سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گفتگوی تمدن ها در شهرک بابک


مجید تمجیدی


• پاسخ فقر و گرسنگی و بیکاری در کشور ¨گفتگوی تمدنها¨ گلوله است و این قصه مکرر سرزمینی است که در آن ¨جان آدمی از مزد گورکن ارزانتر است¨. سرزمینی که حتی فرمولهای لطیف مربوط به عدالت و اقتصاد در همایشهای نیروهای مدعی چالشگری متاعی گزاف است. سرزمینی که مدعیان دوستی با کارگران آنقدر مشغول پالایش استراتژی و ¨اصول اولیه¨ هستند که حمایتهایشان را نیز به شرط چاقو و تقویت گرایشات خودی (¨من و دوستان¨) میفروشند. و ¨ترس من مردن در سرزمینی است¨ که این حکایت مکرر آن است و دلشورگانی از قبیله ¨کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما¨ حکایتی دیگر بر برگهای تاریخ این سرزمین نمی نویسند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ بهمن ۱٣٨۲ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۰۴


[email protected]

روز شنبه, ۴ بهمن ماه, شهرک بابک در استان کرمان شاهد برخورد دو نوع ¨تمدن¨ بود. ¨تمدن¨ اول شامل انسانهایی بود که پس از دو سال و نیم کار هنرمندانه اما جانکاه و سخت, جسم و روحشان را در پای خلق مجتمعی مدرن, مجتمع ذوب مس خاتون آباد, آب کرده بودند. چنان مخلصانه, کم توقع, با دستمزدی ناچیز, ساعات کاری طولانی, با کاری شاق, با قراردادی موقت, همچون شمع, در پای خلق مجتمع سوخته بودند که گویی ¨ملک پدری شان¨ را آباد میکنند. میدانستند که مجتمع ملک پدری شان نیست اما خرسند بودند که لااقل ناندانی شان, محلی برای تامین معاش اولیه و کاهش بیکاری در منطقه خواهد شد. شاید همین نیاز و تمنای بدوی انسانی, رشته پیوند علائق شان به پرستشگاهی بود که خود آفریده بودند. وقتی طرح مجتمع ذوب مس خاتون آباد به پایان رسید همچون دهقانان سده های پیشین بی صبرانه منتظر ¨جشن مهرگان¨ پس از برداشت پاییزی بودند. اما گویا قرار نبود سهم آنان از ¨برداشت محصولات¨ مجتمع جشن و شادی و پایکوبی باشد. ناباورانه اما هنوز مملو از امید, در میعادگاهی که دو سال نیم به آن عرق و رنج و خون تزریق کرده بودند تحصن کردند. همراه با همسران, مادران, پدران و فرزندانشان به بست نشسته بودند. خواست زیادی نداشتند. عدالتخانه نمیخواستند. خواست تغییر قانون اساسی و مشروطه کردن حکومت را هم طرح نکرده بودند. گرسنه بودند, بیکار بودند, کار میخواستند. با اینکه زیاد بودند اما انگار انسانهایی نامرئی بودند. در گزارش و دوربین و تصویر نمیگنجیدند. انگار صدایی نداشتند و اگر داشتند آنقدر محو بود که کسی آن را نمی شنید. نماینده مجلس نبودند تا تحصنشان کانون توجه رسانه های داخلی و خارجی و نیروهای در قدرت و اپوزیسیون باشد. کس و کاری نداشتند, نه در میان صاحبان قدرت و نه نزد داعیان قدرت ستیز. با کسی سر جنگ و دعوا هم نداشتند. اهل ¨مسامحه¨, مذاکره و دیالوگ بودند. اما از ابتدایی ترین حقوق خود کوتاه نمیامدند. مگر نه آنکه فرض اولیه ¨گفتگوی تمدنها¨ برسمیت شناسی حقوق اولیه ¨تمدنهای ضغیف¨ است. خواستشان روشن و ساده بود.