سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

الفبای مبارزه کارگری و بیماری پیری چپ روی*


مجید تمجیدی


• ا گرچه نمودها و علائم بیماری پیری این چپ بویژه در عدم درک مکانیزم جنبشهای اجتماعی, عدم متانت و شکیبایی در روند رشد جنبشهای اجتماعی و رادیکالیزه کردن آنها و قرار دادن آرزوها و امیال خویش بجای مواضع و تاکتیکهایی که جنبش های اجتماعی در هر مرحله از رشد و تکامل خویش گرفته و اتخاد مینمایند و غیرو شبیه علائم بیماری کودکی چپ روی این چپ است اما این بیماری, بیماری مختص دوران پیری این چپ بوده و زمینه ها و دلایل ویژه خود را دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ فروردين ۱٣٨۴ -  ۱۴ آوريل ۲۰۰۵


[email protected]    
 
اگرچه صحبتهای امروز من شامل نقد مواضع بخشی از چپ ایران در برخورد با جنبشهای اجتماعی و کارگری است اما خطاب به این چپ نیست. مشاهده و تجربه چند ساله من این است که اگرچه این بخش از چپ در میان فعالین کارگری نفوذ چندانی ندارد اما خود این فعالین از عوارض موضعی گیریهای این چپ مصون نمانده و برای اثبات "سوسیالیست و رادیکال بودن" خود منتظر "تائیدیه" از جانب سازمانها و احزاب چپ هستند. یکی از عوارض بلافصل این تاثیر این است که از جسارت, شهامات, ابتکار و آمادگی برای کارهای بزرگ در میان آنان کم و زمینه رخوت, فعالیت بر اساس  شابلون های معین و از پیش و الگوهای جامد و آزمایشگاهی و زمینه نخبه گرایی و دوری از جنبشهای توده ا ی و اجتماعی در میان آنان افزایش میابد. بخش مهمی از انرژی آنان صرف اثبات رادیکال و سوسیالیت بودن خود شده و مسائل مرکزی جنبشهای اجتماعی به حاشیه رانده میشود. بازنده نهایی در این میان اما جنبشهای اجتماعی و کارگری است که از کارآمدترین پیشروان خود محروم مانده و دور عقب گرد و تحمل زندگی و معیشت غیرقابل تحمل و بی سازمانی و عدم تشکل یابی تعمیق میابد.مشاهده من این است که هر ایده بزرگ, عملی و مبتکرانه ای از جانب فعالین کارگری تحت تاثیر این سنت به عرصه ای برای "بحث و نقد" تبدیل شده و از نظر اتخاد عملی شامل "مرور زمان" میشود. نگرانی من این است که ابتکار جسورانه و خجسته تشکیل "کمیته پیگیری" نیز از این بلا مصون نماند. صحبتهای امروز من با هدف کاهش این عارضه است و امیدوارم به گوش فعالین کارگری بیشتری برسد.
 
