در این دوره هم با مشکل نامزد مناسب روبه رو هستیم
بهزاد نبوی: تایید و رد صلاحیت باید خط قرمز اصلاح طلبان باشد
من می گویم ما می توانیم گزینه هایی داشته باشیم که رای آوری آنها محل تردید زیاد نباشد، اجماع هم در مورد آنان ایجاد شود ولی صلاحیتشان رد شود. طبیعی است که در چنین شرایطی تنها راه، عدم حضور است
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ خرداد ۱٣٨۷ -
۱۷ ژوئن ۲۰۰٨
مهندس بهزاد نبوی برای گفت وگو درباره انتخابات ریاست جمهوری آمادگی نداشت. معتقد بود بحث درباره انتخابات ریاست جمهوری هنوز زود است اما به خاطر تشابه شرایط کنونی با شرایط حاکم بر پیش از دوم خرداد مساله جست وجوی گروه ها برای یافتن نامزد مورد نظر گروه های چپ اسلامی به عنوان محور اصلی گفت وگو با این عضو بلندپایه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تعیین شد. مهندس نبوی به دلیل اینکه در بطن و محور رویدادهای آن زمان بوده است «روایت معتبری» از پروسه نامزدی سیدمحمد خاتمی ارائه می کند. البته این گفت وگو به محور اصلی محدود نشد و به مسائل روز هم کشیده شد. مهندس بهزاد نبوی با توجه به جذب برخی روزنامه نگاران و فعالان سیاسی به شبکه صدای امریکا می گوید؛ معتقدم برخی ها تلاش می کنند افراد بیشتری جذب این شبکه شوند اما کسانی که معتقدند این شبکه تحولی در ایران ایجاد می کند دچار اشتباه هستند چون پرمخاطب بودن به معنای اثرگذاری نیست. متن کامل گفت وگوی ما با مهندس نبوی با این پرسش آغاز شد که؛
- پروژه نامزد سازی در جریان خط امام در سال ۷۶ چگونه سازمان گرفت؟
اولاً واژه نامزدسازی که در سوالتان مطرح شده شاید واژه مناسبی نباشد، جست وجو برای نامزد مناسب و دلخواه شاید لفظ بهتری باشد، ثانیاً باید معلوم شود منظور از جریان خط امام، کل جریان چپ اسلامی آن زمان است یا شورای هماهنگی گروه های خط امام؟ اگر منظور شورای هماهنگی گروه های خط امام باشد که متشکل از ۷ گروه مسلمان پیرو خط امام، یعنی انجمن های اسلامی معلمان، مهندسین، مدرسین و جامعه پزشکی، دفتر تحکیم، اقلیت مجلس پنجم و سازمان مجاهدین انقلاب باشد، این جمع برای انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم تقریباً از اوایل تابستان سال ۷۵ فعالیت خود را آغاز کردند و دیدارهایی با آقای مهندس موسوی داشتند. نهایتاً تصور این مجموعه این بود که آقای مهندس موسوی آمادگی نامزدی ریاست جمهوری دور هفتم را دارد.
-کارگزاران نبودند؟
خیر، کارگزاران در این جمع حضور نداشتند. در پاسخ به سوال قبلی شما، من به طور خاص در مورد فعالیت های این شورا صحبت می کنم. همان طور که عرض شد اعضای این ۷ گروه در تابستان ۷۵، یعنی حدود یک سال پیش از انتخابات با آقای مهندس موسوی دیدارهایی داشتند. دیدارها در آنها این استنباط را ایجاد کرد که آقای مهندس موسوی برای نامزدی ریاست جمهوری دور هفتم آمادگی دارند. جریانات پیش می رفت و شورای هماهنگی گروه های خط امام از اینکه نامزد مورد نظر او نامزدی ریاست جمهوری را پذیرفته خوشحال بود، تصور هم این بود که آقای مهندس موسوی هم از نظر رای آوری و هم از نظر اجماع میان تمام گروه های چپ اسلامی آن زمان مناسب ترین گزینه است تا اینکه روزی از طریق خبرگزاری جمهوری اسلامی پیامی از آقای مهندس موسوی دریافت شد مبنی بر انصراف ایشان از نامزدی، این برای جریان چپ و شورای هماهنگی گروه های خط امام شوک عظیمی بود. بعد از آن اعلام انصراف تا یک ماه حتی نتوانستیم با آقای مهندس موسوی تماس تلفنی بگیریم و تا مدت ها عملاً در خلأ به سر می بردیم. این مرحله اول ماجرا بود. این وضع ادامه داشت تا اینکه در نیمه دوم سال ۷۵ در یکی از جلسات ماهانه یی که با آقایان خاتمی، موسوی خوئینی ها و کروبی داشتم - که اتفاقاً در منزل ما تشکیل شده بود - بحث اینکه آقای خاتمی به عنوان نامزد ریاست جمهوری مطرح شود، عنوان شد. نمی دانم سابقه یی داشت یا خیر. آقای خاتمی هم نفی نکرد و بنا بر این شد که موضوع نامزدی آقای خاتمی مطرح شود و گروه های خط امام و چپ آن دوره در جریان قرار بگیرند و اظهارنظر کنند، زیرا نامزدی آقای مهندس موسوی به طور کامل و رسمی منتفی شده بود. موضوع در جمع گروه های چپ و خط امام مطرح و مورد استقبال کامل قرار گرفت و همه به دنبال نامزدی آقای خاتمی رفتند. شاید آخرین گروهی که به این ائتلاف پیوست، کارگزاران بود. کارگزاران یک یا دو نامزد دیگر را دنبال و گمان می کرد مناسب تر باشند. ظاهراً هیچ یک از آنها آمادگی نامزدی نداشتند و طبعاً کارگزاران هم به صف حامیان آقای خاتمی پیوستند. به این ترتیب، حامیان رسمی آقای خاتمی گروه های چپ اسلامی آن دوره به علاوه کارگزاران بودند؛ یعنی مجمع روحانیون مبارز و شورای هماهنگی گروه های خط امام و چند گروه دیگر همگی به عنوان حامیان آقای خاتمی از ایشان حمایت کردند. البته آقای خاتمی به طور فردی اعلام نامزدی کرد و این گروه ها با ایشان به ترتیب دیدار و بیعت کردند.
-یکی، دو موردی که کارگزاران به دنبال آن بودند نامزد شوند، در صحنه ماندند؟
خیر، هیچ کدام نامزد نشدند، البته اطلاعات دقیق آن را باید خود آنها بیان کنند.
-بحث آقای خاتمی که مطرح شد، پیشنهاد خود ایشان بود یا شخص دیگری مطرح کرد؟
پیشنهاد خود ایشان نبود، ولی ایشان استنکاف نکرد.
