روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۴ تير ۱٣٨۷ -
۱۴ ژوئيه ۲۰۰٨
طرح تحول اقتصادی از نگاه موافق و نگرش مخالف
آمیخته شدن نگاههای مختلف در این طرح با رقابتهای سیاسی انتخاباتی می تواند عواقب تلخی داشته باشد
بیانی مستند و مستدل در نقد طرح اقتصادی مشاهده نمی شود
ایده اخیر دولت را به جای طرح تحول اقتصادی می توان طرح توان انتخاباتی نامید که به تحولی در انتخابات به سود رئیس جمهوری خواهد انجامید
تغییر وزیر راه، نشانه ای از درپی خودی تر بودن!
آمریکاییها ترفند دیگری غیر از تعلیق نیز در آستین دارند
روزنامه ایران در شماره دیروز خود به مخالفان طرح تحول اقتصادی دولت پاسخ داده و با عناوین: تحول اقتصادی؛ سیاه، سفید، خاکستری و وقتی اصل مخالفت رسوا کننده می شود نوشته است: واکنش ها به طرح تحول اقتصادی دولت را می توان در سه محور مورد ارزیابی قرار داد:
۱ـ برخی از چهره ها و رسانه های حزبی و منتقد دولت با رویکرد منفی نسبت به طرح آن را ناکارآمد و دولت را در اجرای آن ناتوان جلوه دادند. یک دولتمرد سابق آن را چوب دوم به بار شیشه اقتصاد ایران خواند و عده ای نیز اجرای طرح در سال پایانی دولت نهم را غیرممکن دانستند.
من این رویکرد را رویکردی بدبینانه و سیاه می نامم و بر این اعتقادم که اگر بیماری های اقتصاد ایران شناخته شده است باید برای درمان جدی آن اقدام کرد.
۲ـ برخی دیگر با رویکردی کاملاً مثبت، طرح تحول اقتصادی را تنها نسخه شفابخش اقتصاد ایران می دانند و براین اعتقادند که این یگانه راه حل تنها توسط این دولت قابل اجراست و البته هرگونه نقد و انتقادی نسبت به طرح را نیز بر نمی تابند و اصطلاحاً همه تخم مرغ های اقتصاد ایران را در سبد طرح تحول می گذارند. این نگرش را رویکردی خوش بینانه و سفید می نامم و معتقدم چنین نگاهی علاوه بر آن که دولت را به سوی یکسونگری سوق می دهد و از دیدگاه صاحبنظران و کارشناسان و نقد دلسوزان محروم می کند، ویژگی انعطاف پذیری را از طرح می ستاند و در صورت احتمال ـ حتی اندک ـ عدم موفقیت، به نومیدی مردم می انجامد.
٣ـ اما نگاه سوم که از دیدگاه نگارنده یک نگرش واقع بینانه و اصطلاحاً خاکستری است، نگرشی است که بر ضرورت چنین طرحی صحه می گذارد، مهمترین بیماری های اقتصاد ایران را در هفت محور طرح؛ نظام های یارانه ها، بانکی، مالیاتی، پولی، توزیع، گمرکی و بهره وری می داند اما بر این اعتقاد است که ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی طرح بایستی همانطور که در این روزها شاهد هستیم، مورد بررسی و مداقه کارشناسی قرار گیرد. عزم ملی و هماهنگی سه قوه برای اجرای طرح ایجاد شده و از دیدگاه کارشناسان خبره و دلسوز اقتصادی به طور مستمر و در مسیر سیاستگذاری، برنامه ریزی و اجرای طرح بهره برداری شود و در نهایت از هرگونه شتابزدگی در اجرای این اصلاحات پرهیز گردد.
چنین نگاهی، می تواند نگرش های تک بعدی به تحولات اقتصادی ایران را کنار زده و با واقع بینی مقدمات اجرای آن را فراهم کند.
آخرین نکته ای که یادآوری آن ضروری می نماید مراقبت از سایه انداختن سیاست بر طرح تحول اقتصادی است. امسال، سال انتخاباتی شدن فضای سیاسی کشور ماست و رقابت های احزاب و جریان های سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری در حال شکل گیری است. هر سه نگرش سیاه، سفید و خاکستری با آمیخته شدن با رقابت های سیاسی می تواند به عواقب تلخی بینجامد. دیدگاه های بدبینانه و رقبای سیاسی دولت تحت تأثیر فضای رقابت انتخاباتی ممکن است خدای نکرده به سنگ اندازی و چوب لای چرخ دولت گذاشتن روی آورند. سپیداندیشان از ضعف ها و عواقب طرح غافل می شوند و واقع گرایان نیز تحت تأثیر چنین فضایی از واقعیت ها فاصله می گیرند.
رابطه طرح و انتخابات
روزنامه ایران در سرمقاله دیروزش نیز نوشته است: یکی از واقعیتهای مهم و البته تأسف انگیزی که از تبارشناسی رفتار گروه های مخالف دولت در چند سال اخیر حاصل می شود، واکنش های شتابزده و به دور از عقلانیت نسبت به هر اقدام یا تصمیم دولتیان در حوزه های گوناگون بوده است، اثبات این موضوع نیازی به آوردن ادله و دادن آدرس های مربوطه ندارد، زیرا اکنون دیگر همگان می دانند تمامی اقدامات و تصمیمات مهم دولت نهم، با چنین رویکردی از سوی مخالفان مواجه می شود.
طبیعی است در پیش گرفتن این رویه همیشگی از سوی مخالفان بجز عداوت، حسادت، عدم توانایی انتقاد بر مبنای اصول علمی و پذیرفته شده که در اکثر موارد منجر به فحاشی و ظهور قشر دیگری از بداخلاقان عرصه سیاست می شود و مواردی دیگر، یک اصل اساسی و مهم که مبنای تمامی این واکنش هاست را نمودار می کند و آن چیزی نیست جز اصل مخالفت . بر مبنای اصل مخالفت است که می توان به آسانی و بدون به حساب آوردن شعور مخاطبان تمامی فعالیت ها و تلاش های یک دولت را در حوزه های مختلف تخطئه کرد…
اهمیت این طرح بزرگ تا بدانجاست که علاوه بر تشکیل کارگروه تخصصی این طرح در دولت با نظارت مستقیم رئیس جمهور، مجلس شورای اسلامی نیز با تشکیل کمیسیونی به همین نام برای همکاری با دولت در هرچه بهتر اجرا شدن طرح بزرگ تحول اقتصادی اعلام آمادگی کرد، چرا که مجلسیان به خوبی اهمیت این تصمیم و نیز تأثیر شگرف این طرح در ترمیم زیربنای اقتصاد کشور را درک کرده اند. اما در نقطه مقابل آنچه به هیچ وجه مشاهده نمی شود، بیانی مستند و مستدل در نقد این طرح اقتصادی است. طبیعی است که این شیوه مراد مخالفان را در تخریب دولت خدشه دار می سازد، به همین واسطه است که در اقدامی جدید سیاستی در پیش گرفته شده که بیش از آن که محقق کننده اهداف مخالفان دولت باشد، آشکارکننده حقانیت دولت و درستی تصمیمات اتخاذ شده دولتیان است. مخالفان در تازه ترین اقدام، مدعی شده اند که طرح بزرگ تحول اقتصادی دارای صبغه ای سیاسی و انتخاباتی است! و بر مبنای همین ادعا سعی در تخریب اهداف صادقانه دولت در پیگیری این موضوع کرده و می کنند، به طوری که یکی از همین افراد در تازه ترین اظهار نظر خود درخواست کرده که دولت اجرای طرح تحول اقتصادی را به بعد از انتخابات موکول کند، هرچند افکار عمومی به اندازه کافی درجه غیر معقولانه بودن این قبیل اظهارات را متوجه است، اما باید گفت آیا ادعای انتخاباتی بودن طرح تحول اقتصادی خود نشانگر بطلان ادعاهای گذشته مخالفان در القای بی ثمری این طرح بزرگ نیست مخالفان تا چند روز پیش از غیرکارشناسی بودن این طرح سخن می گفتند، حال چگونه می توانند ادعا کنند که یک طرح غیر کارشناسی می تواند انتخاباتی باشد و موجب اقبال عمومی به سمت احمدی نژاد
گردد! ؟...
تحول اقتصادی یا توان انتخاباتی
ولی الله شجاع پوریان نماینده دوره ششم وهفتم مجلس و یکی از سران حزب اعتماد ملی با عنوان درحاشیه طرح تحول اقتصادی دولت نهم در روزنامه اعتمادملی نوشته است: پس از زمینه چینی ها و فضاسازی های فراوان طرح تحول اقتصادی دولت نهم اعلام شد. گرچه به دلیل نامشخص بودن ابعاد موضوع و فقدان ساز و کار و روش عملیات و اجرای آن، اطلاق طرح بر آن نارسا و نادرست بوده و هنوز در حد و قواره یک ایده باقی مانده است ولی نگاهی گذرا به آنچه پیرامون آن به صورت گسیخته و پراکنده آمده است از ساده انگاری، سطحی نگری، جزم اندیشی، سردرگمی و شتاب زدگی در طرح موصوف و تکرار چگونگی سیاست ها و تصمیم های دولت نهم حکایت دارد، با این تفاوت که به مقیاس بزرگی و شعاع اثرگذاری آن این بار بی اعتنایی به ملاحظات و عوارض و عواقب دقیق و همه جانبه آن، هم هزینه ها و لطمات سنگین تری بر پیکره اقتصاد ایران تحمیل خواهد کرد، هم فرصت طلایی اصلاح عالمانه ساختار رانتیر، فسادخیز و ضدرشد کشور را دریغ خواهد کرد و هم ممکن است خطر فروپاشی اجتماعی را به جد دامن زند.
از این منظر تنها به چند نکته و تامل در باب موضوع اشاره می شود و امید است دلسوزان و بزرگان نظام به راحتی از کنار موضوع عبور نکرده و دائما رصد لازم و حساسیت درخوری از خویش در این خصوص بروز دهند.
۱ـ طرح پرداخت نقدی یارانه ها که معادلی دیگر برای پرداخت مستقیم پول نفت است، طرحی نو و تازه نیست که دولتمردان نهم با اعجاب و خودشیفتگی از آن یاد کنند بلکه این مقوله هدفمند کردن یارانه ها از دغدغه های جدی اقتصادی دولت های پیش بوده است و مدت ها کار مصروف آن شده است با این تفاوت که در گذشته به تمامی زوایای موضوع که ممکن بود کشور را دچار بحران کند توجه و التفات و گزینه های متعددی برای اجرای آن بررسی و پیشنهاد شده بود تا اصلاحات ممکن با هزینه های کمتر و مطلوبیت بیشتری صورت پذیرد. با توجه به اینکه دولتمردان نهم به ویژه رئیس دولت از تجربه بالای مدیریتی در گذشته محروم بوده اند و باید حق داد که در جریان مباحث کلیدی و حیاتی کشور نباشند ولی کافی بود با رجوع به آرشیو و سوابق سیاست های گذشته نظام، شناخت لازم را به دست آورده تا هرچه به نظر آنان رسد با ذوق زدگی و با عنوان اولین بار و تحول قلمداد و معرفی نگردد.
۲ـ اصل هدفمند کردن تدریجی و پله به پله یارانه ها و سازگار با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کشور و ظرفیت های جامعه ایرانی، به عنوان یک نظریه علمی در دولت های پیشین آغاز گردید و در برنامه چهارم توسعه کشور ساز و کار اجرایی آن تبیین و تعریف شده است. در این برنامه اولا هدفمند شدن یارانه ها به دولت ها تکلیف و الزام شده است، ثانیا چگونگی تخصیص یارانه ها به سه دهک اول جامعه و همچنین میزان هزینه کرد به زیربناها تعیین شده است. متاسفانه دولت نهم از نخست فاقد استراتژی و مدل روشن اقتصادی بود و بدون داشتن دانش و اطلاعی در این زمینه، مسیر قانونی تداوم برنامه توسعه چهارم را نیز قطع کرد و حتی فرآیند قانونی آن یعنی کسب مجوز از مجلس جهت تغییر در آن را نپیمود و به نظر می رسد در شرایط
کنونی که به ویژه در زمینه های اقتصادی به بن بست کامل رسیده است، بازگشت به برنامه چهارم را در پیش گرفته است ولی متاسفانه جسارت و صداقت اعتراف به اشتباهات خویش را نیز ندارد و ملت و کشور باید هزینه بی تجربگی آنان را بپردازد.
٣ـ اصل بهینه شدن پرداخت یارانه ها که بسان غولی سیری ناپذیر تمامی منابع و درآمدهای کشور را بلعیده است، امری ضروری و اجماعی است و نه تنها هیچ اقتصاددان بلکه هیچ عقل سلیمی با آن مخالف نیست ولی آنچه در این میان اهمیت دارد و بسا مایه اختلاف سلیقه و نظر است، چگونگی اجرای آن است. برای اجرایی شدن این طرح علاوه بر فراهم بودن زیرساخت ها و بسترهای لازم چنین طرح سترگی و مدل طراحی آن که متغیرهای مختلف باید محاسبه و شرایط گوناگون و سناریوهای مختلف سنجیده شود، توجیه و همپذیری تمامی اجزای حاکمیت و همراهی آنان بایسته و نیاز است. باید قوای سه گانه و رهبری نظام در این فرآیند به یک استنباط و اراده واحد برسند و سپس با فرهنگ سازی و فعالیت گسترده رسانه ای همراهی ملت را نیز به دست آورند. پس چگونه است دولت حتی بدون نیاز به کسب نظر مجلس که برای هزینه کرد الزام قانون به اخذ نظر آن دارد خود راساً اقدام به تهیه این طرح کرده و مجلس نیز ناچار شده کمیسیون ویژه ای برای این موضوع تشکیل دهد تا لابد از قافله عقب نماند.
۴ـ تبارشناسی رفتار اقتصادی دولت نهم نشان از تصمیمات آنی، سریع الفایده و زودبازده و گریزان بودن از اقدامات اساسی، زیربنایی و بلندمدت دارد. دولت نهم در مقوله تعیین نرخ بنزین و سهمیه بندی آن، به شدت با آزادسازی و حتی فروش آزاد بنزین با مجلس هفتم چالش داشت و بر فروش یارانه ای بنزین اصرار می ورزید. چگونه دولتی که پیوسته در نظام های تعیین نرخ بهره دخالت می کند و نسبت به موازین و راهبردهای تعیین منطقی قیمت اجناسی مانند سیمان، فرآورده های پتروشیمی و. . . دشمنی می ورزد، یک باره عاشق اصلاح قیمت ها گردیده است. دولت نهم اگر واقعاً اراده آزادسازی قیمت ها را دارد، راه های کم دردسرتری وجود دارد که می تواند از آنها شروع کند. به عنوان نمونه در مورد سیمان رانت حاصله از سبد حمایتی بیش از ۱,۵ دلار در سال است چراکه سیمان کمتر از ۴۰ هزار تومان به عوامل فروش واگذار می گردد و در بازار آزاد بالای ۱۴۰ هزار تومان به مردم فروخته می شود. همچنین به رغم مصوبه مجلس هفتم درباره آزادسازی محصولات پتروشیمی و تذکر چندین باره نمایندگان آن مجلس، دولت از اجرای این قانون به بهانه تورم زایی آن سر باز زده است و موارد دیگری از جمله ثابت نگه داشتن قیمت حامل های انرژی که دولت جهت اصلاح آنها تلاش از خود نشان نداده است و امروز وزارت نیرو به همین دلیل میلیاردها تومان بدهکار بخش خصوصی و پیمانکاران خویش است.
۵ـ علاوه بر نکات پیش گفته، اساسا دولت نهم برای اجرای این طرح که وقت بر است فرصت و زمان کافی در اختیار ندارد. برای اجرای این طرح با هر شتابی آماده کردن مقدمات آن از جمله تعیین دریافت کنندگان واقعی یارانه ها، دستیابی به آمار و ارقام صحیح، آموزش مجریان و ده ها پیش نیاز، حداقل به زمان بیش از یک سال نیاز است. پس چگونه دولتی که در سال پایانی عمر خود به سر می برد و فشارهای بین المللی و تحریم ها، عوارض خود را بر زندگی مردم بیشتر از گذشته نشان داده است، می خواهد دست به یک جراحی بزرگ اقتصادی بزند. مگر اینکه دولت نهم به اجرای محدود و طبقه ای و مرحله ای آن بیندیشد که در آن صورت این طرح به ضدخود بدل شده و نتیجه معکوس خواهد بود. اگر اجرای این طرح به صورت ناقص و پرداخت یارانه ها به بخشی از جامعه بدون قطع همزمان یارانه ها، به بهانه های مختلف باشد، این طرح را باید یک برنامه سیاسی و انتخاباتی در پوشش عنوان اقتصادی دانست که هدف آن برون رفت دولت نهم از شرایط بحرانی اقتصادی در آستانه انتخابات و جلب و جذب نظر مقطعی رای دهندگان است. تردیدی نیست به رغم درآمدهای افسانه ای نفت و حمایت همه جانبه نظام از دولت نهم، و موفقیت آرمانی آن، امروز کشور در عرصه های مختلف با دشواری ها و تنگناهای بی سابقه ای درگیر است و فشار سنگین تورم و گرانی ها بر جامعه کمرشکن شده است و توده های مردم به خالی بودن وعده های دولت نهم باور کرده و شکست برنامه های آن را با گوشت، خون و پوست حس می کنند. طبیعی است اگر با همین شرایط دولت نهم وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری گردد، نزد افکار عمومی بازنده اصلی خواهد بود و مردم منتخب دیگری اعم از اصولگرا یا اصلاح طلب خواهند برگزید. از این روی طرح هدفمند کردن یارانه ها و پرداخت مستقیم پول به مردم که روی میز همه دولت های گذشته بوده است، نظر رئیس جمهوری را جلب کرده است و دور از انتظار نیست مردمی که به لطف برنامه های اقتصادی این دولت شرایط زندگی برای آنان بغرنج و طاقت سوز گردیده است، با دریافت مستقیم پول های کلان و بازشدن گرهی از مشکلات آنان، هر چند کوتاه مدت توجه آنان به دولت جلب و مجدداً آرای خویش را به نام احمدی نژاد به صندوق های رای بریزند. بنابراین باید ایده اخیر دولت را به جای طرح تحول اقتصادی ، طرح توان انتخاباتی نامید، زیرا به تحولی در انتخابات به سود رئیس جمهوری خواهد انجامید و نتیجه آنی را خواهد دید.
علت تغییرات پی درپی
احمد خرم وزیر راه و ترابری دولت خاتمی در سرمقاله دیروز روزنامه کارگزاران با عنوان: در پی خودی تر تغییر وزرای دولت نهم را مورد نقد و بررسی قرارداده ونوشته است: تغییر پی در پی وزرا در دولت نهم نوعی فرافکنی برای بر عهده نگرفتن تقصیرها و پذیرش اشتباهات خودمان در سیاست گذاری های کلان اقتصادی است. جابه جایی ۱۰ وزیر هیات دولت در کمتر از سه سال، در طول ٣۰ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی بی سابقه است. دولت باید بپذیرد که مشکلات عظیمی مانند تورم افسارگسیخته، افزایش بی سابقه قیمت مسکن، کسادی بازار سرمایه، کاهش نرخ رشد تولید ناخالص داخلی، ناکارآمدی تیم بانکی به عنوان قلب تپنده اقتصاد کشور و بسیاری دیگر، ناشی از اتخاذ سیاست های غیرکارشناسانه در مسائل کلان است. در این میان اگرچه عملکرد برخی وزارتخانه ها در پیدایش این مشکلات دخیل است اما مشکل اصلی، سیاست های غیرکارشناسی و توجه نکردن به نظرات کارشناسان در حوزه های کلان است. بدیهی است که در چنین شرایطی، تغییر پی درپی وزرا نوعی فرافکنی برای رفع تقصیر از خود و انداختن آنها بر گردن دیگران محسوب می شود.
تغییرات پی درپی در کابینه می تواند به چند علت روی بدهد. اول اینکه در انتخابات یک وزیر از همان ابتدا به دلیل فقدان اطلاعات و سوابق روشن اجرایی انتخاب صورت نپذیرفته و این وزیر کارنامه ضعیفی از خودش به جای گذارده باشد. دوم اینکه وزیری با دولت همسو نباشد و متوجه شده باشند که او غیرخودی است. سوم اینکه یک وزیر نمره قبولی آورده اما گزینه هایی وجود دارند که می توانند نمره بهتری در عملکرد بگیرند، یعنی تغییر به سمت خودی تر. گاهی هم ممکن است یک وزیر از مدیریت بالا دستی اش بسیار قوی تر باشد و این مسئله باعث عزلش شود. در مورد دولت نهم باید گفت که تمام وزرای این دولت از جریان موسوم به اصولگرا بوده اند، بنابراین پرسش آن است که این تغییرات پی درپی به چه علت رخ می دهند؟ آیا این تغییرات نیز ناشی از یک مهندسی است؟ به هر حال وعده ها و شعارهایی داده شده که بخش قابل ملاحظه ای از آنها عملی نشده است. اصولا مدیران اجرایی در کشور ما به دلیل فقدان سیستم ارزیابی عملکرد، تا هنگامی که اقداماتشان با اعتراض مردمی و بحران اجتماعی روبه رو نشود و صدای مردم را در نیاورد کارنامه خود را مثبت ارزیابی می کنند ولی به محض آغاز فشارهای اجتماعی به سرعت عقب نشینی می کنند. امروز هم مردم می بینند به رغم وعده هایی وضعیت معیشتی شان از قبل بدتر است و این مسئله باعث افزایش اعتراضشان شده است. امروز به علت آنکه در برابر دست اندازهای بر سر راه توسعه و پیشرفت کشور هیچ پاسخی نداریم، با برکناری پیاپی وزرا، سعی می کنیم افکار عمومی را منحرف کنیم. خاطرم هست که در سال ابتدایی فعالیت دولت نهم، آقای رحمتی وزیر راه و ترابری که قرار است به زودی تغییر کند، در سخنانی وعده دادند اگر تا یک سال دیگر کسی بتواند در جاده های کشور دست اندازی پیدا کند به او سکه هدیه داده می شود اما امروز مشخص شده که دست اندازها در برابر توسعه کشور آنقدر زیاد شده که سکه کم آمده است. سایه سیاست های غیرکارشناسی آنقدر بر تصمیمات دولت سنگینی می کند که برای سرپوش گذاردن بر تبعات آنها چاره ای جز تغییرات گسترده پیاپی نیست.
نمونه این سیاست های غیرکارشناسی هم تک رقمی کردن نرخ سود بانکی و انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی و جایگزین نکردن ساختاری به جای آن است که اگر تمام کارشناسان دنیا هم بگویند اشتباه است، باز انجام می شود. مشکل اساسی کنونی کشور ما گرفتاری در مدیریت دستوری و دیکته ای است که باید راهکار و تجدیدنظرهای جدی برای خروج از این وضعیت اتخاذ کرد. کشوری مانند ایران با این همه سرمایه مادی و انسانی نباید دچار چنین وضعیتی باشد. بحث تغییر وزیر راه و ترابری از یک سال پیش مطرح بود تا در نهایت روش کم هزینه تر یعنی بازنشسته کردن انتخاب شده است. متاسفانه بخش راه و ترابری به عنوان یکی از زیرساخت های اصلی کشور در سه سال گذشته مورد بی مهری و بی توجهی فوق العاده ای از جانب دولت قرار گرفته است. از سوی دیگر سیاست حاکم بر این وزارتخانه در طول این مدت نیز به گونه ای بوده که جذب اعتبار بیشتر به معنای کار و در نتیجه دردسر بیشتر بوده است. این در حالی است که بنده در شرایطی وزارت راه و ترابری را در سال ۰٨ تحویل گرفتم که اعتبار این وزارتخانه ٣۲٣ میلیارد تومان بود اما در سال ٣٨ این رقم به ۰٨۲۱ میلیارد تومان رسید، اما امروز پس از چهار سال بودجه ای و به رغم افزایش فوق العاده قیمت نفت این رقم به تنها ۰۵۰۲ میلیارد تومان رسیده است. به نظر من آقای رحمتی باید به علت این بی مهری و کم توجهی به وزارتخانه های متبوع خود گله مند باشند. این در حالی است که بدهی کنونی وزارت راه به پیمانکاران طرف قرارداد با آن نیز در طول تاریخ فعالیت این وزارتخانه بی سابقه است و با این بدهی و به پایان نرسیدن پروژه ها، طبیعی است که سخن گفتن از پیشرفت های اساسی را کسی باور نکند. برای دولت نهم، مدیران به دو دسته خودی و خودی تر تقسیم می شوند و تغییر آقای رحمتی نشان داد این دولت به دنبال میدان خودی تر است.
ترفند دیگر آمریکایی ها
حسین شریعتمداری مدیر روزنامه کیهان در سرمقاله دیروز این نشریه: چرا چتر نیاورده اید؟! نوشته است: ۱ـ دقیقاً ۹ سال پیش در همین روز ـ ۲٣ تیرماه ۷٨ ـ یعنی روزی که جوانان بسیجی بعد از یک هفته تحمل آشوب ها و غائله آفرینی های مشترک سرویس های اطلاعاتی آمریکا و دنباله داخلی آنها، با حضور کمتر از ۲ ساعته خود، بساط غائله موسوم به ۱٨ تیر را برچیده و چشم آن فتنه آمریکایی را کور کرده بودند، نگارنده در یادداشت روز کیهان با اشاره به رجزخوانی های یک هفته ای رسانه های بیگانه و روزنامه های زنجیره ای که یکباره با حضور بسیج به حبابی تبدیل شده و ترکیده بود، آورده بود؛ صاحبنظران علوم استراتژیک در برخی از موارد، میدان برخورد دو حریف را به یک جاده یک بانده تشبیه می کنند که دو حریف از دو سوی آن با سرعت و روبروی هم در حرکتند و از آنجا که عرض این جاده فقط برای عبور یک اتومبیل ظرفیت دارد، بالاخره یکی از دو حریف بایستی از جاده خارج شده و راه را برای عبور دیگری باز کند. مردان کار کشته سیاست معتقدند برنده این میدان کسی است که از برخورد رو دررو هراسی ندارد و مثلاً فرمان اتومبیل خود را از جا درآورده و به بیرون پرتاب می کند، یعنی این که به هیچ وجه قصد ندارد جا خالی کند و به حریف فرصت عبور بدهد.
این فرمول در تاریخ معاصر و در مناقشات بین المللی نمونه های قابل ذکری دارد که ماجرای خلیج خوک ها و رودررویی آمریکا و شوروی سابق با موضوع کوبا در آوریل سال ۱۹۶۱ از جمله موارد مثال زدنی آن است. در آن ماجرا، صدها تن از فراریان کوبایی که از سوی آمریکا مسلح شده بودند همراه با شماری دیگر از مزدوران آمریکایی و تحت حمایت مستقیم جان اف کندی رئیس جمهور وقت آمریکا در منطقه خلیج خوکها به کوبا حمله کردند. این حمله با شکست روبرو شد و آمریکا برای حمایت از مزدورانی که اسیر شده بودند آماده حمله نظامی به کوبا شد و از سوی دیگر شوروی سابق با رهبری مستقیم خروشچف به حمایت از کوبا در مقابل آمریکا قرار گرفت و نهایتاً هنگامی که درگیری اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، آمریکایی ها که خود را آسیب دیده اصلی این درگیری احتمالی می دانستند، عقب نشستند و… جالب آن که در جریان حمله فراریان کوبایی، تعداد ۷۴٣ تن از آنها اسیر شدند و بعدها فیدل کاسترو هر یک از اسیران را با یک تراکتور معاوضه کرد.
۲ـ و اما، موضوع یادداشت امروز غائله آفرینی آمریکا در ۱٨ تیر ماه ۷٨ و دریافت پاسخ دندان شکن از بسیجیان در بیست و سوم همان ماه نیست، موضوع پیش روی، ماجرای عقب نشینی اخیر آمریکا در مناقشه هسته ای با ایران است. روز جمعه شان مک کورمک سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد نمایندگان کشورهای گروه ۱+۵ آماده انجام مذاکره با ایران بدون پیش شرط تعلیق غنی سازی اورانیوم هستند این اظهارنظر اگرچه آنگونه که برخی از مطبوعات در شماره دیروز خود به آن اشاره کرده اند به مفهوم دست کشیدن کامل آمریکا از پیش شرط یاد شده نیست، بلکه لغو این پیش شرط در دور اول مذاکرات مورد نظر آمریکاست، ولی از آنجا که طی چند سال اخیر، آمریکا با قاطعیت بر پیش شرط تعلیق غنی سازی اورانیوم برای شروع مذاکرات ۱+۵ تأکید می ورزید و آن را پیش شرطی غیر قابل تغییر می دانست، اظهارات اخیر شان مک کورمک را می توان یک گام به عقب از سوی آمریکایی ها ارزیابی کرد. چرا. . . ؟!
٣ـ چالش چند ساله هسته ای میان ایران و کشورهای گروه ۱+۵ را می توان به یک طناب تشبیه کرد که هر یک از دو حریف با تمام قدرت آن را به سوی خود می کشیدند. ایران در میدانی با مختصات فنی و حقوقی ایستاده بود که تمامی یافته ها و داده های این میدان ـ نظیر گزارش های آژانس، مفاد معاهده NPT گزارش ۱۶ نهاد اطلاعاتی و امنیتی آمریکا ـ بر حقانیت ایران اسلامی تأکید می ورزید و این داده ها با ملاک های فنی و حقوقی قابل ارزیابی بود.
و اما در سوی دیگر، ۱+۵ در میدانی با مختصات سیاسی ایستاده بود، میدانی که ملاک و معیار تعریف شده ای برای ارزیابی داده ها و یافته های آن وجود ندارد. کشورهای ۱+۵ با استفاده نامشروع و غیرقانونی از اهرم شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه های تحریم علیه ایران اسلامی بر خواسته های غیر قانونی و باج گونه خود اصرار می کردند و ایران با تکیه بر روح آزادگی اسلامی حاضر به باج دادن نبود. هر دو حریف می دانستند که در ادامه کشمکش این طناب پاره می شود و پاره شدن آن به مفهوم درگیری طرفین ـ و احتمالاً از نوع نظامی ـ خواهد بود. مخصوصاً آن که حریف بارها از احتمال حمله نظامی سخن گفته و به ایران چنگ و دندان نشان داده بود. بنابراین تصور این که دو حریف در یک جاده با عرض یک اتومبیل و از دو سوی مقابل به هم نزدیک شوند تصور بی جایی نبود و اکنون وقت آن بود ـ و هست ـ که هر یک از دو طرف سود و زیان خود از درگیری احتمالی را به ارزیابی بنشینند.
۴ـ همزمان با تهدیدهای غیررسمی آمریکا که گاه به زبان برخی از مسئولان رسمی ولی غیرمرتبط با موضوع مطرح می شد ـ تا از یکسو راه برای انکار باز باشد و از سوی دیگر تهدیدها، چندان هم غیررسمی نباشد ـ یک جریان سیاسی داخلی که در طول حضور خود در قوه اجرایی و مقننه به وادادگی شهره بود و نیز برخی از شخصیت های مدعی برخورداری از بینش سیاسی و نظامی ـ و بیرون از جبهه موسوم به اصلاحات ـ این فرمول را پیش می کشیدند که آن سوی مقاومت در برابر خواسته ۱+۵، آغاز جنگ است! و اصولگرایان با تکیه بر باورهای آزادیخواهانه اسلامی ـ انقلابی و تجربه های پیشین بر این باور بودند که آن سوی مقاومت اصولی، عقب نشینی حریف خواهد بود و به عنوان مثال از جنگ ٨ ساله، محاصره اقتصادی، توطئه کودتای نظامی، جنگ نفتکش ها، موشک باران مناطق مسکونی و. . . یاد می کردند که پیروزی در آن سوی مقاومت بود. ظاهراً آمریکا و متحدانش در تهدید به حمله نظامی، قبل از آن که احتمال عقب نشینی ایران اسلامی را دنبال کنند، به وادادگی برخی از جریانات واداده سیاسی و القائات و توهم پراکنی های رسانه ای آنها دل بسته بودند و بسته اند!
۵ـ بزرگان یک شهر کوچک در آمریکا نزد کشیش رفته و با شکایت از خشکسالی درخواست کردند برای نزول باران دعا کند. کشیش از آنان خواست که نیمروز فردا در محوطه باز کلیسا جمع شوند تا به اتفاق دعای باران بخوانند. فردای آن روز وقتی کشیش به میان مردم آمد و در جایگاه مخصوص قرار گرفت، نگاهی معنی دار به آنان کرد و گفت؛ باید روز دیگری برای دعای باران به کلیسا بیایید! بزرگان شهر کوچک که از سخن کشیش تعجب کرده بودند، علت را پرسیدند و کشیش در پاسخ گفت؛ هیچیک از شما به دعای باران اعتقاد ندارید! زیرا در میان جمعیت حتی یک نفر هم با خود چتر نیاورده است!
امام راحل ما(ره) می فرمود؛ آمریکا، شیر پیری است که یال و کوپال و دندان هایش ریخته و بی آن که کاری از دستش ساخته باشد فقط عربده می کشد، و گاهی نیز چیزی از او صادر می شود! و هم ایشان می فرمود؛ آمریکا هرچه در توان داشت برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته است و اگر کاری را انجام نداده به خاطر آن است که در توانش نبوده است.
۶ـ موقعیت کنونی ایران اسلامی با سال های اولیه انقلاب که به قول امام راحلمان(ره)، تنها و با دست خالی از تجهیزات نظامی یا حمایت های بین المللی در مقابل تمامی قدرت های بزرگ جهانی ایستاد، نه فقط قابل مقایسه نیست که قیاس مع الفارق است. آمریکا، ضعیف ترین دوران خود را طی می کند، معادلات قدرت در عراق، فلسطین، لبنان، افغانستان و. . . حتی در اروپا و در متن آمریکا به زیان این به اصطلاح ابرقدرت جهانی رقم می خورد و در تمامی این معادلات، نقش پررنگ ایران اسلامی به وضوح قابل دیدن است. به قول رایس، امروزه ایران به نقطه ای از اقتدار رسیده است که در میانه میدان خاورمیانه می ایستد و نه فقط به آمریکا اهمیتی نمی دهد بلکه باج هم می خواهد! و یا به گفته رابرت گیتس، وزیردفاع ـ بخوانید وزیر جنگ ـ آمریکا، ایران از آمریکا چیزی نمی خواهد و به چیزی نیاز ندارد که مجبور باشد در مقابل آن به ما چیزی بدهد.
به این اعتراف از روزنامه اسرائیلی معاریو توجه کنید. مربوط به ۷جولای ۲۰۰٨ ـ ۱۷تیر ۱٣٨۷ است:
مشکل اسرائیل آن است که آخرین موفقیت ما در یک جنگ به چهل سال پیش برمی گردد ـ منظورش جنگ ژوئن ۱۹۶۷ رژیم صهیونیستی با سه کشور عربی مصر، اردن و سوریه است ـ از آن زمان ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ـ ما در تمام جنگ هایی که شروع کرده ایم شکست خورده ایم و هیچگاه به اهدافمان نرسیدیم و همیشه آسیب دیده از جنگ بازگشتیم تا کمیته های تحقیق برای شکستمان تشکیل دهیم. دو سال پیش با تمام قدرت به سازمان کوچکی ـ حزب الله لبنان ـ حمله کردیم تا بعدها به مادرش ایران حمله کنیم اما برای چهارمین بار به کمیته تحقیق روی آوردیم، اکنون نیز می خواهیم بار دیگر این اشتباه را تکرار کنیم، اگر به ایران حمله کنیم آنها با تمام قدرت و ابزاری که دارند در مقابل ما می ایستند و تنها چیزی که به دست می آوریم عربده اسرائیل برای خودکشی است .
و در این باره گفتنی های مستند بسیاری داشته ایم که نیازی به تکرار آنها نیست.
۷ـ و بالاخره، نباید از توطئه دشمن غافل بود. آمریکایی ها اعلام کرده اند در فاز اول مذاکره که پیش شرط تعلیق ندارد شرکت نمی کنیم ولی اگر نتیجه مذاکرات مثبت بود! در فاز ۶ هفته ای دوم که تعلیق غنی سازی پیش شرط آن است حضور خواهیم یافت!
این دیدگاه اگرچه نشانه ای از عقب نشینی محترمانه است! ولی شواهد، حکایت از آن دارند که آمریکایی ها ترفند دیگری غیر از تعلیق نیز در آستین دارند که شاید پیشنهاد توقف طرفین در جایگاه کنونی ـ FREEZE ـ از جمله آنها باشد که در این باره جداگانه سخن خواهیم داشت.
تکیه بر شخصیتها در انتخابات
برنامه محوری تقویت مردمسالاری دینی عنوان سرمقاله دیروز روزنامه رسالت است که در پی نقل شده است: یک عکس فوری از آغاز غیر رسمی رقابتهای انتخاباتی برای ریاست جمهوری آینده در چند ماه اخیر نشان می دهد تلاشها و اقدامات برخی جریانات سیاسی بیش از برنامه محوری بر شخصیت مداری تکیه دارد. این آسیب در دهه گذشته همواره رقابتهای سیاسی در ایران را تهدید کرده و در برهه هایی نیز توانسته بر سرنوشت انتخاباتهای مختلف تاثیر بگذارد.
روسای دو دولت سازندگی و اصلاحات، رهبری جریانات رقیب دولت نهم را در دست گرفته اند و با توسل به ویژگی های شخصیتی خود خواسته یا ناخواسته فرهنگ سیاسی مردم ایران را آبستن تصمیم گیری های احساسی می کنند.
تجربه کشورهای مردمسالار نشان داده است که با رشد عقلانی جوامع، رفتار انتخاباتی شهروندان به گزینشهای غیر احساسی و برنامه محور متمایل می شود و روز به روز بر حجم آرأ خاکستری و کسانی که تا روز آخر تصمیم نمی گیرند، افزوده می شود. این موضوع سبب می شود که آرأ مردم به طور مستقیم بر کیفیت مادی و معنوی زندگی آنها تاثیر بگذارد و مشارکت عمومی را در سیاستگذاری ها تعمیق نماید.
مردمسالاری دینی الگوی دقیقی از یک دموکراسی کیفی است که در سایه دین مداری به مشارکت سیاسی عموم مردم، اعم از اکثریت و اقلیت رنگ واقعیت می زند و ابهامات بی پاسخ دموکراسی های لیبرال را برطرف می کند. این الگو به طور طبیعی درصدد افزایش تاثیر آرای مردم مسلمان بر حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است.
فلشهای سیاسی در تابلوهای راهنمای مردمسالاری دینی و تجربه سه دهه گذشته، نخبگان سیاسی را به دفاع مومنانه از مردمسالاری و احترام به حقوق شهروندی هدایت می کند. نخبگان سیاسی باید بسترهای مشارکت عمومی را به طور کامل فراهم کنند و مانع از مشکلات ساختاری و کارکردی در مسیر مردمسالاری دینی شوند. یکی از اقداماتی که الیت سیاسی در ایران می توانند برای خدمت به فرهنگ سیاسی کشور و افزایش کیفیت مردمسالاری دینی انجام دهند هنجارسازی های درونی و ایستاربندی های اجتماعی حول برنامه محوری در انتخابات مختلف اعم از ریاست جمهوری، مجلس و شوراها است که در نهایت به رفتارهای انتخاباتی عقلانی شهروندان منجر می شود.
متاسفانه تحرکات جریانات رقیب دولت نهم در ماههای گذشته و آغاز ماراتن غیررسمی رقابتهای انتخاباتی برای ریاست جمهوری آینده، به خصوص از جانب دوم خردادی ها حاکی از آن است که جریانات رقیب به بهانه پیروزی در انتخابات آینده، رسالت کلیدی خود در تقویت مردمسالاری دینی را فراموش کرده اند و عمده نگاه شان را به پیروزی در انتخابات آینده با توسل به منابع شخصیتی افرادی خاص معطوف کرده اند.
این رهیافت تاکتیکی برای انتخابات آینده اگر چه در ظاهر بی نقص است اما از هم اینک شکست محتومی به انتظار آن نشسته است.
تجربه انتخابات مجلس هشتم نشان داد که با رشد عقلانیت سیاسی در رفتار انتخاباتی مردم ایران و گرایش عمومی به برنامه های منقح و شفاف اصولگرایان جریانات سیاسی که می خواهند با سرمایه گذاری بر نیمکره راست مغز رای دهندگان در انتخابات پیروز شوند سخت در اشتباهند.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|