکیم صفوف اپوزیسیون داشته اند. متأسفانه در حال حاضر چنین شخصیتهائی در افق سیاسی جامعه ایران دیده نمیشوند. اما هیچ انسان خردمندی نیست که نتیجه بگیرد از آنجا که فعلاً رهبری کاریزماتیکی دیده نمیشود، در نتیجه مبارزه را میبایست تعطیل کرده و یا به تعویق انداخت. پاسخ روشن طبیعتاً تکیه بر رهبری جمعی و ایجاد تشکلهائیست که بتوانند در کوران مبارزه رهبران کاریزماتیک خود را در قامت یک فرد و یا یک شورای رهبری بوجود آورند. بعبارتی دیگر، آنچنانکه بسیاری نیز اکنون بر آن تأکید میکنند، راه حل ایجاد سیستمی است که بتواند رهبران مردم را در عمل تربیت کند. نوشته را با نقل قولی از مقاله سال گذشته نگارنده(۷) در همین زمینه بپایان میرسانم:

" با مطالعه و مشاهده عملکرد نیروهای موجود اپوزیسیون، نگارنده بر این باور است که در شرایط نبود یک رهبری فرهمند و عدم انسجام سیاسی- تشکیلاتی سازمانها و گرایشهای موجود، و تشتت فکری و سیاسی میان آنها، در حال حاضر ائتلاف کلیه نیروها در یک جبهه واحد بمنظور سازماندهی یک جنبش ملی، متآسفانه بعید بنظر میرسد. شاید در دنیای گلوبال کنونی در عصر اطلاعات، ماهواره و اینترنت مسأله سازمان و سازماندهی را نیز میباید با مطالعه دقیق اشکال تشکیلاتی مدرن متکی بر اینترنت و حتی ساختارهای شرکتهای صنعتی- مالی موفق غربی از نو بنا نهاد. در این رابطه گرد آوری منابع مالی لازم همانگونه که برای شرکتهای فوق لازم است، برای سازمانیابی احزاب نیز حیاتی بنظر میرسد.
... با در نظر گرفتن شدت اختناق در ایران، ایجاد یک سازمان گسترده با سلسله مراتب عمودی و هرمی در ایران ممکن نیست، بلکه میبایست الزاماً بدنبال ساختارهای افقی با سلولهای کوچک و مخفی مرتبط با یک مرکزیت سیاسی- تشکیلاتی در خارج از کشور بود. در این رابطه در خارج از کشور حد اقل یک سازمان منضبط سیاسی با اعضاء و کادرهای فداکار تمام وقت مانند کارمندان متعهد حقوق بگیر شرکتهای اقتصادی بسیار مورد نیاز است، و اگر اراده و عزم راسخی در کار باشد، منابع لازم مالی را میتوان از ایرانیان وطن پرست داخل و خارج کشور تهیه نمود. وظیفه اصلی این تشکیلات براه اندازی یک یا چند کانال رسانه ای قدرتمند (ماهواره، رادیو، اینترنت، تلفن همراه و...) برای پوشش دادن مردم ایران، رهبری کردن سلولهای درون کشور، آگاه کردن مردم و تشویق آنان به سازماندهی مخفی و علنی، در سطوح سیاسی، صنفی، و یا حقوق بشری، و در تحلیل نهائی مبارزه برای ساقط کردن رژیم است. به باور من، در مورد هسته ها، سلولها و حتی تشکیلات سازمان یافته، میبایست الگوی "جویبارهای همسو" را در نظر داشت. جویبارهائی که البته در شرایط مساعد، در آینده ای نه چندان دور بتوانند بهم پیوسته و رودخانه ای خروشان و بنیاد کن بوجود آورند. این جویبارها میتوانند جمهوریخواه، مشروطه خواه، مذهبی مترقی، چپ، و یا همانند شرکت کنندگان کنفرانس لندن از نقطه نظر باور سیاسی مختلط باشند."

۲۰ خرداد ۱٣٨۷

زیرنویس
۱- "فضای پس ار ۲۴ اسفند-و اپوزیسیونی که بوی کهنگی میدهد"،(در سه قسمت) ایران امروز، ۱٣ فروردین ٨۷
۲- "بر ما چه رفته است؟" (۱،۲)، اخبار روز، ۱۱ خرداد ٨۷
٣- "نیروی سیاسی: آسایشگاه یا زایشگاه؟"،گویا نیوز ۱۷ خرداد ٨۷
۴- "همبستگی ملی کاریست کارستان"، گویا نیوز ۱۶ خرداد ٨۷
    ۵ - " ضرورت همبستگی نیروهای ملی و دموکرات برای استقرار دموکراسی و دفاع از حقوق
          بشر"، ایران گلوبال، ۴ ژوئن ۲۰۰٨.
۶ - "سخنرانی عبدالله مومنی در سمینار جبهه ملی ایران"، ایران امروز، ٣ ژوئن ۲۰۰٨
۷ –"دیرپائی استبداد مذهبی، تأملی بر عوامل بازدارنده جنبش دمکراسی خواهی ایران"، اخبار روز، ۱۲ آبان ٨۵.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست