پرونده یک جنایت
مجید تمجیدی
•
امید اولادی کارگر کارخانه ایران خودرو روز جمعه, ۵ دیماه, ساعت ۳ نیمه شب در حین کار بیهوش شد و پس از ۵ روز مقامت در بیمارستان شماره ۲ پژمرده شد و جان باخت. اما مرگ امید مرگی طبیعی نبود. مرگی بود از نوع مرگ پیمان رضی لو که سه ماه و نیم پیش در همین کارخانه بوقوع پیوست. مرگی بود که همه کارگران ایران خودرو انتظارش را میکشیدند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ دی ۱٣٨۲ -
٨ ژانويه ۲۰۰۴
majidtamjidi@yahoo.se
باورتان میشود؟ به صورتش نگاه کنید. به پوست شادابش دقت کنید. در چشمانش خیره شوید. صورتش مثل گل است. پوستش لطافت و طراوت زندگی دارد. چشمانش, مثل اسمش, مملو از برق امید است. باورتان میشود؟ به همین سادگی او را کشتند! اگر امید اولادی در شبی تاریک, در کوچه ای تنگ و مخوف, با قصد خالی کردن جیبش به قتل میرسید چه حالی به شما دست میداد؟ اگر امید سرنشین ماشینی بود که چند نفر با طرح و نقشه قبلی و جمعی ترمز آن را خالی کرده و به ته دره سقوط میکرد احساستان چه بود؟ به نظر شما نوع قتل چه بود؟ سهوی؟ عمدی؟ جنایی؟ عاملین مستقیم قتل چه کسانی بودند؟ همکاران و شرکای جرم چه کسانی بودند؟ مجازات آن چه باید میبود؟ چه خسارتی باید به بازماندگان و داغدیدگان قتل پرداخت میشد؟
امید اولادی طعمه مناسبی برای ¨دزدان سرگردنه¨ و یا عاملین و آمرین قتلهای زنجیره ای نبود. امید کارگر کارخانه ایران خودرو بود. تمام بضاعت و سرمایه اش هم زور بازو و نیروی کارش بود. او روز جمعه, ۵ دیماه, ساعت ٣ نیمه شب در حین کار بیهوش شد و پس از ۵ روز مقامت در بیمارستان شماره ۲ پژمرده شد و جان باخت. اما مرگ امید مرگی طبیعی نبود. مرگی بود از نوع مرگ پیمان رضی لو که سه ماه و نیم پیش در همین کارخانه بوقوع پیوست. مرگی بود که همه کارگران ایران خودرو انتظارش را میکشیدند. نمیدانستند این بار نوبت کیست اما از سالها قبل, لااقل از فروردین ٨۱, که مدیریت خط تولید ساعات کار را به دوران ¨ساعت آفتابی¨ برگرداند, در روزهای جمعه طالب اضافه کاری اجباری شد, سه شیفت کار طاقت فرسا را به کارگران تحمیل کرد, از وقت غذا و چای و استراحت زد و شدت کار را بشدت افزایش داد, همه میدانستند که مرگ شتری در کارخانه ایران خودرو است که هر از چندگاه جلوی درب خانه یکی از آنها را خواهد زد. وقتی کارخانه ایران خودرو را تکه تکه کرده و هر تکه آن را مثل گوشت قربانی به یک پیمانکار دادند تا هر بلایی که خواست بر سر کارگران بیاورد معلوم بود که ایران خودرو بیش از پیش به قربانگاه پیمان ها و امید ها در پیشگاه حریص سرمایه تبدیل خواهد شد. لازم نبود متخصص امور و یا بازرس نیمه با شرف ایمنی حوادث کار باشی تا ¨مرگ نابهنگام¨ گلهایی مثل پیمان و امید را پیش بینی کنی. از صاحب شرکت احیاء گستر سبز, که امید تحت پوشش آن بود, تا مدیریت کارخانه ایران خودرو, از مسئولین وزارت کار تا اعضای کمیسیون کار مجلس همگی میدانستند که با تصویب و اجرای سیاهترین قوانین و ضوابط متعلق به دوران عهد عتیق دارند چه بلایی بر سر کارگر می آوردند. اینها همگی در این عرصه از همه کارگران ایران خودرو که در همان فروردین ٨۱ به اطلاعیه مدیریت خط تولید ایران خودرو در مورد افزایش ساعات کار و اضافه کاری اجباری اعتراض کردند کارشناس ترند. از استانداردها و قوانین بین المللی, که خود نیز آن را امضاء زده اند, مطلعند. اگر خودشان هم اهل سواد نباشند کارشناسانی نظیر غنی نژاد دارند که در تبدیل کارخانه ها به کشتارگاهها روزانه برای اینها نسخه میپیچند. همه شان از نتایج نسخه ها, تصمیمات, تصویب و اجرای قوانین مطلعند و عامدانه, جمعی و با طرح و نقشه قبلی موجب مرگ پیمانها و امیدها شده و میشوند.
اگر عاملین و آمرین قتل پیمان و امید مجازات نشوند, اگر خانواده و بازماندگان آنها خسارت از دست دادن عزیزانشان را نگیرند مدیران, کارفرمایان و سرمایه داران با همین وقاحت برای ¨بارآوری کار¨ و افزایش نرخ سود ساطورهای خود را برای سلاخی کارگران تیزتر خواهند کرد. اینها در همین روزها با اخراج کارگران معترض کارخانه ایران خودرو دارند صراحتا اعلام میکنند که نه تنها شریک جرم اند بلکه با کتمان حقیقت و همکاری و پشتیبانی از مجرمان قرار است همین منش و روش را ادامه دهند. در ایران خودرو بجای دستگیری و مجازات عاملان قتل پیمان و امید دارند کارگر معترض را اخراج و دستگیر میکنند! ضروری است این پرونده به عنوان یک پرونده جنایی از جانب کارگران ایران خودرو و همکاران امید, خانواده و دوستان ایشان, با گرفتن وکیل و تماس با نهادها و مراجع بین المللی, و عمدتا با تکیه به نیرو و همبستگی خود کارگران, به جریان بیافتد. نباید گذاشت بویژه عاملین مستقیم این جنایت از مجازات قصر در روند. نباید گذاشت پیمان ها و امید های دیگری قربانی سودآوری سرمایه داران و پیمانکاران حریص شوند. نباید گذاشت هر بلایی که اینها خواستند سر کارگر بیاورند.
|