-پیشنهاد که مطرح شد ایشان خودشان هم استقبال کردند؟
استقبال با استنکاف فرق دارد. گرچه استنکاف نکرد، ولی حتی بعضاً دچار تردید هم می شد.
-در مورد تردیدهایشان صحبتی نکردند؟
در آن زمان، تصور هیچ یک از ما این نبود که آقای خاتمی رئیس جمهور خواهد شد، همه فکر می کردیم در شرایطی که آقای موسوی رفته و ما نامزد جایگزین مطلوبی نداریم، باید نامزدی پیدا کنیم که حداقل اجماع جریان چپ اسلامی را داشته باشد و رای مناسبی هم بیاورد. ما تصور نمی کردیم آقای خاتمی بتواند چنین رایی به دست آورد، ولی دیدگاه های آقای خاتمی و مواضعی که مطرح کرد سبب شد آن رای عظیم را کسب کند و رئیس جمهور شود. لذا آنچه در بدو امر برای آقای خاتمی مطرح بود، این بود که به عنوان یک نامزد انتخابات مطرح باشد نه به عنوان یک رئیس جمهور. درست است آقای خاتمی استنکاف نکرد ولی به دلایلی که عرض شد تا یکی، دو ماه آخر تردیدهایی در مورد ادامه کار داشت.
-به نظر می آید مسیر نامزدسازی، به اجماع رسیدن یا توافق کردن نسبت به امروز سهل تر و همگرایی راحت تر بوده است با وجود اینکه وضع جناح چپ در قدرت الان از آن زمان بهتر نیست و اگر دقیق اندازه گیری کنیم شاید از آن روز بدتر هم باشد اما مسیر اجماع، همنشینی گروه ها و به تصمیم رسیدن به نظر راحت تر بوده است و ما در روحیه تشکیلاتی برای دوم خرداد، گروه های جدیدی که آمده اند و اتفاقاتی که افتاده، به عقب رفته ایم.
بله، در آن زمان انسجام بیشتر بود، شورای هماهنگی گروه های خط امام انسجام بسیار خوبی داشت، مجمع روحانیون بعد از یک دوره سیاست «صبر و انتظار» که در پیش گرفت و سکوتی که در مجلس پنجم داشت، به تازگی وارد صحنه می شد. حساب کارگزاران هم در آن زمان جدا بود و در تفاهم و هماهنگی، گروه های خط امام و چپ، موضع کارگزاران را مدنظر نداشتند. کارگزاران با گروه های چپ روابطی داشتند ولی خودشان مستقل بودند. در آن دوره، منشأ و مبنای اختلافی وجود نداشت. تقریباً تمام گروه ها هماهنگ بودند و کسی منافع خاصی نداشت مثلاً در انتخابات دور هفتم ریاست جمهوری همه روی مهندس موسوی و سپس خاتمی اجماع داشتند. البته پیش از این مرحله، در انتخابات دور پنجم مجلس شورای اسلامی، بین شورای هماهنگی گروه های خط امام (که فعالانه در انتخابات شرکت کرد) با بعضی از عناصر چپ اسلامی اختلافاتی وجود داشت، حتی عده یی شورای هماهنگی گروه های خط امام را به خاطر شرکت در انتخابات دور پنجم به خیانت متهم می کردند، ولی وضع در انتخابات ریاست جمهوری متفاوت بود. در انتخابات ریاست جمهوری شرایط طوری بود که بین گروه های چپ اسلامی تعارض وجود نداشت و همگی از خاتمی حمایت می کردند. کارگزاران هم چون به نامزد مطلوب دیگری نرسیدند نهایتاً به سراغ آقای خاتمی آمدند و از ایشان حمایت کردند و خود به خود بین گروه های چپ آن زمان و کارگزاران اجماع ایجاد شد و همگی آقای خاتمی را تایید کردند. حتی می توان گفت در جریان انتخابات، گروه هایی مثل جمعیت دفاع از ارزش ها، گرچه نامزد اختصاصی داشت ولی موضع گیری آقای ری شهری و دوستان ایشان بیشتر در جهت آقای خاتمی بود. به عنوان مثال به آقای ری شهری فشار زیادی وارد می شد که به نفع رقیب آقای خاتمی انصراف دهد، ولی ایشان ایستاد و انصراف نداد. انصراف ندادن ایشان به سود نامزدی آقای خاتمی بود. در آن زمان این دوستان با جناح چپ اسلامی ارتباطاتی داشتند و نوعی هماهنگی وجود داشت و دوستان ما هم معتقد بودند آقای ری شهری نباید کنار برود ولی جناح راست برای کنار رفتن آقای ری شهری فشار زیادی وارد می کرد. در مجموع می توان گفت جمعیت دفاع از ارزش ها هم در کنار چپ اسلامی عملاً به پیروزی آقای خاتمی در دوم خرداد کمک کردند.
-برای اینکه به شرایط امروز برسیم، فضای امروز را برای یافتن نامزد مطلوب چطور ارزیابی می کنید؟ از یک طرف اتفاقات پیش بینی نشده و از طرف دیگر یک اراده منسجم می تواند به یک نامزد مطلوب برای جناحی که امروز موسوم به اصلاح طلب است، منجر شود یا واقعاً باید فکر دیگری کرد؟ آقای مهندس، به نظر می آید ساز و کار سنتی که در شورای هماهنگی گروه های دوم خرداد بود، بعد از آن که به ائتلاف اصلاح طلبان تبدیل شده، دیگر کارایی خود را از دست داده است.
بعد از دوم خرداد ۷۶ گروه های جدید تشکیل و وارد ائتلاف شدند؛ یکی، دو گروه هم از آن خارج شدند و ترکیب قدری تغییر کرده است، ولی ائتلاف اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم الزاماً معنای ائتلاف نمایندگان گروه های اصلاح طلب را نداشت. جمعی بودند به نام ائتلاف اصلاح طلبان که در آن شخصیت ها و افرادی از گروه های اصلاح طلب حضور داشتند.
-به چه معنا، یعنی برای گروه ها تمکین به وجود آورد؟
خیر، تمکین نمی آورد.
-زیرا به نظر می آمد در این انتخابات، اسم گروه ها حضور داشت ولی روح آنها حضور نداشت؛ یعنی فعال ترین شخصیت های اصلاح طلب که در روزهای عادی در استان ها و دانشگاه ها فعال بودند، در فعالیت های انتخاباتی غایب بودند ولی گروه آنها عضو ائتلاف بود.
گروه آنها هم به عنوان گروه عضو ائتلاف نبود. از هر گروه، افرادی عضو ائتلاف بودند، افرادی که توسط خود این گروه ها پیشنهاد نشده بودند از طرف شورای عالی انتخاب شدند که ساز و کار آن نوع دیگری بود. آقای خاتمی حدود ٣۰۰ نفر از شخصیت های اصلاح طلب را دعوت کردند و از آنها برای اینکه در مورد انتخابات چه کنیم و چه کسانی فعال شوند نظر خواستند. براساس این نظریات و هماهنگی های کلی، افرادی از گروه ها و عده یی از شخصیت های اصلاح طلب، ائتلاف را تشکیل دادند. همان طور که می فرمایید در واقع چنین ائتلافی نمی توانست برای گروه های اصلاح طلب الزامی ایجاد کند، ولی بعد از تشکیل ائتلاف، نمایندگان آن با گروه های سیاسی مختلف دیدار داشتند و گروه ها را به همکاری با ائتلاف دعوت کردند و گروه هایی که اعضای آنها در ائتلاف عضو بودند با ائتلاف همکاری کردند؛ یعنی اول ائتلاف تشکیل شد و سپس گروه ها با ائتلاف بیعت کردند و از این باب برای هماهنگی الزام ایجاد شد. اما اینکه آیا اکنون امکان اجماع وجود دارد یا خیر، باید جلو رفت و دید. به نظر من شاید حتی شرایط مناسب تر باشد. اشکال کار این است که گزینه ها محدود است، زیرا برای کاندیداتوری ریاست جمهوری پارامترهای زیادی باید مورد توجه قرار بگیرد. در انتخابات دور هفتم ریاست جمهوری نیز ما فقط گزینه آقای مهندس موسوی را داشتیم. وقتی ایشان انصراف داد ما تصور کردیم کار تمام است و نمی توانیم کسی را جایگزین کنیم، سپس آقای خاتمی پیدا شد، که بدواً حتی ایشان را گزینه بدیل مهندس موسوی نمی دانستیم. فکر می کردیم ایشان سه یا چهار میلیون رای می آورد و جریان مطرحی به عنوان جریان چپ اسلامی در مقابل جریان حاکم که حکومت را به دست می گیرد خواهد بود و به این حد قانع بودیم. امروز همان مشکل را داریم و گزینه های متعددی پیش رو نداریم. ممکن است گزینه هایی وجود داشته باشند که به لحاظ فکری به ما نزدیک باشند ولی امکان رای آوری آنها کم باشد، یک سری گزینه ها وجود دارند که ممکن است امکان رای آوری بالا داشته باشند ولی آمادگی حضور در صحنه را پیدا نکنند یا به آنها اجازه ورود به صحنه را ندهند، لذا در این دوره هم با مشکل نامزد مناسب روبه رو هستیم.
-در پارامترهای شما تایید و رد وجود ندارد؟
تایید و رد صلاحیت؟
-بله.
چرا. به نظر من در این دوره این مساله باید خط قرمز اصلاح طلبان باشد. اگر نامزد دلخواه آنان را رد کردند، باید دانست شرایط به صورتی است که امکان حضور و رقابت اصلاح طلبان وجود ندارد و باید فقط طرفداران حاکمان فعلی بین خود رقابت کنند و بقیه غیرخودی هستند،
-دور قبل، خود شما در برابر بعضی از اسم ها که مطرح می شد، می فرمودید این اسم نماد این است که برای دعوا آمده ایم، یعنی اسمی را مطرح کنیم که حتی اگر بدانیم رد می شود نماد این است که برای بازی نیامده ایم.
بله، درست است.
-ولی الان می گویید به هر که رسیدیم پشت او برویم.
من اصلاً چنین حرفی نزدم، من می گویم ما می توانیم گزینه هایی داشته باشیم که رای آوری آنها محل تردید زیاد نباشد، اجماع هم در مورد آنان ایجاد شود ولی صلاحیتشان رد شود. طبیعی است که در چنین شرایطی تنها راه، عدم حضور است. اگر قرار بر این باشد و انتخابات طوری مهندسی شده باشد که غیر فرد مورد نظر کسی انتخاب نشود ممکن است حتی کسانی را رد صلاحیت کنند که امروز در تصور ما نمی گنجد.
-یعنی فکر می کنید این بار رد صلاحیت مشمول افرادی از آن سمت هم بشود؟
آن سمت را نگفتم، من در مورد اصلاح طلب ها می گویم. اگر به خوبی مهندسی شده باشد، رقابت آن سمت قابل کنترل است و مشکلی ندارد و اصولاً اگر قرار باشد نامزدهای این سمت را رد صلاحیت کنند، حتماً باید در آن سمت رقابتی وجود داشته باشد که انتخابات مانند مسابقه با یک شرکت کننده نباشد و رقابت بین چند نفر باشد و یک نفر برنده شود.
-در این شرایط، با توجه به تجربیات از دوم خرداد به بعد که شما به آن اشاره کردید، به نظر می رسد الان وقت این باشد که گروه ها بر سر یک فرد ائتلاف کنند یا ائتلاف شکل بگیرد و ائتلاف به دنبال آن باشد که فردی را کاندیدا کند و برای او کار کند. الان تکلیف این مساله مشخص نیست که اصلاح طلبان می خواهند چه کار کنند، باز با همان روش می خواهند یک فرد را پیدا کنند و روی او اجماع ایجاد شود و ائتلاف کنند یا از قبل ائتلاف کنند، محورهایشان را مشخص کنند و بگویند بر این اساس جلو می رویم و فردی به عنوان کاندیدا خواهد بود و از ایشان دعوت می کنند در انتخابات شرکت کند؟
من تصور می کنم راه دوم صحیح تر است که در واقع ائتلاف نیست و تشکیل یک جبهه است مانند جبهه اصلاحات. این جبهه می تواند کاندیدا تعیین کند ولی واقعیت این است که ممکن است کار از جهت دیگری انجام شود و فرد یا افرادی برای نامزدی ریاست جمهوری مطرح شوند و گروه ها روی آنها رایزنی کنند و به توافق برسند، که نام آن ائتلاف خواهد بود. ائتلاف یعنی فرد یا جمع یا موضوعی مطرح است و مجموعه یی در مقطعی می خواهد از آنها حمایت کند، ولی اگر جمعی قبلاً با هم یک مجموعه و جبهه واحدی تشکیل داده اند، جبهه واحد در مراحل مختلف به دنبال کاندیدا می رود مثلاً شورای هماهنگی گروه های خط امام در واقع یک ائتلاف دائم بود که به دنبال کاندیدا هم می رفت یا جبهه دوم خرداد ائتلاف دائمی بود که به دنبال کاندیدا هم می رفت. جبهه اصلاحات امروز هم همان نقش را دارد ولی ممکن است کار در جبهه اصلاحات محدود نشود یعنی شرایط شبیه انتخابات دور هشتم شود. ائتلاف دور هشتم، جبهه اصلاحات نبود و نامزدها در بدو امر نامزدهای جبهه اصلاحات نبودند. راه دوم ساده تر است ولی ممکن است دربرگیرنده همه گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب نشود. در جبهه اصلاحات امروز ما، عملاً مجمع روحانیون مبارز حضور ندارد و عضو نیست.
-اما در ستاد ائتلاف نماینده می فرستاد.
بله، در ستاد ائتلاف، ولی در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات عضو نداشت یا آقای خاتمی در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات حضور ندارد به این ترتیب طبعاً آن جبهه جامعیتی را که باید، نمی تواند داشته باشد خصوصاً اینکه به تدریج ائتلاف ها گستره بیشتری پیدا می کند و هرچه جلوتر می رویم با توجه به شرایط بیرونی، گستره ائتلاف ها بیشتر می شود. طبعاً همان تعداد گروه هایی که عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات هستند، شاید نتوانند تمام آن طیف گسترده را پوشش دهند.
-برای انتخابات ریاست جمهوری خود شما به اجماع چقدر ایمان دارید و چقدر مهم است؟ یعنی آیا در شاخص هایی که گفتید اجماع اولویت دارد؟
با تحلیل شرایط، استنباط من این است که اگر بین اصلاح طلب ها و حتی نیروهای مستقل اجماع وجود نداشته باشد، با شرایط موجود امکان برد کم است. البته به فرض اگر آقای خاتمی نامزد ریاست جمهوری شود، مشکل اجماع حل است. نه تنها بین اصلاح طلبان، بلکه بین بسیاری از گروه های مستقل هم آقای خاتمی بی بدیل است و همه او را تایید خواهند کرد. فرضاً چنانچه گروه هایی هم اجماع نکنند، توان شکستن رأی خاتمی را نخواهند داشت. اگر آقای خاتمی حاضر نشود نامزد شود، کار دشوارتر و بحث اجماع از اهمیت بیشتری برخوردار می شود. اگر چهره یی مانند آقای خاتمی مطرح نباشد و امکان رای آوری پایین تر بیاید، در آن زمان باید بررسی کرد با شرایطی که حکومت برای انتخابات ایجاد می کند، اصلاً وارد عرصه رقابت انتخاباتی شدن صحیح است یا خیر و اگر وارد شدیم قطعاً باید با اجماع وارد شویم و در آن شرایط نمی توان نامزدهای جدا داشت، یعنی اگر تجربه دور نهم ریاست جمهوری تکرار شود ما حتماً شکست خواهیم خورد.
- یعنی اگر تفرق کاندیدا داشته باشیم؟
بله، اگر تفرق کاندیدا باشد شکست خواهیم خورد، ضمن اینکه اگر اجماع هم جز روی نظایر خاتمی باشد، با توجه به شرایط موجود، رای آوری محل تردید خواهد بود، لذا اگر کار از آقای خاتمی بگذرد ممکن است مصلحت عدم شرکت باشد ولی اگر قرار بر شرکت باشد باید حتماً اجماع وجود داشته باشد و اجماع مهم است.
- بحث دیگری که بر جبهه اصلاحات اشکال و ایراد وارد می کند و علت ناپایداری ائتلاف بوده، نبود رهبری مشخص چه به صورت گروهی و تشکیلاتی و چه به صورت فردی است. آیا از این فرصت استفاده نمی شود که اصلاحات، جبهه اصلاحات و جریان اصلاح طلبی در کشور حول یک تشکیلات یا یک اجماع یا ائتلاف یا... به یک رهبری مشخص برسد که بتواند سناریوهای مختلف را برای این جریان طراحی کند و آنها را به موقع به اجرا بگذارد؟
به طور کلی فرق اصلاح طلبان با جناح مقابل در این است که معمولاً این طیف در شرایطی نیستند که فردی را به عنوان رهبر قبول کنند و هرچه او بگوید را قبول داشته باشند. معمولاً بین اصلاح طلبان در طول تاریخ، فعالیت اصلاح طلبان و حتی قبل از آن، چپ اسلامی، رهبری جمعی بوده است و به اعتقاد من این الگو درست است. رهبری جمعی می تواند به صورت ائتلاف گروه های اصلاح طلب یا جبهه گروه های اصلاح طلب یا شبیه انتخابات دور هشتم مجموعه یی از شخصیت های اصلاح طلب که نگاهی به گروه ها دارند، باشد. حتی چهره یی مانند آقای خاتمی که سمبل بلامنازع حرکت اصلاحی است هیچ گاه خودش هم آمادگی ایفا کردن نقش رهبری جریان اصلاحات را نداشته است.
- در امریکا انتخابات اوج رقابت های درون حزبی بود. ۷ یا ٨ ماه به انتخابات باقی مانده و هنوز مساله رقابت های درون حزبی وجود دارد. برای رقابت درون جبهه یی متر و ملاک هایی دارند. در آنجا دو حزب وجود دارد و در حزب فراکسیون هست که مانند احزاب داخل جبهه ما است، برای وزن کشی نامزدها متر و معیارهایی وجود دارد. الان بعضی گروه ها چندنفره است، بعضی گروه ها سراسری است و در سی استان فعال اند، بعضی گروه ها کم اهمیت تر است، اینها زمانی که دور هم می نشینند، فرآیند رسیدن به یک نامزد، به شکل دموکراتیک به چه صورت است؟ ای کاش مثلاً پنج نامزد قرار می دادیم و گفته می شد در جامعه وزن کشی شود، اما متاسفانه این وزن کشی در انتخابات مجلس (تاحدودی) و در ریاست جمهوری قبلی به خود مرحله رای گیری می کشد.
بله، این نواقص وجود دارد و این بحث ها هم در درون جبهه اصلاحات مطرح شده است. این مشکل وجود دارد که گروه هایی با اوزان مختلف وجود دارند که هریک خود را از دیگری پر وزن تر می داند. یکی خود را به لحاظ کیفی و دیگری خود را به لحاظ کمی پروزن می داند و یکی به هر دو لحاظ. مدتی در جبهه اصلاحات هم این بحث ها مطرح می شد که مثلاً اگر بنده به عنوان یک گروه عضو جبهه اصلاحات هستم، به لحاظ پروزنی، شرایط ویژه یی داشته باشم که عکس العمل های خوبی نداشت. اکنون در جبهه اصلاحات و در ائتلاف اصلاح طلبان نیز، که شخصیت های اصلاح طلب و افرادی از بین گروه ها در آن حضور داشتند، مساله با رای گیری حل می شود. به ما پیشنهاد می شود که مانند امریکا عمل کنیم و چند کاندیدا را در جبهه های اصلاحات استان ها مطرح و رای گیری کنیم، اما این جبهه ها طبق ضوابط و آیین نامه واحدی شکل نگرفته اند که مثل حزب دموکرات در ایالت های مختلف امریکا مشخص و معلوم باشد که چه کسی باید رای دهد. در مورد ما این حالت نیست که پنج کاندیدا به استانی بفرستیم و در آنجا اعضای تشکل های اصلاح طلبان رای دهند و طبعاً طرفداران هر نامزد خود را نماینده اصلاح طلبان استان اعلام خواهند کرد و مدعی خواهند شد اصلاح طلبان از نامزد آنان حمایت می کنند. در جریان انتخابات مجلس هشتم یک ائتلاف اصلاح طلبان و چندین نام مشابه وجود داشت که آنها هم به نوعی خود را نماینده اصلاح طلبان می دانستند. تا زمانی که چنین شرایطی داشته باشیم عملاً کاری که در حزب دموکرات امریکا می شود برای ما میسر نیست و به ناچار باید به نوعی به برخورد دموکراتیک مبتنی بر رأی گروه ها یا افراد تن داد.
- در مورد حول ائتلاف فردی یا احزاب، با توجه به توضیحاتی که دادید، اگر آقای خاتمی کاندیدا نشود چه قالبی برای همگرایی مورد نظر شماست؟
کاندیداتوری آقای خاتمی یک بحث است، ائتلاف حول فرد یا احزاب بحث دیگری است. در انتخابات مجلس هشتم آقای خاتمی کاندیدا نبود ولی ائتلاف ما حول محور آقای خاتمی شکل گرفت. فکر می کنم سوال شما این است، نه اینکه اگر آقای خاتمی کاندیدا شود حول او جمع می شوید یا نه. به هرحال در انتخابات ریاست جمهوری، اگر قصد شرکت داشته باشیم، نهایتاً حول یک کاندیدا جمع خواهیم شد.
- در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری بسیاری از دوستان تحلیل می کردند که فضای مردم و رای در یک هفته آخر شکل گرفت. حتی برخی می گویند در سه روز تغییر کرد. کلاً به نظر شما زمان به نفع ماست یا به ضرر ما؟ یعنی در بهار ٨۷ موضوع را ببندیم یا از این زمان استفاده کنیم؟ اگر زمان مهم باشد برای از بین نرفتن زمان و اطاله موضوع آیا بهتر نیست دو یا سه گروهی که جدی هستند افراد خود را مطرح کنند و عملاً بقیه پشت آنها راه بیفتند تا اینکه در این پروسه گروه های هجده گانه و بیست گانه وقت گرفته شود و مستهلک شود؟
اینکه گذشت زمان به نفع ماست یا خیر، اگر در کل بگوییم، در هر انتخابات شرایط از دور قبل بدتر می شود؛ به لحاظ گستره و دقیق تر شدن کار رد صلاحیت به گونه یی که طرف مقابل بتواند کاملاً اصلاح طلبان را از صحنه خارج کند و همچنین از نظر چگونگی برگزاری انتخابات و مسائل اجرایی و نظارتی حین اجرای انتخابات. به طور کلی، انتخابات به تدریج خاصیت خود را از دست می دهد. پیش از انقلاب اصولاً کسی حق نامزد شدن نداشت. عده معینی اجازه داشتند در شهرهای مختلف کاندیدا شوند و انتخاب از میان آنها صورت می گرفت. در انتخابات دور هشتم هم به عده یی تهاجم شد که اصلاً اشتباه کرده اید که ثبت نام کرده اید، یعنی بعد از اینکه رد صلاحیت کردند، طلبکار هم شده بودند که «شما که می دانستید رد صلاحیت می شوید، نباید ثبت نام می کردید»، و در واقع این بدان معناست که عده یی اصلاً حق ثبت نام ندارند. به این ترتیب شرایط روزبه روز سخت تر می شود.اما به لحاظ تاکتیکی اگر دو ماه قبل از انتخابات شروع به فعالیت کنیم، یا از امروز، دو بحث مطرح است؛ یکی اینکه ما از هم اکنون دقیقاً راجع به انتخابات فکر و برنامه ریزی کنیم و دیگر اینکه از امروز هرکس احساس تکلیف کند و اعلام کند نامزد ریاست جمهوری دور دهم است. من با گزینه اول موافق هستم که اصلاح طلبان از هم اکنون به فکر نامزد مطلوب باشند، رایزنی کنند، دیدار داشته باشند، با هم مشورت کنند و تمام کارهای لازمه را انجام دهند، ولی لزومی ندارد از امروز همه وارد میدان شوند و مثلاً ۵۰ نفر برای نامزدی ریاست جمهوری اعلام آمادگی کنند، زیرا بعدها امکان اجماع در مورد آنها سخت خواهد بود، لذا بهتر است این فعالیت ها کمتر نمود بیرونی داشته باشد. هرچه بیشتر در درون جبهه اصلاحات بین گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب رایزنی شود، بهتر است. توصیه ما به همه این است که اگر کسی خود را برای نامزدی صالح می داند، فعلاً خود را مطرح نکند و اجازه دهد که رایزنی ها به نتیجه برسد. مشخص شود آیا آقای خاتمی مانندی حاضر است به میدان بیاید؟ اگر به میدان بیاید، بسیاری از افرادی که خود را صالح می دانند قبول خواهند کرد که تکلیف از آنها ساقط است. بنابراین اینکه برای از دست ندادن فرصت، عده یی از امروز شروع به تبلیغات کنند، تاثیر ندارد زیرا در انتخابات ریاست جمهوری نمی توان چهره ناشناس معرفی کرد که شهر به شهر و ده به ده بگردد، در مجالس ترحیم و عروسی شرکت کند و... تا شناخته شود. باید فضای عمومی ایجاد شود و در مجموع فرد شناخته شده یی نامزد باشد.اینکه فرمودید در انتخابات دور نهم، چند روز قبل از انتخابات، نتایج تغییر و آقای احمدی نژاد از ته جدول به بالا صعود کرد نتیجه فعل و انفعال دیگری به غیر از فعالیت انتخاباتی بود که همه از کم و کیف آن آگاهند. در هر حال من معتقدم رایزنی بین شخصیت ها و گروه های اصلاح طلب حتی دیر است، باید آغاز شود و بسیار هم گسترده باشد و...
- یعنی هنوز شروع نشده است؟
رایزنی به شکل جدی بین گروه ها و شخصیت های اصلاح طلب در مورد انتخابات ریاست جمهوری آغاز نشده است و باید هر چه سریع تر آغاز شود، ولی ارتباط با جامعه و معرفی نامزدها نیازی نیست که به این سرعت انجام شود.
- بحث رفتار مردم در انتخابات خصوصاً در مواجهه با جریان اصلاح طلب اکنون جای پرسش زیادی دارد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عنوان یکی از محوری ترین گروه ها و همچنین مشارکت دو حزب عمده یی که در واقع در جرگه اصلاحات فعالیت می کنند بارها اعلام کرده اند که ما هیزم تنور انتخابات فرمایشی نخواهیم شد. در صحبت های حضرتعالی هم مطرح شد که ما به سمت بلاموضوع شدن انتخابات می رویم. بنابراین مردم به نوعی دچار قطعیت در مورد رفتار اصلاح طلبان نیستند که می خواهند چه کنند. به طور خلاصه مردم از این جریان احساس ناامیدی می کنند. آیا این مساله را قبول دارید؟ پیش بینی شما از رفتار مردم در انتخابات پیش رو با توجه به انتخابات مجلس هشتم چیست؟
استنباط من این است که مردم در انتخابات دور هشتم، پیش از رد صلاحیت ها به نتایج انتخابات امیدوارتر بودند. رد صلاحیت های گسترده هیات های اجرایی و نظارت و شورای نگهبان، علاوه بر محروم کردن هزاران داوطلب از حق قانونی نامزدشدن و کاهش گستره انتخاب مردم، سبب شد مردمی که آمادگی حضور در انتخابات را داشتند، ناامید شوند. اصلاح طلبان از طرفی مجبور بودند به رد صلاحیت های غیرقانونی و سیاسی اعتراض کنند و ناعادلانه بودن انتخابات را در اکثر حوزه های انتخابیه به اطلاع مردم برسانند و اعلام کنند در سراسر ایران در ۵۰ کرسی نامزدهای اصلی آنها امکان رقابت دارند. از طرف دیگر همین پیامی که به مردم داده می شد، آنها را نسبت به مشارکت ناامید می کرد. مشکل عمده ما همین است و مردم باید بیاموزند که در صورت وجود امکان رقابت، حتی در ۵۰ کرسی، راهی جز شرکت در انتخابات وجود ندارد و باید با تمام قوا وارد میدان شده و برنده شوند.
- تا زمانی که به سلامت ایمان داریم؟
خیر، به سلامت هم ایمان نداریم، زیرا ما دستگاه اجرا و نظارت را یکدست و کاملاً جهت دار و سیاسی می دانیم، وقتی کسانی در وزارت کشور به هیات های اجرایی بخشنامه می کنند که چه کسانی باید رد صلاحیت شوند مشخص است که در اجرا چه خواهد گذشت. به نظر من اصولاً یکی از اهداف عمده رد صلاحیت ها این بود که مردم را ناامید کند، زیرا طرف مقابل متوجه شده که اگر مردم به طور گسترده به میدان بیایند، او می بازد و باید کاری کند که مشارکت مردم خصوصاً در شهرهای بزرگ و مراکز استان ها پایین تر از ٣۰ درصد باشد. اگر پایین تر از ٣۰ درصد باشد احتمال برد آنها با توجه به سازمان رایی که از انتخابات دور نهم با استفاده از امکانات عمومی تشکیل داده اند زیاد است.
- به نظر شما طرف مقابل از فواید مشارکت حداکثری دست شسته است؟
بله، وقتی دوم خرداد ٣۰ میلیون شرکت کردند، ولی به این معنا نیست که مایل باشند ٣۰ میلیون شرکت کنند که خودشان شکست بخورند. درست است بسیار خوب است که ٣۰ میلیون شرکت کنند به شرط آنکه نامزد دلخواه آنها برنده شود. ضمن اینکه در انتخاباتی که اجرا و نظارت در دست یک جناح باشد اعلام عدد و رقم و درصد مشارکت کار مشکلی نیست. شنیدم در انتخابات اخیر گفته شد حدود ۶۰ درصد شرکت کرده اند که با آمار و اعداد خودشان هم جور درنمی آمد. حتی می توانستند بگویند ۷۰ یا ٨۰ درصد، چه کسی محاسبه می کند؟ با توجه به توضیحاتی که دادم، به نظر می رسد تلاش این باشد که با رد صلاحیت های گسترده و شیوه های دیگر، میزان مشارکت واقعی حدود ۵۰ درصد در سراسر کشور و کمتر از ٣۰ درصد در مراکز استان ها و شهرهای بزرگ حفظ شود تا احتمال برد طرف مقابل با سازمان رای دستوری که دارد، افزایش یابد و درعین حال با عددسازی، آمار مشارکت را به میزان دلخواه اعلام کنند. مردم باید به این نکته توجه کنند و ناامید نشوند و مطلع باشند که یکی از دلایل رد صلاحیت ها ناامید کردن آنها است.
البته در انتخابات ریاست جمهوری وضع فرق می کند. یا صلاحیت نامزد اصلاح طلبان را تایید می کنند یا تایید نمی کنند. اگر تایید نکنند که اصلاح طلبان در انتخابات حضور نخواهند یافت و مردم خودشان تصمیم خواهند گرفت که چه کنند. ولی اگر نامزد ما حضور پیدا کرد، زمانی عدم سلامت کارایی نخواهد داشت که حضور مردم گسترده باشد، خصوصاً در انتخابات ریاست جمهوری. اگر در انتخابات دوره دهم ۴۰ میلیون نفر شرکت کنند تقلب، تخلف و ناسلامتی تقریباً بی اثر می شود. در انتخابات دور هفتم تا ساعت ۲ صبح روز سوم خرداد، نظریاتی بود که دو، سه هزار نفر را دستگیر و صبح اعلام کنند که نامزد دلخواه جناح مقابل برنده شده است، که امکان پذیر نشد و واقعاً کار دشواری بود. تمام عالم می دانستند که خاتمی برنده شده و آن کار در واقع نوعی کودتا بود که اصلاً امکان پذیر نبود. در این دوره اگر حادثه یی شبیه دوم خرداد رخ دهد هیچ تقلب و تخلفی کارساز نخواهد بود.
-آیا تکرار آن امکان پذیر است؟
بحث من همین است، تمام تلاش طرف مقابل بعد از دوم خرداد ۷۶ این بوده که اجازه ندهد واقعه دوم خرداد تکرار شود. واقعه دوم خرداد یعنی حضور ٣۰ میلیون از جمعیت صاحب حق رای آن دوره در پای صندوق ها. تمام تلاش همین بوده که ثابت کنند مجلس و دولت اصلاحات هیچ کاری انجام ندادند و تلاش کنند در مردم این تصور ایجاد شود که در انتخابات شرکت کرده و رای داده اند، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده است و بنابراین دیگر نباید در انتخابات شرکت کنند. این نتیجه هم نظر آوانگارد ضدنظام را تامین و هم نظر حکومتگران امروزی را جلب و هر دو طرف را راضی می کند. عدم حضور مردم سبب بهره بردن دسته اول در مورد نامشروع بودن نظام می شود و دسته دوم هم آسوده خاطر است که در مشارکت پایین برنده می شود. نفر اول شورای دوم شهر تهران ۱۵۰ هزار رای می آورد و بدنه آن شورا ٨۰ هزار رای از میان ۶ میلیون واجد شرایط به دست آورد، ولی همین شورای شهر، شهرداری انتخاب می کند که دور بعد رئیس جمهور می شود. بنابراین با وجود اینکه جناح اقتدارگرا شعار مشارکت هرچه بیشتر مردم را می دهد، در عمل کاری می کند که مشارکت به حداقل برسد تا پیروزی اش تضمین شود.
-البته نمونه شورای شهر دوم کاملاً رقابتی بود، حق دارد که قبول داشته باشد.
منظور من از طرح این مثال این است که نشان دهم رمز پیروزی طرف مقابل ما در درون حاکمیت، کاهش مشارکت مردم است و کاهش مشارکت به نفع جریانات ضدنظام هم هست. لذا از دوم خرداد ۷۶ تاکنون هر دو دست به دست هم داده اند که به مردم نشان دهند حضورشان در پای صندوق های رای بی خاصیت است. به عده یی که گرایش ضدانقلاب و ضدنظام دارند نشان دهند با حضور در صحنه به نظام مشروعیت داده اند و به طرفداران انقلاب و اصلاحات هم ثابت کنند رأی شان بی اثر است. اجرای ماموریت در مورد دسته اول برعهده اپوزیسیون ضدنظام و در مورد دسته دوم برعهده اقتدارگرایان است، اما توصیه ما به مردم این است که خصوصاً در انتخابات ریاست جمهوری اگر نامزد اصلاح طلب حضور داشت، حتماً به میدان بیایند، زیرا نیامدن و قهر آنان قطعاً پیروزی اقتدارگرایان را در پی خواهد داشت و حضور آنان حتی سبب می شود سلامت انتخابات به ناچار تامین شود. ۲۰ میلیون رای اضافی یک نامزد را نمی توان آتش زد یا نخواند. مسوولان اجرا و نظارت هر چقدر هم نظر و موضع داشته باشند، وقتی ملاحظه کنند در هر ۱۰۰ رای، ۹۰ رای به نام یک نفر است نمی توانند تغییر معنی داری در نتایج به وجود آورند، لذا مردم باید بدانند تنها راه خروج از بن بستی که اکنون در آن قرار داریم حضور گسترده در انتخابات ریاست جمهوری است، البته اگر انتخاباتی وجود داشته باشد و امکان انتخاب باقی بماند.
-یک یا دو انتخاباتی که پیش رو داشتیم و در هر دو اصلاح طلبان در صحنه حضور داشتند به نظر شما رفتار مردم نوعی قهر با صندوق نیست؟ یعنی همین ابهامات راجع به مشروعیت یا اثربخشی رای؟ به خاطر دارم در اولین مصاحبه بعد از دوم خرداد که با «سلام» انجام دادید، اعلام کردید خبری نشده است و کسر کوچکی از قدرت در دست آقای خاتمی است. آیا به نظر شما چنین نیست؟
بله. برای شما ترکیه را مثال می زنم. من از سال ۶۰ در دولت آقای مهندس موسوی مسوول رابطه با ترکیه بودم. طرف مقابل من در آن زمان مرحوم ترگوت اوزال بود. وقتی با او به صورت خصوصی و خارج از بحث های رسمی صحبت می کردیم از همان موقع حتی ترگوت اوزال نسبت به حاکمیت ژنرال ها بر کشور انتقاد داشت و تلاش می کرد به طریقی از زیر فشار جریان نظامی حاکم فرار کند. در زمان او اربکان، رجایی و... که رهبران حزب رفاه بودند کنج عزلت اختیار کرده و کناره گیر بودند. یک دور اربکان در یک فرآیند دموکراتیک قدرت را به دست گرفت و ژنرال ها او را پس زدند، یعنی همین که فردی می آمد که مطلوب نبود با کودتا وارد عمل می شدند. البته آنها نهادهایی نداشته و ندارند که بدون نیاز به کودتا بتوانند مشکلات را از طریق «قانونی»، حل کنند. به این ترتیب اربکان کنار رفت و حزب او منحل شد. دوباره دوره یی گذشت و نیروهای مخالف حاکمیت ژنرال ها در ترکیه تلاش خود را ادامه دادند تا بالاخره توانستند در سال ٨۶ عبدالله گل را رئیس جمهور کنند و بعد از ۲٨ یا ۲۹ سال ژنرال ها را به پادگان ها بازگردانند. مردم باید بدانند روش های مشابه که ما هم از همان روش ها استفاده می کنیم زودبازده نیست. برای چه طرف مقابل تا این حد تلاش می کند دوم خرداد تکرار نشود؟ چه دلیلی دارد که تا این حد سعی کنند تکرار نشود، برای چه؟ مجلس ششم ممکن است به ظاهر به لحاظ قانون نویسی در جهت اهداف اصلاحی نتوانسته بود کار مهمی انجام دهد، ولی همین که پایگاهی برای جلوگیری از تفکر یکه سالاری و مجلس «غیرمطیع» بود، بسیار اهمیت داشت. خودشان اعلام کردند وقتی مجلس ششم فعالیت می کرد، خواب راحت نداشتند.
- تا قبل از انتخابات مجلس هشتم که به صورت سازمان یافته علیه مجلس ششم تبلیغات انجام می شد، باورمان نمی شد که مجلس ششم کارهای خیلی مهمی انجام داده است، ولی اکنون متوجه شده ایم که مجلس ششم را دست کم گرفته بودیم.
فرمایش شما صحیح است. یک دلیل عدم مشارکت مردم همین است. مردم می گویند دو بار آقای خاتمی و یک بار مجلس ششم را انتخاب کردیم، نهایت آن آقای احمدی نژاد شد. اگر یک بار دیگر هم انتخاب کنیم شاید اوضاع بدتر شود، این یک تفکر و جواب آن تجربه ترکیه است. حرکت اصلاحی یکی، دو روزه جواب نمی دهد. ممکن است چندین بار شکست بخورید ولی باید ادامه دهید. مردم ترکیه در انتخابات شرکت و سعی می کنند در نتایج تاثیرگذار باشند. ما هم باید همین کار را بکنیم و ادامه دهیم، ضمن اینکه با شرکت گسترده طرف مقابل کاری از پیش نمی برد و ما به پیروزی می رسیم. مردم باید بدانند حتی اگر آقای خاتمی برای دور سوم در کشور رئیس جمهور شود، معجزه یی نخواهد کرد ولی ممکن است با استفاده از تجربیات قبلی، چند قدم جلوتر رود. مردم باید با علم به این مساله حضور یابند.
مردم باید بپذیرند کار اصلاحی با انقلاب تفاوت دارد. حرکت اصلاحی یک حرکت مسالمت آمیز و قانونی است. حرکت قانونی و مسالمت آمیز نمی تواند دفعی باشد و ناگهان همه چیز را زیر و رو کند. باید به تدریج جلو برود تا به نتیجه برسد. مردم اگر حوصله آن را نداشته باشند حضور نمی یابند، منتها وقتی به مردم و خصوصاً نخبگان ثابت شد برای تبدیل وضع موجود به وضع مطلوب گزینه دیگری وجود ندارد به میدان می آیند. متاسفانه در میان نخبگان بعضاً شعارهای چپ، آوانگارد و تند اثر می گذارد که خواست جناح مخالف اصلاحات در درون حاکمیت است.جناح طرفدار یکه سالاری درون حاکمیت معتقد است این قانون اساسی موانع زیادی بر استقرار یکه سالاری دارد و برای خلاصی از آن تفاسیر عجیب از آن کرده حال آنکه قانون برای تعیین حد و سقف است. حتی بعضاً به فکر «اصلاح» قانون اساسی هستند و جالب اینجاست که طیف اپوزیسیون ضد نظام و برخی از جریانات آوانگارد نیز عدم امکان اصلاح امور با این قانون اساسی را تبلیغ می کنند و نخبگانی که این تبلیغات را می پذیرند وارد صحنه نشده و کسی را به حضور تشویق نمی کنند. یعنی از موضع آوانگارد نتیجه عدم حضور مردم در صحنه حاصل می شود، در حالی که تنها راه ما برای غلبه بر وضع موجود و تبدیل آن به وضع مطلوب روش اصلاحی است و روش اصلاحی تنها با استناد به قانون اساسی و حضور گسترده مردم به پیروزی می رسد.
-تا ۵ ، ۶ سال پیش تفاوت این بود که تصوری که ما از ضدانقلاب داشتیم بختیار و سایر پیرمردهای سلطنت طلب بودند، در ۵ ، ۶ سال اخیر بسیاری از افرادی که در داخل جمهوری اسلامی، ۲۰ یا ۲۵ سال فعال سیاسی، روزنامه نویس و مدیر بودند تریبون ضدانقلاب را به دست گرفته اند. آقای افشاری، آقای سازگارا در آنجا فعالیت می کنند. به نظر شما کارکرد آنها بیشتر در جهت فشار برای توسعه آزادی های سیاسی است یا مایوس کردن مردم؟ صراحتاً جمع بندی شما از فشار ایرانی های خارج از کشور چیست؟
من معتقدم جریان اقتدارگرا تلاش می کند این قبیل افراد را زیاد کند و از وجود و افزایش آنان ابایی ندارد. در VOA اگر اینها نباشند، افراد دیگری صحبت می کنند. البته اینها بهتر صحبت می کنند، اطلاعات به روزتری دارند و نسل جوان را بهتر می شناسند، ولی اگر گمان شود که VOA می تواند در این کشور تحول ایجاد کند، دچار اشتباه شده ایم. وجود این افراد نهایتاً سبب می شود VOA پرمخاطب تر باشد.
-بدون اثرگذاری؟
پرمخاطب تر می شود، اثرگذاری آن در مجموعه و محدوده خاصی است. قبل از انقلاب رادیو بی بی سی بسیار پرمخاطب بود ولی بی بی سی در کشور ما انقلاب نکرد.
- اما تلاش آنها تا حدودی در رای دهنده اثر می گذارد و موجب سرد شدن می شود.
حداکثر عده یی به این برنامه ها گوش می دهند و خوش شان می آید، ولی این نوع کارها اثر وضعی ندارد و در کشور تحول ایجاد نمی کند. تحول باید از درون ایجاد شود. با VOA نمی توان در داخل کشور تحول ایجاد کرد. دکتر علی شریعتی که هجرت کرد مگر در بی بی سی برنامه اجرا کرد؟ یا امام که هجرت کرد مگر در رادیو بغداد صحبت کرد؟ اعتقاد من این است که این اقدامات تنها به جریان اصلاح طلب لطمه بیشتری خواهد زد، وقتی چنین اشخاصی در VOA صحبت می کنند. تبلیغ ضد اصلاحات این است که آینده همه اصلاح طلبان حضور در VOA است و بی دلیل نیست که مشوق این اقدامات است.
-برای خروج مشکل نداشتند؟
به نظر می رسد بعضی ها را حتی هل دادند، اصلاح طلبان باید هزینه کسانی که رفته اند را هم بپردازند، زیرا آنها را اصلاح طلب تبلیغ می کنند. واقعیت هم این است که آنها زمانی به این سمت گرایش داشته اند و نمی توان این مساله را نفی کرد. این اتفاقات پیش و بیش از اثربخشی که شما مطرح کردید، به اصلاح طلبان ضربه می زند.
در زندان رژیم شاه وقتی در سال ۵۴ تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق رخ داد، عده یی از افراد نزدیک به زندانیان مسلمان منتقد به مجاهدین خلق مأیوس و بی انگیزه شده، عفو نامه نوشتند و آزاد شدند. در طول سال های پس از آن و حتی در سال ۵۹ که من در جامعه الصادق در چهارراه طالقانی در شب احیا صحبت می کردم، جوانان مجاهدین خلق در جلوی تریبون شعار می دادند «عفونویس»، «عفونویس»، «عفونویس» و ما را با چوب عفونویس های زندان می راندند. در زندان شاه نیز منافقین همه زندانیان مسلمان مقاوم و ضد رژیم را به خاطر معدودی عفونویس ایزوله کردند. تمام بچه مسلمان های مخالف مجاهدین خلق در زندان ایزوله شدند. اینها را به عنوان عفونویس تلقی و تبلیغ می کردند. امروز نیز اقتدارگرایان و طرفداران یکه سالاری هم همین کار را انجام می دهند. اقتدارگرایان در واقع از رفتن کسانی که نام بردید و امثالهم بسیار خوشحالند و به نظر من این مهم ترین «اثرگذاری» آنان است.
سید امیرحسین مهدوی، کیوان مهرگان
٣ خرداد ۱٣٨۷
منبع: اعتماد
|