آئینهای نمایشی و فعالیت سیاسی
محمد خوشابی
•
گروههای مدنی و سکولار جامعه باید نه یک جنبه که جنبههای زیادی از رویکرد و شیوه کار خود را تغییر دهند تا در زمینه بسیج تودهها موفقیتهایی محسوس بدست آورند و به نیرویی تأثیر گزار در جامعه تبدیل شوند. به هر رو آنچه این گروهها باید حتما به آن توجه کنند آئینهای نمایشی است. روحانیت به اتکاء آن توانست به سلطه نظری و عملی بر یک انقلاب دست یابد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۶ تير ۱٣٨۷ -
۲۶ ژوئن ۲۰۰٨
آئینهای عزاداری و نیایشی مذهب شیعه نقش مهمی در تضمین رهبری روحانیت بر انقلاب پنجاه و هفت و پیروزی انقلاب داشتند. مراسم هفتم و چهلم جانباختگان مبارزه و راهپیمایی در مناسبتهایی مانند تاسوعا و عاشورا رویدادهای بسیار مهمی در فرایند انقلاب بودند. این رویدادها از یکسو بسیج و تهییج تودهها را ممکن می ساخت و از سوی دیگر به روحانیت اجازه میداد تا دیدگاهها و شعارهای خود را بر جنبش انقلابی غالب سازد. روحانیت خود هیچ لازم نداشت افدامی خاص یا تلاشی فوقالعاده در زمینه بسیج تودهها یا جلب توجه عمومی به شعارهای اسلام سیاسی انجام دهد. روحانیت اساسا در اوایل جنبش انقلابی دارای چنین توان و امکانی نبود. این خود مردم بودند که رو بسوی آنها میآوردند و با آنها در ارتباط قرار میگرفتند. حلقه وصل تودهها و روحانیت همانا آئینهای مذهبی با درونمایه سیاسی بودند. این آئینها نه فقط بر ساختار زمانی و مکانی مبارزه آنگونه تأثیر میگذاشتند که تظاهرات در مراسم هفتم، چهلم و سالگرد شهادت مبارزین جنبش برگزار میشد و شهرهای مذهبی، مسجد و قبرستان نقش مهمی در پیشبرد مبارزه ایفا میکردند، بلکه حتی ساختار تشکیلاتی و اهداف مبارزه را نیز آنگونه سمت و سوی میدادند که سازماندهی مبارزه شکلی باز داشت و کل مبارزه متمرکز بر دفاع از سنتهای فرهنگی جامعه بود.
اهمیت آئینهای نمایشی در زندگی اجتماعی بر محققین پوشیده نمانده است. یکی از اصلی ترین زمینههای پژوهش در مورد انقلاب فرانسه اینک اختصاص به همین امر دارد. از لحاظ نظری (یا تئوریک) نیز نقش و ویژگیهای آن از دو جهت متفاوت و تا حدی متضاد مورد بررسی قرار گرفته است. از یک سو جامعه شناس لیبرال آمریکایی، کولینز، به اتکای جامعه شناسی دورکهایم و گوفمن، به پژوهش در مورد کارکرد آئینهای نمایشی در جامعه پرداخته است. مسئله مهم برای کولینز و در اصل برای دورکهایم و گوفمن، نقش آئینها در بازتولید همبستگی اجتماعی و شور عاطفی افراد است. از سوی دیگر فیلسوف ایتالیائی آگامبن، با نگاهی به نظریه باختین در مورد کارناوال، به کارکرد این آئینها در گستره سیاست توجه نشان داده است. او کارناوال و آئینهای نمایشی را نه فقط عرصه دست زدن به کنشهای غیر مجاز و بسخره گرفتن قدرت و نظم حاکم که عرصه بروز فاعلیت انسانهایی میداند که در عمل در زندگی اجتماعی به انفعال کشانده شدهاند.
در این وضعیت آنچه عجیب مینماید بی توجهی محققین، کنشگران اجتماعی و گروههای سیاسی ایرانی به این موضوع است. در ایران گروههای سیاسی سکولار و بطور کلیتر و مجردتر تمامی کنشگران اجتماعی و سیاسی با مشکل بسیج نیرو در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مواجه هستند. ایرانیان با تشکلپذیری و پیشبرد فعالیت و مبارزه جمعی مشکل دارند. انها بسختی در یک اتحادیه صنفی یا حزب با هدف تحقق خواستهایی معین گرد هم می آیند. شور و پشتکار آنها برای فعالیت و مبارزه هیچ کم نیست اما تاب تحمل تشکل و اراده جمعی آنها کم است. به این خاطر فعالیتها و مبارزات جمعی آنها تداوم نمییابد و مدام دچار فراز و نشیب شدید و حتی توقف می شود – پدیدهای که باعث عدم تداوم سنت مبارزاتی و تکوین اهداف و خواستهای سیاسی و اجتماعی شده است. استثنای مهم این قاعده همانا مناسک و آئینهای مذهبی و تا حد معینی مبارزات سیاسی و اجتماعی پیوند یافته با آن است. با تمام تحولی که جامعه پیدا کرده باز مناسک و آئینهای مذهبی با نظم و ترتیب خاص خود پی در پی برگزار میشوند و برای نیروهای سیاسی و اجتماعی معتقد به باورهای سنتی دینی فرصت بسیج و سازماندهی نیرو فراهم میاورند.
دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی جامعه میتوانستهاند از این سنت بیاموزند و مبانی آنرا در خدمت سازماندهی مبارزه در جهت تحقق اهداف و خواستهای مورد نظر خود بکار گیرند. اما بنظر میرسد بدبینی به باورهای دینی و شیوه سازماندهی معتقدین به اسلام سیاسی آنها را از جدی گرفتن آن بازداشته است. این در حالی است که در دوران مدرن آئینهای نمایشی بُعد مهم هر نوع کنش جمعی بخصوص کنش جمعی معطوف بمبارزه سیاسی است و اتحادیهها و احزاب سیاسی، از احزاب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا گرفته تا اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیالدموکرات اروپا خود را از آن بینیاز نمی بینند. کنوانسیونهای احزاب در آمریکا، کنگرههای اتحادیههای کارگری و احزاب در اروپا و برگزاری راهپیمایی در سالگردهایی مانند اول ماه مه نمونههایی از چنین رویکردی هستند.
من در ادامه این نوشته در آغاز به ویژگیهای آئینهای نمایشی نگاهی کلی خواهم داشت و جایگاه آنرا در جهان معاصر مورد بررسی قرار خواهم داد. سپس نگاهی خاص به سنت مذهبی موجود در جامعه در مورد آئینهای مذهبی عزاداری و سرور خواهم داشت تا در پایان به چگونگی فراگیری از این سنت بپردازم.
مهمترین ویژگی آئینهای نمایشی کارکرد دوگانه آنها است. آنها نه فقط وسیلهای برای رسیدن به غایتی معین که همچنین غایتی در خود هستند. شکاف تاریخی بین دو گونه کنش هدفمند و ارزشمند، دو رویکرد کردمان و پدیدآوردن یا دو طرز برخورد عقلایی و احساسی اینجا برچیده می شود. با شرکت در مراسم آئینی افراد هم میتوانند به غایتهایی معین، اهدافی مهم و مطرح در جهان زندگی روزمره دست یابند و هم خوشی و لذت یا احساس رضایت از کنشها و وجود خود را تجربه کنند. مراسم دینی بطور نمونه از یکسو باور دینی افراد را تقویت میکند، همبستگی آنها را تعمیق میبخشد و رستگاری مورد اعتقاد و خواست آنها را تضمین میکند. از این لحاظ این مراسم وسیلهای برای رسیدن به غایتی معین هستند. اما این مراسم از سوی دیگر فرصت احساس شور، خلسه و لذت از خود بیخود شدن را برای افراد فراهم میآورد. در اینمورد مراسم دیگر نه یک وسیله که غایتی در خود است. بدون شک گاه یکی از این دو بُعد اهمیتی فزونتر از بُعد دیگر مییابد یا برعکس اهمیت خود را تا حد معینی از دست میدهد. در اینصورت به جایگاه و موضوعیت آئین در جامعه ضربه وارد میآید. تماشاچیان مسابقه فوتبال با جار وجنجال، ایجاد موج و دهها نوع کنش تهییجی دیگر تیم مورد علاقه خود را تشویق میکنند تا مسابقهای را ببرد. در این فرایند آنها اهمیت ورزش و رقابت را مورد تأکید قرار می دهند و همبستگی بین خود را (بصورت ساکنین یک منطقه، شهروندان یک کشور یا اعضای یک قشر و طبقه خاص) تقویت می کنند. ولی اگر آنها خود از اینکار لذت چندانی نبرند و به شور و هیجان خاصی دست نیابند بتدریج از رفتن به ورزشگاه صرفنظر خواهند کرد و در مکان و عرصه دیگری بدنبال احساس شور و هیجان و تقویت بهمپوستگی مابین خود خواهند گشت. همچنین اگر کنش جمعی تماشاچیان تعمیق همبستگی و تقویت جایگاه ورزش و رقابت نظاممند در جامعه را در پی نداشته باشد جامعه رغبتی به سرمایهگذاری لازم برای برگزاری مسابقه نخواهد داشت و آنگاه باید علاقمندان خود بدنبال برگزاری مسابقه بشکلی جدید و متفاوت بروند.
دومین ویژگی مهم آئینهای نمایشی جهان متفاوتی است که در آن آفریده می شود. در مراسم آئینی زندگی روزمره با سلسله مراتب و دغدغههای خاص خود در حالت تعلیق قرار می گیرد. همبستگی و شور جای آنرا میگیرد. همه در جمع جذب شده و فکر و خیال خود را بطور کامل معطوف به مراسم در حال اجرا میسازند. همه بگونهای کم و بیش برابر از امکانات بهره میجویند و در حد مساوی به اجرای مراسم یاری میرسانند. مهم احساس و تجربه حالت فوقالعادهای است که اجرای مراسم قرار است آنرا بازآفرینی کند. حالت فوقالعاده عبارت از وفاداری و در نقطه اوج خود دفاع از ارزشها و آرمانهایی است که در زندگی روزمره جایی ندارند. باختین در مورد کارناوال بر این باور است که در کارناوال رفتارهایی از انسانها سر می زند که در زندگی اجتماعی روزمره نابهنجار و ممنوع بشمار میآیند و اساسا اهمیت کارناوال در همین امر نهفته است. کارناول احازه میدهد تا افراد برای چند روز یا چند ساعت امور ممنوع ولی در عین حال وسوسه برانگیزی همچون کامجویی بی قید وشرط را تجربه کنند. در مقایسه، در مراسم آئینی، افراد بر وفاداری خود به آن ارزشها و آرمانهایی تأکید میگذارند که خود میدانند نمی توانند بدان در زندگی روزمره وفادار باشند. در مراسم عاشورا بطور مثال آزادگی و مبارزه با ظلم به بهای حتی شهادت ارزش و آرمانی مطرح است. همه نیز میدانند که از مردم کوفه تا خود آنها از عهده وفاداری بدان بر نمیآیند ولی در مراسم روز عاشوا آنگونه که رفتار میکنند که گویی دیگر مشکل رفع شده است و بعد از مراسم میتوانند نوع دیگری از زندگی در پیش گیرند. در گردهماییهای نمایشی سیاسی نیز افراد بر وفاداری خود بر ارزشها و آرمانهای تأکید میگذارند که همه می دانند در زندگی روزمره از اهمیت خاصی برخوردار نیستند. شور مراسم افراد را به آن میکشاند که تمامی زندگی را خلاصه در چنین ارزشها و آرمانهایی ببینند (یا معرفی کنند) ولی همه میدانند که پس از پایان مراسم مجبورند بدنبال کار و زندگی شخصی خود با هزاران دغدغه خُرد آن بروند.
آئینهای نمایشی وفاداری فرد به ارزشها و آرمانهای مورد نظر جامعه یا جمع برگزار کننده مراسم را در حد یگانگی محض ممکن میسازند. در حین اجرای مراسم فاصله بین زندگی شخصی و دغدغهها و آمال گوناگون آن با ارزشها و آرامانهای غایی سیاسی و اجتماعی از بین میرود. شرکتکنندگان به وجود اندامی ارزشها و آرمانها تبدیل میشوند. در مراسم عاشورا آنها خود را همچون امام حسین مبارز و شهید راه مبارزه می بینند؛ در گردهماییهای سیاسی خود را تجلیگاه برنامه گروه و حزب خود میدانند و در مسابقه فوتبال در جلد بازیکنان و ازشهای مطرح برای آنها فرو میروند. مشخص است که پس از پایان مراسم افراد به زندگی روزمره خود بازمیگردند و دوباره درگیر مسائل خُرد آن زندگی میشوند. اما مهم آن است که آنها یگانگی وجودی با ارزشها و آرمانها را بفراموشی نسپارند. اجرای پی در پی و ادواری مراسم آئینی با شور و سرخوشی راهکاری برای تضمین حفظ آن در یادها است.
سومین ویژگی مشارکت عمومی است. یکایک شرکت کنندگان در مراسم آئینی میتوانند نقشی فعال در مراسم داشته باشند، در عین حال که ضروری است بخشی از آنها حتما نقش فعالی بعهده گیرند. اساسا موفقیت آئینهای نمایشی در گرو آن قرار دارد که بتوانند شرکت کنندگان با بعبارت دقیقتر حضوریافتگان در مراسم را به ایفای نقشی فعال برانگیزانند. بدون شک همه نقشی همسان بعهده نخواهند گرفت، برخی فعالتر و سرزنده تر از دیگران عمل خواهند کرد و یک یا چند نفر نیز نقش رهبر یا راهنمای گروه را بعهده خواهند گرفت. اما این موقعیت را آنها نه بخاطر مقام و جایگاه خود در جامعه که بخاطر مهارت یا میزان سرمایهگذاری خود در پیشبرد مراسم بدست میآورند. بطور کلی، در مراسم آئینی سلسله مراتب اجتماعی مبتنی بر منزلت طبقاتی یا فرهنگی موضوعیت خود را از دست میدهند و کارگر و کارفرما، بیسواد و باسواد، فرادست و فرودست، همگی، با منزلتی کم و بیش یکسان در مراسم شرکت میجویند. با این حال، در این مورد آئینهای نمایشی بطور کلی و آئینهای دینی بطور خاص همانند کارناوال قرون وسطا نیستند و در آنها سلسله مراتب اجتماعی بسخره گرفته نشده و دیوانهای یا شخصی متعلق به فرودستترین لایههای اجتماعی به مقام رهبری یا راهنما برگزیده نمیشود.
مشارکت عمومی در آئینها همزمان متکی به کنش متقابل افراد است. در مراسم آئینی کنش هر فرد بطور مستقیم بر کنش دیگر افراد اثر گذاشته و عکسالعمل دیگران بر کنش فرد اثر میگذارد. شیوه برگزاری مراسم پیشاپیش مشخص است. جمع قرار است عزاداری کنند یا با جار و جنجال و هیاهو تیمی را تشویق کنند، ولی پیشبرد مراسم و همچنین شور و ضربآهنگ مراسم امری وابسته به کنش متقابل افراد است. افراد نه در هماهنگی از پیش تعیین شدهای که در بستر هماهنگی لحظهای سهم خود را از نمایش انجام میدهند. به این دلیل همه باید بنوعی هوای یکدیگر را داشته باشند. هر کس نه فقط مسئول کنش خویش که حتی مسئول کنشهای دیگران است. در این مورد تساوی بین همه وجود دارد. رهبر یا راهنما نیز باید در سطح بقیه و همسان با آنها مواظب هماهنگی و چگونگی تأثیر متقابل کنشهای خود بر کنشهای دیگران (و برعکس) باشد. مشخص است که چنین رهبر یا راهنمایی باید کاریزما داشته باشد و بتواند نه بر اساس قواعد یا اصولی از پیش تعیین شده که در گرمای حادثه و ازدحام کنشها و برخوردها همه را هماهنگ با یکدگر به غایت مطلوب آنها برساند. غایت اینجا نه فقط هدف نهایی، اجرای مراسم و انتقال پیام، که همچنین درگیر ساختن همگی افراد در فرایند آئین است – امری که کم و بیش از یک رهبر فرهمند ساخته است.
چهارمین ویژگی مهم آئینهای نمایشی کارکرد آنهاست. آنها در سطح کلان اجتماعی همبستگی گروه یا جامعه را تولید و باز تولید کرده در سطح خُرد روانی توان (یا انرژی) عاطفی افراد را بازسازی و تقویت میکنند. ایفای نقش فعال در بستر کنش متقابل و احساس شور و گرمای حادثه در همه شرکت کنندگان احساس همبستگی میآفریند. همه خود را عضو فعال و ارزشمند جمع احساس میکنند. با اینحال منشأ اصلی همبستگی احساس رهایی از خود و گمگشتگی در جمع است. فرد خود را رها از دغدغههای روزمره فردی و جزئی از یک جمع سرزنده، قدرتمندِ پرشور میبیند. در این موقعیت دلبستگی جای وابستگی را میگیرد. این وضعیت همزمان نوعی تقدس یا ارزش فوقالعاده به اصول یا مبانی اعتقادی مطرح در آئین نمایشی میبخشد. اصول و مبانی اعتقادی مورد اشاره یا مورد تأکید در مراسم همچون سیمان پیوند دهنده جمع جلوه میکند.
فرد خود نیز بطور شخصی به دستاورد معینی میرسد. او بوسیله شرکت در مراسم توان عاطفی کسب میکند و شور و شوقی فزونتر از پیش برای ادامه و پیشبرد زندگی بدست میآورد. همه ما بروز و شکلگیری چنین شوری را احساس میکنیم. بهنگام شرکت در یک مراسم عبادی، مسابقه فوتبال یا کنسرت سرزنده موسیقی با شوق و عشق به زندگی و چالشها و درگیریهای مینگریم و پس از مراسم نیز با شور و شوق بیش از حد معمول به دنبال کارهایمان یا ارتباط با اشخاصی در آن مراسم با آنها اشنا شدهایم میرویم. این شور و شوق از عوامل متفاوتی نشأت میگیرد. یک عامل همان سرخوشی و وجدی است که بگفته دورکهایم در مراسم آئینی وجود انسان را فرا میگیرد. از خود بیخود شدن و رهایی ار محدودیتهای وجود فردی وجد خاص و خارقالعادهای را در انسان میآفریند که همچون یک شارژ الکتریسیته وجود انسان را انباشته از نیرو میسازد. عامل دوم احساس ارزش و صمیمت است. انسان در مراسم خود را عضو با ارزش، مطرح و تأثیر گذار جمع مییابد. ایفای نقش فعال در فرایند کنش متقابل با دیگران چنین احساسی را به انسان میدهد. عامل سوم احساس یگانگی با نیروی فرا فردی جمعی سرزنده و پرشور است. مراسم بگونهای فعال و قطعی بر تعلق فرد به یک جمع و وفاداری او به هنجارهای مورد باور ان جمع صحه میگذارد. بهنگام اجرای مراسم فرد خود و یکایک دیگران را درگیر بازسازی این یگانگی مییابد.
