تپانچه ای بر چهره ی خویش زنیم!
شرط بلاغ به هممسلکان و اعضای جبهه ملی ایران در برون از میهن!
دکتر محمدعلی مهرآسا
•
چون اساسنامه ی جبهه ملی ایران بربنیاد پایان سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری بنا شده است، کسانی که گوشه ی چشمی به هر بهانه و نیت به پادشاهی و دودمان پهلوی دارند، اگر قبای اطلس ملیگرائی هم بپوشند، جزو جبهه ملی ایران نیستند ... مسلماً ما نه آنان را انکار نمی کنیم و مانع تلاش و مبارزاتشان هم نخواهیم شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۴ تير ۱٣٨۷ -
۴ ژوئيه ۲۰۰٨
شرکت دو نفر از هموطنان در میزگرد تلویزیون فارسی زبان امریکا با عنوان اعضای جبهه ملی ایران و طرح ادعاهای غلط و دروغ در آن رسانه، در درون و برون میهن جنجالی برانگیخته و آتشی برافروخته که دودش همچنان فضای سیاسی را تیره کرده است. متاسفانه گویا تکذیب نامه ی کل سران جبهه ملی در تهران، به جای قبول واقعیت که سخن مدعی دروغ است، اعتراض هواداران دروغگو را سبب شده است.
در همین رابطه، دوستم آقای سخاوت علیزاده که خیلی مورد احترام و ارادت من است، در سایتی به نام خبرگزاری جبهه، مقاله ای دارد و به واکنشها درمورد سمینار جبهه ملی در«مریلند» غیرمنصفانه اشاره ها کرده است.
من تصمیم داشتم پس از مقاله ای که درتاریخ ۱۶ ژوان در این مورد نوشتم، دیگر دراطراف سمینار و جبهه ملی سخنی نگویم. به یقین اگر این دوست بزرگوار در نوشتارش نامی از من نمی برد و برمن خرده نمی گرفت، من در این مورد همچنان قلم را غلاف میکردم. اما برحسب وظیفه، نمی توان واقعیات را نگفته رها کرد و گره ها را همچنان ناگشوده باقی گذاشت.
آقای علیزاده، از یک سو می نویسد: «این میراث ملی مبارزات آزادیخواهانه، اینک حکایت یک مویز و چهل قلندر شده است. هرکسی گوشه ای از این لحاف چهل تکه را گرفته و به سوی خود میکشد تا شاید از این نمد کلاهی برای آینده خود دست و پا کند...» که قطعاً اشاره به خارج میهن است. از سوی دیگر می فرماید: «این درحالی بود و هست که جبهه ملی ایران در امریکا، منسجمترین، پرنیروترین و فعالترین تشکل جبهه ملی در خارج کشور است؛ اما هیچکدام از این مزایا را امتیازی برای به کرسی نشاندن خواستهای درون سازمانی خود نمیدانیم. با این وجود معتقدیم نیروهای ملی ممکن است کج سلیقگی و سلیقه های متفاوت داشته باشند اما در هدفهای ملی و مردمی یکسان هستند...»
نخست به جمله آخر این عبارت بپردازم و بگویم به یاد داشته باشید که «کج سلیقگی» مذموم است ولی سلیقه های متفاوت مقبول. همچنین این پسوند «ترین» (علامت صفت عالی) را نمیدانم تا چه اندازه می توان از ایشان پذیرفت. زیرا هنوز سازمان مجاهدین خلق جدا از سیاست و کارکردش، لایق این ترین است؛ و معلومم نیست ما در چه ردیفی تقسیم بندی خواهیم شد.
آنچه آقای علیزاده درمورد تکه پاره بودن جبهه ملی ایران دربرون مرز نوشته است، چنان روشن است که انکارش داستان شب پره و نور آفتاب را به یاد خواهد آورد. آیا تصور این است که ما شیفتگان مقام و جویندگان نام که بد حادثه به بیرون وطن پرتابمان کرده است، اگر دربند شماتت اعدا و طعنت رقبا نبودیم، هریک جبهه ملی تک نفره خویش را بنا می نهادیم و منتظر الکرسی، کوس لمن الملکی میزدیم؟ پس وای برما و اسف برما اگر مبارزاتمان را برای کلاهی از نمدی آغازیده باشیم.
این مفهوم که هیچ حزبی به وجود نمی آید و هیچ تشکل سیاسی ایجاد نمیشود مگر به نیت رسیدن به حکومت و قدرت، مورد قبول خاص و عام است و مرا از پذیرش آن چاره ای نیست. اما به شهادت تاریخ، موجودیت جبهه ملی ایران، پیش از پرداختن به جاه و منصب و اندیشه ی اخذ قدرت، بر اصل نجات ایران از مهلکه و ورطه ی استعمار و استبداد قرارداشت. جبهه ملی نخست مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی را آغازید و به گوشه ای از نتیجه ی نسبتاً مطلوب رسید و آنگاه به زمامداری رو آورد.
امید است من در اشتباه باشم و مبارزان ملی، جاه و مقام را بر نجات میهن و استقرار آزادی و دموکراسی ترجیح ندهند؛ وگرنه«نه برمرده، برزنده باید گریست». اگر هممسلکان در دیار غربت به نیت قربت و تملک مناصب در تلاشند، کارشان ضمن ایجاد اشمئزاز، مصداق آب درهاون کوبیدن است. زیرا کسانی که در ایران رنج زندان می برند و درد حرمان میشکند و اثر ضربت و سوزش تسمه بر پشت و سینه دارند، بسیار شایسته تر از ما تئوری بافها هستند. ما کارمان پیگیری و ادامه ی مبارزات مردم ایران است؛ البته با دستی بازتر و هوائی آزادتر. اگر دربرابر مبارزان درون میهن، شرمی از فرار و ترک میهن نداریم، دستکم منتی نیز بردوششان ننهیم. ما به عنوان اعضای جبهه ملی ایران، وظیفه مان همانند مبارزان درون میهن، ادامه ی مبارزه است برای نجات میهن از استبداد و پیدایش افق آزادی.
در این میان چون اساسنامه ی جبهه ملی ایران بربنیاد پایان سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری بنا شده است، کسانی که گوشه ی چشمی به هر بهانه و نیت به پادشاهی و دودمان پهلوی دارند، اگر قبای اطلس ملیگرائی هم بپوشند، جزو جبهه ملی ایران نیستند ... مسلماً ما نه آنان را انکار می کنیم و نه مانع تلاش و مبارزاتشان خواهیم شد. اما چون در نهایت امر هدف جدا است، لاجرم راهمان نیز جدا خواهد بود. ما در پی آزمون آزموده ها نیستیم و وقت و نیروی خود را در راه برگشت به اعماق تاریخ تلف نمی کنیم.
زمان گذشته و دیگر بسیار دیرهنگام است که سخن از برگشت بساط سلطنت بر بسیط مملکت رود. در برهه ای که ملت «نپال» با رأی پارلمانش خود را از دست سلطنت رها میکند، سخن از رفراندم برای برگشت پادشاهی در ایران، یا نشان پرتگوئی ی گوینده است، و یا نادان پنداشتن مخاطبان.
بی شک هر کس که به آرمانهای جبهه ملی ایران معتقد باشد و اساسنامه ی جبهه را بپذیرد، اگر مدعی عضویت جبهه ملی باشد، بی هیچ گونه نام نویسی سخنش پذیراست. از آن جمله آقای دکتر بهرام بهرامیان. البته بدون هرگونه لاف درغربت و ادعای گزاف.
آقای بهرام بهرامیان که در مصاحبه با تلویزیون امریکا همراهی و ائتلاف با هواداران خاندان پهلوی را روا می داند، باید بداند که خلاف اساسنامه ی جبهه ملی ایران سخن گفته است و در تضاد با تفکر جبهه ای می اندیشد؛ در نتیجه ادعایش درمورد عضویت و وابستگی به جبهه ملی شخصی است و واقعیت ندارد. جبهه ملی در ایران آقای بهرامیان را نمی شناسد که چنانکه اشاره شد، این عدم شناخت مانعی برای پذیرش ادعای جبهه ای بودن نیست. ولی تأکیدش بر بازگشت رژیم پادشاهی و ادعای دروغش در باره ی رابط بودن بین جبهه و دربار پهلوی که به شدت مورد تکذیب قرارگرفت، عضویت و تمایلش را نیز منتفی میکند.
به قرار اطلاع آقای بهرامیان کتابی تألیف و چاپ کرده است و در آن کتاب همان دروغ را که در مصاحبه با صدا و سیمای امریکا بیان فرمود و خود را در سی سال پیش و قبل از انقلاب به مدت هشت سال رابط بین دربار و جبهه ی ملی معرفی کرد، برصفحات کتاب رقم زده است. دروغی به پهنای ... دروغی از همان قماش دروغهائی که مرحوم گوبلز توصیف میکرد... هیچ یک از معمرین جبهه ملی ایران نه تنها ادعای آقای بهرام بهرامیان را قبول ندارد، بل همه به شدت آن را تکذیب می کنند.
مشکلی برای آشکارشدن دروغ وجود ندارد، تنها باید به سن و سال آقای بهرام بهرامیان مراجعه کنیم که مدعی اند تا وقوع انقلاب که حدود سی سال پیش روی داده است، مدت هشت سال رابط بین دربار و جبهه ملی ایران بوده اند. اکنون پرسش این است، سن و سال آقای بهرامیان مطابق سیما و فیزیک بدنشان چیزی بین ۵۰ و ۵۵ سال را نشان میدهد؛ اگر ۵۵ سال را هم قبول کنیم، این حضرت ٣٨ سال پیش، در سن ۱۷ سالگی نمایندگی اعلیحضرت محمد رضا شاه را برای رابطه با سران جبهه ملی ایران پذیرفته و شروع کرده است... کدام عقل سالم و سلیم می پذیرد که شاه سابق ایران، چنین نوجوانی را برای رساندن پیام به بزرگمردانی مانند الهیار صالح و دکتر صدیقی و دکتر آذر و دکتر سنجابی و... برگزیده باشد؟ و کدام عقل سلیمتر می پذیرد که آن بزرگان چنین نوجوانی را به عنوان رابط پادشاه، توهینی به خود فرض نکرده و هشت سال حضرتشان را به حضور پذیرفته باشند!؟ چنین است که دروغگو می پندارد، دروغ هرچه بزرگتر، احتمال باورش بیشتر...
من از دوستم آقای سخاوت علیزاده درشگفتم که چگونه این حساب سرانگشتی را نکرده و محتوای کتاب را دلیلی بر اثبات مدعای تلویزیونی میداند. مگر هرکس که کتاب نوشت راستگوست؟ مگر هرچه برصحیفه آید از دروغ مبراست؟ متاسفانه ما مردم خاورمیانه عموما و هموطنان خصوصاً تصورمان این است که مطالب مکتوب نمی تواند دروغ باشد؛ و لابد اگر دروغی بر کاغذ آمد به راست بدل خواهد شد. مگر نیمی از مطالب کتاب «پاسخ به تاریخ» محمد رضاشاه عاری از حقیقت نیست؟
این را هم بگویم، هرلحظه که می گذرد و هرچه قلمفرسائی های دوست و اغیار بیشتر میشود، بیشتر در می یابم که کناره گیری ام از تشکلی به نام جبهه ملی امریکا کاری درست بوده است. امروز متوجه شده ام کار هیچ یک از گروه هائی که زیر نام جبهه ملی در خارج از میهن علم برافراشته اند و تشکیلات با مرامنامه و اساسنامه درست کرده اند، به آنگونه که تاکنون بوده و دوام داشته است، اصولی نبوده و نیست. ما اگر مومن به آرمانهای نهضت ملی ایرانیم، تنها و تنها می توانیم وابسته به جبهه ملی ایران باشیم و خود را جبهه ای بدانیم؛ آنهم با ایمان به تمام اساسنامه و مرامنامه ی جبهه ملی ایران در مرکز و قبول کل آن مجموعه. پس اگر شعبه ای درست می کنیم و رایتی برمی افرازیم: ۱- باید مومن به کل مصوبات مرکز باشیم. ۲- مورد تأیید مرکز قرار گیریم؛ هرچند ممکن است به سبب رعایت ایمنی این تأیید مخفی باشد. ٣- شاخه ای باشیم از کل و نه تشکلی مستقل با اساسنامه و مرامنامه ی علیحده.
بنابراین، نه ما به نام جبهه ملی امریکا، نه سازمانهای جبهه ملی ایران در امریکا و اروپا، و نه آن تشکلهای گونه گونی که در اروپا با اعداد ۴ و ۵ نفره به وجود آمده اند، هیچ یک، نه جبهه ملی جداگانه است و نه شعبه ای از درون. زیرا جبهه ملی ایران بارها هرنوع ارتباط خودرا با ما تکذیب کرده و هیچ یک از این تشکل ها را تأیید نکرده است. بدین جهات، ما اعضای جبهه ملی ایران در برون مرز ضمن حفظ عضویت وگرایش به اجماع، حق نداریم برای تجمعاتمان اساسنامه و مرامنامه بنویسیم و منتشر کنیم. اگر تاکنون چنین کاری صورت گرفته، بی تردید خلاف اصول بوده است. درضمن، تا زمانی که به جبهه ملی ایران در خارج کشور شکل و شمایل حزبی مستقل میدهیم، نه اتحادی ممکن است؛ نه تحولی ایجاد خواهد شد.
اعضای جبهه ملی در خارج می توانند از این تفرق دست بکشند و با تعامل و مدارا، مجموعه ای بسازند تحت نفوذ همان مرامنامه و اساسنامه ی مرکز؛ و تنها برای پیشرفت کار و تمشیت امور خود، مقررات و یا آئین نامه ای داخلی وضع و تدوین کنند؛ همین و همین.
این نکته نیز بدیهی است که هر کس و هر جمعیت مختاراست و این حق را دارد که به ایجاد حزب و گروه اقدام کند؛ برایش مرامنامه و اساسنامه هم بنویسد؛ و اگر خواسته اش با مرامنامه جبهه ملی موافق بود، با حفظ استقلال و تمایل، وابستگی اش را به جبهه ملی اعلام کند. اما ایجاد تشکلی به نام جبهه ملی در خارج کشور با اساسنامه و مرامنامه ی مستقل و جدا، مسلماً نقض عرض است.
باوجود این، هر یک از ما تک- تک اگر به اصول و اساسنامه و مرامنامه ی جبهه ملی ایران معتقدیم عضوی از جبهه ملی ایران محسوب می شویم.
شوربختانه مدتهاست درون ایران نیز وجود شخصیت و شخصیتهائی - گاه تکرو و جویای نام - که اصرار دارند تمام اعلامیه ها را ممهور به نام خویش منتشر کنند و طبعاً مطرح باشند، مسئله ساز شده است؛ و آتش دسته بندیهای این دیار را تیزتر و شعله افکن تر می کند. گرچه مشکل چنان غامض نیست که از آن نتوان چشم پوشید، اما به هرجهت، تعمیر و ترمیمش لازم است.
نکته ی قابل تأمل و ملموس در رهبری و هیئت اجرائی ی جبهه ملی در ایران، صدور پیامهای گونه گونی است که برای هر متقاضی اعم از شناسا و ناشناس صادر شده و در کنفرانسها، سمینارها و کنگره ها خوانده میشود. غمبارتر ازاین، درخواست نامگذاری کنفرانس و سمینارها به نام سران مشهور و پوپولار جبهه ملی ایران، و تمسک به نام و منزلت آن بزرگان برای بازار گرمی و فروش متاع جلسه است.
در فشار و امپاس گذاشتن شخصیتهای معمر رأس جبهه در ایران جهت ارسال پیامهای متعدد برای اجتماعات نمایشیمان، نه دردی ازملت ایران را دوا کرده و نه ذره ای به مقام و مکان ما در خارج افزوده است. پیامهائی که اغلب با خواهش و استغاثه و با دادن آدرسهای غلط به پیام دهندگان اخذ شده است، هم نشان عدم اطلاع شخصیتهای پیام دهنده از وضع ماست؛ و هم اثبات تشبُّث به حریم بزرگان برای تثبیت موضع خویش. باوجود تخالف و تضادی که بین دستجات- زیر نام جبهه ملی-وجود دارد، بزرگترین زیان این پیامها این بوده است که هر دسته با دریافت پیام، حقانیت خود را به رخ دیگر گروه ها کشیده است. این در حالی است که چند ماه بعد، گروه رقیب نیز چنین پیامی را از زعما گرفته و بازی تکرار شده است.
قدر مسلم این است که اگر به همین عضو جبهه ملی بودن بسنده کنیم و از خیر ایجاد این تشکلهای بی نظم و متعدد درگذریم، نه کارمان زیانی به مبارزات میزند، و نه جای کسی را تنگ می کنیم، و نه آشفته بازار کنونی ادامه خواهد داشت. مهم هدف است که یکی است؛ و آزادی و مردمسالاری با هرزبان که واگو شود و از هردهان که بشنوی نامکرر است. تمام کسانی که با باور محکم، خود را جبهه ای میدانند و معرفی میکنند و خواهان مردمسالاری و عدم وابستگی برای ایران هستند، سرانجام اندیشه و کارشان یکی است. به شرط آنکه بیراهه نروند و جبهه را به پرتگاه ائتلافهای جمع اضداد نکشانند.
کوتاه سخن اینکه همگان میدانند که سخن جمع گیراتر و بُراتر از فرد است؛ و کار جمعی تأثیری دیگر دارد؛ و پیروزی در تجمع است نه درتفرق. اما باتوجه به اختلاف سلیقه و دیدگاه، ایجاد هیچ تجمعی بدون مدارا و سعه ی صدر، مقدور نیست. پس! ما می توانیم -و باید- بگوئیم: همه با همیم، اختلاف عمیق باهم نداریم، هدفمان یکی است، می توانیم مجموعه باشیم بدون اینکه نیاز به حزب سازی و گروهبندی باشد.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ٣- ۷ - ۲۰۰٨
|