این مجتمع را ما راه انداخته ایم و میخواهیم هنگام راه اندازی تولید نیز در استخدام آن باشیم. نمایندگانی را برای مذاکره نزد نمایندگان حقیقی و حقوقی¨تمدن¨ دیگر فرستادند. اما ¨حق حاکمیت¨ این تمدن فقط شامل حق مالکیت مجتمع نمیشد. آنها برای خود هر حقی را مشروع میدانستند. کارگران شهرک بابک صاحبان صنایع کوچک, نخبگان صنعتی و صنعت گرایان ملی گرا نبودند. شاید برای همین بود که هیچ محقق و پژوهشگری نیز اندر باب فوائد ¨نقش یارانه دولتی در توسعه¨ اقتصاد منطقه ننوشته, بر آن اصرار نورزیده و به مصوبه ای در مجلس تبدیل نشده بود. برای مدیریت و صاحبان مجتمع ابزار تولید از ¨ابزار انسانی¨ ارزشمندتر بود. ابزار را نمیشد به راحتی تعویض نمود اما ابزار انسانی, کارگران, قابل تعویض بودند. با هزینه کمتر, جنس بهتر و نیروی کار ماهرتر و پررمق تری را میشد به یمن بیکاری میلیونی به سرعت فراهم کرد. به کارگران منطقه نیازی نبود. باید مرخص میشدند. اما تصویر این تمدن فقط شامل حقوق ¨ویژه¨ و انحصاری که برای ¨تمدن برتر ما¨ قائل بود, نمیشود. این تمدن اهل ¨مسامحه¨, مذاکره و دیالوگ نبود. مدیریت مجتمع ذوب مس خاتون آباد در همان جلسه با نمایندگان کارگران متحصن, با زبانی ¨تهدید آمیز¨, ¨قدرت نظامی¨ و توانایی ¨عملیات پیشگیرانه¨ را برخ کشید. نمایندگان تمدن اول, کارگران, ضغیف تر بودند اما تن دادن به شرایط تمدن دوم, نمایندگان مجتمع ذوب مس خاتون آباد, برای آنان معنایی جز تداوم و تعمیق گرسنگی, فقر و بیکاری نداشت. طرف مقابل هیج راهی برای سازش باقی نگذاشته بود. با اینکه مقاومت, با توجه به تهدیدات آشکار, شبیه ¨عملیات انتحاری¨ بود اما ظاهرا تنها راه بود و آنها مقاومت را برگزیدند. نیروی نظامی, گارد و پلیس ویژه و هلیکوپترهای نظامی به مجتمع و شهرک بابک گسیل شد. عملیات ¨پیشگیرانه¨ و¨سریع¨ در همان آغاز نتیجه داد. چند نفر کشته (چند نفر؟) و چند ده نفر زخمی حاصل ¨گفتگوی تمدنها¨ در شهرک بابک استان کرمان بود. عوامل مستقیم حادثه نیز ظاهرا مثل همیشه ¨نامرئی¨ و مشکوکند و طبیعتا در هیچ دادگاهی نیز پاسخگو نبوده و محاکمه نخواهند شد. پاسخ فقر و گرسنگی و بیکاری در کشور ¨گفتگوی تمدنها¨ گلوله است و این قصه مکرر سرزمینی است که در آن ¨جان آدمی از مزد گورکن ارزانتر است¨. سرزمینی که حتی فرمولهای لطیف مربوط به عدالت و اقتصاد در همایشهای نیروهای مدعی چالشگری متاعی گزاف است. سرزمینی که مدعیان دوستی با کارگران آنقدر مشغول پالایش استراتژی و ¨اصول اولیه¨ هستند که حمایتهایشان را نیز به شرط چاقو و تقویت گرایشات خودی (من و دوستان) میفروشند. و ¨ترس من مردن در سرزمینی است¨ که این حکایت مکرر آن است و دلشورگانی از قبیله ¨کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما¨ حکایتی دیگر بر برگهای تاریخ این سرزمین نمی نویسند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست