یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

الهگان بیافرایی


هنگامه مظلومی


• هر ساله روز زن، تلویزیون، بیلبوردها، همایش ها و ... پی در پی تصویری از موجودی به دست می‌دهند که من نمی‌شناسم‌اش. آنها اسمش را زن گذاشته‌اند اما من اگر بخواهم نام‌گذاری کنم اسمش را می‌گذارم بانوی برتر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ تير ۱٣٨۷ -  ۵ ژوئيه ۲۰۰٨


1- الهه ها انسان نیستند
هر ساله روز زن، تلویزیون، بیلبوردها، همایش ها و ... پی در پی تصویری از موجودی به دست می‌دهند که من نمی‌شناسم‌اش. آنها اسمش را زن گذاشته‌اند اما من اگر بخواهم نام‌گذاری کنم اسمش را می‌گذارم بانوی برتر. برای هر آنچه سر و کارش با افکار عمومی است، همه‌ی روزها به ویژه روز زن، روز مناسبی است در تصویر سیرت و صورت این بانوی برتر، به عنوان الگوی شکست ناپذیر و ستبر هر زن ایرانی. بانوی برتری که سال‌هاست از گوشه و کنار دامانش مردان به معراج می‌روند و تو گویی این بانو شاید بت واره‌ای است عظیم، در گوشه‌ای بیرون از این دنیای "فانی" نشسته، در کار تدبیر سرنوشت مردهایی که به جنگ دنیا می‌روند.
آری، زن‌ها دیر زمانی است که بت شده‌اند و هر سال که روز زن می‌گذرد زرگران می‌آیند و دوباره رویش را آب طلا می‌گیرند. بت‌هایی که چون بت شدند دیگر حتی قادر به نجات و شفای خود نیز نیستند، بتی که کمینه نمی‌تواند بندگانش را دستور دهد که دیگر مرا نپرستید، الهه‌ای که شاید گهگاه آرزو می‌کند چونان پرومته، رنج ابدی به جان بخرد اما انسان باشد، انسانی که لااقل قادر است رنج کیف‌آور خطا کردن، خودخواه بودن، آشوبیدن و هزار عملی که مختص بی چون و چرای انسان است را در آغوش بکشد. و یک کلام دنیوی باشد و نه این‌چنین الهی که نه تنها در دین بلکه در ادب و هنر نیز در الهه‌گی و پاکدامنیِ غیر انسان گونه‌اش محصور شود و اگر غیر از این باشد، این بار همان پرومته است که باید بار سرزنش انسان شدنش را بر دوش کشد و همان "فاحشه".
صبوری، آرامش، مهر و محبت، بی نیازی از مرد - همگی در بالاترین درجه‌ی خود - و هزاران وصف دیگر، تصویری از موجودی غریب به دست می‌دهد که نباید شگفت زده شویم اگر 99 اسم خداوندی نیز بر آن صدق کند! اما آنچه واضح است اینست که تعاریف و تصاویر مذکورِ مقبول و رایج از زنان در رسانه و بین مردم - که البته به منزله‌ی تمجید گشاده‌دستانه‌ی مردان از زنان نیز تلقی می‌گردد و لاجرم مستوجب قدردانی - چونان از تعریف انسان (این بار نیز در نگاه دینی خود رسانه‌ها) به عنوان بنده‌ی ضعیف، خطاکار و وابسته، متفاوت است که به صراحت همگان به ناچار به این نتیجه جبری باور می‌آورند که این موجود غریب‌الخلقه (یعنی زن الهه گون) اصلا انسان نیست و اینجاست که ربط وضعیت ما و محرومیت زن از حقوق آشکارا انسانی‌اش با این نتیجه‌گیری و آنچه به عنوان زن در تلویزیون و رادیو و... تعریف و تبلیغ می‌شود آشکار می‌گردد و بار دیگر اینکه آنچه پی است همین دیدگاه‌هاست و آنچه روی آن بنا شده، حقوق انسانی نابرابر و تبعیض آمیز (و این تلنگری نیز است برای لیبرال فمینیست‌ها).

2- ما الهه‌گان را دوست داریم؟
اگر به دوران غارنشینی خود باز گردیم، خدایان و الهه‌گان خود را به یاد می‌آوریم که چه قربانی‌ها به پایشان نریختیم اما شاید انگیزه‌ی این قربانی کردن‌ها و آن ثنا گفتن‌ها به ویژه با شیوه‌های نمایشی خاص خودش چندان هم ساده‌لوحانه نبود.
اوایل در پی شکار بودیم و آنچه می‌دانستیم این بود که اگر خود را به شکلی به هیئت حیوان گریزان که شاید یک گوزن بود یا گاو وحشی درآوریم، روح آن را تسخیر کرده‌ایم و آنگاه که روح تسخیر شد، حیوان نیز در شکار از آنِ ما خواهد بود. این یک واقعیت بود در پیدایش نمایش اما چه شد که بعدها نقش خدایان را نیز مجنون‌وار برای قرن‌ها بازی کردیم؟ آیا نمی‌توان گمان کرد که با ترس و لرز در پی تسخیر و رام نمودن خدایان سرکش خود بودیم؟ من اینگونه گمان می‌کنم و هر چه که باشد، اکنون نیز تصویر زنان در هیئت الهه‌گان دور از دسترسِ تکیه زده بر بلندای کوه المپ، همان احساسات را دیگر بار بیدار می‌کند که خود نقطه‌ی شروعی است برای تسخیر، در بند کشیدن و تضعیف زنانی که به واقع حق داشتند که انسان باشند و لذت انسان خطاکارِ یاغی بودن را تجربه کنند.

3- آنها می خواهند الهه بمانند
پیوند متقابل افکار عمومی و رسانه، خواست نیمه درونی افراد را نیز به ارمغان می‌آورد و آن همان پذیرش و اصرار خیل عظیمی از خود زنان است بر همین الهه‌گونگی. خواه در شکل زنان بیمارگونه نجیب که دائم در پی تائید نجابتشان در آینه‌ی مردانند و خواه مصداق دیگری که امروزه خود می‌شناسیم: دختران شیک پوش پاساژها، مانکن‌های خیابانی.
در بین اقلام آرایشی گوناگون که همه درکارند تا ظاهر کاملا کاذبی از یک صورت انسانی به دست دهند، کرم‌پودر چیز عجیبی است. کرم‌پودری با پوشش‌دهی بالا که هر گونه جوش و آثارش را از روی صورت محو می‌کند؛ (لااقل آن زمان که باید یک مرد بر صورتتان مهر زیبا را بزند). جوشی که به راستی ظهورش بر روی پوست خود نشانه‌ای است از زنده بودن ما و جوشی که شاید نقطه‌ای باشد به مثابه لکه‌ای ناجور که کل زیبایی را به رخ بکشد و معنا کند. اما بت‌ها مجسمه‌اند و مجسمه‌ها جوش نمی‌زنند.
آری، باید بگویم ابژه‌های دوست داشتنی و هوس‌انگیز سوژه‌های همیشه سوژه‌ی تاریخ (یعنی زنان در برابر مردان) گویی تنها زمانی شایسته‌ی پرستیدن و دوست داشتنند که به راستی در مقام یک سوژه، مرده باشند و خدایگان مرده همواره دوست داشتنی‌ترند.1

1) پ.ن: در گذشته سیطره خدایگان بر همه‌ی عرصه‌های زندگی انسانی سایه افکنده بود و رابطه‌ی انسان با خدایان قاهر و قدرتمند رابطه‌ای مبتنی بر ترس و آمیخته با نفرت بود. اما با محدود شدن ابعاد خداوند (سکولاریزه شدن جوامع) و کنار رفتن سایه‌ی گسترده‌ی آن از زندگی عمومی، مرگ خدای پیشین در رسید و خدایی متولد شد کم‌توان‌تر اما دوست داشتنی‌تر که شاهد این ماجرا جریان‌های فزاینده‌ی معنویت‌گراست.

منبع: gozaraan.persianblog.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست