دین مدنی، گنجی و آیتالله منتظری
محمد خوشابی
•
دین در ایران فربهتر از آنچه که قرار بوده شده است و عرصه را بر دیگران تنگ ساخته است. از عصر مشروطیت تاکنون دین پی در پی ایفاگر نقش هایی شده است که اصلا به آن تعلق نداشته است. این شاید به خاطر ضعف کنشگران یا نهادهای دیگر بوده است. ولی اکنون که ضعف های آن در ایفای نقش های اضافیاش مشخص شده دیگر لازم نیست آنرا به ایفای چنین نقش هایی برانگیخت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۵ خرداد ۱٣٨۷ -
۱۴ ژوئن ۲۰۰٨
در مقالهای راجع به فتوای اخیر آیتالله منتظری، اکبر گنجی با تقدیر از شجاعت منتظری در صدور فتوایی مبتنی بر برسمیت شناختن حقوق شهروندی بهائیان نکاتی را در مورد دین مدنی بیان میکند که اگر مورد نقد قرار نگیرد درکی نادرست را رواج میدهد. درک گنجی از دین در دوران مدرن باوری مبتنی بر پذیرش پلورالیسم (کثرتگرایی) دینی، دفاع از حقوق بشر و ترویج حقوق شهروندی است. در دیدگاه او انحصارگران دینی دین خود را حقیقت مطلق و ادیان دیگر را باطل شمرده و بر آن باورند که رستگاری فقط بر مبنای اعتقاد به دین آنها امری ممکن است. او منتظری را بخاطر دفاعش از حقوق شهروندی بهائیان استثنائی در میان "مراجع تقلید و فقهای ما" میداند ولی اضافه میکند که حتی او پلورالیست نیست و فقط تا "شمولگرایی" جلو آمده است. منتظری بر باطل و کافر بودن بهائیان تأکید دارد ولی چون آنها را شهروند جامعه میشمرد دارای حق آب و گل قمداد کرده، دولت و جامعه را از ضربه زدن به جان و منافع آنها منع میکند. در نقطه مقابل فتواهای مراجعی همچون خمینی، بروجردی و گلپایگانی داریم که در آنها از خطر رشد نفوذ بهائیت سخن بمیان آمده و مسلمانان به مقابله و مبارزه با آنها فراخوانده شدهاند. گنجی اقدام منتظری را گامی در جهت هر چه مدنیتر شدن دین دانسته، انتخاب آزاد باور دینی و وفاداری به آن باور را جزئی مهم از حقوق شهروندی اعضای یک جامعهی مدنی، یک جامعهی غیر قبیلهای، بشمار میآورد.
اشتباه بزرگ گنجی انتطار او از دین و نقش فوقالعاده مهمی است که او به دین واگذار میکند. دفاع از حق شهروندی یا حتی تصریح آن در قلمرو کارکرد دین، حتی دین مدنی، نمیگنجد. دین مدنی بیش و پیش از هر چیز دیگری باید محدودیت قلمرو خود را بپذیرد. دفاع از حقوق شهروندی افراد امری مربوط به نهادهای سیاسی و اجتماعی سازمانیافته برای همین امر خاص است. از اتحادیههای صنفی و احزاب (با وابستگی به طبقه، قشر یا منافع خاصی) گرفته تا سازمانهای مدنی مانند انجمنهای زنان، همجنسگرایان و معلولین عهدهدار این وظیفه مهم هستند. البته هیچکس و هیچ نهادی از حقوق شهروندی انسانهایی مجرد دفاع نمیکند. یکی از حقوق شهروندانی کارگران دفاع میکند، دیگری از حقوق شهروندی لایههای مرفه و نهاد سومی از حقوق شهروندی افرادی با هویت فرهنگی خاص. شاید این نهادها با استفاده از گفتمانی جهانشول عملکرد خود را عمومی جلوه دهند ولی تا آنگاه که نخواهند در مباحث و حوادث معین و جاری از حقوق شهروندی گروهی خاص دفاع کنند تأثیری در جامعه بر جای نخواهند گذاشت. حال دین حتی نقش یا وظیفه دفاع از حقوق شهروندی مومنین را بعهده ندارد. افراد مومن معمولا با ایجاد نهادهای مدنی اینکار را انجام میدهند ولی خود دین محق نیست که اینکار را انجام دهد زیرا نه فقط وظایفی دیگر بعهده دارد که برای اینکار رویکرد و مهارت لازم را ندارد.
دین مدنی دو وظیفه عمده در جهان امروز بعهده دارد. دو وظیفهای که اگر از عهده آنها برآید شاهکار کرده است. اولی وعده تأمین رستگاری اخروی انسانها و دومی ایجاد معنا در زندگی است. وظیفه دین در وهله اول آن است که بر اهمیت رستگاری اخروی در مقابل موفقیت اینجهانی پای فشارد و به انسانهایی که در جستجوی آن بر میآیند راه "درست" تضمین آنرا نشان دهد. رستگاری اخروی هم مسئلهای کاملا بیگانه و شاید حتی متناقض با حقوق شهروندی، امری مربوط به زندگی اینجهانی و موفقیت و شادکامی در عرصههای گوناگون آن، است. توجه با رستگاری اخروی بطور معمول انسان را از صرف نیرو در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی باز میدارند و مهمترین از آن همانگونه که مارکسیستها بدان اشاره کردهاند به سازگاری با وضع داده شده جهان سوق میدهد. رستگاری اخروی شاید تا حدی با موفقیت مالی یا کسب مقام اجتماعی معتبری خوانایی داشته باشد ولی با مبارزه برای حقوق شهروندی انسانهایی با هویتها و وضعیتهای گوناگون سازگاری چندانی ندارد.
از سوی دیگر، اشاعه باور دینی بوسیله تبلیغات و برگزاری مراسم آئینی در آن رابطه انجام میگیرد. به افراد گفته میشود که زندگی مادی اینجهانی هم سنگ و هم ارزش زندگی اخروی نیست و در صورتیکه میخواهند سعادت آنجهانی را بدست آورند چه کارهای معینی را باید انجام دهند. اینرا دین بسان یک حقیقت و نه یک فرضیه اعلام میکند. شاید برای کسانی به باورهای دیگر معتقدند این امر عجیب بنظر آید ولی برای یک مومن رستگاری فقط بر اساس انجام کنشهایی معین یا باور به عقاید معینی ممکن است. همانگونه که معتقدین به مارکسیسم یا لیبرالیسم به درستی باورهای خود معتقدند و مخالفین خود را نه فقط کجاندیش که خطرناک برای جامعه بشری میشمرند، باورمندان به هر دین معینی نیز سعادت اخروی را فقط بر بستر آنچه که آنها خود درست میدانند ممکن میبینند و بدیلهای دیگر را غلط و باطل معرفی میکنند.
گنجی نمیتواند از علمای دینی و باورمندان به دین بخواهد که باوری نسبی به درستی اعتقادات خود داشته باشند و بر مبنای ابطالپذیری مشهور پوپری به اعتقادات خود بنگرند. شاید این در جهان علوم تجربی محلی از اعراب داشته باشد ولی در جهان ایدئولوژیهای سیاسی و باورهای دینی اصلا درست نیست. توماس کوهن و فوکو بما میگویند که حتی در جهان علم هم نسبیگرایی (جز در مورد جزئیات یا تکههای پازل) جایگاهی ندارد و پارادیم و اپستیم مسلط برشیوه نگرش و تحقیق تعیین میکند که دانشمند و محقق چگونه باید بیندیشند و تحقیق کنند. کوهن و فوکو هر دو بر ناهمخوانی پارادیمها یا اپستیمها با یکدیگر تأکید دارند و اساسا معتقدند که پارادیمها یا اپستیمها قابل مقایسه با یکدیگر از نظر درجه درستی و دقت نیستند. این نکته آخری بدرستی در مورد ادیان صدق میکند. دینها را نمیتوان بر مبنای درجه درستی و دقت با یکدیگر سنجید. هر کس بر مبنای دلیلی و دریافتی به دینی معتقد است و کمتر کسی بر مبنای درستتر بودن باورهای یک دینِ دیگر دین خود را رها کرد و به آن دین روی میآورد. از این لحاظ نسبیگرایی جایگاه مهمی در باور دینی ندارد. مراجع تقلید شیعه بدرستی بر برحق بودن دین خود و بطالت بهایت تأکید میورزند. اگر آنها چنین اعتقادی به دین خود ندارد دیگر بدروغ خود را مسلمان و رهنمای جستجوی رستگاری اخروی مومنین میخوانند. درست همانگونه که در دانشکده فیزیک جهان معاصر یک نیوتونی محض و در دانشکده اقتصاد یک مارکسیست سنتی انسانهایی نیمه دیوانه و مالیخولیایی قلمداد میشوند در جهان شیعه هم بهائیت ارائه دهنده راه حلی غلط برای مهمترین غایت انسان یعنی رستگاری اخروی است.
بدون شک هیج فقیه و مرجع تقلیدی حق ندارد خواهان حذف فیزیکی بهائیان یا معتقدین به دیگر ادیان و لامذهبها شود. او پاسدار رستگاری اخروی است، نه سلامتی جامعه و پاکسازی آن از عناصر "ناباب". او میتواند همه را از بطالت دیگر باورها مطلع سازد و همه را از عقوبت آنجهانی بهراساند. حتی او میتواند جلوتر رفته و مومنین را از دوستی و مصاحبت با آنها بر حذر دارد و چنین کاری را هدر دهنده وقت و نیروی مومنین بداند. اما او نمیتواند خواستار تحریم و حذف فیزیکی آنها شود. اینجا باید بر یک نکته تأکید شود. هر چند علمای دین اسلام حق آزادی بیان را برای هیچکس جز خود قائل نیستند ولی هیچکس محق نیست آنها را از چنین حقی محروم کند. آنها میتوانند هر نقدی را که میخواهند مطرح سازند و حتی در زمینه دینی دیگران را مورد تحریم قرار دارند، درست بهمانگونه که کارگران حق دارند دست به اعتصاب بزنند، و مصرفکنندگان کالا یا فروشگاهی را تحریم کنند. ولی علما حق ندارند در زمینههای دیگری مانند کار و تجارت دیگران را مورد تحریم قرار دهند، درست همانگونه که کارگران نیز حق ندارند خواهان توقف رابطه و مماشات کلیه اعضای جامعه یا طبقه کارگر با بورژوازی شوند و مصرفکنندگان نیز حق ندارند خواهان قطع رابطه اجتماعی و سیاسی تولیدکنندگان و فروشندگان کالاهایی خاصی با دیگران شوند.
دومین وظیفه دین مدنی ایجاد معنا در زندگی است. زندگی در خود مجموعهای از حوادث و امور پراکندهای است که نه فقط یک کلیت واحد را رقم نمی زنند بلکه معلوم نیست در چه راستایی رخ میدهند و در نهایت به چه میانجامند. برخی از اجزاء زندگی در خود معنامند و غایتمندند و مشخص است که چرا و بر مبنای چه منطق و عقلانیتی رخ میدهند ولی بسیاری ار اجزاء زندگی هیچ معلوم نیست برای چه اتفاق میدهند یا اصلا وجود دارند. دین بطور عمده بوسیله طرح انگاره زندگی اخروی و امتحان نهایی به اجزاء سردرگم زندگی معنا میبخشد. دین همچنین وسیله مهم دیگری نیز در این زمینه در اختیار دارد و آنهم مراسم آئینی است. در ایران مذهب شیعه به مجموعه وسیعی از مراسم آئینی، از آئینهای عبادی همچون نماز جماعت گرفته تا مراسم عزاداری و سرور همچون عاشورا و نیمه شعبان دسترسی دارد تا بوسیله آنها نه فقط انسانها را جذب دین سازد بلکه با درگیر ساختن آنها در کنش متقابل با دیگران و احساس شور و هیجان جمعی از دنیای تنگ و محدود زندگی روزمره جدا ساخته در ورای آن قرار دهد. مراسم آئینی دینی برای فرد مجال احساس و تجربه همبستگی اجتماعی با جمع مومنین (و در نهایت حامعه) و همچنین احساس شور و هیجان فراهم می آورد. با شرکت در چنین مراسمی فرد شور زندگی و توان کشف یا بعبارت دقیقتر تعبیه معنا در امور پیش پا افتاده زندگی را بدست میآورد.
آنچه گاه به تحقیر روضه خوانی خوانده میشود و در اصل عبارت از برگزاری مراسم آئینی است یکی از اصلی ترین کارکردهای دین است. این کارکرد در جهان مدرن اهمیت خود را بهیچوجه از دست نداده است، هر چند که اینک حوزههای دیگری، همچون ورزش، کارناوال و موسیقی، بهتر از عهده اینکار برمیآیند. در ایران هنوز چنین حوزههایی از قدرت و سرزندگی کافی برای جایگزینی آئینهای دینی برخوردار نیستند و در زمینه بازتولید معنای زندگی تودهها نیازمند آئینهای دینی هستند. به هر رو، در مراسم آئینی بطور اعم و مراسم آئینی دینی بطور خاص برخوردی پلورالیستی به باورهای افراد یا دفاع از حقوق شهروندی افراد دارای اهمیت خاصی نیست. آنجا انسان قرار است یگانگی با جمع و ارزشهای مطرح برای آنرا را تجربه کند و همراه با آنها، در رهایی از خود، و شور و جذبه شناور شدن در وضعیت ترافرازنده یا قدسی را احساس کند. انسان اینجا نه شهروند است و نه صاحب حق، بلکه موجودی است قرار گرفته در ورای زندگی اجتماعی روزمره. انسان اینجا همچنین شخصی کاملا معتقد به باورهایی خاص است. بدون شک میتوان از روحانیت شیعه خواست که در آئینهای عزاداری و سرور به ادیان دیگر توهین نکند و مراسم را آنگونه برگزار کند که هر کس که میخواهد صرفنظر از عقایدش بتواند در آن شرکت جوید ولی نمیتوان از آنها خواست که از پیشبرد مراسم بشکل خاصی یا ترویج باورهای معینی اجتناب ورزند.
در مجموع دین و حوزه کارکرد آن هیچ ارتباطی با حقوق شهروندی افراد و پلولاریسم ندارد. دین نقش و وطایفی بسیار مهم در جامعه بعهده دارد که اگر از عهده آنها برآید شاهکار کرده است. آیت الله منتطری میتواند نقش فعالی را در این حوزهها ایفا کند. او میتواند تناقضات مذهب شیعه در زمینه کسب رستگاری، همچون اهمیت فوقالعاده گریه و زاری و شفاعت امامان شیعه در مقایسه با بی اهمیتی کنشهای روزمره، را رفع کند. او همچنین میتواند به سازگار ساختن مراسم آئینی تشیع با زندگی مدرن یاری رساند و زمینه را برای حضور فعال گروههایی مانند زنان در این مراسم فراهم آورد. اگر، آنگونه که گنجی انتظار دارد، از منتظری یا دیگر فقها خواسته شود دفاع از حقوق شهروندان را در دستور کار خود قرار دهند یا باورهای دینی و عملکرد دین را آنگونه مورد اصلاح قرار داد که در خدمت دفاع از حقوق شهروندی افراد قرار گیرد عرصهای جدید و اضافی برای دین گشوده میشود. عرصهای که از یکسو دین در آن سابقه و مهارتی ندارد و از سوی دیگر دارای کنشگران سرزنده خاص خود است. در این حوزه نهادهای سیاسی و اجتماعی باید فعال باشند. خطر حضور دین در این حوزه آن است که جای کنشگران دیگر را تنگ میکند و حقوق شهروندی را آلوده به مسائلی نامربوط و غلط، همچون میزان بر حق بودن باورها میسازد. بدون شک گنجی در پاسخ به نقش پرتستانیسم در استقرار سرمایهداری و مدرنیته اشاره خواهد کرد و دفاع از حقوق شهروندی یا پذیرش پلورالیسم را امری ناممکنتر از ترویج اخلاق کاری و انظباط نخواهد دانست. در پاسخ چنین اعتراضی باید گفت که پروتستانها در مورد اصول دین سختگیرتر و خشکه مقدستر از همه دیگران بودند و وانگهی هیچ مسئلهای را مهمتر از تضمین رستگاری مومنین نمیدانستند. پیامد اجتماعی تحولی که آنها در دین رقم زدند همانگونه که وبر مشخص ساخته تا حد زیادی ناخواسته بود. اگر بخواهیم که منتظری و دیگر فقهای شیعه همچون پروتستانها اصلاحی را در دین ایجاد کنند آنگاه باید از آنها بخواهیم تا آموزههای دینی را محدود به دو نقش اصلی دین سازند تا جا برای نهادهای سیاسی و اجتماعی گشوده شود و به این صورت هم به امر دفاع از حقوق شهروندی پرداخته شود و هم پلورالیسم در جامعه استقرار یابد.
دین در ایران فربهتر از آنچه که قرار بوده شده است و عرصه را بر دیگران تنگ ساخته است. از عصر مشروطیت تاکنون دین پی در پی ایفاگر نقشهایی شده است که اصلا به آن تعلق نداشته است. این شاید به خاطر ضعف کنشگران یا نهادهای دیگر بوده است. ولی اکنون که ضعفهای آن در ایفای نقشهای اضافیاش مشخص شده دیگر لازم نیست آنرا به ایفای چنین نقشهایی برانگیخت. گنجی بهتر است روحانیت را به ایفای هر چه بهتر نقش تاریخی خود دعوت کند. بدینگونه دین مدنی شکل میگیرد. دین مدنی دینی است که هم محدودیتهای خود را میشناسد و هم بدقت و درستی وظیفه و کارکرد خود را انجام میدهد و بیهوده در صدد رفع نارسایی خود بوسیله یافتن سپر بلایی همچون بهائیان و اتهام جاسوسی و خیانت به آنها بر نمیآید.
در خاتمه، بد نیست برای کاستن از جدیت بحث به سنت فیلسوف سلونایی ژیژیک به شوخی و مزاح روی آوریم. یکی از لطیفههای مشهور در مورد آیت الله منتطری آن بود که "شنیدی در اصفهان حکومت نظامی اعلام شده" و در پاسخ به کنجکاوی شنونده که فکر میکرد از لحاظ سیاسی باید در ایران خبری شده باشد گفته می شد که "آره؛ دو سه روزی است که منتظری دارد تمرین رانندگی میکند." حالا باید به گنجی گفت که اگر رانندگی ماشین دفاع از حقوق شهروندی و پلورالیسم بدست کسانی مثل منتظری بیفتد باید پیه اعلام حالت فوقالعاده و قرق شدن شهر را هم به تن مالید.
|