ابتذالِ امر متعالی
آسیب شناسی گونه ای عرفان گرائی عوام پسندِِِِِِِِ مبتذل
مصطفی نصیری
•
اساسِ عرفان گرائیِ مبتذلِ جدید کسب قدرت است. قدرت بی حد و مرز . از یک طرف به دست آوردن قدرت اهورائی و از طرف دیگر دیگران را مقهور اراده خویش گردانیدن. خواستِِ قدرت فساد آور است . فساد دراخلاق و معرفت. از طرف دیگر ناتوانی درکسب قدرت یاس ، تنهائی و افسردگی را بدنبال خود می آورد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۰ تير ۱٣٨۷ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۰٨
در این مقاله بیشتر سعی ام برآن است تا به واکاوی جریانی بپردازم که در حال حاضر مانند قارچی سمی در جامعه ما در حال رشد است و روز به روز از مراکز و افرادی که داعیه دار آن هستند، افزوده می شود. بدیهی است تلاش کسانی که به گسترش معنویت و بازآفرینی ارزشهای مثبتِ مکاتب و سنت های عرفانی می پردازند در جای خود قابل تقدیر است . ازطرف دیگر سطح زیستی و معرفتی این افراد چنان با شیوه زیست و سلوکِ عرفان گرایانِ مبتذل در تعارض قرار دارد که هر گونه تلاش برای یافتن ویژگیها و علائم مشترک قریب به یقین راه به بیراهه خواهد برد. تلاش من در این مقال تنها معطوف به آسیب شناسیِ گونه ای زیستِ فردی و جمعی و چرائی – چگونگی آن چیزی است که در میان مدعیانِ عرفان گرائیِ مبتذل و عامه پسند نمود می یابد.
در این مقاله ابتدا از منظری دینی تقسیم بندی کلی ای در باب نوع مواجهه ی فرد دیندار با متون مقدس نموده ، سپس اشاره ای کوتاه به پیشینه تاریخیِ عرفان گرائی در میان ادیان مختلف کرده و در نهایت به عواملی می پردازم که در دوران جدید به گسترش و ظهور و بروز این ابتذال و عوام گرائی یاری رساندند.
گونه های متفاوت مواجهه با متون مقدس
با نگاهی به ادیان مختلف و متون مقدسی که منبع الهام متفکران ، عرفا ، فیلسوفان بوده ، پی می بریم که ما چه در دوران ابتدائی و چه در دوران تکامل ادیان با سه سطح متفاوتِ مواجهه با متونِ مقدس و کانونی ، در میان پیروان هر دینی روبرو هستیم. این سه سطح عبارتند از:
الف – تجربه دینی و مواجهه با امر قدسی
ب – ایده ها ، عقاید و باورها
ج _ مناسک ، اعمال و شعائر(1 )
بدیهی است که شباهتها و تفاوت ها و بده بستانهایی در بین سطوح نامبرده وجود دارد که در اینجا تنها به صورت کلی بدان اشارت می نماییم.
الف - تجربه دینی و مواجهه با امر قدسی
تجربه دینی به تجربه ای گفته می شود که شخص پارسا و دیندار در مواجهه با مرکز الوهیت و قدسی ( خدا در ادیان ابراهیمی، نیروانا در بودیسم ، برهمن در هندوئیسم ، اهورامزدا در میان زرتشتیان ) کسب می کند. این تجارب که در بیشتر ادیان به صورت عینی وتا حدودی رمز گونه در متون مقدس ثبت و ضبط می شده است ، باعث ابهامات و پیچیدگی های فراوانی در پیرامون متونِ مقدس و به تبع آن چگونگی فهم و تبیین آن در میان پیروان می گردید. منشاء این پیچیدگی ها نوع تجاربی قلمداد می شد که شخص مومن و پارسا در مواجهه با امر قدسی کسب می کرد . بدین معنی که این تجارب در ورایِ عقل تجربی و در وادی ای سراسر اسرارآمیز رخ می داد و با شیوه های علمی و عقلانی قابل شرح و تبیین نبود.
ب – ایده ها ، عقاید و باورها
ابهامات و پیچیدگی هایی که در متون مقدس وجود داشت ، افرادی را وا می داشت تا به شرح و تبیین آن با شیوه های متفاوت عرفانی ، کلامی و فلسفی همت گمارند. به تبع آن مجموعه ای از ایده ها ، باورها و عقاید پیرامون این متون مقدس بنیادین ایجاد شد . سراسر تاریخ ادیان پر است از نحوه برخورد این عقاید و باورها در فرهنگ های مختلف که سبب بوجود آمدن فرقه ها، مکاتب و مذاهب گوناگونی گردید. به عنوان مثال فرقه ها و مکاتب مختلفی چون اعتزالی، اشعری ، حنفی ، اسماعیلی ، جعفری و حنبلی درجهان اسلام ، نمودهای متفاوتی از برخورد بین عقاید ، باورها و چگونگیِ مواجهه با قرآن ، به عنوان متنِ مقدس بود.
ج – مناسک ، اعمال و شعائر
از آنجائی که این عقاید و باورهای کلامی ، فلسفی و عرفانی در جوامع دینی مختلف در معرض برخورد با افراد و محیط خانوادگی و اجتماعیِ گوناگون قرار می گرفت ، به مرور زمان باعث بوجود آمدن مناسک ، آداب و رسوم و شعائر متنوعی گردید. به بیان دیگر این عقاید و باورها به صورت عملی و عینی در سطح اجتماعی به صورت مناسک و شعائر نمود می یافت. مانند خواندن نماز در ساعتهای معینی از روز و روزه گرفتن در میان مسلمانان.
تبیین سه گونه ی مواجهه با متن و امرِ قدسی
این سه سطح را اگر از منظر عرفان اسلامی بنگریم با کمی تفاوت با واژه های شریعت ، طریقت و حقیقت در متون عرفانی مشخص شده اند. برای فهم و درک بهتر تعریفی که عزیز نسفی ، عارف نامیِ مسلمانِ ایران ، برای این سه واژه در کتاب انسان کامل آورده است را نقل می کنیم :
" بدان که شریعت گفت انبیاست و طریقت کرد انبیاست و حقیقت دید انبیاست. ای درویش به هرکه قبول می کند آنچه پیغمبر وی گفته است ، از اهل شریعت است ، و هر که می کند آنچه پیغمبر وی کرده است ، از اهل طریقت است ، و هر که می بیند آنچه پیغمبر وی دیده است ، از اهل حقیقت است و هر که هر سه دارد ، هر سه دارد و هر که هر دو دارد ، هر دو دارد و هر که یکی دارد ، یکی دارد و هر که هیچ ندارد ، هیچ ندارد." (2 )
شاید بتوان گفت که شریعت همان مناسک و شعایر ، طریقت همان ایده ها و باورها و حقیقت همان مواجهه ی با امر قدسی و تجربه ی دینی است .آنچه در ادیان وحیانی و غیر وحیانی به عنوان پایه و اساس آن محسوب می شود ، سطح شعائر و مناسک ، نظام باورها و اعتقادات نیست ، بلکه تجربه ای است که فرد دیندار در مواجهه ی با امر قدسی کسب می کند .
در میان فرقه ها و مکاتب گوناگون مسلمان تنها عرفا و صوفیان بودند ، که سعی داشتند خویشتن را به سطح تجربه دینی نزدیک کنند. تجربه مستقیم و بدون واسطه خداوند ویژگی بارز و صفت ممیزه ی عرفا از دیگر گروههاست . و ازآنجا که آنها نقش واسطه ها ( متولیان دینی ) را در رویاروئی با خداوند اندک شکمردند و تمام سعی شان برآن بود تا نوع مواجهه ی پیامبر با خداوند را تجربه کنند ، بالطبع تجربه هر کدام از این افراد با توجه به پیش فهم ها ، شرایطِ زمانی – مکانی و زیست بومی که در آن قرار داشت، متفاوت جلوه می کرد. این اختلافات بیشتر ناشی از آن بود که آنان پیامِ پیامبر ( قرآن ) را به صورت نماد و اشاراتی تعبیر می کردند که آنان را به تجربه کردنِ مستقیمِ الله فرا می خواند و مخالفان آنها پیامبر را چونان واسطه ای در نظر می گرفتندکه فرد ابتدا باید با آن مواجه شده و پس از عبور از این فیلتر با خداوند رویاروی گردد. متولیان رسمی و شریعت اندیشِ مسلمان ،گروه اخیر را تشکیل می دادند.
در میان عرفا روایت یکه ای وجود نداشت تا فرد دیندار با رجوع بدان ، به تجربه خداوند نزدیک شود ، بلکه مجموعه ای از روایتها دست به دست هم می دادند تا فرد پارسا به این تجربه دست یابد. مشاهده نشده است که در میان صوفیان و عرفای مسلمان کسی تنها روایت ابن عربی ، مولوی یا حلاج را بنیادگرایانه ، اصل فرض کرده و دیگر برداشتها را به کناری نهد ، بلکه از هر کدام از آنها مدد می جست تا بتواند به سطحِ تجربه ی خداوند نزدیک شود. اما وضع در میان مکاتب و فرقه های دیگر فرق می کرد. شیعیان تنها به روایت امامان دوازده گانه توجه می کردند و دیگر برداشتها را منحرف ، ناهمگون و غیر اسلامی می شمردند و تسنن و دیگر گروهها نیز. بدینسان فرقه ها ، دسته ها ، مکاتب و مذاهب گوناگونی پدید آمدند که هر کدام از آنها ادعای داشتن روایت ناب و خالص را داشتند. در چنین اوضاع و احوالی تجربه ی دینی در نظامی از اعتقادات و باورها ، اعمال و مناسک مدفون می گشت و دسته ها و افرادی یکه تاز میدان می شدند که نه تنها هیچ اهتمامی برای نزدیک شدن به مواجهه ی با امر قدسی نداشتند ، بلکه هر نوع تلاشی را در راستای احیای آن مسدود و ممنوع کرده و به استحکام و سیطره عقاید ، اعمال و ایده های شان می پرداختند. و بدینسان شعائر و مناسک و اعمال عبادی را به سیستم و نظام کنترلِ کردار و افکار دینداران ساماندهی می کردند.
بسیاری از شیوه هایی که برای شرح و تبیین آموزه های دینی در میان فیلسوفان ، متکلمین و عرفا وجود دارد تا حدودی به هم شبیه است ، اما این بدین معنا نیست که عارف برای شرح و تبیین تجربه ی دینی از همان روشی استفاده می کند که یک فیلسوف و متکلم. عارف با استفاده از پیش فهم ها و شیوه های بیان فلسفی و کلامی ، علم به خدا را برای خود اثبات می کند ، اما فیلسوف و متکلم سعی میکند برای مجاب کردن و ابطال عقاید مخالفانش از این پیش فهم ها و روشها استفاده کند. ابن عربی همین معنا را در مورد درستی عقاید از جهتِ علمِ کلام بیان کرده است که ما در در اینجا سخن او را به صورت خلاصه و نقل به مضمون می آوریم :
" دانشمندان این علم ( کلام ) آنچه را که در این باره تالیف و تصنیف کردند از آن جهت نبود که برای خودشان علم به خدا را اثبات کنند بلکه تصنیف و تالیف ایشان از جهت رد کردن و خاموش ساختن مجادله گرانی بود که خدا و پیامبر را منکر بودند و قرآن را کافر بودند و آن را دروغ می شمردند و با آن ستیز می کردند. پس علمای علم کلام درخواست اقامه دلیل بر آنان کردند تا عقاید عوام را بر آنان آشفته و پریشان نسازد ( و یا : عقاید ایشان عوام را آشفته نسازد)". (3 )
پیشینه تاریخی عرفان گرائی
در طی هزاران سالی که از به وجود آمدن و گسترش ادیان می گذرد ،گرایشهای فکری و عقیدتی فراوانی در میان ادیان وحیانی و غیر وحیانی(4 ) بروز کرده است. در تمام این ادیان برای شرح و تفسیر متون مقدس ، افرادی وجود داشتند که وظیفه آنها آشنا کردن پیروان با روشهای مواجهه با متن مقدس و به تبع آن رویاروئی با امر قدسی بود. افراد ذکر شده در اثر نزدیک شدن به نظام های حکومتی ، کسب قدرت ، ایدئولوژی شدن دین و غیره ، به مرور زمان خود به مانعی در برابر تجارب دینی مردم بدل می شدند. بدین معنی که تبدیل به واسطه ای می شدند، بین مردم و امر قدسی . به تبع آن ، چنان قوانین دست و پاگیری برای دینداران وضع می کردند که در بیشتر مواقع ، این قوانین باعث بی توجهی به متون مقدس و آن تجربه ی دینی ناب می شد. به عبارت دیگر این قوانین و شیوه های اجرا و کاربرد آن بود که اهمیت پیدا می کرد ، نه توجه به چگونگی مواجهه با مرکز الوهیت. به عنوان مثال غلو کنندگان و رافضیان که سردمداران تفکرِ ولایت محور در میان شیعیان بودند ، عقیده داشتند که امامان دوازده گانه واسطه فیضِ هستی بین خدا و دینداران هستند. یعنی شخص دیندار تنها با عبور از فیلتر آنان ( بعدها فقها ) می تواند با متن مقدس و به تبع آن با خدا ارتباط برقرار کند. بعد از دوران حدودا دویست ساله ی فعالیت امامان شیعه ، فقها مجموعه ای عظیم از روایات ، احادیث و تفاسیر را جمع آوری کردند. این مجموعه به مثابه قوانین و احکام اسلامی در میان اجتماع شیعیان نقش قانون اساسی را ایفا می کرد. فقها با استفاده از این مجموعه ( که از گهواره تا گور برای هر مسلمان شیعه ای برنامه داشت ) توانستند به تخمیر و تحمیق توده ها پرداخته و هر گونه نوآوری و اختلاف عقیده ای را ، به حساب کفر، بدعت و نفاق گذاشته و محکوم کنند. در موارد متنابهی نیز با تحریک عوام و پشتیبانی سردمداران حکومتی زندگی را بر دگراندیشان تنگ کرده ، به قتل وکشتار آنها دست می زدند.
برای جلوگیری از وضعی که این افراد بانی و مسبب آن بودند گروهی از افراد پارسا و خیر خواه در حاشیه ی هر دینی اهمیت پیدا می کردند که خود را صاحبان آن تجارب دینی به مردم می شناساندند. این گروه از افراد در فرهنگ های مختلف به اسامی مختلفی مانند عارف ، شمن ، راهب، صوفی وغیره نامیده می شدند. در این میان تضاد شدیدی بین روش این افراد با آداب و رسوم و نظامِ عقایدِ سخت و غیر قابل انعطافِ روحانیون و متولیانِ آن دین ایجاد می شد. به عنوان مثال تضادِ بین عقاید فلسفی وعرفانیِ افرادی چون حلاج ، سهروردی و عین القضات ، با عقاید و باورهای فقها و متشرعان در دنیای اسلام ، به شهادت و مرگ و اعدامِ دسته ی اول انجامید.
هر چند که عرفا به سه سطح مطرح شده در ابتدای مقاله معتقد بوده و در شیوه زیست ِشان آن را مراعات می کردند ، اما آنچه که برای آنها اهمیت داشت ، همان ذات دین و نوع مواجهه با امر قدسی بود. شعائر و مناسک و نظامِ عقائد و باور، عَرَضی و فرعی دینداری محسوب می شد. این افراد آگاهی ها و شیوه های عملیِ سلوکشان را به صورت مخفیانه و بیشتر شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می کردند و آنچه به صورت مکتوب و متون عرفانی از خود به جای می گذاشتند ، بیشتر به صورت نظری بود. به ندرت اتفاق می افتاد که آن اسرار و رموزِ در شیوه ی سلوکشان را ، به راحتی در اختیار دیگران قرار دهند یا به صورت متون و نوشتار در جامعه منتشر کنند. اصراری که این افراد در پنهان کردن این فنون و شیوه های عملی سلوک از خود نشان می دادند ، بیشتر ناشی از نوع مواجهه ای بود که آنها با متن کانونی و امر قدسی داشتند. یعنی معتقد بودند تجاربی که آنها کسب می کنند ، غیر قابل توصیف بوده و گستردگی و هیبت آن ، چنان است که قلم از بیان آن قاصر است.
در این میان افرادی نیز وجود داشتند که آنها را جادوگر یا طرفدارن علوم غریبه می نامیدند ، اما بین شیوه زیست و سلوک این افراد با عرفان گرایان تفاوت عمیقی وجود داشت. هر چند شباهتهائی در بعضی از موارد بین این دو گروه دیده می شود ، اما این شباهتها ظاهری بوده و نباید باعث بد فهمی ما شود.
قطعه زیر از احسان طبری ناظر به تفاوت بنیادی جادو و علوم غریبه با عرفان است:
" جادو اعمال ، آداب ، مناسک و تشریفات و مقرراتی است که هدف آنها آن است که بر پایه ایمان به وجود یک جهان سری و نامشهودِ ماوراء طبیعی و نیرومند تر از طبیعت مشهود ، در واقعیت تاثیر کند و در جهان واقعی ، طبق میل جادوگر یا جادوگر پرست تغییرات مطلوب به وجود آورد. به کار بردن اوراد و اذکار ، ترسیم اشکال و تصاویر غریب ، به کاربردن ادویه مختلف و اشیاء گوناگون ، دست زدن به نیایش ها و رقص ها ، توسل به بانگ های مختلف انسان ها و یا افرادها ، استفاده از پدیده های طبیعی و غیره و غیره ، وسایل کار جادو و جادوگران است." (5 )
اما " عرفان عبارت است از باور به آن که انسان می تواند انفرادا از طریق تزکیه نفس ، ریاضت ، نیایش ، اوراد و اذکار ، خلسه و جذبه ، سیر و سلوک مراحل را طی کند و با خدا و نیروهای ماورا الطبیعی دیگر وارد ارتباط شود. بدین سان قلبش مهبط الهام و اشراقیات الهی قرار گیرد و به حقایق بی خدشه و قطعی دست یابد" . (6 )
با تعریفی دیگر ، عارف با آداب ، اعمال ، اخلاقیات ، مقامات و احوالاتی چون : نماز ، اِوراد ، دعا ، روزه ، صِدق ، حُسنِ خُلق ، قناعت ، تواضع ، عفو ، احسان ، وَرَع ، زهد ، صبر ، شُکر ، خوف ، محبت ، شوق ، غیرت ، فنا و بقا مشخص می شود که با شیوه هایی چون علم حروف و اعداد ، علم نشانه ، حساب جمل ، رَمَل ، سیمیا ، کیمیا ، ریمیا ، لیمیا ، هیمیا ، کف بینی ، تفال و طلسمات تفاوتی بنیادین دارد. به عبارتی تضاد عارف با جادوگر یا جادو پرست در تزکیه نفس برای اتصال با مبدا خیر و نیکی ، وکسب قدرت در برانگیختنِ نیروهای طبیعت و تاثیر گذاری برآن و همچنین تحتِ سیطره در آوردن اراده دیگران است.
عرفان گرائی مبتذل
عرفان گرائی مبتذل ، به شیوه ی زیست و سلوکِ عملیِ افرادی گفته می شود که از نظر معرفتی تکیه به متونِ مقدسِ بنیادین و تجاربِ نابِ عرفانی نداشته باشند و در صورت تکیه داشتن ، تجارب آنها در سطح بسیار نازلی باشد. همچنین افرادی از طبقه عوام بانی آن باشند که با تعریفِ عارف ، شمن ، راهب ، صوفی و غیره در فرهنگ ادیان فرق داشته باشند و در نهایت خود را صاحبانِ تجاربی معرفی کنند که در عین سطحی بودن از سطح معرفتی لازم از متون مقدس و سنت ها و مکاتبِ عرفانی برخوردار نباشند. به عبارت دیگر به بسطِ آگاهی ای کاذب و دروغین همت گمارند که در عین کاذب بودن به صورت واقع نما جلوه کند. بسیاری از افرادی که گرایشهایِ مبتذلِ عرفانی دارند ، دارای کردار ، اندیشه و شیوه ی زیستِ خاصی هستند که آنها را از افراد دیگر متمایز می کند، به گونه ای که به آسانی از طریق علائم زیر قابل شناسائی اند: منزوی شدن و کناره گیری از جریانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ، طرد کردن اکثر جنبه های مثبت فرهنگ و تمدن ، ادعای دست یابی به حقیقت به صورت انحصاری ، جاهل و نادن دانستن مردم نسبت به آنچه بدان دست یافته اند، استفاده از جمله ها و کلمات کلیشه ای چون تله پاتی ، انرژی مثبت و منفی ، چاکرا درمانی ، چشم برزخی ، برگزاری جلسات احضار ارواح ، یوگا ، فالگیری ، اصرار در همراه کردن دیگران برای کسب تجارب مشابه و بسیاری علائم دیگر. در این بازار مکاره بسیاری از افراد شارلاتان و کذاب به ادعاهای شگفت انگیزی می پردازند که حتی پیامبران وپارسایانِ راستین هم به چنان ادعاهای محیرالعقولی دست نیازیده اند. جالب اینجاست که بسیاری از علائم و رفتار آنها با بیماریهای روانی ای چون شیزوفرنی – اسکیزوفرنی ، پندار پروری، روان پریشی(7 ) و غیره قابل بررسی است که در این مقاله جای پرداختن به آن نیست. از جنبه دیگر این افراد از شناخت و معرفت کافی نسبت به شاخه مورد علاقه شان هم برخوردار نیستند . سطحی نگری ، التقاطی بودن ، نداشتن تخصص لازم در خوانش و فهم متون ، آشنا نبودن به مکاتب و سنت های مهم عرفانی ، انتخاب گزینشی آثار مهم عرفانی و غیره از معایب اصلی آنهاست .
در میان این دسته از افراد دیگر کسی به این نمی اندیشد تا چون مولوی ، ابن عربی یا بودا هستی را فهم کند و مخاطبِ وحی و الهام ِ امرِ قدسی قرار گیرد ، بلکه تمام هم و غمش این است که چگونه بر قوای طبیعت تاثیر بگذارد ، هاله بینی کند ، افکار دیگران را بخواند ، هیپنوتیزم کند ، چشمِ برزخی پیدا کند و غیره و غیره.
اساسِ عرفان گرائیِ مبتذلِ جدید کسب قدرت است. قدرت بی حد و مرز . از یک طرف به دست آوردن قدرت اهورائی و از طرف دیگر دیگران را مقهور اراده خویش گردانیدن. خواستِِ قدرت فساد آور است . فساد دراخلاق و معرفت. از طرف دیگر ناتوانی درکسب قدرت یاس ، تنهائی و افسردگی را بدنبال خود می آورد. بدین لحاظ خودکشی و اعتیاد به مواد مخدر شاخصه ی اصلی این محرومانِ از قدرت می شود. منم منمی که در میان این افراد می بینیم ،آشکارا نشان دهنده خواست ِقدرت است. ابتذال اخلاقی و معرفتی چون صفتِ روشنایی برای خورشید ، مشخصه اینان است. پتانسیلِ کسبِ قدرت باید به سمت و سوئی متمرکز شود تا حس فزون خواهی و قدرت طلبی ارضا شود . سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد و جامعه محمل خوبی است برای متمرکز شدن روی آن. اما در دنیای امروز تخصص و کارائی لازمه دست یافتن به هر چیزی است. بدین سان عرفان زدگان که عمری را در مذّمت و خوار داشتن علوم ، فرهنگ و تمدن گذراندند ، به علت نداشتن تخصص و کارآئی لازم دچار یاس و نا امیدی شده ، به گوشه دنجی پناه می برند و از زمان ومکان و تاریخ جدا می افتند. در کشورِ ما امّا ، وضع تا حدودی متفاوت است. تخصص کالای بی ارزشی است که با رانت ، خرید و فروش می شود. در این میان صحنه کشور به جولانگاه تاخت و تاز عرفان زدگان ، در زمینه های مختلف ، خصوصا سیاست بدل می شود. انرژی افسارگسیختهِ خواست ِ قدرت در سیاست نفوذ کرده و آن را آبستن حوادث ناهنجار می کند. فسادِ اخلاق و معرفت در عرفان زدگان که نتیجه خواستِ قدرت بود به سیاست نیز سرایت کرده دولت و حکومت را به فساد و تباهی می کشاند. به عنوان مثال هاله نورِ بالای سر احمدی نژاد ، در سازمان ملل متحد ، نمونه خوبی است از نفوذ عرفان زدگی در سیاست.
اما سیاست بی رحم تر و مکارتر از آن است تا به این افراد پرو بال دهد. باید دندان این اژدها را کشید تا قدرت عصیانگری و مخرب اش گرفته شود ، اما نه به گونه ای که به دشمنِ سرسختِ او مبدل گردد ، بلکه باید او را به حیوانی زبان بسته و حرف شنو مبدل کرد تا توجیه گر قدرتِ حاکمه گردد. بدین سان عرفان زدگی جدید پشتوانه و حامی دولت و سیاست می شود و ناخودآگاه در خدمت استوار گردانیدن پایه های حکومت قرار می گیرد. این اژدهای زبان بسته و رام که اینک همه چیزش را از دست داده است ، به دنبال پناهگاهی می گردد تا دو روز بی ارزشِ این فلکِ بوقلمون صفت را تاب آورد و در آخر در کام نیستی و مرگ در غلتد. مواد مخدر پناهگاه خوبی است برای تحمل کردن این زندگی نکبت بار.
اینک اما ، ایران درآستانه تکرار تاریخی است که هر چند سده او را به کام نیستی و هلاکت می کشاند. در زمان تاخت و تاز مغولان ، عرفان زدگی چنان بر تارو پود اندیشه ایرانی حکم می راند که حمله مغول را به قهر وخشم خدا و عرفا ، نسبت به گناهِ بندگان تعبیر می کردند. سرداران مغول سرتاسر ایران را در می نوردیدند اما هیچ انسانی یارای ایستادگی در برابر آنان را نداشت ، و چیزی نگذشت که سر تاسر خاک ایران به تلی از خاکستر مبدل گشت. اما اینک به نظر می رسد تاریخ در حال تکرار شدن است. عرفان زدگی و ابتذالِ فرهنگی به چنان حدی رسیده است که توان و توش مردم را از آنان گرفته است . در جلوی چشمان ما روزانه صدها نفر در شهرها و جاده ها بر اثر تصادف ، گرسنگی ، فقر ، بدبختی و پلشتی جان می کنند و ما برای فراموش کردن این حوادث غیر انسانی و آرامش درونی به یوگا پناه می بریم. و اینچنین فساد اخلاقی و معرفتی را ،کسب اگاهی ، عرفان و درون گرائی تعبیر میکنیم.
در اینجا به چند مورد از عواملی که به این نوع شیوه ی زیست و سلوک فردی مبتذل دامن می زنند به صورت فشرده اشاره می کنم .
1 - عرفان زدگی
بعد از جنگ جهانی اول و دوم وگسترش خشونتهای ناشی از آن ، بی هویتی بسیاری از ملتهای جهان سوم ، عقب افتادگی ، فردگرائی افراطی ، فقر اقتصادی ، گسترس انواع مواد مخدر و غیره باعث شدند تا انسان امروزی به بحرانها و آسیب های روحی و روانیِ فراوانی دچار شود . عرفانِ عوام پسندِ مبتذل ، ملجأ و پناهگاهی شد برای او. به عنوان مثال به وجود آمدن متون فراوان با گرایشهای عرفانیِ پوپولیستی مثل اکنکار ، یوگا ، مدیتیشن ، رمز و رازهای موفقیت ، شاهدی بر مدعای ماست.
2 – گسترش اینترنت و رسانه های ارتباطی
با شیوع و گسترش اینترنت ، کتب نایاب و نسخ خطی به وفور در اختیار کاربران قرار گرفت. کتابهای علوم غریبه و سری که تا دیروز جزو منابع ممنوعه بوده و در دست افراد خاصی نگهداری می شد ، از زیر زمین خانه ها به صحنه باز و گسترده شبکه جهانی منتقل گردید. امروز دیگر ورود به دنیای علوم غریبه وآشنائی با آن ، برگزیده شدن و تحت توجه نیروهای ماورا الطبیعی بودن نیست ، بلکه شرط ورود به آن آشنائی مقدماتی با کاربری اینترنت است. اساتید جادوگری و علوم ممنوعه هم دیگر از این برزن به آن برزن دنبال افراد خاص و مستعد نمی گردند ، بلکه به صورت آن لاین و همزمان در شبکه جهانی اینترنت آموزشها و مشاوره های خود را در اختیار مبتدیان قرار می دهند.کاربر اینترنت هر لحظه اراده کند ، در هر نقطه ای از جهان ، می تواند با هرکس که بخواهد ، تماس برقرار نموده و از جدیدترین اطلاعات و داده ها بر روی شبکه مطلع گردید. اینترنت مرزها را در هم نوردیده است. شبکه بی مرکزی که در سرتاسر دنیا گسترده شده و هر کدام از افراد در این شبکه به صورت مرکزی جداگانه فعالیت می کنند. کارآموز عرفان می تواند با سیستم های صوتی ، تصویری و نوشتاری ( چند رسانه ای ) از پیشرفت و شیوه کارآموزی دیگران نیز مطلع شده و درکلاسهای مجازیِ اساتیدِ اعظمِ علومِ سری شرکت جوید.
از طرفی دیگر رسانه هائی چون نشر کتاب ، ماهواره و تلویزیون نیز به روند رو به رشد عرفان گرائی مبتذل دامن می زنند. در نمونه ایران که تیراژ و چاپ مجدد کتاب در سطح بسیار نازلی قرار دارد ، انتشار فراوان و مکرر کتابهای عرفانیِ دستِ چندمی و به آسانی در دسترس بودن آنها ( برخلاف جریان سانسور و ممیزی شدید کتاب ) ذهن هر انسانِ متوسط العقلی را به سمت و سویی می کشاند که حاکی از حمایت شدید حکومت و دولت از چاپ ، انتشار و ترجمه این گونه کتابهاست. به عنوان مثال اگر در یکی از فروشگاههای کتاب سراغ کتابی را از عین القضات یا سهروردی بگیرید به سختی میتوانید آن را بیابید ، اما اگر دنبال کتابی از اُشو یا پائولو کوئیلیو و یا نمونه سنتی ترِ خودمان حسن حسن زاده آملی بگردید ، نه تنها تمام کتابهای آنها ، بلکه چندین جلد از هر کتاب را می یابید.
بدین گونه اکثر افراد بیشتر مصرف کننده خدماتی می شوند که این شبکه های در هم تنیده برای او فراهم می می آورند. این مصرف گرائی باعث جمود در اندیشه شده و قدرت و توان لازم برای مواجهه با هرنوع متن عمیق و بنیادین را از فرد سلب می کند. ناتوانی در ارتباط با متون کلاسیکِ عرفانی که نتیجه ی ظاهر پرستی و مصرف گرائی است ، باعث می گردد تا نوعی سطحی نگری در میان اغلب مردم جوامع امروزی حکمفرما شود . این سطحی نگری ، مهمترین عامل برای رشد و توسعه عرفان گرائی مبتذل است.
3 - احتضار دین ، مذهب
با شروع عصر جدید مذهب و اقتدار روحانیت زیر سوال رفت و اقتدار علم و عقل به جای آن نشست. حمله به بنیانهای دین و مذهب ، به چالش طلبیدنِ متون مقدس از طریق نگاهِ تاریخی و علمی، نمونه هائی از این دست هستند. به وجود آمدن مکاتب گوناگونی چون مکتب توبینگ در آلمان ، مکتب اساطیری و مکتب تاریخی(8 )، نمونه هائی از تلاش افرادی است که با استفاده از پیشرفت عمومیِ شیوه های تحقیق ِ اسنادِ تاریخی ، از قرن نوزدهم به بعد به تجزیه و تحلیلِ انتقادی منابع انجیلیِ عهدِ جدید ( مجموعه ی متون مقدس مسیحیت ) دست زده اند. نتیجه تحقیقات و تجزیه و تحلیلِ انتقادیِ متون مقدس بویژه عهدِ جدید ، نشان داد که اناجیل چهارگانه در زمانهائی بعد از قرن دوم میلادی تدوین شده اند. به عبارت دیگر اناجیل چهارگانه در زمانی گردآوری و تدوین شدند که سالیان طولانی از مصلوب شدن مسیح و مرگ حواریون گذشته بود.
وقتی دین و مذهب محتضر شد و به گوشه کلیسا و حوزه تکالیف دینی دینداران پناه برد ، فضایی خالی در جامعه و در ذهن فرد دیندار ایجاد شد.به بیان دیگر حضور دین و مذهب کمرنگ شد. این فقدان با علم و تکنیک ( همان ابزار مورد استفاده در به چالش کشیدن آموزه های دین ) قابل پر شدن نبود. این بدان دلیل بود که این دو( دانش و تکنیک )که فراورده عصر جدید بودند (یا بهتر است بگوییم عصر جدید فرآورده این دو بود )، خواهان چنین چیزی نبودند. هر چند علم و تکنیک جدید به نقد مذهب و قدرت بلامنازع روحانیت ، در به بند کشیدن ذهن و اندیشه فرد دیندار دست یازیده بود ، اما این بدان معنی نبود که قصد دارد با این کار بدیلی را در فقدانِ حضورِ دین در اجتماع عرضه بدارد. با این حال خلا ایجاد شده می بایست به گونه ای پر می شد. به نظر می رسید جستجوی بدیل کار بیهوده ای است ، اما به صورت ناخواسته از پیامد دانش و تکنیک جدید ، موجود تازه ای متولد شد ، عرفان گرائی مبتذل. این شیوه زیست توانست تا بدیل دین و مذهب شود و در این راه به موفقیت های چشمگیری هم دست پیدا کند. اما چگونه و باپشتوانه چه نیرویی؟ پاسخ به این پرسش آسان است، همان علم و تکنیک .
در دوران ماقبل مدرن ، عرفان گرائی همسان با دیگر رویکردها ( کلام و فلسفه ) با رجوع به متن مقدس و سنت های دینی به حیات خود ادامه می داد. گسست از متنِ کانونی ، برابر بود با خارج شدن از حوزه ی دین. اما در عصر جدید عرفان گرائی مبتذل به متن مقدس توجهی ندارد ، زیرا که قدرت و پویایی خود را از جائی می گیرد که خود منتقدِ دین و مذهب بوده (مقصود علم و تکنیک است ) و آن را به حاشیه رانده است . از آنجائی که اقتصاد ، فرهنگ و جامعه از حوزه ی تسلط و دخالت دین خارج شده و ناکارآمدی آن در همسان کردن خود با پیشرفت های عصر جدید آشکار گشت ، بالطبع این نا همزمانی ( خارج بودن از تحولات و تحرکات عصر جدید ) و گذشته نگر بودن آن ، باعث حاشیه نشینی آن گشت و قدرت و نیروی تاثیر گذاری بر حوزه های یاد شده را از او ستاند. در پی حاشیه نشینی مذهب ، دانش وتکنیک ، بدیلی را به حوزه زیستِ انسانِ جدید عرضه کرده است که هیچ سنخیتی با ویژگی ها و مختصات دین سنتی ندارد. به این دلیل ساده که مذهب در گذشته بر تفکر و ذهن فرد دیندار و غیر دیندار فرمان می راند و در حوزه های وسیعی از فرهنگ و جامعه گرفته تا اقتصاد و هنر را در کنترل خود داشت ، اما عرفان گرائی مبتذلِ مدرن نه تنها چنین سیطره ای ندارد ، بلکه فرمانبردار و و توجیه کننده ایدئولوژی دانش و تکنیک جدید است. بدینسان عرفان گرائی جدید به ایده و تفکری مبدل گشت ، در خدمت تخمیر و تحمیق توده مردم با پشتوانه دانش و تکنیک. و چون در میان توده عوام گسترش یافت از یکسو به سطحی نگری و ابتذال مردم یاری رساند و از سوی دیگر از ادبیات و تفکرات پوپولیستی تاثیر پذیرفت.
از طرف دیگر بدفهمی ابتذال موجود این امکان را به وجود می آورد که شباهتی را بین معنویت گرائی مدرن و عرفان گرائی مبتذل قائل شویم. معنویت گرائی شیوه ای از زیستِِ انسانِ مدرن است که خواهان استفاده متکثر و غیر بنیاد گرایانه از آموزه های انسانی ادیان و اخلاقیات عصر جدید است. در معنویت گرائی مدرن و پُسامدرن دیگر مسیحیت یا اسلام یگانه راه و طریقه دست یابی به حقیقت قلمداد نمی شود بلکه مجموعه ای از آموزه های انسانی و اخلاقیِ دینی و غیردینی است که اهمیت می یابد وآموزه های بنیاد گرایانه و یکسو نگرانه ای چون : اسلام کاملترین دین است ، ادیان خارج از دین مسیحیت باطلند و یا حقیقت نزد نژاد یهود است، به کناری نهاده می شود. در معنویت گرائی جدید ، ارتداد ، سنگسار ، تفتیش عقاید ، اعدام و برده داری همان قدر بی معنا هستند که اثبات جن و پری با استفاده از دانش جدید.
انسانی که قرنهای متمادی تحت سیطره ی قدرت کلیسا و روحانیت قرار داشت و پس ازآن در دوران جدید استثمار ، جنگ های جهانی ، استعمار و بهره کشی غیر انسانی از نیروی کار و غیره و غیره او را در چنبره خود گرفتار کرده بود ، بدنبال سر پناهی می گشت تا بر سرگشتگی و اضطرابِ درون مهر نهد و خود را از قید و بندِ نیروهای درون و بیرون آزاد کند. در این میان معنویت گرائی جدید همگام با کثرت گرائی و نسبیت باوری فرهنگی پناهگاهی شد برای او. بدینسان فرهنگها و ادیان متفاوت هر کدام حامل فهم و تفسیری از حقیقت قلمداد شدند ، نه خود حقیقت ، و راه برای کثرت گرائی دینی ( پلورالیسم ) باز شد.
4 - پیشرفت علم
در زمینه علم نیز انسان به پیشرفت های قابل توجهی دست یافت که این پیشرفت ها ، گاهی با آموزه های بنیادی بسیاری از ادیان در تعارض آشکار قرار می گرفت. مانند پیشرفت های خیره کننده در علوم زیست شناسی ، ژنتیک و جامعه شناسی که در تضادی آشکار با آموزه بنیادی ِ ادیان ابراهیمیِ ، در رابطه با آغازِ نسل بشر توسط آدم و حوا ، قرار داشت.
پیشرفت علم کمکهای فراوان ، به کسانی کرد که با استفاده از تکنیک و علوم جدید سعی در اثبات عقاید خرد ستیز و توهمات غیر عقلانی خود داشتند. از مشخصه های این نوع استفاده ابزاری در عرفان گرائی مبتذل ، می توان موارد زیر را نام برد: استفاده از تکنیک های جدید برای ایجاد خواب مصنوعی ، انرژی درمانی ، پدیده انتقال و حرکت اجسام ، تله پاتی ، خود هیپنوتیزم ، دگر هیپنوتیزم و غیره و غیره (هر چند استفاده های مفیدی هم از این موارد در پزشکی و روان درمانی و غیره می شود). اما با این حال گروهی از افراد شارلاتان و کذاب برای به کرسی نشاندن عقاید و باورهای غیر علمی خود از امکانات علمی سود می برند. این نوع استفاده ابزاری از تکنیک و علوم جدید برای به اثبات رساندن عقاید و همچنین جذب مشتری و دکه باز کردن ، باعث گسترش سطحی گرائی شده و راه برای نفوذ عرفان گرائی مبتذل باز می شود.
نتیجه
به نظر می رسد ، سنجه ای وجود ندارد که بتوان از طریق آن به گفتگوئی عقلانی و معرفت شناسانه با این افراد پرداخت. متخصص ترین این افراد که مطالعه آثار کلاسیک و مدرنِ عرفانیِ آنها از عدد انگشتان دست هم تجاوز نمی کند ، در بسیاری از مواقع حتی ، شدید ترین حملات و انتقادات نانوشته را به فرهنگ و دستاوردهای تمدن های مختلف وارد می آورند. این انتقادات گفتاری بیشتر به خاطر ناآشنا بودن آنها با متد ها و شیوه های بیان ناشی می شود . به بیان دیگر تنها ، علوم و معارفشان ( اگر بشود اسم علوم را به آنها داد ) را می توان از دوستی به دوست دیگر و از مرادی به مریدی دیگر انتقال داد .
پیوست
1 - در این تقسیم بندی از مقاله احیا دین غیر از احیای ایمان نمی تواند باشد، درکتاب ایمان و آزادی نوشته محمد مجتهد شبستری بهره گرفتم.
2 – انسان کامل ، عزیز نسفی ، با پیشگفتار هانری کربن ، انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران ، 1386، ص 73 و 74
3 - فتوحات مکیه ، ابن عربی ، مقدمه ی جلد اول ، ترجمه و تعلیق و مقدمه ، محمد خواجوی ، انتشارات مولی ، 1384 ، ص 81
4 - منظور از ادیان وحیانی یهود ، مسیحیت واسلام است و ادیان خارج از این سه دین ادیان غیر وحیانی محسوب می شوند.
5 – رجوع شود به ویژگی ها و گرگونی های جامعه ایرانی در پویه تاریخ ، احسان طبری ، فصل دین ، عرفان و جادو
6 – همان
7 – شیزوفرنی – اسکیزوفرنی بیماری خاصی است که به صورت دوگانگی شخصیت و قطع ارتباط با دنیای اطراف و گریز از واقعیت و در خود فرو رفتن تظاهر می کند . دنیای شیزوفرن دنیای خیالی و اسطوره ای است . ادراکات اعتباری و دریافت های هوشی او سالم است ولی از لحاظ روانی در مرحله ای بدوی و ماقبل منطقی به سر می برد و اندیشه هایش خود محور و اسطوره ایست.
پندار پروری : بیماری افراد روان نژندی است که نمی توانند با واقعیت سازگاری پیدا کنند و بناچار به پندار پروری و رویا پردازی پناه می برند تا در عالم خیال و رویا شکستها و نومیدیهای خودرا جبران کنند و نیازهای ارضا نشده را برآورند.
روان پریشی : اختلالی روانی است که به از دست دادن ارتباط با واقعیت و پیوند انسانی منجر می شود. به عکس روان نژند که به مشکلات خود آگاهی دارد ، روان پریش از اختلالات روانی خود بی خبر است . در عالم پندار دنیایی باب دل خود می سازد که در آن قادر مطلق ، خود اوست. خصوصیات اصلی روان پریشی عبارت است از قضاوت نابجا و منحرف و اندیشه غیر واقع بینانه ، که در واقع گویای از خود بیگانگی عمیق فرد بیمار است. (روانشناسی ضمیر ناخودآگاه ، کارل گوستاو یونگ ، ترجمه محمد علی امیری ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، بهار 1383 ، ص 176 تا 187)
8 - مکتب توبینگ : بنا به نظر مکتب توبینگ که با مفهوم فلسفی هگل مطابق است ، انجیل ترکیبی از دو گرایش متباین بوده است. در گرایش نخستین که به پیر یا پطروس حواری می رسید نشانه های مبادی یهودیت دینِ مسیح همراه بود و گرایش دوم که با نام پول یا پولس حواری پیوند داشت مکتب پول مخالف یهودیت بود.
مکتب اساطیری : در مورد انتقادکتاب عهد جدید ، از بسیاری از پیشگامان توبینگ نیز جلو افتادند وگفتندکه بر وجود شخصیت تاریخی عیسی هیچ دلیل و نشانه علمیِ معتبر نمی توان عرضه نمود.
مکتب تاریخی : تکاملی که مفاهیم مکتب موسوم به تاریخی از یک قرن به این طرف به آن دست یافت نیز کمتر از مفاهیم مکتب اساطیری نبود یعنی قبول وجود مادی عیسی. (مبانی مسیحیت ، اکادمی علوم اتحاد شوروی ، ترجمه اسدالله مبشری ، پیشگفتار بر ترجمه فرانسوی)
تابستان 87
|