کارکرد آئینهای نمایشی بر کسی پوشیده نیست و هیچ لازم نیست تا محققی به اهمیت آن بپردازد تا افراد، جامعه یا نهادهای سیاسی و اجتماعی به آن پی ببرند. جامعه و نهادهای سیاسی و اجتماعی بطور هدفمند آئینهای نمایشی بر پای میدارند. موسسات دولتی، نهادهای دینی، اتحادیههای صنفی و احزاب سیاسی، هر یک بشکلی، شهروندان و اعضاء خود را درگیر برگزاری آئینهای نمایشی میسازند. در کمترین دولتی، اِعمال قدرت، از فرایند رأیگیری و جلسات مجلس قانونگذاری گرفته تا تنبیه مجرمین، بدون کاربرد مراسم آئینی انجام میگیرد. اتحادیههای صنفی و احزاب سیاسی نیز متخصص پیشبرد کارهای خود در بستر اقدامات نمایشی، همچون برگزاری کنگرههای یکسره نمایشی هستند. حتی موسسات تجاری و صنعتی که یکسره بدنبال سود و حداکثر استفاده از نیروی کار کارکنان خود هستند باز آئینهای خاصی همچون جشن سالیانه، جلسه معارفه و مسابقه ورزشی کارکنان برگزار میکنند. از سوی دیگر افراد خود به درگیر ساختن خویش در آئینهای نمایشی توجه دارند. مهم برای افراد بودن در کنار دیگران بگاه انجام آئینهای نمایشی است. گاه حتی برخی بدون علاقه به مبانی ارزشی یک آئین در آن شرکت میجویند. بعنوان نمونه کسانی که دارای باور دینی خاصی نیستند در آئینهای دینی شرکت میجویند و کسانی که وطن پرست یا ملیگرا نیستند در آئینهای ملی حضور پیدا میکنند. بطور کلی هر چه آئینها پرشورتر و دربرگیرندهتر (از لحاظ جذب مشارکت فعال عمومی) برگزار شود بهمان اندازه نیز مشارکت در آن، صرفنظر از مبانی ارزشی آن، برای انسانها جذابتر خواهد بود.
پنجمین و آخرین ویژگی مهم آئینهای نمایشی خودانگیختگی احساسی شرکتکنندگان است. همانگونه که پیشتر مشخص شد مراسم آئینی همواره بر اساس سنت معینی و با نظم و ترتیب خاصی برگزار میشود. جامعه یا نهادهای اجتماعی و سیاسی بطور هدفمند و عقلایی آنرا برگزار میکنند و افراد نیز بطور هدفمند و عقلایی حضور و مشارکت در فرایند آنرا میجویند. ولی آنهنگام که افراد خود را در مراسم مییابند دیگر مهار رفتارها، برخورد و حتی باورهایشان از دستشان خارج میشود. شور و هیجان بر آنها غلبه میکند و در همراهی با جو عمومی متحول میشوند. دست بکارهایی میزنند که هیچگاه فکرش نکرده بودند، مواضعی اتخاذ میکنند که پیشتر شاید نادرست میدانستند و تمایلاتی پیدا میکنند که اصلا از آن اطلاعی نداشتند یا نادرست میدانستند. چه بسا که انسانهایی ترسو شجاع شوند، آدمهایی مذهبی گرایشات غیر یا حتی ضد مذهبی پیدا کنند و افرادی گوشهگیر در حد راهنما و رهبر یک جمع عمل کنند. در یک کلمه اشخاص ممکن است فردیت، عقل و فاعلیت خود را یکسره از دست بدهند. این را فقط در مورد افراد نمیتوان گفت بلکه حتی در مورد جامعه و نهادهای سیاسی و اجتماعی نیز میتوان اظهار داشت. آنچه آنها از یک مراسم آئینی انتظار دارند و در مورد آن برنامهریزی میکنند درست آنچیزی نیست که در نهایت اتفاق میافتد. گاه اعتراضی ملایم با نگرشی میانهروانه در نهایت به انقلاب خاتمه پیدا میکند و مسابقه بسیار مرتب و منظم به زد و خورد و به بار آمدن خسارتهای فراوان و آبرو ریزی منجر میشود. در چنین موقعیتی آئینها وجهی ویرانگر پیدا میکنند.
در مجموع آئینهای نمایشی پدیدهای خارقالعاده، در حد امری کاملا ضروری از نظر اجتماعی و فردی ولی در عین حال خطرناک، جلوه میکنند. انها منبع بیکران بازسازی همبستگی و توان عاطفی هستند ولی همزمان میتوانند بنیاد همبستگی یک جمع و عقلانیت رفتاری افراد را بر باد دهند. بیهوده نیست که اجزاء آن بُعدی قدسی پیدا میکنند. مکان برگزاری آئین و شکل تجمع، از معبد و سازماندهی تجمع در آن گرفته تا محل جلسات احزاب و شیوه نشست و برخاست اعضاء، معمولا حالتی شبه قدسی دارند و آئینهای مربوطه را نمیتوان هر جا و به هر شکل برگزار کرد. در مورد نمادهای مراسم آئینی این ویژگی وضعیت مشخصتری دارد. پرچم، شال، لباسی که بسان نماد تعلق به جمعیت شرکت کننده در آئین، یا شروع مراسم بکار می روند بطور معمول وجهی قدسی دارند. کافی است کسی به شال طرفداران تیم مشغول بازی در یک استادیوم، یا شمایل یک آئین دینی کوچکتیرن توهین کند تا این نکته را بعیان تجربه کند. تقدس اجزاء آئین را به هر رو نباید با عزت و احترام این اجزاء یکی دانست. آئینهای نمایشی نه فقط قدرتمند، شکوهمند و جذاب که همچنین مرموز و مخوف جلوه میکنند.
جنبه مرموز و مخوف آنها به هر رو تودهها را حتی در دوران مدرن، دوران حاکمیت نظم و عقلانیت، از استقبال از آنها باز نداشته است. زندگی اجتماعی مدرن بیش از پیش سازمانیافته و بوروکراتیک شده و از شور و معنا تهی شده است. فردیت و فرهنگ مصرفی نیز افراد را بسوی استقلال و انزوا سوق داده است. در این وضعیت، افراد بدنبال رهایی از انزوا و احساس شور و هیجان در زندگی به آئینهای نمایشی روی میآورند. در مراسم عبادی شرکت میجویند، به تماشای مسابقات ورزشی مینشینند، به کنسرتهای موسیقی میروند و در گردهماییهای سیاسی، فرهنگی و علمی حضور مییابند. سعی میکنند هم خود را آنگونه که خود میخواهند بنمایش بگذارند و هم در کنش متقابل با دیگران همبستگی خود را با دیگران مورد بازسازی قرار دهند و بدینوسیله شور عاطفی خود را بازتولید کنند. ضرباهنگ معمول زندگی جایی را برای چنین کاری باقی نمیگذارد و افراد خود را ناگزیر از آن مییابند که در فرصتهای محدودی که بدست می آورند در مراسم آئینی شرکت جویند.
در ایران به هر رو آئینهای دینی عزاداری و سرور متکی به سنتی دیرینه و قدرتمند هستند. در آستانه انقلاب، در حالیکه بسیاری از سنتها مورد تهاجم فرایند قدرتمند نوسازی قرار گرفته و موضوعیت و اعتبار خود را از دست داده بودند، آئینهای دینی اعتبار و سرزندگی خود را تا حد زیادی حفظ کرده بودند و بخشی از روحانیت با ایجاد برخی نوآوریها آنرا به زندگی اجتماعی روزمره مردم نزدیکتر ساخته بودند. بزرگزاری تهییجیتر مراسم، استفاده از وسائل و شیوه مدرن اجرای نمایش و تلاش در جهت جذب گروههای جدیدی همانند جوانان تحصیل کرده بخشی از این نوآوریها بودند اما مهمترین نوآوری در زمینه دیگری در حال اتفاق بود. روحانیت بجای نادیده گرفتن دغدغههای اجتماعی و سیاسی مردم و پایفشاری بر سنتها، متأثر از جو عمومی و نظریههای کسانی مانند شریعتی و آلاحمد، به این دغدغهها اجازه طرح و بروز در آئینها میداد. سخنرانان به چنین دغدغههایی اشاره میکردند، عزاداری و سرور در جهت طرح چنین دغدغههایی بازسازی میشد و شکل اجرای مراسم در جهت حضور کسانی با چنین دغدغههایی در حال تغییر بود. در این فرایند، عاشورا از یک مراسم سنتی عزاداری با تأکید بر اندوه و مویه بسان وسیلهای برای جستجوی شفاعت و رسیدن به رستگاری به مراسمی اعتراضی با تأکید بر گریه و خروش بسان وسیلهای برای یادآوری آرمانهای اسلام شیعی تحول پیدا میکرد. به این خاطر باید گفت اتحاد سیاست و مذهب در مراسم مذهبی تاکتیکی دو سویه بود. سیاست به آئینهای مذهب جوش داده میشد تا امکان طرح و بسیج نیرو بدست آورد، همزمان نیز دین از سیاست بهره میجست تا بتواند اعتبار و سرزندگی خود را حفظ کند.
در مقایسه با روحانیت و گروههای وفادار به اسلام سیاسی، لیبرالها، گروههای چپ و اسلامگرایان مدرن، همگی، نه به سنتی سرزنده از مراسم آئینی دسترسی داشتهاند و نه از خود تمایلی به ایجاد چنین سنتی نشان دادهاند. این گروهها بطور معمول اولویت را به سازماندهی درونی و تبلیغ برنامه و اهداف سیاسی خود بر مبنای چاپ نشریه، ایراد سخنرانی و فراخوان به گردهمایی دادهاند. فعالیت سیاسی برای آنها امری عقلایی و غایتمند با هدف آگاه ساحتن تودهها است. مخاطب آنها، بر اساس درکی که امروز گزینش عقلایی خوانده میشود و منطق اصلی حاکم بر بازار است، کنشگری عقلایی بشمار میآید که بشیوهای عقلایی بین بدیلهای موجود یکی را انتخاب میکند و سپس در آن رایطه بر مبنای سنجشی عقلایی دست بعمل میزند. این کنشگر دارای احساسات، شور و باورها و ارزشهای پیشاپیش داده شده دانسته نمیشود. او انسانی است که در خلاء کم و بیش محض احساسی دست به تصمیمگیری و کنش می زند. مشخص است که برای جذب چنین انسانی باید از هرگونه رفتاری که نشان از احساسات، شور و اعتقاد قلبی به ارزشی و غایتی دارد پرهیز کرد. گاه، البته گروهای سیاسی مدنی و سکولار جامعه از این شیوه نگرش تخطی کردهاند و از سنتهای آئینی فعالیت سیاسی بهره جستهاند ولی معمولا با اولین بدبیاری و مواجهه با اولین مشکلات از آن دست کشیدهاند.
شاید اینجا اعتراض شود که گروههای سکولار بیشتر به خاطر خفقان و سرکوب و عدم دسترسی به تودهها و عرصه عمومی تمایلی به سازماندهی خود از طریق مراسم آئینی نداشتهاند. مسئله اصلی آنها در واقع حفظ قوام تشکیلاتی خود و جذب و بسیج علاقمندترین افراد بوده است. فعالیت در عرصه عمومی برای آنها بیشتر امری موقتی و تجملی بوده تا پدیدهای دم دست و عاجل. این نکته بدون شک به مسئله مهمی اشاره دارد ولی در مورد درست بودن آن میتوان تردیدهائی جدی داشت. گروههای سکولار جامعه برداشت خاص خود را از سیاست و جامعه دارند. آنها به این برداشت نه به خاطر شرایط ویژه جامعه که در پسزمینه نگرش کلی خود به امور اجتماعی رسیدهاند. در نگرش کلی آنها جای آرمانی اساسی و ترافرازنده و شیفتگی به تودهها کاملا خالی است. گروههای چپ هیچگاه اعتقاد خاصی به کمونیسم و سوسیالیسم همچون وضعیتی آرمانی نداشتهاند، لیبرالها هیچگاه به فردیت، برابری حقوقی و سیاسی و آزادیهای بنیادین همچون غایتهای آرمانی ننگریستهاند و گروهای اسلامگرای مدرن هیچگاه به غایتهایی که بتوان آنرا آرمانی شمرد باور نداشتهاند. بعلاوه گروههای مدنی و سکولار برای تودهها (و در نتیجه سازماندهی آنها) اهمیت خاصی قائل نبوده و نیستند. برای آنها متحول ساختن زندگی روزمره اجتماعی تودهها در جهت رسیدن بنوعی رهایی یا سعادت هیچگاه موضوعیتی همچون انگاره رستگاری تودهها برای روحانیت نداشته است. هدف آنها تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه بوده است نه تغییر وضعیت زندگی تودهها. به این دلیل آنها بندرت دارای رابطهای فعال و سرزنده با تودهها بودهاند. اگر در کنار این مسائل به این نکته نیز توجه کنیم که گروههای مدنی و سکولار دارای سنت مبارزاتی بومی و متکی به ضربآهنگ روزمره زندگی تودهها نبودهاند بیشتر بعمق مشکل پیمیبریم.
اعتقاد به آرمانی اساسی و ترافرازنده و جدیگرفتن تودهها، به هر رو، در ارتباطی دو جانبه، با اعتقاد بکار در عرصه عمومی و بهرهجویی از آئینهای نمایشی قرار دارد. مراسم آئینی یکی از مهمترین عرصههای تجربه و طرح آرمانهای اساسی و ترافرازنده است. یک گروه سیاسی نمیتواند بدون برپایی مراسم آئینی و یگانگی با تودهها به تجربهی آرمانی ورای آرمانهای معمول زندگی روزمره دسترسی پیدا کند. البته برخی از اعضای چنین گروهی میتوانند درکی از یک آرمان ترافرازنده داشته باشند و آنرا بصورت یک اصل و خواست مطرح کنند ولی چنین اصل و خواستی تا زمانی که در مراسم آئینی احساس و تجربه نشود به اصل اعتقادی گروه تبدیل نمیشود. از سوی دیگر، برگزاری مراسم آئینی افراد را در موقعیتی ورای موقعیت متعارف قرار میدهد و این به آنها یاری میرساند تا افقهایی متفاوت را در مقابل خود تصویر کنند. بگاه فوران شور و خروش و احساس یگانگی محض با خود و دیگران میتوان جرئت کرد و به آرمانهایی اساسی اندیشید و از آنها سخن گفت.
به هر رو از آئینهای نمایشی نمیتوان بصورت یک وسیله در خدمت رسیدن به یک هدف، حال چه هدف یگانگی با تودهها یا هدف طرح و تجربه آرمانهایی اساسی، بهره جست. آئینهای نمایشی، همانگونه که پیش از این مشخص شد، با پر کردن شکاف بین وسیله و غایت، عقلانیت و احساس و هدفمندی و ارزشمندی موضوعیت پیدا میکنند. تمرکز بر یک وجه کارکرد آئینها آنها را از معنا و موضوعیت تهی میسازد. بعبارت دیگر، آئینی که صرفا بمثابه یک وسیله، برای رسیدن به هدفی ماورای آن، برگزار شود نمیتواند زمینه را برای شکلگیری کنش متقابل و شور و هیجان شرکتکنندگان فراهم آورد. در آنصورت خود مراسم ارزش و جذابیتی برای شرکتکنندگان نخواهد داشت. به این خاطر تا زمانی که گروههای سیاسی سکولار به مراسم آئینی همچون امری ارزشمند در خود ننگرند و کنش متقابل خود با تودهها و تودهها با یکدیگر را غایتی مهم نشمرند نخواهد توانست نتیجه مثبتی از التفات به مراسم آئینی بگیرند. مهم آن است که همزمان آرمانهایی اساسی را پی افکند، در زمینه یگانگی با تودهها و توجه همدلانه به دغدغههای آنها گام برداشت و در فرایند آئینهای نمایشی و کنش متقابل زمینه را برای طرح و تجربه آرمانهای اساسی و یگانگی با تودهها فراهم آورد.
در این زمینه میتوان از یکی از موفقترین ولی در عین حال نابهنجارترین نیروهای سیاسی جهان آموخت. نئولیبرالیسم امروز یکی از مطرحترین بدیلهای سیاسی و اقتصادی جهان است. این بدیل بسیار بیشتر از دیگر بینشهای سیاسی و اقتصادی اصول اعتقادی خود را نشأت گرفته از عقلانیت و انتخاب آزاد انسانها معرفی میکند. از این لحاظ اعتقاد چندانی نیز به بسیج و سازماندهی تودهها ندارد و بر آن باور است که تنها راه عقلایی اداره امور همانا کاربرد برنامههای مورد نظر آن است. با اینهمه نئولیبرالها همواره در اتحاد با محافظهکاران فرهنگی کار سیاسی کردهاند و هیچگاه نتوانستهاند به تنهایی به بدیلی مطرح تبدیل شوند. محافظهکاران فرهنگی نیز بطور تاریخی با اتکاء به زرادخانه مراسم آئینی کلیسا، جشنهای ملی و گردهمائیهای محلی فعالیت سیاسی خود را پیش بردهاند.
بدون شک گروههای مدنی و سکولار جامعه باید نه یک جنبه که جنبههای زیادی از رویکرد و شیوه کار خود را تغییر دهند تا در زمینه بسیج تودهها موفقیتهایی محسوس بدست آورند و به نیرویی تأثیر گزار در جامعه تبدیل شوند. به هر رو آنچه این گروهها باید حتما به آن توجه کنند آئینهای نمایشی است. روحانیت به اتکاء آن توانست به سلطه نظری و عملی بر یک انقلاب دست یابد. گروههای مدنی و سکولار باید بسی بیشتر از روحانیت در اینمورد تلاش کنند. روحانیت دسترسی به شبکهای سرزنده از مراسم آئینی داشت و این گروها باید چنین سنتی را خود بنیان نهند.
|