رای ندادن، تضعیف نظام جمهوری اسلامی است
ف. تابان
•
برخی از فعالین چپ و جمهوری خواه، چنان از ضرورت انتخاب میان معین و رفسنجانی – قالی باف می گویند که انگار رای ما حقیقتا می تواند قدرت را به معین سپرده و رفسنجانی و قالی باف و دیگران را خلع کند! هاشمی رفسنجانی در این انتخابات حتی اگر شکست بخورد، همچنان مرد قدرتمند شماره ی دو نظام جمهوری اسلامی ایران باقی خواهد ماند و قدرت آقای معین – حتی اگر رئیس جمهور شود - هرگز با او برابری نخواهد کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ خرداد ۱٣٨۴ -
۱۵ ژوئن ۲۰۰۵
هر چند در چند ماهه ی گذشته، کوشش هايی صورت گرفت تا اپوزيسيون دموکرات بتواند فراتر از سياست سنتی خود، راه نويی در انتخابات رياست جمهوری پيش رو، بگشايد و با معرفی و پشتيبانی از کانديدايی مستقل و دموکرات، خود را يک گام به ايجاد رهبری سياسی قابل اعتماد برای جامعه نزديک تر کند، اما به دليل عدم آمادگی بخش های مختلف اپوزيسيون، اين تلاش ها راه به جايی نبرد، و اينک ما در واپسين ساعات، در برابر همان پرسش قديمی قرار گرفته ايم: در انتخابات شرکت کنيم يا آن را تحريم کنيم؟
عمر استدلالات در اين زمينه، برابر با عمر حکومت جمهوری اسلامی است و معتقدين به هر کدام از اين دو روش، اين بار نيز استدلالات خود را به گستردگی مطرح کرده اند و شايد ديگر سخن تازه ای نمانده باشد. در آخرين ساعات اما، با توجه به تشديد تبليغات همه جانبه برای متقاعد کردن دموکراسی خواهان جهت شرکت در انتخابات و رای دادن به معين، تاکيد بر بعضی نکات کليدی می تواند خالی از فايده نباشد.
در ميان مجموعه ی استدلالات، شعارها و برنامه هايی که از سوی دکتر مصطفی معين – تنها کانديدايی که بين آزادی خواهان ايران شکاف پديد آورد و مانع ايستادگی يک پارچه آنان در برابر انتخابات فرمايشی و مقام ولايت شد- و همراهانش، طرح شده است، سرانجام مدافعين او بر روی اين استدلال اساسی و هميشگی و تاريخی خود متمرکز شدند که: رای ندادن به معين به معنای پيروزی هاشمی رفسنجانی (و در حالتی ضعيف تر قالی باف) است.
اين استدلال، مستقل از تمام برنامه ها و چهره ای است که معين در اين انتخابات ارايه کرده و تنها به موقعيت سياسی او – به مثابه يک کانديد اصلاح طلب – وابسته است. يعنی اگر معين هيچ کدام از شعارهای غيرمتعارف خود – نظير جبهه دموکراسی و حقوق بشر – را هم طرح نمی کرد، ما همراه با نزديک شدن به روز رای گيری باز هم با همين استدلال «تاريخی» از سوی طرفداران او روبرو می شديم. برای اثبات اين ادعا فاکت های کافی وجود دارد. هواداران اين منطق، سال ها پيش در همين آقای هاشمی رفسنجانی نيز روزنه ی نجاتی در برابر آقای خامنه ای می ديدند و می خواستند از طريق او «نهاد رياست جمهوری» را در برابر «نهاد ولايت» تقويت کنند. چهار سال پيش، وقتی خاتمی هيچ نشانی از «قاطعيت» امروز معين نداشت، باز با همين استدلال جمهوری خواهان، دموکرات ها و چپ ها را به رای دادن به او فرا خواندند. حتی قابل پيش بينی است که در انتخابات پيش رو نيز، اگر کار به مصاف رفسنجانی – قالی باف در دوره دوم برسد، به صورت آشکار يا پنهان، دادن رای به هاشمی رفسنجانی، برای جلوگيری از «حاکميت نظاميان»، توصيه شود. جبهه ی مشارکت اسلامی چنين روشی را «سياست ورزی» می نامد، اما اين تنها نوعی از سياست ورزی است.
صرف نظر از استدلال ها و خرده استدلال هايی که در هفته های اخير به وفور مطرح شده است، در اساس ما در برابر دو انتخاب قرار داريم: رای دان به اصلاح نظام يا رای دادن به تعويض نظام. هر کدام از اين دو انتخاب البته نقاط قوت و ضعفی هم دارند.
در روزهای اخير برخی از فعالين چپ و جمهوری خواه، با چنان شوری از «وضعيت حساس» سخن گفته و صحنه ی انتخابات را چنان آراسته اند که اصلا با واقعيات اين انتخابات و نظام سياسی حاکم، هم خوانی ندارد. آن ها به صورتی از ضرورت «انتخاب» ميان معين و رفسنجانی – قالی باف نوشته اند که انگار رای ما حقيقتا می تواند قدرت را به معين سپرده و رفسنجانی و قالی باف و ديگران را خلع کند! هر گاه در اين انتخابات، رای به اصلاح طلبان به معنای به قدرت رسيدن اصلاح طلبان و کوتاه شدن دست محافظه کاران از قدرت بود، شايد عليرغم ضددموکراتيک بودن اين انتخابات، آن گاه ما می توانستيم عليرغم همه ی نارضايتی ها و ستم هايی که حتی از سوی همين اصلاح طلبان بر ما روا شده است، با رای خود معين اصلاح طلب را به قدرت برسانيم. اما حقيقت نظام سياسی ايران چيز ديگری است که در استدلالات موافقين رای دادن به معين کاملا تحريف می شود. هاشمی رفسنجانی در اين انتخابات حتی اگر شکست بخورد، همچنان مرد قدرتمند شماره ی دو نظام جمهوری اسلامی ايران باقی خواهد ماند. موضع ما نه بر رای او می افزايد و نه از آن کم می کند. وحشت او از تبديل شدن به رئيس جمهور حداقلی است و هر چقدر صندوق ها بيشتر خالی بماند، او بيشتر يک رئيس جمهور حداقلی خواهد بود. رفسنجانی قدرت خود را از اين انتخابات نمی گيرد و قدرت آقای معين – حتی اگر رئيس جمهور شود - هرگز با او برابری نخواهد کرد. «دکتر قالی باف» اگر در اين انتخابات شکست بخورد، آن گاه به بيت رهبری بر می گردد و همراه با ساير رفقايش باز هم نامه های تهديد آميز به رئيس جمهور خواهد نوشت و منتظر خواهد نشست تا اگر «مصالح نظام» ايجاب کرد، تهديدهای خود را عملی سازد. آن ها – نظير خانم فاطمه حقيقت جو - که امروز صدای «چکمه ی نظاميان» را شنيده اند و به رای دادن به معين «متقاعد» شده اند، آيا فراموش کرده اند که می گفتند رئيس جمهور – هر که باشد – در ساختار سياسی موجود تنها يک تدارکچی و رئيس دفتر و تابع فرامين خواهد بود؟ آيا فراموش کرده اند قرار نيست با اين انتخابات، قدرتی جابجا شود؟
کسانی که مردم ايران را از رفسنجانی و قالی باف می ترسانند تا به معين رای بدهند، اين حقايق را ناديده می گيرند و تصويری از انتخابات می سازند که گويا حقيقتا انتخابی بر سر قدرت است. اين انتخابات اما بر سر قدرت نيست، بر سر انتخاب يک «تدارکچی» و «رئيس دفتر» است. بنا به مثل مشهور اصلاح طلبان – که ديگر مايل نيستند آن را به ياد بيآورند – بر سر «ده درصد قدرت» است، آن هم کنترل شده و تحت نظارت ولايت.
رای دادن به معين و سپردن دوباره ده درصد قدرت، آن هم به صورت کنترل شده و تحت نظارت ولايت، به اصلاح طلبان، خوبی هايی هم دارد و روزنه هايی را می گشايد. اما با اين رای دادن چيزهای زيادی هم از دست می رود. مقام رهبری با قدرت گسترده ی خود بر مقام خود باقی خواهد ماند، شورای نگهبان بر جای خود باقی خواهد ماند، قوه ی قضائيه به توطئه عليه آزادی خواهان ادامه خواهد داد و «قدرت انتخابی» حتی قدرت جابجائی يک قاضی مرتضوی را هم نخواهد داشت. و در پايان، معين به خاتمی ديگری تبديل می شود و ياس و نااميدی را در ابعاد گسترده تری در جامعه باز توليد می کند. شايد برای کسانی که استراتژی «اصلاح نظام اسلامی» را پذيرفته اند، اين زيان ها به کلی غيرقابل فهم باشد. اما اين زيان ها واقعی هستند و برخی از مهم ترين آن ها عبارتند از:
اول. مشروعيت دادن به يک نظام نامشروع نه فقط با رای مردم، بلکه با زينت اصلاح طلبی
دوم. اميدوار نگاه داشتن بخش مهمی از نيروی دموکراسی خواه به اصلاح نظام دينی
سوم. توليد ياس و نااميدی بيشتر بعد از عدم موفقيت معين و تسليم او به سيستم
چهارم. و در نتيجه، تضعيف جنبش دموکراسی خواهانه در کشور ما و تعويق ايجاد رهبری سياسی و جبهه ی آلترناتيو.
انتخاب روز جمعه، لااقل در ميان نيروهای هوادار دموکراسی در جامعه ما، انتخاب بين رفسنجانی و معين نيست، انتخاب بين اصلاح نظام و نفی آن است. «رای انتقادی»، «حمايت مشروط» و ساير طرقی که برای شرکت در انتخابات مطرح شده است، همه در چارچوب همان انتخاب اول می گنجند. به تجربه شاهد بوده ايم اين رای های مشروط و انتقادی از سوی آن ها که قدرت بيشتری دارند، مصادره به مطلوب و «دزديده» می شود. از سوی سران نظام، رای به نظام تلقی می شود و از سوی سران اصلاح طلب، رای به سياست های آن ها اعلام می شود. افراد پراکنده و فاقد سازمان و فاقد تريبون بعدا کجا می توانند ثابت کنند که رای آن ها انتقادی و مشروط بوده است؟
پس انتخاب حقيقی در روز جمعه ۲۷ خرداد اين خواهد بود:
به اميد سپردان ده درصد قدرت به اصلاح طلبان و انتخاب يک تدارکچی خوب، رای به مصطفی معين، رای به مشروعيت نظام دينی، و رای به ادامه جمهوری اسلامی،
يا عدم شرکت در انتخابات و رای به نفی حکومت اسلامی و رای به تقويت جبهه دموکراسی خواهی.
در لحظه ی فعلی انتخاب ديگری در بين نيست.
|