آنچه که از تضاد مشروطه و مشروعه، در حال تکوین است
قسمت آخر - نهضت دمکراتیک!
غللامرضا زنگنه
•
انقلاب بهمن دو واقعیت را آشکار کرد که دوران مشروطه خواهی بسر آمده است و انقلاب مهدی نیز در دنیای واقعی جایی ندارد. با این وجود طرفداران این دو گروه بر این باور نیستند و شانس خود را می خواهند دوباره آزمایش کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ خرداد ۱٣٨۷ -
۱٣ ژوئن ۲۰۰٨
بخشی از مردمی که ظهور انقلاب را در آمدن نایب مهدی و پیروزی اسلام بر استکبار، همانند سرابی در آغاز انقلاب باور کرده بودند به نتیجه دلخواه خویش نرسیدند. ذهنیت های ساخته شده جای خود را به واقعیت ها سپردند. در تقسیم ثروت نابرابری ها ظاهر گشت و از برادری و اخوت اسلامی تنها در تقسیم فلاکت برابر شدند. انقلاب مهدی و اندیشه دست یابی به آن در نیمه راه باز ماند و عدم اعتماد به رهبران این اندیشه گسترش یافت. آنانکه از طریق این نردبان به قدرت رسیده بودند هنگامی که متوجه شدند نمی توانند به وعده های خود عمل کنند، و در صورت رها کردن تخیلات ساخته شده قدرت به دست آمده را از دست خواهند داد به دروغ گفتن توسل جستند و استبداد مذهبی را دامن زدند. در صفوف آنها طالبین قدرت با آگاهی و وقوف، به فریب توده ها پرداخته و به درون طرفداران انقلاب تخیلی نفوذ نمودند.
جنگ و ترور آغاز گشت و کسانی را که می خواستند در پناه آزادی بدست آمده بعد از سرنگونی استبداد سلطنتی به مردم در روشن کردن علت فلسفی حضور دو نهضت آسلامی و مشروطه، رابطه شکست آندو با یکدیگر و رهایی از وضع موجود گام بردارند به زندان و نیستی تهدید کرده و به آن نیز جامه عمل پوشاندند.
با این وجود هنوز راجع به این دو نهضت سخن ها، سئوالات و پاسخ های تازه وجود دارد و به این زودی هم پایان نخواهد گرفت. مردمانی که امروزه بر فلات ایران زندگی می کنند در تمامی جهان به مردم کشور افسانه ها شهرت دارند. می گویند که ایده وجود بهشت برای اولین بار در اندیشه آیین های مذهبی این مردم شکل گرفته است. وجود شاعران به نام و هنرمندان تخیلی خود نشان از آن دارد که نقش تخیل و داستان سرایی در به وجود آوردن جوامع ایده آل این مردم نقش به سزایی داشته است. اندیشه انقلاب مهدی که اصلی ترین استراتژی مذهبیون مشروعه طلب هست، تفاوت چندانی با اندیشه ناسیونالیست های باستانی سلطنت از نظر تخیل ندارد.
امروزه نیز برخی از مشروطه طلبان سعی دارند با تخیلات و استفاده از گذشتگان قبل از اسلام جامعه آینده ایران را بسازند.
نگاهی به نحوه توجیه حقوق بشر و منشور سازمان ملل که دست آورد بشریت است بیندازیم تا متوجه شویم که چرا سعی می شود این نکته را القا کنند که ٢٥٠٠ سال پیش ما اولین منشور حقوق بشر را نوشتیم و ایده خود بزرگ بینی را گسترش دهند. اینگونه استدلال ها را نیز مذهبیون می آورند که اسلام یکی از آزادترین ادیان است و ما خود دارای حقوق بشر اسلامی و مترقی ترین آن هستیم. آیا این گریز از مسئولیت امروز نیست؟ آیا این گونه بازگشت به گذشته برای فریب توده ها نیست؟ آیا محمد رضا شاه در جشن برگزاری ٢٥٠٠ ساله، همین تخیل را نداشت که قدرت خود را در داستانسرایی به کرسی بنشاند و شکست خورد آیا تجربه را تجربه کردن خطا نیست؟
انقلاب بهمن دو واقعیت را آشکار کرد که دوران مشروطه خواهی بسر آمده است و انقلاب مهدی نیز در دنیای واقعی جایی ندارد. با این وجود طرفداران این دو گروه بر این باور نیستند و شانس خود را می خواهند دوباره آزمایش کنند. در جمهوری اسلامی اشخاصی همچون آیت الله مصباح یزدی و احمدی نژاد ظاهر می شوند که بر خلاف جماعتی دیگر معتقدند باید فساد را گسترش داد تا زمینه آمدن مهدی فراهم شود. در خارج از کشور جماعتی به بهانه انقلاب مشروطه، خواهان بازگشت پادشاهی هستند. سلطنت طلبان معتقدند که چون مردم جمهوری را تجربه کردند و از آن گریزانند پس دوباره سلطنت را می خواهند و راه سومی وجود ندارد. آنها سعی می کنند نمونه اسپانیا را بیاورند که بعد از عزل پادشاه آن در سال ١٩٣٦ و بروز جنگ داخلی، حکومت به دست فرانکو دیکتاتور نظامی افتاد و کشور جمهوری شد و چون مردم نتیجه دلخواه را از جمهوری ندیدند پس دوباره در سال ١٩٧٥ سلطنت را باز گرداندند.
