جایگاه اسلام سیاسی در بلوک بندیهای جهانی!
بخش دو - جمهوری اسلامی به کدام سو میرود؟
عبدالله شریفی
•
۳۰ خرداد ۶۰ مقطعی است کاملا متفاوت، آغاز سربرآوردن و تولد جمهوری اسلامی است۔ بدین ترتیب جمهوری اسلامی نه محصول انقلاب ۵۷ بلکه محصول سرکوب خونین و ضد انقلابی بود که با خشونت سازمانیافته و کشتارو قلع و قمع بر اریکه قدرت تکیه زد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۵ تير ۱٣٨۷ -
۱۵ ژوئيه ۲۰۰٨
در بخش اول این نوشته با عنوان (جهان به کدام سو میرود؟)، تصویر عمومی از تعارضات جهان چند قطبی را ترسیم و بر متن اوضاع جهانی و بلوک بندیهای امپریالیستی، جایگاه اسلام سیاسی و روند تاریخی آن مورد بحث قرار گرفت۔ در امتداد منطقی بحث، در این قسمت به جمهوری اسلامی ایران به مثابه یکی از محوریترین اهرمهای اسلام سیاسی میپردازم۔ در این رابطه اوضاع سیاسی ایران، موقعیت مردم و طبقه کارگر، اپوزیسیون و سناریوهای محتمل بار دیگر موارد بحث و بررسی این نوشته میباشند۔
عروج و افول جمهوری اسلامی
قصدم این نیست که بار دیگر این تاریخ را بیان کنم، اما جهت ورد به اصل موضوع اشاره کوتاهی به آن تاریخ ضروری است۔
جمهوری اسلامی بر متن جنگ سرد در مقابل انقلاب مردم ایران علیه نظام سلطنتی قرار داده شد۔ غرب و جهان امپریالیستی غافلگیر شده در مقابل انقلاب ایران، با ناکام ماندن از تلاش های ناسیونالیستی، با شاه و بدون شاه، با فرمول های متنوع از جمله بختیار، مجلس شورای ملی و بنی احمد ها، ارتش و ژنرال ها ۔۔۔ سر انجام جنبش اسلامی را که ذخیره ضد کمونیستی و ضد کارگری غیر قابل انکار در حاشیه جامعه و رویدادهای انقلاب مردم ایران بود، به جلو صحنه سیاست راند۔ غرب از این جنبش زنگ زده و عقب مانده نیرویی جدی در مقابل انقلاب و روند رو به جلو تحرکات انقلابی در ایران ساخت۔
اسلام سیاسی در ابتدا با اهداف معین جنگ سردی و حتی کوتاه مدت از نظر غرب به عنوان تاکتیک (کمربند امنیتی سبز در خاورمیانه) به میدان فرستاده شد۔ با پا گذاشتن این جنبش در جنگ قدرت سیاسی، با سازماندادن لومینیزم و قشر انگل جامعه، طیف وسیع و متفاوت و حتی متناقض از نیروهای مذهبی، ملی مذهبی، چپ خلق گرا و ضد امپریالیست از ادیب و شاعر و نویسنده و هنرمند و۔۔۔ شرق زده و ضد تمدن را در جوار خود به تحرک باورنکردنی دراورد۔
شکل ابتدایی حکومت اسلامی، حول محور خمینی- بازرگان، حکومتی پشمالو و معمم نبود۔ هنوز با احتیاط حساب شده جرات تظاهر کاملا اسلامی را به خود نمیدادند۔ مکلاهای نیمه اسلامی و جبهه ملی های نماز خوان در وزارت خانه ها و کابینه ازدحام کرده بودند۔ این دوران گذار به سرعت به تصفیه بخشی از نیروهای درون این جنبش مانند مجاهدین خلق همراه شد۔ دوران صدارت بنی صدر آخرین نفسهای یک ائتلاف اسلامی ملون بود۔ اگر چه بنی صدر در راس حکومت جنایت و خشونت در مقابل طبقه کارگر، مردم کردستان، اعترضات مردم در نقاط دیگر ایران، تحرکات دانشجویی و جنبش زنان از هیچ جنایتی مضایقه نکرد، اما آن شکل از حکومت قادر به تامین فلسفه وجودی اسلام سیاسی به قدرت خزیده نبود۔ سرکوب قطعی و خونین انقلاب ایران بدون کشتار و توحش ٣٠ خرداد ١٣٦٠ شمسی متیوانست توازن را به زیان این جنبش ارتجاعی و به نفع مردم باز گرداند۔
٣٠ خرداد ٦٠ مقطعی است کاملا متفاوت، آغاز سربرآوردن و تولد جمهوری اسلامی است۔ بدین ترتیب جمهوری اسلامی نه محصول انقلاب ٥٧ بلکه محصول سرکوب خونین و ضد انقلابی بود که با خشونت سازمانیافته و کشتارو قلع و قمع بر اریکه قدرت تکیه زد۔
راه یافتن اسلام سیاسی به قدرت، خصلت و کاراکتر این جنبش را دگرگون کرد۔ تهاجم پلیسی و نظامی عریان و لگام گسیخته، به محور سیاستهای جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب در تمام عرصه ها مبدل شد و علاوه بر آن شعبات خود را در منطقه گسترش داد و تقویت کرد۔
هنوز جامعه به خون نشسته ایران از این فجایع کمر راست نکرده بود که جنگ نسبتا دراز مدت ایران و عراق به این جامعه تحمیل شد۔
