در بیستمین سال
تبسم خیال تو
عفت ماهباز
•
شاپورم
لبخند خیالت
تبسمی می شود
در گذر از آسمان
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ مرداد ۱٣٨۷ -
۲۷ ژوئيه ۲۰۰٨
شاپورم
لبخند خیالت
تبسمی می شود
در گذر از آسمان
جستجویت
سرکش توسنی که در هر پگاه
بی انکه بخواهم
روز و شب را
هنوز با هم در شمریم
در بیستمین سال روزی
که نرفتی
نه!
بردنت
شعر تو "تبسم تو ۱" را
در گوگل ۲ یافتم
آن روزها که انترنتی نبود
تا جستجوگر پیامان دل باشد
امروز اما
شعر را یافتم در کنار نامه چهارت ٣
و لبخند بر تبسم خیالت رقصید
۴ مرداد ۱٣٨۷
efatmahbas@hotmail.com
تبسم تو
یار مهربان و نازنینم سلام
پریروز که در خیال تو به سر میبردم قطعه شعری را دیدم با عنوان «تبسم تو» (کیهان دهم آذر) که گویی برای بیان احساس من سروده شده است. هنگامیکه پس از تأخیر یک ماهه نامهات رسید و «تبسمت» بر آینه آسمان و یال سپید البرز نوید زندگی داد با خود گفتم بخند، بخند یاور من که زندگی با شکوه و صلابت خود جاری است. و ما نیز با عشق و امید در راستایی به سوی خورشید باهم همراهیم.
میدانم که نگرانی تو با شور و امید آمیخته است. اما امروز که از چشمانداز به رشته کوه استوار البرز نگاه میکنم به نازنینم میگویم:
حالم خوب است، زندگی بهخوبی سپری میشود و جای هیچگونه دل نگرانی وجود ندارد. شاید کبوتری که برفراز سر ما پرواز میکند پیام شادی و عشق ما را به زندگی به تو برساند.
بوی بهارم، با آرزوی دیدار، چشمان پرفروغت را میبوسم.
شاپور (علیرضا اسکندری)
۱٣/۹/۶۵
نامه شماره۴
تبسم تو
نان را از من بگیر، اگر میخواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خنده ات را نه
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که میکاری،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز میکند،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو میزاید.
پس نبردی سخت باز میگردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده ات را که رها میشود
و پرواز کنان در آسمان مرا میجوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید.
عشق من، خنده تو
در تاریک ترین لحظه ها میشکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست،
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.
خنده تو، در پاییز
در کنار دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفرازد،
و در بهاران، عشق من،
خنده ات را میخواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی، گل سرخ
کشورم که مرا میخواند.
بخند بر شب
بر روز،
بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره، بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد،
اما آنگاه که چشم میگشایم و میبندم،
آنگاه که پاهایم میروند و باز میگردند،
نان را،
هوا را،
روشنی را،
بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم...
پاپلو نرودا
۱ - "تبسم تو۱" از پاپلو نرودا. همسرم شاپور در نامه اش به این شعر نرودا اشاره دارد
۲- شعر "تبسم تو" از پاپلو نرودا را بعد از بیست سال هفته پیش در جستجوگر گوگل یافتم
٣ - نامه شماره ۴ شاپور (علیرضا اسکندری) ۱٣/۹/۶۵ در زندان اوین نوشته شده است شاپور جزو اولین سری اعدامیان در ۵ مرداد ۱٣۶۷ در اوین در کشتار جمعی زندانیان توسط رهبران جمهوری اسلامی بود.
|