آیا این تمام واقعیت است؟ آیا این تجربه را می توان بر ایران تعمیم داد؟ آیا در این دو کشور رفتن شاه و اتفاقات آن به یک شکل رقم خورد؟ آنها فراموش می کنند که انقلاب فرانسه را نمونه بیاورند، با اینکه ناپلئون می خواست سلطنت را به نام خود بازگرداند شکست خورد و جمهوری برقرار شد.
در تمامی این استدلات فقر فهم شکل گیری حکومت ها و تغیییرات و مسیر تکامل بشریت به چشم می خورد. مسئله بر سر این نیست که حکومت مشروطه خوب است یا بد، بحث با این جماعت بر سر آوردن گذشته در جای آینده است. آنها ناباورند و برخلاف مردم که دنیای دیگری را دیده اند، می خواهند مردم را همچنان در ابهام نگه دارند و راه آنها را به سوی ترقی باز دارند. دید فلسفی مردم نسبت به اطراف خویش تغییر یافته است اگر تا دیروز مردم ما تنها به دنبال حوادث بودند و به دنبال رهبران اندیشه های تخیلی راه می افتادند امروز ابتدا از خود سئوال می کنند و سپس راه می افتند. نسل پیشروان مردم درک کردند که به فلسفه روی آورند و دنیای اطراف خویش را بسنجند چرا که بدون فلسفه همیشه دچار خطاهای بزرگ و سفسطه می شوند. فلسفه بر دیالوگ و یافتن حقیقت مبتنی است و سفسطه به شکست دادن رقیب با هدف سرپوش گذاشتن بر حقیقت.
برنارد راسل فیلسوف انگلیسی مثالی را می آورد که بسیار شبیه به وضعیت استبداد در کشور ما را دارد و اینکه مردم چگونه به آگاهی دست می یابند.
"سقراط می گوید: کسانی که بدون فلسفه زندگی می نمایند، شبیه به زندانیانی زنجیر شده ای هستند که در غار زندگی می کنند.
آنها چنان زنجیر شده اند که نمی توانند به اطراف خویش بنگرند. در پشت سر آتش عظیمی وجود دارد و در پیش رو ی فضای خالی که همچون دیوار سفیدی است که بر روی آن چیزی جز سایه آنچه که در پشت سر خود بر روی دیوار می افتد، را نمی بینند. یعنی آنچه که میان خود و دیوار قرار دارد را تنها چیزی می دانند که وجود دارد و چیز دیگری را نمی شناسند. در این اثنا یکی از زندانیان با تلاش فراوان زنجیر را از خود باز کرده و به درب خروجی غار می رود .او برای اولین بار نور شدید آفتاب را می بیند. آن چیزی را می بیند که در واقعیت در دنیای خارج وجود دارد و به درون غار باز می گردد تا به بقیه بگوید که در بیرون از غار چه چیزی را دیده است و تلاش می کند برای آنها دلیل و برهان بیاورد که دنیای واقعی چگونه است. بدلیل نور شدید خورشید چشمانش دیگر قادر نیست که سایه های روی دیوار (سلطنت و ولایت) را نیز ببیند".١
آری مردم ما با شرکت در انقلاب و حوادث بعد از آن دنیای دیگری را دیدند تا قبل ازانقلاب بهمن، جامعه فکری در ایران همچون اسیر در یک غار بود، مردم ما تنها شاه و ولایت در یک کلام استبداد را می دیدند و برای شیوه حکومت به جز حکومت اسلامی و یا حکومت شاه چیز دیگری را نمی شناختند. بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی شکل گرفت که محتوایی همچون سلطنت دارد.
از برکت بیرون آمدن و خروج از غاری که مستبدین ایرانی ساخته بودند، طالبان حقیقت جو دنیای دیگری را دیدند از کمونیست گرفته تا مشروطه طلب، از مشروعه خواه تا طرفداران جامعه توحیدی امروزه به یکباره صدای دفاع از دمکراسی و حقوق بشر را سر داده اند و هر کس مدعی است برای آینده ایران طرحی نو و ایده تازه ای دارد که به واقعیت نزدیک تر است.
نبرد مردم برای مشروط کردن سلطنتی که به دمکراسی ناقص و مخالفت با فدرالیسم معتقد است و طالب مبارزه ای فراگیر نیست در کنار مشروعه ای که رسیدن به سوسیالیسم مهدی و تخیلی، را در برنامه دارد، دیگر به گذشته تعلق دارد. آنچه که از تضاد مشروعه و مشروطه، در حال تکوین است مدتهاست که نشانه هایش ظهور کرده است، نتیجه این تضاد، نهضت دمکراتیک در شکل جمهوری از همان روزهای بعد ا ز انقلاب پا به عرصه حضور گذاشت. طبقه کارگر، کشاورزان، زنان آزادیخواه و دانشجویان و جنبش ملت های ساکن ایران در تدارک مقدمات نبرد نهایی هستند. تلاش همگی آنان برای بدست گرفتن قدرت و حکومت مردم بر مردم زمینه جامعه ای عدالت خواه و دمکراتیک و فدرال را وعده می دهد که پشتیبانی جامعه جهانی را نیز به همراه دارد و از تخیلات اسلامی و باستانی بدور است.
غلامرضا زنگنه
٢٤خردادماه ١٣٨٧
١- از کتاب متفکرین دنیای غرب چاپ آلمانی اثر راسل
|