از نظر غرب که در تقسیمات جهانی، ایران را حوزه بلامنازع خود میدانست و با انقلاب ایران اخلالی در این بخش مهم و حیاتی متحمل شده بود، با سرکوب انقلاب و به رکود کشاندن مبارزات سیاسی توده مردم در ایران، توسط جمهوری اسلامی، عمر "مفید" جمهوری اسلامی پایان یافته تلقی میشد۔
اما شروع جنگ ایران و عراق با حضور بلوک شوروی و وحشت از تکرار بالا گرفتن تحرکات مردم، سیاست مماشات در مقابل جمهوری اسلامی را به صدر سیاست های غرب راند۔ دول غربی و تولید کنندگان سلاح و مهمات نظامی، جنگ آن منطقه را به بازار دادوستد زراد خانه جنگی تبدیل کردند۔ این دوران، برای بسیاری از کشورهای غربی، دوران طلایی اقتصادی محسوب میشود۔
لازم به یاداوری است که به موازات تاریخ شکل گیری جمهوری اسلامی، ما شاهد تاریخ فروپاشی و استیصال چپ خلق گرا و دگرگونیهای اساسی در جبهه اپوزیسیون هستیم۔ در این بحران جدی که طبقه کارگر از حزب با افق سوسیالستی محروم ماند و از نظر مبارزاتی تحت سیطره و هژمونی تفکر اهداف و شیوه های مبارزاتی سوسیالیسم های خرده بورژوازی قرار گرفت، باعث عقب نشینی سریع جنبش کارگری و مبارزات توده ای شد۔ سترونی چپ در اعمال رهبری سیاسی زمینه را برای عروج کمونیسم اصیل و بازگشت به مارکسیسم انقلابی ایجاد کرد۔ در این حالت تدافعی بود که حزب کمونیست ایران تشیل شد، تشکیل این حزب خود تعرضی بود در متن یک عقب نشینی سیاسی حاصل سرکوب انقلاب، این تعرض روند به عقب راندن مبارزات طبقه کارگر را به درجاتی سد کرد۔
جمهوری اسلامی و پایان جنگ سرد
پایان جنگ ایران و عراق مصادف بود با زمزه فروپاشی بلوک شرق، برای غرب محرز گشته بود که باید انرژی و هزینه خود را صرف به انتها رساندن رقابت اساسی و تاریخی خود کند۔ غرب برای رسیدن به "پیروزی" بدون جنگ، آماده پرداخت هزینه های هنگفت بود۔ غرب با تمام توان به فروپاشی از درون در بلوک شرق چشم دوخته بود۔ برای دول غربی این تنها نقطه پایان رقابت طولانی مدت دوران جنگ سرد نبود، بلکه "امیدی" بود برای عبور از بحران سیاسی و اقتصادی که جهان سرمایه را فرگرفته بود۔ در این چنین اوضاعی نه تنها مایل به رفتن جمهوری اسلامی نبودند بلکه تلاش میکردند که این رژیم را از خطر ساقط شدن توسط مردم برهانند۔
با پایان جنگ ایران و عراق بار دیگر طبقه کارگر و مردم توقعات متعارف خود را که فضای جنگی آن را خفه کرده بود، سربر آورد۔
با این روند بحران در بالا شدت گرفت۔ جمهوری اسلامی که با ثبات نسبتا موقت، جنگ را به انتها رسانده بود، اکنون بار دیگر با بحران سیاسی و اقتصادی در قالب جدید و ابعاد وسیع روبرو بود۔ مساله بقا بار دیگر محور جدال جناحهای درون جمهوری اسلامی شد۔
دوران "سازندگی" و تزهای معروف رفسنجانی برای ارتباط با غرب و رسیدن به فرمولی که بتوان جذب بازار جهانی سرمایه شد، به اختلاف و شکاف های جدیدی در درون حاکمیت اسلامی دامن زد۔
ناکامی نظامی در جنگ با عراق، "نوشیدن جام زهر"، نیش اسلام سیاسی در صادر کردن انقلاب اسلامی را کشید۔ محافل "تعامل" و"تساهل" با غرب در درون دوایر جمهوری اسلامی شکل گرفتند۔ رمز و کدهای ایدولوژیک "شیطان بزرگ" و امپریالیسم جهانخوار" رفته رفته به بایگانی سپرده شد۔ عملا اسلام سیاسی و تحرک جمهوری اسلامی به فلسطین و لبنان محدود شد۔
پایان جنگ سرد، کل مسائل روز و مطرح را دگرگون ساخت۔ جهان پر تناقض جنگ سرد پا به عرصه جهان تک قطبی و هرج و مرج "نظم نوین" گذاشت۔ بر این بستر نه تنها جمهوری اسلامی بلکه اشکال حکومت های کهنه قبلی نیز به عمر خود ادامه دادند۔
شیوخ عرب و سلطنت عشیره ای در عربستان، امارات سران قبایل و نگهبانان چاههای نفت، دیکتاتورهای غربی شده مانند قذافی، جمهوریهای مورثی مانند سوریه، سلطنتهای رسمی مانند اردن، ریاستهای مدام العمر مانند مصر در بی نظمی نظم نوین با کمی عوض کردن دکور به حیات سیاسی خود هم چنان بر مسند قدرت ماندگار شدند۔ این یکی از وجوه تناقضات جنگ سرد بود که به دوران جدید منتقل شده بود۔
شاخص این دوران، جنگ خلیج و جنگ یوگسلاوی میباشد۔ دولت آمریکا هم چنان برای سلطه خود و نقش ژاندارمی جهان، بخشی از این کره خاکی را به خون کشید۔ در آن دوران اسلام سیاسی نه تنها با محدویت تحرکات خود مواجه نشد، بلکه از انزوای پایان جنگ ایران و عراق خارج شد، و امکان گسترش جبهه رقابت های منطقه ای در معادلات جدید پیدا کرد۔ دیگر نه تنها لبنان و فلسطین بلکه شمال آفریقا و آسیای مرکزی و جنوبی نیز به میدان تاخت و تاز این جنبش ارتجاعی تبدیل شد۔ همزمان با جنگ در یوگسلاوی امکان یافت تا در بخش های از اروپا نیز موش بدواند۔
١١ سپتامبر اوج تعرضات اسلام سیاسی به حساب میاید۔ حمله به افغانستان نه تنها طالبان خود ساخته را از بین نبرد بلکه پاکستان نیز به جبهه مورد منازعه غرب با اسلام سیاسی مبدل شد۔
جمهوری اسلامی و دوخرداد
با تغییر بافت جمعیت در ایران و حضور نسلی که با موجودیت حاکمیت اسلامی بزرگ شده بود، سیمای جامعه را دگرگون کرد۔ این نسل به سرعت به میدان مبارزه با نظام اسلامی پا گذاشت۔ تضاد ماهوی حاکمیت اسلامی و زندگی روزمره مردم بروزات عینی یافت و بار دیگر خطر ساقط کردن رژیم اسلامی مسله مطرح روز شد۔
این دوره با اعتراضات شهری، اعتراضات کارگری، تحرکات دانشجویی، و مبارزات زنان علیه بردگی جنسی شناخته میشود۔ همزمان شکاف در جناحهای حاکمیت رژیم بر سر بقا نظام مساله محوری شد۔ دو خرداد، جبهه رنگین و متنوعی بود، این جبهه شکل گرفته بود تا نظام اسلامی را از این مهلکه نجات دهد۔
کشمکش حاد مردم و رژیم بر سر مرگ و زندگی نظام اسلامی در این دوره قریب یک دهه بطول انجامید۔ نزدیک به یک دهه از تاریخ ایران را تقابل حاد اقشار به ستوه آمده مردم از استبداد و فقر و جنگ و نابرابری با رژیم اسلامی رقم زد۔ جبهه آزادی از امکان حزب روشن بین کمونیستی برخوردار بود۔
دول غربی بدون مضایقه هزینه کردند که نوعی از اسلام و نوعی دیگر از حاکمیت اسلامی را به مردم حقنه کنند۔ در این دوره بار دیگر دول غربی زیربال و پر جمهوری اسلامی رفتند و او را سر پا نگه داشتند و از سقوط محتوم نجاتش دادند۔
حمله و تهاجم نظامی آمریکا و متحدینش به عراق و اشغال عراق، معادلات را در سطح منطقه و ایران به نفع رشد و گسترش جریانات اسلامی تغییر داد۔ این دوره، دوره سر بر آوردن جریانات قومی و اسلامی است که مثل قارچ از هر گوشه و کنار سبز شدند۔ سیاست های رفراندم، و معتدل غرب بر امکان تهاجم نظامی به ایران منتقل شده بود۔ جریانات ارتجاعی و فاشیستی به صحنه ریخته بودند۔ صف طویل فدرالیست چی های قومی راه بندان کرده بودند۔ همه قومی شده بودند۔ رژیمیها هم، خانه اقوام را بصورت دوایر خودی برپا کرده بودند۔ کروبی یادش افتاده بود که مادربزرگش لر بوده و خامنه ای به ترکی پیام میداد۔
سر انجام شکست دو خرداد و تسلط مجدد جناح راست درون حاکمیت و همزمان سلطه اسلامیها بر اوضاع عراق و نتیجه جنگ سی و سه روزه حزب الله با اسرائیل بر تسریع طبل شکست سیاست های نظامی بوش کوفت۔ جناحهای در حاکمیت آمریکا همراه اروپا استراتژی تغییر رفتار رژیم و طرح بیکر─ همیلتون را در ایران به صدر سیاست های غرب رساندند۔
تشدید رقابت های بلوکی بر سر ایران و منطقه خاورمیانه، سماجت اروپا در "حل دیپلماتیک" مناقشه ایران، منافع روسیه و چین، وابستگی صنایع ژاپن به نفت و منزوی شدن جناح بوش در عرصه داخلی و تنفر افکار عمومی و بویژه مردم آمریکا، طرفداران "حل دیپلماتیک" منازعه ایران را میداندار کرده است۔
آیا جمهوری اسلامی رژیم تثبیت شده است؟
برای رسیدن به جواب درست این سوال باید دید منظور از تثبیت چیست؟ تثبیت برای چه هدفی؟ با چه معیاری؟ اگر منظور این است که رژیم اسلامی ایران با خشونت و سرکوب مداوم و سازمانیافته توانسته است نزدیک به سه دهه بساط خود را پهن نگهدارد، باید نتیجه این باشد که رژیم تثبیت شده ای است۔ اما حقیقت ماجرا، خلاف این را به ما میگوید۔
اولا ویژگیهای جهان بعد از جنگ سرد غلیرغم پیچیدگی خاص خود، نظم فوق العاده درهم ریخته و بی در و پیکری بر بخش اعظم جهان حاکم کرد۔ دوما بخش قابل ملاحظه ای از مردم جهان رها شده اند وگرنه با چه معیار و چه سنجشی به حاکمیت اسلامی ایران دولت و حکومت گفته میشود؟!
ائتلاف چند باند مافیایی که بدون کشتار و سرکوب، بدون زندان و شکنجه، بدون خشونت و جنگ معنایی ندارد۔ سلاطین شکر و آستان قدس رضوی و رانت خواران اقتصادی، و مافیاهای نفت و گاز همراه مشتی آدمکش تا دندان مسلح دور هم هم جمع شده اند و به آن میگویند دولت اسلام، شهروند در این دولت بی حقوق ترین موجود است۔ مخالف در هر شیوه و شکلی، دستگیر و زندان و نابود میشود۔ زن در بی حقوقی محض و سرکوب و تحقیر دائم بسر میبرد۔ کارگر استثمار شده از تامین حداقل معیشت روزمره عاجز است، حقوق مزد بگیران و کارکنان آن جامعه را علنی و در روز روشن بالا میکشند۔ چپاول در هر تناوب زمانی دامنه گسترده تر بخود میگیرد۔ اگر این وضع ثبات است پس باید گفت رژیم اسلامی ایران دولت با ثباتی میباشد۔
در حقیقت اگر ایران از اهمیت استراتژیک و اقتصادی و به لحاظ سیاسی با تحرک، در خاورمیانه نبود وضع طوری دیگر بود۔ به لیبی نگاه کنید یک ژنرال زواردر رفته سالها است آن گوشه دنیا دستش در جیب مردم محروم است و با معیارهای ریاکارانه جهان سرمایه داری رژیم تثبیت شده است۔
کردستان عراق را ببینید، احزابی که معلوم نیست از کجا صلاحیت گرفته اند و حتی خودشان هم نمیدانند دولت هستند یا نه، قادرند بدون کوچکترین فوکسیونهای رایج انتخابات حتی فرمال و نمایشی، یک دهه و نیم غارت و چپاول و بکش و ببند بر مقدرات زندگی و حیات یک جامعه چند میلیونی حاکم شوند۔ عراق را نگاه کنید، به افغانستان سری بکشیم۔ سوریه، لبنان، بخش اعظم قاره آفریقا چگونه؟؟ مردم سومالی و اتیوپی و سودان و۔۔ مردم این قاره پهناور در دست سران عشایر و دستجات مسلح مذهبی و قبایل مسلح شده رها شده اند۔
میگویند در سومالی ٦٠ حزب اسم نوشته اند، چون ٦٠ طایفه و قبیله در آن کشور در کشمکش و سازش و نزاع دائم بسر میبرند۔ حزب در آن دیار اسم رمز و حقوق بشری طایفه و قبیله است۔ در این گونه کشور ها تا بخواهید مهمات و اسلحه و مسجد و آخوند پیدا میشود در حالیکه از دارو خانه و پزشک و مدرسه و کار و حرفه خبری نیست۔ اکثر کشورهای جهان "متمدن" در این کشورها بیا و برو دارند و اسلحه و مهمات حمل میکنند در حالیکه مردم از گرسنگی بصورت دسته جمعی تلف میشوند۔ در معیارهای امروزی به این بساط هم دولت با ثبات میگویند،!!
اگر با حداقل تمدن کنونی اکتفا کنیم باید گفت در کشورهای غربی دول با ثبات بورژوازی وجود دارند۔ با ثبات به این معنی که استثمار و سیستم کار مزدی سر جایش میباشد، طبقات هستند، تبعیض وجود دارد تمام خواص یک جامعه طبقاتی عمل میکند با این وجود به هر نحوی مردمش را طوری تحت سلطه قرار داده است که فعلا و بالفعل این مردم قصد سرنگونی و نابودی این نظام را ندارند۔ اگر حتی با این معیار نظام سرمایه داری، درجه ثبات جمهوری اسلامی را سنجید۔، شود، چگونه به چنین رژیمی میشود اتهام "دولت با ثبات" داد؟!
آیا رژیم جمهوری اسلامی میتواند رژیم متعارف بورژوازی ایران باشد؟
طرح این سوال و این مشغله جدید نیست۔ حداقل سابقه این بحث به دوران ریاست جمهوری رفسنجانی بر میگردد۔ سیاستها و طرح های اقتصادی و سیاسی رفسنجانی برای بقا نظام اسلامی ماتریال و منابع این بحث بودند۔ این بحث ابتدا از موسسات آکادمیک و دوایر فکری حواشی دولت آمریکا به جریان افتاد۔ سیر این ماجرا اپیدمی کسالت آوری بود که بعدا در زمان عروج دو خرداد به روشنفگران دگر اندیش ملی و مذهبی سرایت کرد، تسری این خط به درون جریانات کمونیستی و چپ منجر به کشمکش هایی شد۔ کمونیست های دو خردادی شده با این هماوازی از بستر خود بریدند و به دنبال مشروطه خود رفتند۔ ظاهرا این بحث جواب خود را گرفته بود و پرونده اش مختومه اعلام شده بود۔ اما اخیرا بار دیگر بر متن جدال های معروف به جدال غرب و ایران، پژواک آن بحث کهنه در قالب جدید بگوش میرسد۔ بگذارید بار دیگر این بحث بی جواب نماند و کوتاه در حوصله این نوشته اشاره به آن داشته باشیم۔
باز هم من میپرسم رژیم اسلامی متعارف میشود یعنی چه؟ برای چه کسی و برای چه هدفی؟ طبیعی است که خاندان ملکی حاکم بر عربستان سعودی "متعارف" است۔ در این کشور غرب و به درجه اولی دولت آمریکا بدون مشکل منافع تجاری و اقتصادی خود را پیش میبرند۔ دسترسی به امکانات نفت و گاز بدون ایجاد اشکال پیش میرود۔ این سیستم حاکمیت هر چه هست مورد اعتراض دول غربی و سازمانها و نهاد های بین المللی نیست۔ در عربستان هنوز زنان حق داشتن شناسنامه را ندارند۔ زن املاک خانواده است و مرد حق سلب حیات او را با هر بهانه ای دارد۔ دمکراسی و حقوق بشر هم اعتراضی به این ندارد۔ در این جامعه قطع اعضا بدن مجرمین و سنگسار امری طبیعی است ۔ این چنین رژیمی سالها است که از دوستان نزدیک دولت های غربی هستند و کسی زبان اعتراضی به این جنایت باز نکرده است۔ در مقابل، مردم این سرزمین هم قادر به بروز تحرکات اعتراضیی نبوده اند۔ شرکت های نفتی مانند آرامکو مستقلا زندان، دادگاه و جلاد خود را علیه کارگران همچنان دارند۔ جنبشی، حرکتی، از پایین به چشم هیچ رهگذری راه نیافته است۔ ممکن است و طبیعی است که نفرت و انزجار خفته علیه این توحش قطعا باید باشد۔ جهان بیرون در این رابطه با هیچ تحرک عینیت یافته ای روبرو نیست۔ پس در نتیجه سیستم حاکمیت در آن کشور هر چه باشد، متعارف کارش را انجام میدهد۔
در ایران برعکس، رژیم اسلامی با تاریخ کاملا جداگانه از نوع عربستانی که مثال آوردیم سر کار آمده است۔ هم بورژوازی ایران و هم طبقه کارگر و مردم ایران دمی از تحرکات سیاسی باز نایستاده اند۔ از نظر سیاسی این رژیم هیچگاه نتوانسته است بدین معنا استقرار یابد۔ مردم ایران حاکمیت اسلامی را با مضامین زندگی روزمره و توقعات عادی و جاری زندگی خود در تعارض دیده اند و می بینند۔ این حکم چه هنگامی که فضای اعتراضی بالا بگیرد و چه زمانی که رکود مبارزاتی باشد صادق است۔
نه تنها طبقه کارگر و اقشار زحمتکش، نه تنها زنان و جوانان آن مملکت، بلکه حتی ناسیونالیست و لیبرال آن سرزمین هم سازگاری چندانی با رژیم اسلامی ندارد۔
از منظر قدرت ها و قطب های جهانی سرمایه داری هم رژیم اسلامی با این شکل و فرم ، مانع جدی است در مقابل خود، بحث اینکه غرب با اسلامیت رژیم و یا با افراطی گری آن مخالف است بیشتر استدلال های تو خالی ژورنالیستی است۔ اگر جمهوری اسلامی هم مانند قذافی میکرد با هر آنچه که دارد جای اعتراض غرب نبود۔
اینجا لازم است کمی موشکافانه نقبی به این مباحث که قبلا کمونیسم کارگری مبسوط به آن پرداخته است، بزنم۔ از نظر بورژوازی ایران همان درجه از ثبات و امنیت سرمایه که بار دیگر تجارت نفت و مواد معدنی و سرمایه گذاری ها به چرخش در آید و سکوت مردم و عقب راندن آنها به یک رضایت عمومی به آن وضع، نهایت مشروطه آنها است۔ بورژوازی ایران به حالتی شبیه به ترکیه کنونی نیز قانع است۔
این حداقل توقع طبقه بورژوا در ایران با رژیم کنونی ممکن نیست۔ برای این حداقل نیاز به امنیت نسبی سیاسی است۔ انتگره شدن کاپیتالیستی در خاورمیانه مدل خاص خود را دارد۔ هیچ کشور مسلمان نشین و بویژه خاورمیانه ای هنوز مدل مانند کره و سنگاپور و تایوان را از خود بروز نداده است۔ ایران هر چه باشد با جمهوری اسلامی و یا سلطنتی و یا هر چیز دیگر، مرکز ثقل جذب کلیت خاورمیانه است۔ تابع اوضاع عمومی منطقه است۔ عقیم ماندن ناسیونالیسم در اواسط قرن گذشته در منطقه در سیر سکولاریزه کردن جامعه زخمی است بر پیکره کل خاورمیانه، بنابراین مدل کره و تایوان یعنی کشورهای تولید کننده و صادر کننده صنایع و ماشین آلات سنگین، در این نوع کشورها مستلزم سه فاکتور است یکی نیروی کار ارزان و دیگری سرمایه گذاری عظیم و دراز مدت و سوما یافتن مکان با ثبات در بازار جهانی برای فروش و صادرات، در ایران از برکت جمهوری اسلامی اوضاع فقر و فلاکت و بیکاری به درجه ای رسیده است که نیروی کار ارزان کم نمیاورد، اما بلوک های جهانی سرمایه به دلایل سیاسی و منطقه ای سرمایه گذاری در برزیل را بر ایران ترجیح میدهند۔
هر گونه سرمایه گذاری عظیم در این منطقه با مساله فلسطین، با مساله لبنان و امروز با مسائل جاری عراق و افغانستان در منطقه روبرو میشود، دور نمای کدر و غیر قابل اعتماد را در مقابل سرمایه گذاران قرار میدهد۔ تصادفی نیست که تمام سرمایه گذاریهای تا کنونی در زمینه تجارت و صدور ملزومات مصرفی محدود مانده است۔
خاورمیانه اگرچه یکی از نقاط پر ثروت جهان است اما سرمایه گذاریهای تجاری، بر پایه نفت و منابع طبیعی استوار است۔ شما کسی را در هیچ گوشه و کنار دنیا نمی توانید پیدا کنید که صبح زود از خواب بیدار شود و در بازار دنبال خریدن فلان ماشین و یا کامپیوتر ساخت عربستان باشد۔
نتیجتا رابطه طبقه بورژوا با دولتش و با طبقه اش، میزان انطباق فرهنگی و سیاسی با نیازهای دراز مدت اقتصادی در ایران برای طبقه سرمایه دار چنان است که او را هم قانع به همان درجه از متعارف بودن کرده است۔
حتی جذب بازار کار شدن به مدل خاورمیانه ای هم با سد موجودیت کنونی جمهوری اسلامی مواجه میباشد۔
بعلاوه، جمهوری اسلامی با شئونات جاری زندگی مردم در تناقض است و این تناقض بصورت کشمکش های حاد خود را بروز میدهد۔ مردم ایران خواهان سرنگونی جمهوری اسلامیند، هنوز به ماندگار شدن این رژیم رضایت نداده اند۔ هنوز نفرت و انزجار بصورت مادی و واقعی موجود است۔ مردم ایران جمهوری اسلامی را نپذرفته اند این حقیقتی است کتمان ناپذیر و این کشمکش از زاویه سرمایه یعنی بی ثباتی و ناامنی جهت سرمایه گذاری و۔۔۔
از بالا هم جمهوری اسلامی باعث عدم ثبات و امنیت نیازهای اقتصادی و سیاسی دراز مدت سرمایه داری ایران و دول قدرتمند جهانی است۔
سوال این است که راه حل چیست؟ کوتاه و روشن، راه حل این است که جمهوری اسلامی باید برود۔ بدیهی است از نظر ما راه حل سوسیالیستی برچیدن کل بساط نظام اسلامی و سرمایه داری است۔ و از نظر جبهه سرمایه داری جهانی هم نفی موجودیت کنونی به شیوه طبقاتی خود میباشد۔
جمهوری اسلامی و سناریوهای محتمل
این سوال که سرنوشت جمهوری اسلامی چه میشود؟ چه بلایی بر سر جامعه ایران خواهد آمد؟
آیا جنگ میشود یا نه؟ و۔۔۔ سوالات واقعی و دلواپسیهای مزمن مردم میباشند۔
میگویند که رژیم اسلامی در بحران های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی چنان غرق است که رفتنی است، حتی مردم میگویند کسی نیست این رژیم را بیندازد۔ دراین روایت عامیانه حقایق محکمی وجود دارد۔ این رژیم از بدو تولدش ناپایدار و از نظر جامعه ایران رفتنی محسوب شده است۔ مردم مقاطعی را تجربه کرده اند که این رژیم به یک قدمی مرگ نزدیک کرده اند۔ این مردم، رژیم را بارها تا لب پرتگاه عقب رانده اند۔ اما هنوز از شر آن خلاص نشده اند۔ تاریخ سی ساله اخیر تاریخ جدال مرگ و زندگی جمهوری اسلامی بوده است۔
ما بارها گفته ایم جمهوری اسلامی رژیم شاه نیست که سرمایه اش را بر دارد و برود۔ این جنبشی است که با خون و کشتار بر مسند قدرت تکیه زده است۔ دو حالت برای رفتن این رژیم موجود است، یا باید این رژیم را توسط نیروی مردم با زور از میدان بیرون راند واین راه حل از پایین است، و یا این رژیم باید از درون خود سیر تصفیه و نوعی استحاله را طی کند، طوری که اسلامی بودن رژیم دیگر بی معنی شود و این محتمل ترین راه حل از بالا است، چرا؟
از منظر کمونیسم دخالتگر ما دو فرصت مناسب را به دلایل خود از دست دادیم ۔ دور اول از قیام بهمن ١٣٥٧ شمسی تا خرداد ١٣٦٠ میباشد، این دوره هنوز فضای انقلابی بر جامعه حاکم است ۔ در این دوره طبقه کارگر و اقشار پایینی جامعه به حرکت در آمده و ظرفیت تحرک انقلابی بالا بود۔ متاسفانه طبقه کارگر از نظر فکری و سیاسی تحت هژمونی سوسیالیسم های خرده بورژوازیی و خلقی بود و از تحزب و افق طبقاتی و کمونیستی محروم بود۔ این کمبود تاریخی جامعه ایران را از امکان یک دگرگونی اساسی ناتوان ساخت۔
دوره دوم، از سال ١٩٩٨ میلادی تا ٢٠٠١ میلادی است۔ کمونیسم در ایران در تاریخ خود هیچگاه چنین دوره ای از روشن بینی طبقاتی و آمادگی دخالتگری سیاسی به خود ندیده است۔ کمونیسم در این دوره میرفت که از نظر رهبری و جلب اعتماد جامعه به نیروی جذاب و قابل انتخاب مبدل شود۔
این دوره هنوز جبنش کارگری از شکست های قبلی سر راست نکرده بود۔ هنوز در سیطره تفکر سنتی خرده بورژوایی رها نشده بود، هنوز نه امکان انتخاب و انه امکان ساختن آلترناتیو خود را نداشت۔ این عاملی ازمجموعه عواملی بود که باز جامعه از امکان یک تغییر رو به جلو محروم ماند۔
اکنون ما در هر دو طرف معادله مشکل داریم۔ آن کمونیسم جذاب و پذیرفتنی، میدان تاخت و تاز فرقه ای و گرایشات غیر کارگری غیر کمونیستی است۔
فشار سحرانگیز گذشته بر آینده بقدری زیاد است که فاصله ای را که کمونیسم معاصر، طی سی سال با تلاش بی وقفه، با جنگ و مبارزه، با عبور از تند پیچها و گذرهها، در مسیر تلخ و شیرین سی سال طی کرد، در عرض سه سال این مسیر به عقب و به جای اول خود باز گرانده شد۔
سیلونه بدرستی در کتاب فونتامارا ، قدرت بازگشت به گذشته را در بعد اجتماعی چنین توصیف میکند "مردمانی که طی صدها سال به برق عادت داده شده بودند، طی یک هفته با چراخ پیه سوز سازگار شدند"۔
چپ و مدعیان کمونیسم امروز خارج از فضا و سوخت و ساز حیات جنبش کارگر و جامعه دارد برای خود میچرخد و هراز چند گاهی اطلاعیه میدهد و یا به جنبش طبقه کارگر سقلمه و تشر با پز رهنمود دهنده ظاهر میشود، و میرود دنبال کار اصلی خودش.
طبقه کارگر هم در اوج پراکندگی از سلطه تفکرات و سنت های توده ایستی اسلامی در تلاش برای بقا فیزیکی است۔ بخش سوسیالیستی این جنبش هنوز تصویری از خود به مثابه رهبری کننده و تسخیر کننده قدرت سیاسی ندارد۔ این بخش هنوز پا به جنگ قدرت نگذاشته است، هنوز افق روشن و کمونیستی را انتخاب نکرده است، این نواقض جدی، کار حل انقلابی از پایین را پیچیده و دشوار ساخته است۔
بررسی راه حل اول از چنان نواقص عمده ای رنج میبرد که متاسفانه مرور زمان توازن را چندان به نفع جبهه آزادیخواهی ثبت نکرده است، قدرت سازمانی و فقدان رهبری شایسته جنبش مردم برای سرنگونی را در سیر تاسف بار نزولی قرار داده است۔ در این باره لازم است مفصلتر ودر فرصتی دیگر به آن بپردازیم، اما اکنون بی مناسبت نیست که به شق دوم یعنی احتمالات راه حل از بالا اشاره ای داشته باشیم۔
انتقال قدرت از بالا بدون دخالت مردم، دوره ای، پروژه مورد نظر غرب بود۔ بعدا متوجه شدند که این سیاست در ایران قابل اجرا نیست، چون نه جمهوری اسلامی رژیمی است که با قرار و مدار برود و نه مردم ایران آن مردم ساکت و بی تحرک است که بشود آنها از میدان سیاست دور کرد۔
سیاست های تهاجم نظامی و یا بقول ژورنالیسم رایج "گزینه نظامی" هم که مدتها امید جریانات متعدد راست بود، مدتی است که از اولویت خارج شده است۔ مساله اشغال عراق و گرفتار شدن در عراق و افغانستان آمریکا و غرب را به حقایق جدیدی نزدیک کرد۔
روند جاری اگر چه مملو از تبلیغات جنگی است اما از نظر تحلیلی کمترین احتمال محسوب میشود۔ غرب دنبال توازنی است که اسلام سیاسی را قابل مذاکره کند۔ این ترند در فلسطین، در لبنان و در عراق علنا در جریان است۔
آتش بس حماس با اسرائیل پس از سفر کارتر به خاورمیانه اگرچه شکننده باشد باز از نظر سیاستهای استراتژیک غرب نتیجه پیشرفتی در این زمینه است۔ تبادل اسرا بین حزب الله لبنان و اسرائیل، مذاکرات مستقیم سوریه و اسرائیل در ترکیه، گواه پیشروی در مسیری است که حمله نظامی را بشدت کمتر محتمل میکند۔ حاد شدن اختلافات بلوکی در گوشه های دیگر جهان از جمله نزاع سپر ضد موشکی در چک و رور در رو شدن روسیه و احتمالا چین با آمریکا، امکان تمرکز نظامی و ایجاد کانون جدید بحران را بشدت کم رنگ کرده است۔ ما بارها گفته ایم که ایران، عراق و افغانستان نیست، حمله به ایران به قول ژنرالهای خود ارتش آمریکا منطقه را به گلوگه آتش مبدل میسازد۔ مانورهای نظامی دو طرف و آزمایش تسلیحاتی دو طرف همیشه بوده و خواهد بود۔
اینکه حمله و اشغال نظامی منتفی است، جای تردیدی نیست، اما ممکن است آمریکا از طریق اسرائیل به مراکز هسته ای ایران حمله کند؟
در صورت وقوع چنین سناریویی، جنگ عملا شروع خواهد شد۔ شاخه های نظامی دو طرف فرصت خواهند یافت که جلودار صحنه شوند، در چنین صورتی دستاوردهای نسبی در عراق و فلسطین و حتی لبنان به سرعت به جای اول خود باز خواهند گشت۔ اوضاع خاورمیانه، از کنترل خارج خواهد شد، بحران اقتصادی با سرعت زیاد در اکثر کشورهای صنعتی صعود خواهد کرد و۔۔۔۔
البته در هر دو طرف تخاصم جناح های تندروتر و که محور نظامیگری سیاستشان میباشد وجود دارند و مرتبا مشغول جو سازی خواهند بود۔ اظهارات سران سپاه پاسداران به نظر میرسد بیشتر فشار به درون حاکمیت برای حفظ سلطه سپاه پاسداران و سهم بیشتر چپاول در خدمت این نهاد باشد۔ سپاه پاسداران همیشه در شرایط جنگی خود را به رخ مخالفین "خودی" کشانده است۔ ایجاد فضای رعب و ترس جناح های رقیب درون حاکمیت را متزلزل میکند۔
بر خلاف تحلیل های سطحی و دنباله روانه از پروپاگاند میدیا که یک خط در میان بیانیه ضد جنگ صادر میکنند و با هر خبر مانور نظامی در کنار "صلح طلبان درونی" نظیر خانم عبادی، به تحرک در میایند، و چند روز بعد تحلیل های خود را رها میکنند، احتمال جنگ یکی از احتملاتی است که دور به نظر میرسد۔
پس دو راه موجود را باید مورد بررسی قرار داد۔
کم مشقت ترین راه ساقط کردن این رژیم است توسط مردم، و پر مشقت ترین تهاجم نظامی است۔ راه سومی که اکنون به نظر میرسد روند مورد پذیرش و نقطه تعادل است این است که غرب از طریق "دیپلماسی فعال" جریانات اسلامی و جمهوری اسلامی را به پای مذاکره بکشاند۔ و تلاش کند که جمهوری اسلامی از درون طبق مدل شوروی اما با ورژون اسلامی آن سیر تغییر را طی کند۔
این سیر احتمالی نیز یکی از پیچیده ترین روندهایی است که قربانیان آن کل جامعه ایران خواهد بود۔ اکنون که از نظر اقتصادی، اگر چه قیمت نفت در بالاترین حد خود رسیده است اما نمیتواند کمترین تاثیر را بر تشدید بحران اقتصادی ایران داشته باشد۔ افزایش نقدینگی و اشباع بازار از صادرات خارجی و مصرفی تورم را بشدت بالا برده است۔ رها کردن این روند فقر و فلاکت موجود را چند برابر خواهد کرد۔
از نظر سیاسی نیز بحران حکومتی و کشمکش جناح های حاکمیت اوج خواهد گرفت۔ مردم و مبارزات اعتراضی فروکش شده کنونی این بار در منافذ غیر قابل کنترل انفجار خواهد کرد۔
زمینه های واقعی امکان بر چیدن رژیم بسیار زیاد است اما نواقض جدی این مسله را بغرنج کرده است۔ حل انقلابی نجات از شر جمهوری اسلامی کماکان در دستان جنبش سوسیالیستی و طبقه کارگر است۔
این یکی از ویژگیهای قرن بیست و یکم است۔ عجز تاریخی بورژوازی در منطقه حل ابتدایی ترین و غیر سوسیالیستی ترین مسائل جامعه از یک طرف و عقب نشینی جهانی جنبش طبقه کارگر از طرف دیگر هر راه حل به جلو را به حل سوسیالیستی گره زده است۔
بخش سوسیالیست جنبش کارگری با معظلات و وظایف سنگینی مواجه است۔ درک این شرایط تاریخی مهم است۔ هنوز متاسفانه این بخش از طبقه کارگر از خود تصویر مدعی قدرت را ندارد، هنوز خود را صاحب اصلی جامعه نمیداند، این باور و تصویر از خود باید دگرگون شود۔
اینکه طبقه کارگر ظرفیت و پتانسیل غیر قابل تصوری را تاریخا در خود دارد جای شک و تردید نیست اما از پتانسیل این طبقه نمیشود اکنون صرفا حرکت کرد۔ بخش سوسیالیست طبقه کارگر میتواند و باید در فکر ساختن آلترناتیو خود، تحزب خود، وصل شدن به افق طبقاتی خود باشد، این آن امر ضروری است که بالفعل قابل اجرا و عملی است۔ وظیفه کمونیستها تسریع و تسهیل این روند دشوار و پیچیده میباشد۔
abe_sharifi©yahoo.com
|