• الفبای مبارزه کارگری
 
الف: مفاهیم اجتماعی بار دارند!
نسل من در دوران نوجوانی و جوانی در یک جامعه استبدادی و دیکتاتوری از دسترسی به تجارب بشری و دستاوردها و تجارب جنبشهای اجتماعی و همینطور بخش اعظم کتب و ادبیات جهانی محروم بود. ما از هر روزنه ای برای دیدن نوری استفاده کرده و قطره چکان با بخشی از تجارب و ادبیات جهانی آشنا میشدیم. روایات دست دوم و دست سوم از مارکسیسم در این میان جای مهمی داشت و هر از چند گاهی بدستمان میرسید و ما بسرعت آنها را قورت میدادیم. روایت ناب, اسطوره ای و مذهبی (و ضد مارکسیسیتی) از مارکس, از وقایع و شخصیتهای تاریخی بخشی از آن دانشی بود که ما از این کانال فرا گرفتیم. اما حاصل این نوع کسب تجربه و کتاب خوانی بخشا این نیز بود که ما بسرعت اما کاملا محدود با وقایع تاریخی و یا مفاهیم و مقولات چپ و مارکسیستی آشنا میشدیم. در موارد زیاد بکلی از یک واقعه تاریخی, زمینه ها و بستر عمومی وقوع آن و کل یکی حرکت اجتماعی و تاریخی بیخبر بودیم ولی مثل کسانی که در آن مورد مطالعات وسیع و عمیقی کرده اند راجع به ظرائف آن اظهار نظر "قاطع و صریحی" میکردیم. یک کتاب دست اول تاریخی (از نوع تاریخ روسیه شوروی . ای.اچ. کار و یا مبارزه طبقاتی در روسیه . تروتسکی و غیرو) راجع به جامعه روسیه تزاری و روند اجتماعی انقلاب اکتبر نخوانده بودیم اما راجع به دقایق آن نظرات و مواضع "خدشه ناپذیری" داشتیم. بسیاری از مفاهیم را با یک تعریف یک جمله ای یاد گرفته بودیم اما بوفور آنها را مورد استفاده قرار میدادیم. مقولاتی مثل انقلاب, توده, تاریخ, سوسیالیسم و غیرو در این میان جای پر رنگتری داشت و مثل آب خوردن از آنها استفاده میکردیم, بدون آنکه به عمق و معنای ژرف هر یک از این مفاهیم و مقولات پی برده باشیم. واقعا درکی از این مقولات نداشتیم و از ما به ازاء و بار اجتماعی آنان بیخبر بودیم. فکر کردن به جهالت آن دوران بخشی از مرور "دروان کودکی" هر یک از ما را تشکیل میدهد. اما اگر آن واقعه و به هدر رفتن کنجکاوی, استعداد  و خلاقیت هر یک از ما بدلیل وجود استبداد و دیکتاتوری پدیده ای تراژیک بود اما تکرار همان واقعه, چند ده سال بعد و با وجود امکان دسترسی به آخرین دستاوردهای نظری و تحقیقی بشری, از جمله نتایج تحقیقات و ادبیات انبوه مارکسیسیتی و کارگری (حالا با هر محدودیتی در ایران)  واقعه ای کمیک است. با این همه کسی را به خنده وا نمیدارد و فقط مایه تاسف است.
بطور نمونه دقت کنید به روش برخورد بخشی از چپ با حرکت "کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای مستقل کارگری" در ایران. عده ای در ایران همت نموده و با مشقت تمام تعدادی از سرمایه های انسانی جنبش کارگری و فعالین کارگری, با نظرات و تجارب و پیشینه های مختلف, را قانع نموده اند که کمیته ای تشکیل داده و قضیه ایجاد تشکل های کارگری را پیگیری نمایند و نگذارند این قضیه نیز "ملا خور" شود. این حرکت موجب دلگرمی و شادمانی بسیاری از فعالین سوسیالیست و چپ کارگری شده و از حمایت وسیعی در داخل و خارج از کشور برخوردار شده است. اما این حرکت از طرف بخشی از چپ, نقد که چه عرض کنم, "مقوله باران" شده است! لغات و مقولات مثل نقل و نبات بکار برده شده اند تا ثابت شود که فعالین این حرکت به جامعه و تاریخ و توده های کارگر و غیرو بی توجه بوده اند. این ادبیات از جانب بخشهای مختلف که به نقد این حرکت پرداخته اند بکار برده شده اما بخاطر صرفه جویی در وقت اجازه دهید به یک نمونه تیپیک اشاره کنم:
"تاریخ مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری این جامعه (منظور ایران است) همه جا گویای آنست که توده های عظیم فروشنده نیروی کار هیچگاه به برپایی اتحادیه و تشکلهای صنفی دل نبسته اند. کارگران ایران تاریخا مبارزات خود علیه استثمار و مظالم و بیحقوقی سرمایه داری را در اعتصابات گسترده غیر قانونی. در خیزشها و شورشهای وسیع همگانی و بکارگیری نیروی موثر این خیزشها در انسداد مجاری تولید سود سرمایه و اعمال فشار نیرومند طبقاتی بر بورژوازی . در تحقیر و طرد قانونمندی سرمایه . ... و در جنگ و ستیزهایی از این دست جستجو کرده اند."  " توده های کارگر بطور مبتکرانه جنبش شورایی خود را بر پا میکرده اند و ..." (ناصر پایدار, "به امضاء کنندگان طومار ...",  پرانتز و تاکید ها از من است)
این نمونه تیپیکی است از باری که هر یک از مقولات مورد استفاده نزد نویسنده محترم دارد. اگر جملات بالا را به زبانی ساده تر بیان کنیم یعنی اینکه توده کارگر ایران همه جا و همیشه (از جمله هم در اوایل قرن, هم در دهه بیست و هم در دهه سی و چهل و پنجاه و هم در دهه های شصت و هفتاد و غیرو و در همه شهرها و روستاها و آبادیهای ایران و در تمام مراکز تولید و کار و غیرو) هیچگاه به تشکلهای صنفی دل نبسته و همواره مشغول خیزش و شورش و برپایی جنبش شورایی خود بوده اند. میشود مثل شما (بسیاری از خوانندگان) به این "جک تئوریک" خندید و یا مثل من از تبدیل بخشی از چپ به یک فرقه و یا خانقاه مذهبی و سکت تاسف خورد. اما عمق تاسف وقتی بیشتر میشود که می بینیم که نمونه های غیر تیپیک نقد به  "کمیته پیگیری" فاصله چندانی با این نمونه تیپیک ندارند. خیلی ها همین حرفها را در زر ورق بهتری میزنند. همشون انتظار دارند این کمیته که وظیفه معین و مشخص و مقدسی را پیش پای خود قرار داده و کل وظایفی را که جنبش بین المللی سوسیالیسم و طبقه کارگر جهانی, به هر دلیل موجه و ناموجه, از انجام آن عاجز بوده از خلال یک بیانیه اولیه و در عرض یک شب انجام دهد! از این رو تاکید دو قبضه بر این نکته ضروری است که مفاهیم اجتماعی و اقتصادی و غیرو مثل توده های کارگر, تاریخ, سوسیالیسم, لغو کار مزدی و غیرو بار دارند و فقط شامل چند حروف الفبا نمیشوند! کسانی که این مقولات را نابجا و بیمورد بکار میبرند نه تنها "اصولی" رفتار نمیکنند بلکه صاف و ساده اصول را هم خراب میکنند. اگر کسی حداقل از نظر آرمانی, سوسیالیسم و مارکس و توده های کارگر را دوست دارد بهتر است که با این روشها در کاریکاتور ساختن از این مفاهیم سهیم نشود! به نظر من این کار صد مرتبه بیشتر از نوشتن "انشاهای مدرسه ای" به حال و روز کارگر و سوسیالیسم مفید تر است!
 
ب: پایبندی به حقیقت!
ساختن اهریمن از کسی که دوستش نداری و فرشته ساختن از کسی که از تو تمجید میکند و یا تو را تایید میکند یک پدیده شناخته شده و وسیع در رفتار انسانها در جامعه ای است که اساس آن بر منفعت "من و فرد"  (سرمایه دار) بنا شده است! همچنین سلب واقعیت و دادن تصویر غیر واقعی از یک فرد, جمع و یا یک گروه معین جزیی از رفتارهای حاکم بر جامعه ای است که افکار حاکم بر آن افکار و باورها و منشهای طبقات حاکم است. این رفتار مختص افراد, گروهها و طبقات حاکم نبوده و در موارد زیادی در کل جامعه رخنه میکند. ابعاد این پدیده چنان وسیع است که افراد و گروههایی را که خود منتقد مناسبات و نرمهای حاکم هستند را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. متاسفانه این رفتار و اخلاق در میان برخی از منتقدین جامعه حاکم و گروهها و افراد چپ نیز باب است. فرد و یا کسانی که تا دیروز فرشته بودند بعد از جدایی از یک تشکیلات به اهریمن تبدیل میشوند. یا برعکس "بازماندگانی" که تا دیروز مورد تمجید و تحسین قرار میگرفتند شایسته هر گونه افشاگری و لعن و نفرینی میگردند و افترا بستن یکی از ابزارهای مبارزه با آنان میشود. با اتکاء به این روش میشود فقط با "تحلیل" و نه فاکت حکم داد که فلانی و یا فلان جمع راست است و آن یکی به این و یا آن جناح متوهم است و در حالتهای افراطی حتی همکار رژیم و غیرو است! جالب آنکه خیلی از کسانی که خود از این روشها "خورده اند" در برخورد با دیگران ابایی از توسل به این روشها ندارند.
"کمیته پیگیری" نیز از این برخورد غیر مسئولانه مصون نماند! محفلی و یا فردی که اسم "پیکارگر کمونیست" را یدک میکشد بدون اینکه چهار نفر از جمع چند هزار نفری که از این فراخوان حمایت کرده اند را از نزدیک بشناسد حکم داد که این ها همان ها بودند که از جنگ ایران و عراق حمایت کردند و غیرو. تعداد بیشتری از منتقدان با انتشار "انشاهای مدرسه ای" بنام تحلیل و ارائه "رهنمود", با تکیه بر فاکت "خطاب به وزارت کار و سازمان جهانی" پیشبینی کرده اند که این یک حرک رفرمیستی و بورژوایی است و ره به جایی نمیبرد. سوال من از این دوستان این است که چرا همین تحلیل "داهیانه" را از "تقاضای اجازه برگزاری مراسم اول ماه از اداره کار سقز" نکردند. اگر صرف خطاب به وزارت کار و سازمان جهانی مذموم است ظاهرا باید شامل همه شود. نه؟ بستن بار توهم به وزارت کار و سازمان جهانی کار و یا همکاری با این نهادها به فعالین کارگری ایران به نظر من برخوردی غیر مسئولانه است که بکرات از جانب این طیف از دوستان در سالهای اخیر تکرار شده است. محبوب شدن و محبوب ماندن در میان کارگران پیش کش, شرط اینکه کسی به حرف این دوستان گوش کند و نوشته هایشان را بخواند, این است که هر چیز غیر واقعی را به هر کس که با تو نیست و یا با تو اختلاف دارد نبندی! هر چقدر شرایط برای ابراز وجود واقعی و گفتن همه حرف دلها در ایران بهتر و مساعدتر شود شما (فعالین کارگری ایران) مواضع رادیکال و حرف دلتان را خواهید زد و آفتاب خواهد آمد دلیل آفتاب!
 
پ: شاه دلیل "خطاب به وزارت کار و سازمان جهانی کار"
شاه دلیل انتقاد این طیف از چپ به فعالین کارگری ایران این بوده که اینها نامه هایشان را خطاب به وزارت کار و سازمان جهانی کار مینویسند و یا در مواردی از وزارت کار برای فعالیتی معین اجازه میگردند. به نظر من در مواردی باید این کار را کرد و در مواردی نباید کرد. این بسته به تشخیص فعالین کارگری برای پیشبرد بهتر هر کار معین دارد. اما این نقد فراتر از تشخیص درست و یا نادرست یک مسئله معین از جانب فعالین کارگری و رهبران عملی و مسئولین پیشبرد یک پروژه معین است. این نقد و حساسیت مذهبی بر طبق "اصول اولیه" ریشه در سنت ضد رژیمی این بخش از چپ دارد و با سنت مبارزه اجتماعی کارگری بیگانه است.
 در یکی از جلسات پال تالک دوستی در انتقاد به "خطاب به وزارت کار" میگفت که "آقا اینها به وزارت کار نامه نوشته اند". به شوخی نوشتم که مگر میخواستی به وزارت جنگ نامه بنویسند. ادمه داد: به وزارت کار جمهوری اسلامی! در ادامه شوخی نوشتم: میخواستی به وزارت کار نیجریه بنویسند؟ جدا از شوخی بحث من این است که در موارد زیادی فعالین و رهبران کارکشته و با تجربه جنش کارگری "مجبورند" و باید به وزارت کار و نهادها و مسئولین دولتی و کارفرمایی نامه, شکایت, تقاضا و غیرو بنویسند. صرف مبادرت به این کار چیزی راجع به مواضع این فعالین نمیگوید. همه رهبران عملی و نمایندگان کارگری, هر چقدر که رادیکال دو آتشه و کاتولیک تر از پاپ باشند, نیز در موارد معین و متعددی  به این کار مبادرت مینمایند.ا کسی که این را نفهمد و با صرف این استدلال رهبر و نهاد کارگری را راست و متوهم و غیرو بنامد نه تنها صلاحیت اظهار نظر و خط دهی به فعالین کارگری را ندارد بلکه باید یک دوره ابتدایی "سواد آموزی کارگری" را نزد فعالین و رهبران کارگری طی کند.
اجازه دهید به یک نمونه "درخواست اجازه از اداره کار" بپردازیم. فعالین کارگری سقز برای برگزاری مراسم اول ماه مه ٨٣ از چند روز قبل از مراسم به اداره کار شهر سقز مراجعه و تقاضای اجازه برگزاری مراسم کردند. البته اداره کار با این تقاضا موافقت ننمود. فعالین کارگری سقز بدرست در صدد برگزاری مراسم مستقل خود بودند که همه از برخورد ضد کارگری مقامات دولتی و انتظامی و بعدا قضایی با این فعالین مطلع هستیم. چپ مورد نقد من از قسمت برگزاری "غیر قانونی" مراسم خوشش میاید و این فعالین را میستاید. اما واقعیت این است که همین فعالین رادیکال همانهایی هستند که چند روز قبل برای اجازه به وزارت کار مراجعه کرده بودند. آیا این اقدام چیزی از بار رادیکال آنان کم میکند؟ آیا اگر اداره کار اجازه برگزاری مراسم را داده بود (همانطور که چند مراسم برگزاری مراسم اول ماه مه در کردستان با اجازه اداره کار برگزار شده) از بار رادیکال بودن این فعالین کم میشد؟ آیا اقدام مراجعه به اداره کار و درخواست اجازه برگزاری مراسم را قائم به ذات و مستقل از مکان و زمان و شرایط میشود بد یا خوب دانست؟ آیا برای این اقدامات از طرف چپ "اصول اولیه" وجود دارد؟ اگر چنین است فرق این اصول اولیه با "اصول اولیه اسلامی" چیست؟ اسلامیون دنیوی برای حل مشکلات "زمینی" و واقعی خویش "اصول ثانویه" درست کرده اند. این بخش از چپ نمیخواهد به اندازه اینها هم زمینی باشد؟
نکته کلیدی در این مراجعه ها و خطاب ها به وزرات کار و نهادهای دولتی این است که یک فعال رادیکال و سوسیالیست کارگری وقتی در مقام نماینده و رهبر و سازمانده کارگری ظاهر شد دیگر نمیتواند بر اساس مواضع "فردی" خود عمل نماید. این شاه کلید فعالیت در این ظرفیت است. شرط اول اینکه کسی, لااقل در دراز مدت, نماینده و منتخب و معتمد کارگران باشد این است که فرد در قبال جمع احساس مسئولیت کند و بیخودی سر کسی را به باد ندهد و هزینه مبارزه را برای کارگران بالا نبرد. مراسمی که با اجازه رسمی یک نهاد دولتی برگزار میشود عملا مسئولیت تامین امنیت برگزار کنندگان و شرکت کنندگان در مراسم را بدوش دولت میاندازد. این در وهله اول زمینه شرکت افراد بیشتری را در مراسم, که ممکن است بدلیل نگرانی از پرداخت هزینه بالا حاضر به شرکت در مراسم نباشند, را مهیا میکند. ثانیا تاکید میکند که برگزاری مراسم حق اولیه کارگران است و دولت موظف است موانع استفاده از این حق را برای کارگران را رفع کند. این گدایی از دولت نیست. این تاکید بر یک توقع اولیه است. در مملکتی که کوچکترین حقی از جانب دولت مراعات نمیشود ظاهرا تاکید بر این حق و وظیفه نیز امری غریب محسوب میشود! ثالثا تبدیل یک حق به قانون به معنی تضمین ادامه کاری و تداوم یک حرکت و سنت است. ممکن است بر اساس یک توازن قوای معین در یک روز معین تشکیلات غیر قانونی هم زد و بدون ثبت در وزارت کار به فعالیت خود هم ادامه داد و یا بدون اجازه دولت هم مراسم برگزار کرد. از این نمونه ها بویژه در شرایط اعتلای مبارزاتی و یا جو انقلابی زیاد بوده و هر کدام از ما در دوره هایی نقشی در این حرکات داشته ایم. اما بر اثر تغییر شرایط و تضعیف توازن قوا به ضرر کارگران در زمان دیگر و یا در همان زمان اما در مکان دیگر همه این کارها و دستاوردها به باد میروند. فرض کنید بنا به شرایط معین تعدادی از فعالین کارگری هیئت موسس تشکیلات سراسری را هم اعلام کردند و دولت هم بنا به دلایل مختلف از جمله شرایط سیاسی و بین المللی موقتا کاری به این تشکیلات نداشت. آیا این توازن قوا الزاما در همه مقاطع و نقاط و مراکز کار یکی است؟ اگر کارگران در یک کارخانه مشغول انتخابات و تشکیل تشکیلات بودند اتومات نماینده هیئت موسس امکان شرکت و نظارت در انتخابات را خواهد داشت؟ آیا کارفرما و یا نمایندگان شوراهای اسلامی و خانه کارگر در کارخانه مربوطه از ورود آنها جلوگیری نخواهند کرد؟  آیا اگر نمایندگان اعزامی این هیئت موسس کارتی به تایید وزارت کار در جیب داشته باشند این نظارت سهل تر نخواهد شد؟ آیا اگر مراسم برگزاری اول ماه مه مجوز داشته باشد امنیت بیشتری, در مقایسه با حالتی که مجوز درخواست نشود, برای برگزار کنندگان, سخنرانان و شرکت کنندگان فراهم نخواهد شد؟ آیا قائم به ذات مستقل از مکان و زمان و شرایط نامه نوشتن به وزارت کار و درخواست تایید و یا اجازه و یا ثبت و غیرو در سنت معینی از چپ "کفر" است؟
 
ت: مبارزه ضد سرمایه داری چیست؟
در سالهای اخیر از طرف بخشی از چپ با هدف جدا کردن سفره بخشی از چپ از بقیه فعالین کارگری بر مقوله "ضد سرمایه داری" تاکید میشود. تاکید میکنند که ما "گرایش ضد سرمایه داری" جنبش کارگری هستیم. در این تعریف اگر کارگران و فعالین کارگری موازین و "مواضع" معینی را رعایت نکنند فعالیت و مبارزات آنان از نظر این چپ مبارزه ضد سرمایه داری محسوب نخواهد شد. این سنت و تعریف به نظر من ذهنی. تفرقه افکنانه و غیر مارکسیستی است و ربطی به مبارزه کارگری ندارد. این موضع الیت و نخبه ای است که فکر میکند جهان مادی بر هرم مواضع او استوار است. در هیچیک از ادبیات مارکسیستی, بویژه آثار مارکس, مبارزه ضد سرمایه داری بر اساس نظرات و مواضع کارگران تعریف نشده است. برعکس تعریف مارکس و  آنالیز او از مبارزه سرمایه داری معطوف به یک پدیده عینی و ابژکتیو و وسیعا اجتماعی است. در تعریف کلاسیک مارکس از رابطه کار و سرمایه, سرمایه میل دارد بخش هر چه بیشتری از ارزش اضافه را با پرداخت دستمزد کمتر, ساعات کار بیشتر و کاهش انواع هزینه های تولید و مهمتر از همه هزینه باز تولید نیروی کار, تصاحب کند. هر مبارزه کارگری که بر سر تحقق این هدف سنگ میاندازد, آن را محدود میکند و سهم بیشتری را نصیب جبهه کار میکند, مبارزه ضد سرمایه داری است. شاخص این مبارزه نیز شاخصی عمدتا عینی است. برای سنجش این مبارزه نیز معیارهای ذهنی شرکت کنندگان در این مبارزه امری ثانوی است. اگر کارگران معدن خاتون آباد برای حق کار علیه کارفرمای معدن مبارزه میکنند و یا اگر کارگران ایران خودرو برای رسمی کردن کارگران پیمانی و موقت مبارزه میکنند, مستقل از اینکه جمعیت شرکت کننده و یا سازماندهندگان این حرکت چقدر خودشان خودشان را سوسیالیست و ضد سرمایه داری میدانند, این مبارزات درخود مبارزات ضد سرمایه داری است. کسی که سفره خود را با تاکید بر "گرایش ضد سرمایه داری" از مبارزه کل طبقه کارگرجدا میکند در وهله اول صراحتا میگوید که مبارزه بقیه کارگران (بخوان مبارزه کل طبقه کارگر) مبارزه ای ضد سرمایه داری نیست. صاحبان این تفکر قبل از هر چیز بر خلاف تاکید بر سازماندهی مبارزه از پایین, مکان نخبه گرا و جدا از توده خود در جنبش کارگری را برجسته میکنند. مکانی که امکان بسیج و سازماندهی توده ای بر اساس سطح آگاهی و رشد مبارزه طبقاتی را دارا نبوده و تصور میکند که منبع آگاهی واقعی توده ای مغز مبارک ایشان است!
ث: ...
میشود درسهای الفبای مبارزه کارگری را ادامه داد و عرصه های متنوعی را مورد بررسی قرار داد. اما همین نکات نیز کافی است که نشان دهد این بخش از چپ از دانش ابتدایی ترین شرایط و مکانیزمهای مبارزه کارگری محروم است. اما سوال اصلی این است که سخت جانی و بقای این تفکر در بخشی از چپ ایران حاصل چیست و آن را چگونه میشود توضیح داد. من سعی میکنم به بخشی از صورت مسئله و پاسخگویی به آن بپردازم.
 
• بیماری کودکی چپ روی در چپ ایران
 
اگرچه نقد لنین در سال ۱۹۲۰ در "بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم"  به بیانیه "انشعاب حزب کمونیست آلمان" حاوی ضعفهایی از جمله عدم توجه به توازن قوای طبقاتی در آن دوره مشخص و دارای زبان تلخ و متکبرانه ای است اما این نقد حاوی نکات متدولوژیک مهمی است که بخشا در نقد بخش معینی از چپ ایران اعتبار دارد. جناح رادیکال چپ آلمان در آن دوره مواضع و تاکتیکهای خود را نه بر اساس تحلیلی مشخص از شرایط ویژه آلمان و توازان قوای مبارزه طبقاتی داخلی و بین المللی, که در موارد معینی حتی تاکتیکهایی درستی نیز بودند, بلکه با اتکاء بر متدی ماوراء طبیعی و "اصولی جاودانه" استخراج میکرد. این چپ با استدلال "از نظر اصولی", به این نتیجه کنکرت میرسید که "باید هر گونه مصالحه ای" و "هر گونه بازگشتی" و "هر گونه مانوری" که از لحاظ تاریخی و سیاسی کهنه شده است را با "قاطعیت تمام" رد کرد. لنین در نقد روش استدلال تئوریک این چپ این جمله انگلس در نقد برنامه کموناردهای بلانکیست را نقل میکند که " چه ساده لوحی کودکانه ایست که انسان ناشکیبایی شخص خود را استدلال تئوریک جلوه گر سازد!". مستقل از هر نقدی که به لنین داشته باشیم نقد او به روش و متد تحلیلی که بر اساس استنتاج یک به یک از اصول و صدور حکمهای ازلی و ابدی و تحلیلهایی بر اساس "دوران تاریخی" استوار بود, نقدی است که که اعتبار خود را تاکنون نیز حفظ کرده است. این نقد در مورد بخشی از چپ ایران نیز صادق است. اما بیماری چپ روی این بخش از چپ ایران بیماری دوران کودکی نیست. بیماری دوران پیری است.
"چپ نوین" ایران در اواسط دهه چهل با بیماری مادر زاد چپ روی متولد شد. این چپ اگرچه از نظر مضمون تحلیلها و مواضع راست بود اما در تاکتیک و نحوه پیاده کردن برنامه ها و سیاستهای خود بشدت چپ زده و به الفبای مبارزه اجتماعی و توده ای پایبند نبود. کل نقد این چپ این بود که شاه  سگ زنجیری امپریالیسم و مدافع مناسبات سرمایه داری وابسته است. برنامه اش هم فراتر از حذف این سگ زنجیری و ایجاد "بهشت اقتصاد مستقل" نبود اما در تاکتیک و روش مبارزه عملا روش فعالین کارگری را "ناچیز" شمرده و تحقیر میکرد. ظاهرا روش بهتر این بود که این تاکتیک ها و روشها به روشهای چریکی و یا سبکهای جدا از توده  روشنفکری "ارتقاء" یابند. فقط کارکرد "موتور کوچک" را میدانست و از الفبا و ابتدایی ترین کارکرد و مکانیزمهای "موتور بزرگ" بیخبر بود. ولی همچنان پست "خط دهی" و ارائه رهنمود را شایسته خود میدانست. این سنت و شیوه تفکر و مبارزه  فقط مختص گروههای مدافع مشی چریکی نبود و بخش اعظم چپ موسوم به خط سه با وجود نقد مشی چریکی به این تحلیلها و روشها پایبند بوده و نقشی مسقتیم در مبارزات اجتماعی و جنبشهای توده ای نداشت. اعتصابات و مبارزات اجتماعی و کارگری. کمیته های اعتصاب و کارخانه. شوراها و سندیکاهای سالهای انقلاب و غیرو در آن سالها اما نه محصول فعالیت این چپ بلکه بر عکس نتیجه تلاشها و مبارزات پر مشقت فعالین اجتماعی و کارگری بود که با شکیبایی و خشت بر روی خشت گذاشتن موجب رشد و تکامل جنبشهای اجتماعی و کارگری شدند. بعد از انقلاب سال ۵۷ و بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی سگ زنجیری حذف و "وابستگی" اقتصاد ایران به امپریالیسم آمریکا قطع شد. دفاع آشکار و غیر آشکار بخش بزرگی از این چپ از جمهوری اسلامی نتیجه بلافصل این سیاست و سنت بود. بخش رادیکال تر این چپ با رد حمایت از جمهوری اسلامی تلاش کرد بر بیماری دوران کودکی خویش فائق آمده, به برنامه و سیاستهای مستقل طبقاتی دست یافته و از "رمز و راز" مبارزات اجتماعی و توده ای سر در بیاورد. اما متاسفانه بخشی از این چپ با "ناشکیبایی" از "مشقات" این روند سرباز زده و از بستر بیماری کودکی چپ روی برنخاسته بر بستر بیماری پیری چپ روی افتاد.
اگرچه نمودها و علائم بیماری پیری این چپ بویژه در عدم درک مکانیزم جنبشهای اجتماعی, عدم متانت و شکیبایی در روند رشد جنبشهای اجتماعی و رادیکالیزه کردن آنها و قرار دادن آرزوها و امیال خویش بجای مواضع و تاکتیکهایی که جنبش های اجتماعی در هر مرحله از رشد و  تکامل خویش گرفته و اتخاد مینمایند و غیرو شبیه علائم بیماری کودکی چپ روی این چپ است اما این بیماری, بیماری مختص دوران پیری این چپ بوده و زمینها و دلایل ویژه خود را دارد. واقعیت این است که این چپ همراه با مرزبندی با بیماری دوران کودکی خویش هیچگاه این فرصت و امکان را نیافت که در جامعه ایران زندگی و مبارزه نماید. این چپ در نوستالژی "دوران انقلاب ۵۷" باقی مانده و در "دوران حاکمیت جمهوری اسلامی" بر جامعه ایران غایب بود. سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی را به شیوه "قبول نیست!" جزء سالهای عمر خود به حساب نیاورد و "بزرگ نشده پیر شد!". نبود و ندید که چگونه میشود مخالف سرسخت جمهوری اسلامی بود اما در همان حال برای راه انداختن کارها به نهادها و وزارتخانه های جمهوری اسلامی مراجعه کرد. این چپ با موضعی ضد رژیمی مکانیزم زندگی و مبارزه تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را درک نکرد. اشکالی بجز مبارزه خود و تاکتیکهایی به جز منطبق بر " شرایط از راه دور زیست و مبارزه خود" را نه تنها برسمیت نشناخت بلکه آن را تحقیر کرده و با برخوردی غیر مسئولانه کسانی که در داخل کشور به این روشها و تاکتیکها دست زده و با "مانور و سازش" سعی در هموار کردن راه پرمشقت مبارزات اجتماعی داشتند را کیلویی "راست" و "وابسته" قلمداد کرد. این چپ این فرصت را نیافت که "راز و رمز" مبارزات وسیع, توده ای, اجتماعی و میلیونی را دریابد. ریشه ناشکیبایی این چپ در "چیدن محصول مبارزات اجتماعی", که اغلب دیر بار میدهند و به درایت, تیزهوشی, برنامه ریزی, مراقبت و شکیبایی و بردباری و از همه مهمتر توجه به توازن قوای مبارزه طیقاتی نیازمند است, و بر خورد غیر مسئولانه اینها با فعالین کارگری که "رمز و راز" مبارزات اجتماعی را در نظر میگیرند, قضیه نیش عقرب است و ریشه در بیماری دروان پیری این چپ دارد.
 
• سخنی با فعالین کارگری
 
همانطور که مقدمتا متذکر شدم خطاب من این بخش از چپ نبوده بلکه خود فعالین کارگری ایران در داخل و خارج از کشور است. بحث من این است که بخشی از این فعالین در دامان سنتهای مختلف غیرکارگری پرورش پیدا کرده و سربزنگاه از این سنتها متاثر میشوند. این فعالین نگران آنند که در مبارزه خود نمره قبولی رادیکال و سوسیالیست را از چپ و برخی سازمانها دریافت نکنند. صحبت من این است که لااقل یکبار هم که شده نوبت فعالین کارگری است که به افراد, سازمانها و احزاب نمره قبولی کمونیست و سوسیالیست و رادیکال بودن و غیرو بدهند! عدمتا درک و تعاریف این فعالین از مفاهیم و معنای زمینی مارکسیسم و سوسیالیسم, مبارزه ضد سرمایه داری, لغو کارمزدی, طبقه کارگر, مبارزه کارگری, همبستگی کارگری و غیرو بیشتر از درک و تعاریف بخش اعظم چپ ایران با ما به ازاء واقعی و اجتماعی این مقولات و برداشت مارکس از این مقولات منطبق است. قصد هندوانه گذاشتن زیر بغل فعالین کارگری و یا نامرپی کردن ضعف ها و نادانی های آنان را ندارم. قصد برخورد "اکونومیستی", ضد سازمانی و ضد روشنفکری را هم ندارم. تجربه چند دهه من میگوید که فعالین کارگری دست هر سازمان, روشنفکر و سیاست و تئوری را که گرهی از مشکلات آنان باز کند و راه آنان را هموار کند به گرمی میفشارند و پاس میدارند. والا این همه ارادت به مارکس و احزاب و سازمانهای سوسیالیستی در میان فعالین کارگری, نه فقط در ایران, واقعیت پیدا نمیکرد. بحث من بحث مشخصی است و به پدیده معینی معطوف است. بحث من این است که بخش قابل ملاحظه ای از فعالین کارگری در پیشبرد سیاستهایی که خود میدانند درست است با یک و یا چند کارت زرد و قرمز و یا انتقاد "رادیکال" توخالی, که در موارد زیادی از جانب کسانی عنوان میشوند که از الفبای مبارزه کارگری بیخبرند, جا میخورند, محتاط میشوند و دست به عصا راه میروند. بعضا مثل کودکانی عمل میکنند که از "اولیا" خود انتظار تشویق و حمایت دارند اما با تذکر آنها حتی بر کار درست خود نیز شک میکنند. نتیجه این میشود که در هر حرکت وسیع که نیاز به همکاری, دخالتگری و ایفای نقش همه فعالین کارگری است بخشی از آنها با اما و اگر نظاره گر میشوند و ابتکار و شادابی و جسارت بخش دیگر میخشکد و یک حرکت و یا تصمیم نوپا که بویژه به طیف وسیعی از آدمهای جسور و مبتکر و همدلی و هبستگی شایسته کارگری نیازمند است به "یک تصمیم دیگر" و به "یک نهاد دیگر" تبدیل میشود. حرف من این است که در برخورد با "کمیته پیگیری" اجازه ندهیم این اتفاق بیافتد. از هر نظر و رهنمود و تذکر صمیمانه و دوستانه استقبال کنیم اما اجازه ندهیم این عرصه وسیع کار عملی به عرصه صرف "بحث و نقد" تبدیل شود. کاری کنیم که این حرکت هم در عرصه مجادلات نظری حول آن, هم در عرصه عملی, عرصه مشترک و همبسته همه فعالین کارگری باشد که هر روز با ایده های نو و مبتکرانه راه پیشروی را هموار مینمایند. کاری کنیم که لااقل اینبار طبقه کارگر ایران در شرایطی که نان شب اش را گرو میگیرند و دختران خردسالش را روانه بازار سکس و کار میکنند و پسربچه های خردسالش را در ازای لقمه ای نان به معرکه گیری عبور ماشین از دست وامیدارند و غیرو یک بار هم که شده در مقابل دولت و سرمایه داران صف آرایی متشکل کند و بگوید که کارگر اجازه نمیدهد هر نرخی که دلشان خواست روی نیروی کارش بگذارند. نمیگذارد تحت هر قراردادی و یا هیچگونه قراردادی به کارش بکشند و ... آخر کارگری که نتواند این را بگوید و روی این حرفش متحدانه و متشکل بایستد نیروی هیچ حرکت و سیاست رادیکال تری نیست. این را نه فقط تجربه فردی هر یک از ما و تجربه همین بیست و پنج ساله اخیر, بلکه کل تجربه تاریخی طبقه کارگر میگوید. به این تجربه پایبند باشیم و برای هر مبارزه ای, هر چقدر ناچیز و کم, متحدانه , همبسته و متشکل حرکت نماییم. این رمز پبشروی ااست! برای "موعظه های رایکال" همواره وقت خواهیم داشت! پیروز باشید!
 
* نوشته زیر متن ادیت شده صحبت با تعدادی از فعالین کارگری در ایران است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست