پیکر زنان، مکانی عمومی
شهلا شفیق
•
زنان در مرکز کشمکشهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسییی قرار دارند که در نهایت مسئله دمکراسی را مطرح میسازد. درفرانسه، این مسائل ما را با ضرورت پیشبرد اصول آزادی و برابری زنان رو در رو میکند که خود با اهمیت تعمیق ارزشهای دمکراتیک گره خورده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۷ خرداد ۱٣٨۷ -
۱۶ ژوئن ۲۰۰٨
در هفتههای اخیر، رای دادگاهی در شهر لیل در فرانسه، برای لغو یک ازدواج به سبب شکایت داماد درباره «باکره نبودن» عروس، اعتراض مبارزان اجتماعی و سیاسی را برانگیخت و بحثهای بسیاری را در مطبوعات و رادیو تلویزیونهای فرانسه دامنزد، تا آنجا که وزیر قوه قضائیه ناگزیر به تقاضای تجدیدنظر در این حکم شد. رای دادگاه با تکیه بر «دروغ» زن جوان درباره بکارتاش، به مادهای از قانون رجوع میداد که بر حسب آن زیر پا گذاشتن یکی از ارزشهای اساسی از جانب زن و شوهر میتواند موجب لغو ازدواج گردد.
ششم ژوئن، در اینباره مقالهای از شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، در روزنامه لیبراسیون که از مطبوعات مهم فرانسه است چاپ شد. ترجمه آن را در زیر میخوانید.
پیکر زنان، مکانی عمومی
روزهای ماه مِه شصت و هشت را به یاد میآورم در کلینیک کوچک پدرم در شهرستان. ما در همان محلی که درمانگاه مخصوص زنان و زایمان بود خانه داشتیم. در عنفوان بلوغ، به سیر رویدادها و تحولاتی که در فرانسهی دوردست جریان داشت چشم دوخته بودم: تظاهرات جوانان در خیابانها، فریادهای آزادی، آغوشهای گشوده و بوسهها در ملاءعام.
با ذهنی آکنده از پرسش درباره جهان و درباره خودم، در گیرودار کشف جسمم که داشت شکل عوض میکرد، در جستجوی پاسخ در پیرامون خود بودم. هیچ رخدادی در کلینیک از چشمان کنجکاوم پنهان نمیماند: زنها میزاییدند، سقط میکردند و گاه در شب زفاف، وقتی ملحفه سفید از خون رنگ نمیگرفت، آنان را به درمانگاه میآوردند.
اتفاق میافتاد نیمه شب با شنیدن داد و فریاد از تختخوابم جست بزنم، و از پلهها سرازیر شوم تا یکبار دیگر شاهد همان صحنه همیشگی باشم: مرد و زن سر هم فریاد میکشیدند و در گوشهای زن جوانی لرزان میگریست. خانوادههای دو طرف، بر سر بیگناهی عروس دعوا میکردند و از پزشک متخصص میخواستند کلام آخر را بگوید.
صدای خشمگین پدر را به یاد میآورم و سخنان او را که پس از بارها شنیدن حفظ شده بودم: «از این وحشیگری که راه انداختهاید خجالت نمیکشید؟ من پزشکم! به نام علم حرف میزنم و به شما میگویم بعضی زنها با آنکه باکره هستند خونریزی ندارند! و تازه، بکارت زن میتواند در اثر یک حادثه از بین برود. دنبال اثبات چه هستید شما؟ شرم کنید!» صحنه با گفتگویی خصوصی میان پدر و عروس و داماد به پایان میرسید. نگاه پدر را به یاد میآورم وقتی به من میگفت : «میبینی دخترم! زن بودن در این مرز و بوم کار آسانی نیست!»
گیجی و آشفتهحالی خانوادهها، یادم هست و صورتهای بادکرده از گریه عروسهای جوان که همهشان را به هم شبیه میکرد. همه آنها گویی تنی واحد بودند: پیکری مچاله شده از تحقیر، خرد و لرزان. زمانی به طول انجامید تا دریابم سبب همه این صحنهها این است که در نظام پدرسالار، تن زن ویژگی شخصیاش را از دست میدهد تا مکان آبروی قوم و گروه گردد.
چند دهه پس از ماه مِه شصت و هشت و شکوفایی بعدی جنبش زنان در فرانسه که به دستآوردهای بزرگی در کسب حقوق آنان انجامید، در سالهای تبعید در فرانسه، کار و تحقیق در زمینه مسائل مهاجران مرا به مشاهداتی از همین دست راه برد. شاهد همینگونه رویدادها شدم که آفریننده کشمکش در خانوادههاست و خردکننده زنان.
آنچه در شهر لیل گذشته تنها نمونهای از این رویدادهاست و اهمیت آن در توجهدادن به واقعیاتی است که ابعادش از این واقعه مشخص بسیار فراتر میرود. رأی دادگاه در لغو ازدواج به دلیل باکرهنبودن عروس، مسئله مهم تضاد میان اصول دمکراتیک با ارزشهای پدرسالار را مطرح میکند که تحت عنوان «فرهنگ» و «مذهب»، پیوسته بازتولید میشوند.
«دروغ» زن جوان درباره بکارتش که قاضی رأی خود را بر پایه آن صادر کرده، برملاکننده حقیقتِ رو در روییی رنجآور بسیاری از زنان با مدرنیت مثلهشده است، هرگاه پذیرش مدرنیزاسیون با جذب ارزشهای مدرن برابری، آزادی و اختیار فردی همراه نباشد.
اینچنین، در بسیاری کشورها و در بسیاری موقعیتها، روند تحول مدرن به رغم تغییرات مهم در وضعیت زنان، از جمله دستیابی به آموزش و شغل، لزوما به از میانبرداشتن قواعد و رسومی نظیر لزوم حفظ بکارت پیش از ازدواج نمیانجامد. این قاعده بیانگر اراده تسلط بر پیکر زنان است و مهار آن در جهت حفظ قدرت پدرسالار. در مدرنیت مثله شده، زنان با وجود دستیابی به درجاتی از آزادی و اختیار، همچنان زندانیی استراتژیهای هویتی پدرسالارانه باقی میمانند که پیوسته بازتولید شده و تداوم مییابند. این استراتژیها بدن زنان را پایگاه «آبروی» مردان، فامیل و گروه قرار میدهد و اینچنین «بکارت» زنان ضامن «حیثیت» گروه و قوم میشود. سالهاست کنشگران و فعالان حیطههای متفاوت اجتماعی شاهد این حوادث غمانگیز هستند. پیشرفت جنبشهای سیاسی ـ مذهبی در بازتولید و گسترش این واقعیات نقش دارند. «منحرف» جلوه دادن «آزادی زنان» که در تبلیغات اینان موجد «فساد اخلاقی و اجتماعی» قلمداد میشود، از موضوعات تکراری گفتار آنهاست. و محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و جنسی به پیشروی این تبلیغات پا میدهند.
اینگونه، زنان در مرکز کشمکشهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسییی قرار دارند که در نهایت مسئله دمکراسی را مطرح میسازد. درفرانسه، این مسائل ما را با ضرورت پیشبرد اصول آزادی و برابری زنان رو در رو میکند که خود با اهمیت تعمیق ارزشهای دمکراتیک گره خورده است. این موضوعات از یکسو به لزوم بازبینی مواد قانون در جهت تثبیت هرچه بیشتر اصول آزادی زنان و برابری حقوق آنان توجه میدهد و از سوی دیگر بیانگر ضرورت کار دائم برای تحول شرایط پیچیدهای است که خانوادهها و افراد را درگیر میکند.
شهلا شفیق ، نویسنده و پژوهشگر ، مدیر انجمن "گسترش روابط بین فرهنگی برای توسعه شهروندی"
|