یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

این سه مقاله: جنگ یا نشانه ای از مذاکره و توافق؟
رئالیست ها و پراگماتیست ها در دو کمپ صدای خود را بلند کرده اند!


تهمورث کیانی


• به رغم مه انبوهی که فضا را به شدت تیره و تار کرده است، و به رغم آنکه خطر یک جنگ، بر اثر حادثه ای کوچک، همچنان به مثابه یک احتمال وجود دارد،اما، کورسوی توافق و راه میان بری در پس اینهمه تیرگی پدیدار است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ مرداد ۱٣٨۷ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۰٨


روزهای اخیر تبادل تهدید و هشدار و زبان جنگ بین جمهوری اسلامی ایران از یک سو و دولت های اسرائیل و ایالات متحده از دیگر سو بیش از همیشه فضای خاورمیانه را تیره و تار ساخته است و بسیاری را بر آن داشت تا منطقه را در آستانه جنگی تازه ارزیابی کنند. با اینهمه، اما، اگر در پس گرد و غبار ناشی از شعارها و اعلامیه های جنگ طلبانه و شاخ و شانه کشیدن های جنجالی برخی از سیاست مداران در اسرائیل، ایالات متحده، و ایران با دقت نگاه کنیم، و اگر به عمق برخی از مصاحبه ها و گزارشات سیاسی روزهای اخیر توجه کنیم در خواهیم یافت که به رغم مه انبوهی که فضا را به شدت تیره و تار کرده است، و به رغم آنکه خطر یک جنگ، بر اثر حادثه ای کوچک، همچنان به مثابه یک احتمال وجود دارد،اما، کورسوی توافق و راه میان بری در پس اینهمه تیرگی پدیدار است. من در این مقاله خواهم کوشید نشان دهم که اکنون پیش از پیش زمینه توافقی بین جمهوری اسلامی و گروه ۵+۱ فراهم شده است.
سیمور هرش، روزنامه نگار آمریکایی برنده جایزه پولیتزر، با انتشار گزارشی تازه از فرایند تازه عملیات پنهانی ایالات متحده در ایران جنجال خبری تازه ای آفریده است. بنا بر گزارش آقای هرش، کنگره ایالات متحده به تازگی با تصویب لایحه ای پنهانی به دولت جرج بوش اجازه داده است تا با هزینه کردن چهارصد میلیون دلار نه تنها به انجام عملیاتی اطلاعاتی در ایران بپردازد بلکه با کمک به برخی گروههای قومی به ایجاد بی ثباتی در ایران دست زند. گزارش آقای سیمور هرش دارای چند نکته اصلی به شرح زیر می باشد.
نخست، بر اساس قوانین ایالات متحده، هنگامیکه یک عملیات اطلاعاتی پنهانی در جریان است، رئیس جمهور می باید گزارشی به نام "یافته های ریاست جمهوری"، یعنی اطلاعات و مفروضاتی که او برای انجام چنین عملیاتی در اختیار دارد، فراهم کرده و آن را به طور بسیار محرمانه با "باند هشت نفره" کنگره درمیان بگذارد. این گروه کوچک متشکل از رهبران مجلس نمایندگان و سنا از دو حزب و روسای کمیته های مربوطه و یک عضو ارشد از حزب اقلیت در آن کمیته ها می باشد. پس از آن، و در صورت توافق این گروه، اعتبار لازم مالی از منابع تصویب شده قبلی به این طرح اختصاص می یابد و دیگر نیازی به تصویب آن از سوی همه کنگره نیست. بنا به گزارش آقای هرش، به رغم نارضایتی و نگرانی برخی از اعضای این گروه با "یافته های رئیس جمهور"، این گروه، اما، سرانجام طرح را تصویب کرده است و مبلغ چهارصد میلیون دلار به این آن اختصاص داده است. همچنین، بنا به این گزارش، این طرح درست همزمان با انتشارگزارش پیشین سازمان های اطلاعاتی ایالات متحده، مبنی بر دست کشیدن جمهوری اسلامی ایران از ساخت سلاح اتمی، در دسامبر گذشته به کنگره تسلیم شده است.
دوم، بر اساس گزارش سیمور هرش، عملیات پنهانی مزبور دارای جنبه نظامی نبوده و به قصد آماده کردن زمینه بر حمله نظامی نیز نیست. اگر چه به ماموران اجرای طرح دستور داده شده است تا در صورت لزوم دفاع از خود دست به قتل افراد در خاک ایران زنند، محورو هدف اصلی طرح، اما، جمع آوری اطلاعات، پشتیبانی از برخی گروههای قومی و مسلح کردن آنها، و زمینه سازی های دیگر برای ایجاد بی ثباتی در ایران است. با این همه، اجازه کاربرد خشونت قتل در این طرح موجب اعتراض برخی از نمایندگان گروه هشت نفره کنگره شده است تا جایی که، بنا به این گزارش، دموکرات ها در کنگره با فراخواندن مدیرکل سازمان سیا به کنگره از او خواستار ابهام زدایی شده اند. مدیرکل سازمان سیا نیز تأکید کرده است که کاربرد زور به معنی دست زدن به حمله در خاک ایران نیست.
سوم، گزارش سیمور هرش همچنین به طور آشکار از مخالفت اغلب فرماندهان نظامی ایالات متحده، وزیر دفاع، وزیر خارجه و برخی دیگر از مقامات ارشد دولت این کشور با طرح های جنگ طلبانه گروه دیک چنی حکایت می کند. هیچکدام از این گروههای مخالف جنگ، البته، با گزارشات مبنی بر دخالتهای فزاینده جمهوری اسلامی ایران در عراق مخالفتی ندارند، آنان، اما، برخلاف جنگ طلبان حمله نظامی را راه حلی موفق و سودمند نمیدانند. این گروهها بر این باورند با فشار های بیشتر دیپلماتیک، اقتصادی، و عملیات پنهانی بی ثبات کننده میتوان به برقراری موازنه قوی بهتر رسید و سپس با ایران درگیر گفتگو برای یافتن توافقی دوجانبه درباره عراق و برنامه هسته ای این کشور شد. بنابراین، و در صورت بی کم و کاست بودن گزارش آقای هرش، طرح جدید ایالات متحده میتواند در این راستا ارزیابی گردد نه طرحی برای هموار کردن راه حمله نظامی به ایران.
چهارم، اعتبار گزارش هرش است، سیمور هرش از نوع روزنامه نگارانی است که در جهان غرب با نام "روزنامه نگاران تحقیقگر" یا "جستجوگر" از آنان نام برده می شود. تقریبأ پنجاه سال پیش با گزارش افشاگرانه درباره قتل عام روستائیان "می لای"، روستایی در ویتنام، بدست گروهانی از ارتش ایالات متحده مشهور شد. او همچنین کسی است که چند سال پیش برای نخستین بار از فاجعه زندان ابوغریب پرده برداشت و سبب شد تا آن ماجرا به رسوایی بزرگی تبدیل گردد. علاوه بر اعتبار شخصی هرش، تا کنون هیچکدام از رهبران کنگره ایالات متحده گزارش اخیر او را تکذیب نکرده اند. آنان اگرچه به سبب "فوق العاده سری بودن" طرح درباره آن چیزی نگفته اند با این وجود، اما، اصل جلسه محرمانه را تأیید کرده اند. همچنین، همانطورکه سرهنگ سام گاردینر، از افسران آمریکایی و مسئول بررسی مطبوعات ایران، می گوید گزارشات اخیر رسانه ها از افزایش خشونت های مشکوک و قتل برخی از نظامیان حکایت می کند. او بر این باور است که دستگاه اطلاعاتی ایران نیز از ریشه این خشونت ها با خبر است و مطبوعات ایران به طور آشکار از دخالت ایالات متحده، بریتانیا و سازمان سیا در این خشونت ها نام می برند. از دیگر سو، این نکته تا پیش از گزارش آقای هرش، نیز، آشکار شده بود که ایالات متحده مدتی است دست به اقدامات بی ثبات کننده، از جمله پشتیبانی از گروههای جنایتکار و آدمکشی چون گروه سلفی "عبدالمالک ریگی"- نسخه ایرانی- بلوچی القاعده و لشکر جهنگوی پاکستان-، گروه جعلی- تروریستی پژاک، و برخی از فرقه های افراطی مسلح و جدایی طلب در خوزستان زده است. آنچه، اما، در این گزارش تازگی دارد افزایش قابل ملاحظه این تلاش های بی ثبات کننده و همکاری کنگره ایالات متحده با دولت این کشور است.

سیمور هرش و گمانه زنی خطر جنگ
با اینهمه، اما، گزارش سیمور هرش بر نزدیک بودن جنگ و غلبه جناح جنگ طلب در دولت ایالات متحده تأکید نمی کند. برخلاف این نظر، دخالت کنگره و تصویب بودجه محرمانه برای ایجاد بی ثباتی در ایران به مثابه تاکتیک جایگزینی برای طرح های حمله نظامی و "تغییر رژیم" است. اکنون کاملأ روشن شده است بیم از پیآمد های غیر قابل پیشبینی حمله به ایران، ناتوانی ارتش از ورود به جنگ تازه ای همزمان با دو جنگ عراق و افغانستان، و موثر بودن برخی اقدامات استراتژیک و پیشگیرانه جمهوری اسلامی در عراق، لبنان، و غزه، ایالات متحده را از گزینه حمله نظامی به ایران منصرف کرده است و همانطور که الیزابت چنی اخیرا بیان کرد، این گزینه اکنون تنها در گفتگوها و مصاحبه ها همچنان "روی میز باقی خواهد ماند" تا موجب نتیجه گیری سریع تر مذاکرات گردد. گزینه جنگ با ایران هیچگاه در میان فرماندهان ارتش ایالات متحده و وزارت خارجه این کشور گزینه مطلوب و دارای طرفداری نبوده است. به نظر می رسد ایالات متحده با کنار گذاشتن طرح حمله نظامی، اکنون در صدد برآمده است تا با افزایش فشار از رهگذر تحریم های اقتصادی بیشتر و فشار های سیاسی، از جمله طرح های بی ثبات کننده، به جای "تغیرر رژیم" به "تغییر رفتار" جمهوری اسلامی ایران بپردازد.

فاکتور اسرائیل
اسرائیل نیز هنگامی دریافت گزینه نظامی دیگر در دولت ایالات متحده گزینه ای جدی نیست، و از سوی دیگر با نگرانی از فقدان اراده لازم در میان اروپائیان برای سخت تر کردن تحریم، در صدد برآمد تا با اجرای تمرین نظامی، خود را در آستانه حمله به ایران نشان دهد. اسرائیل در واقع با تهدید حمله به ایران قصد تهدید اروپا و تا حدی ایالات متحده را در سر داشت نه تهدید جمهوری اسلامی ایران. به گفته یکی از کارشناسان غربی، اگر غیر از این بود خبر "تمرین بسیار سری" اسرائیلی ها روز بعد به صفحه نخست نیویورک تایمز راه نمی یافت. آنها به خوبی می دانند دولت آن کشور، به سبب عمق استراتژیک کشور و وسعت و پراکندگی تاسیسات هسته ای ایران، قدرت دفاعی بالنسبه خوب ایران، و توانایی بالا و متنوع ایران برای تلافی کردن، توانایی مقابله با ایران را ندارند. به گفته کنت پولاک، کارشناس خاورمیانه در " موسسه بروکینز واشنگتن"، اسرائیل می داند در صورت حمله به ایران، پانزده هزار راکت و موشک از سوی حزب الله و حماس برای پرتاب به آن کشور به کار گرفته خواهند شد. پولاک همچنین می گوید نگرانی اسرائیل از این است که ایالات متحده خود را برای همزیستی با یک ایران اتمی آماده می کند. به نظر او افکار عمومی ایالات متحده آماده و حاضر نیست تا شاهد حمله نظامی به ایران حتی برای جلوگیری از ساخت سلاح اتمی از سوی آن کشور باشد. این، البته، به معنای این نیست که در هیچ صورتی اسرائیل به طرح ریزی حمله به تاسیسات اتمی ایران مبادرت نخواهد کرد، بلکه منظور این است که تمرین نظامی اخیر آنها بیش از آنکه ارسال پیام به ایران بوده باشد پیامی برای ایالات متحده و اروپا بود. دولت اسرائیل به خوبی می داند با توجه به وضعیت بحرانی اقتصاد جهانی و افزایش بی سابقه بهای نفت خام، دولت های اروپایی به یک جنگ جدید با ایران به مثابه کابوس هراس آلودی نگاه می کنند. در حالیکه بهای نفت خام بدون جنگ در حال رسیدن به دویست دلار برای هر بشکه است، هر گونه جنگی می تواند به سقوط این اقتصاد بیانجامد. بنابراین، تهدیدات اسرائیل دارای دو جنبه است؛ نخست آنکه گروههای مختلف در دولت آن کشور در آستانه انتخابات کشورشان و با توجه به رقابت شدید بین آنها هر کدام به نوعی در صدد هستند تا خود را گزینه ای قاطع تر و جدی تر در برابر "تهدید ایران" به مردم آن کشور معرفی کنند؛ یعنی همان بازی با کارت "سمبولیک پولتیک". دوم، دولت اسرائیل با این کار در صدد است تا ایالات متحده و اروپا را وادار کند تا فشار بیشتری به ایران وارد سازند. به نظر آقای دانیل لوی، کارشناس اسرائیل و از مذاکره کنندگان پیشین صلح خاورمیانه در ایالات متحده، حتی مذاکرات کنونی دولت اسرائیل با سوریه، آتش بس با حماس، و مذاکره برای تبادل اسیران با حزب الله، برخلاف برخی نظرات رایج، نه برای کند کردن تیغه شمشیر ایران، و نه نشانه آماده شدن اسرائیل برای حمله به ایران، بلکه آماده کردن زمینه برای توافق محتمل بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده است (۱). یعنی دولت اسرائیل در صدد است تا در شرایط کنونی با این گروهها به توافق برسد نه در شرایطی که هرگونه توافق محتمل بین ایران و ایالات متحده به تضعیف نسبی دولت اسرائیل منجر خواهد شد.   
بنابراین، اکنون به جرات می توان گفت ایالات متحده در ازای موافقت اروپائیان، و تا حدی چین و روسیه، با افزایش فشار بر ایران از رهگذر تشدید تحریم ها، با خواسته آنها مبنی بر کنار گذاشتن گزینه نظامی موافقت کرده است. ایالات متحده همچنین امیدوار است تا افزایش فشارها موجب گردد تا گروههای خردگرا و میانه رو در حکومت ایران، خاصه در میان محافظه کاران، با محاسبه جدی تر سود و زیان راهبرد کنونی دولت آقای احمدی نژاد در سیاست خارجی و برنامه هسته ای، فرصت آن را بیابند تا به راهبرد تازه ای، مبتنی بر تعامل و میانه روی، برای حل و فصل اختلاف کنونی با سازمان ملل و کشورهای غربی درباره برنامه اتمی ایران دست یافته و آنرا عملی سازند. آنان امیدوارند تا سرانجام جامعه بین المللی دریابد که "ایران را چه کسی رهبری می کند و چه می خواهد"؟ اکنون در خارج نیز دریافته اند که در صحنه سیاست ایران و در میان همه جناح های حکومتی دو صدایی و چند صدایی تنها به مسئله اصلاح طلبی و آزادیهای دموکراتیک محدود نمی گردد، بلکه دو صدایی درباره راهبرد انرژی هسته ای و تعامل با کشورهای غربی درباره برنامه اتمی ایران موضوعی مهم تر است که موجب گشته است تا در میان گروههای موسوم به اصول گرا نیز اختلاف و دو دستگی پدید آید. برای یگ گروه، به رهبری اقای احمدی نژاد رئیس جمهور، برنامه هسته ای دیرگاهی است به آنچه در فرهنگ سیاسی نوین به "سمبولیک پولتیک" از آن نام برده می شود، تبدیل گشته است. برجسته کردن نماد و نشانه ای حساسیت برانگیز و هیجان انگیز که می تواند موجب گردآوردن گروهی از مردم به گرد نامزد یا سیاستمدار خاصی گردد و افراد مخالف او را تحت الشعاع قرار داده یا متهم ناتوانی، سازشکاری و بی توجهی یه "اعتبار و اقتدار ملی"سازد. در انتخابات پیشین، این گروه هوشمندانه و با درایت خاصی از مسله فساد اقتصادی و "آوردن نفت بر سر سفره مردم"در این راستا سود جست. همچنین، این گروه به مثابه نسخه ایرانی نومحافظه کاری، با دوری از رئالیسم به ایده آلیسم و اراده گرایی در سیاست خارجی باور دارد.
برای دیگر گروههای محافظه کار و میانه رو در میان حکومت ایران، اما، برنامه اتمی با وجود اهمیت فوق العاده آن موضوعی است واقعی که می باید بر مبنای سود زیان واقعی آن و نقش آن در استراتژی کلی و سرنوشت جمهوری اسلامی ایران سنجیده گردد. آنان بر آن هستند تا بدور از استفاده از موضوع برنامه اتمی در کشمکش قدرت و ماجراهای سیاسی، به آن به مثابه موضوعی در طول استراتژی کلی آن نگاه کنند. از نظر این گروه شرایط کنونی منطقه ای و بین المللی، خاصه مستعجل بودن دولت کنونی ایالات متحده و فشار شدید بر آن دولت و فقدان شدید و بی سابقه محبوبیت رئیس آن دولت در بین مردم کشور خود، فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است تا به حل و فصل اختلافات خود با ایالات متحده در باره مهمترین موضوعات، ازجمله برنامه اتمی بپردازد. این گروه ها آماده اند تا امتیازاتی داده و در برابر امتیازات سودمند و با ارزشی بدست آرند و از تبدیل شدن بحران کنونی به جنگ، یا وضعیتی که فرصت کنونی در آن از بین رفته باشد، جلوگیری کنند.
مقاله اخیر آقای علی اکبر ولایتی، وزیر پیشین امور خارجی و مشاور ارشد کنونی رهبر ایران، نماد صدای میانه روها و محافظه کاران خردگرا در حکومت ایران است که در آن به نحو بارزی کوشش شده است تا با آشکار کردن صدای خود، و با تأکید بر ساختار و سلسله مراتب تصمیم گیری در حکومت جمهوری اسلامی ایران، به جهان غرب بگوید این صدا "به مسئولیت ایران در برابر مسائل جهانی و منطقه ای" واقف است و، مهمتر از همه، این صدا "در برابر چالش های اقتصادی و توسعه ای برای نسل های آینده و حفظ توان و دانش بومی کشور مسئولانه عمل می کند". همانطور که آقای محمد قوچانی، رورنامه نگار سرشناس ایرانی و سردبیر هفته نامه "شهروند امروز"، در تفسیر این جمله نوشته است: "این پیامی روشن هم برای طرف های اروپایی و هم طرف های ایرانی است. عمل مسئولانه مقام اول ایران در پرونده هسته ای، آنطور که از مقاله ولایتی بر می آید، دو محور اساسی دارد: ضرورت دانش بومی هسته ای و ضرورت صلح و توسعه برای ایران و این دو لازم و ملزوم هم هستند" (۲). "عمل مسئولانه" در برابر چالش های اقتصادی و حفظ توان و دانش فنی به این معنی می تواند باشد که برای رسیدن به خود اتکایی در انرژی هسته ای- که خواسته اغلب ایرانیان است- یک دولت خود را به کام جنگی ویرانگر با بزرگترین ارتش جهان نخواهد انداخت، حتی اگر دانش هسته ای، صلح آمیز و از حقوق مسلم او باشد. راهکار انرژی هسته ای به هر قیمت و در سریع ترین زمان ممکن و بدون توجه به خطر جنگ ویرانگر از سوی دولت های قدرتمندی که با آن به هر سببی مخالفت می کنند، - یعنی راهکاری که آقای احمدی نژاد اکنون از آن دفاع می کند- به مثابه آن می ماند که کسی برای گرم کردن خانه خود در زمستان، درب و پنجره چوبی آن را بیرون آورده و با آن اجاق خانه اش را روشن کند. در حالیکه از نظر رئالیستها و پراگماتیست ها پویایی و رسیدن به "چنین آرمانی [خود اتکایی در انرژی هسته ای] در قالب مشارکت جمعی با احترام به ضوابط بین‌المللی است که ایران آنها را پذیرفته (معاهده عدم اشاعه) و بر اساس آن تکالیف، از حقوقی نیز برخوردار است" (٣).
از دیگر سو، در ایالات متحده، نیز، ماههاست سیاست مداران رئالیست و میانه رو، از هر دو حزب سیاسی عمده این کشور، بر دامنه مخالفت خود با جنگ با ایران افزوده اند. رئالیستهایی چون هنری کسینجر و برژینسکی تاکنون چندین بار در برابر خطر حمله نظامی به ایران به نو محافظه کاران هشدار داده اند. جیمز بیکر و لی هامیلتون، روسای مشترک کمیته بررسی بحران جنگ عراق، سال گذشته در گزارش نهایی خود نه تنها بر خلاف هرگونه حمله به ایران هشدار دادند بلکه صریحأ خواستار گفتگو با جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد آرامش در عراق شدند. تازه ترین واکنش رئالیست ها، اما، در مقاله مشترک جمیز بیکر و وارن کریستوفر، وزیران پیشین خارجه ایالات متحده، که هفته پیش در "نیویورک تایمز" منتشر شد،بازتاب یافته است. این مقاله اگرچه به طور مستقیم درباره اختلاف بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران نیست، اما با انتقاد از ابهامی که درباره اختیارات رئیس جمهوری درباره جنگ در قانون آن کشور وجود دارد و با توجه به اینکه رئیس جمهوری با استفاده از این ابهام بدون مشورت کامل با کنگره به جنگ با عراق وارد شده است، پیشنهاد می کند تا با اصلاح قانون راه را بر ورود ایالات متحده به جنگی جدید بدون مشورت کامل با کنگره سد سازند.
در پرتو چنین صداهایی، و به رغم تبادل سخنان تهدید آمیز و تند و تیز بین مقامات جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده، و اسرائیل در روزهای اخیر، اکنون، اما، احتمال گفتگو های تازه و گشوده شدن دریچه ای از موافقت درباره برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران بیش از همیشه واقعی به نظر می رسد. واکنش محتاطانه مقامات وزارت دفاع و خارجه ایالات متحده به آزمایش های موشکی اخیر ایران به خوبی نشان میدهد که آنان خواستار افزایش تنش و بازگشت به وضعیت پیشین نیستند. مهمتر و روشن تر از همه، اما، واکنش مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده است که در پاسخ پرسش های برخی از اعضای کنگره درباره آزمایش های موشکی ایران با درک درست ماهیت دفاعی آن گفت: "آزمایشات موشکی ایران نشانه آن است که ایران نگرانی امنیتی دارد و شناسایی این نگرانی و انجام گفتگوهای دوجانبه و چند جانبه با آنها تنها راه حل است و من هیچ راه حل جایگزین و شدنی دیگری نمی شناسم" (۴). برخلاف برخی نظرات که با درکی ساده و کلیشه ای از ساختار قدرت در ایران، بی توجهی به تأثیر رخداد های سیاسی و فاکتورهای مختلف در ایجاد و تکوین فرایند های سیاسی، و تغییر و دگرگونی و اصلاح مواضع سیاسی افراد و گروهها، پاسخ تازه جمهوری اسلامی به بسته پیشنهادی کشورهای ۵+۱ و اظهارات کسانی چون دکتر ولایتی را "ایجاد ابهام و ترویج چند صدایی در بین مقام های حاکم برای خریدن وقت از سوی جمهوری اسلامی ایران" ارزیابی کرده اند، وقایع اخیر بیانگر آن است که گروههای رئالیست و خردگرا در طیف محافظه کاران جمهوری اسلامی ایران در حال فاصله گیری آشکار از مواضع گروه آقای احمدی نژاد، نزدیکی نسبی به مواضع دولت سید محمد خاتمی، و پایان دادن به سکوت خود در باره برنامه هسته ای و برخی از مهمترین موارد سیاست خارجی هستند. مهمتر از همه، انتخاب آقای ولایتی برای بیان این مواضع نشانه چراغ سبز آیت الله خامنه ای در برابر اقدام آنها است. یا همانطور که آقای سعید لیلاز، کارشناس اقتصادی در ایران، می گوید در حقیقت: "این آیت الله خامنه ای است که از طریق ولایتی سخن می گوید".
بی شک فشارهای تازه ایالات متحده و گروه ۵+۱، تنگتر شدن دایره تحریم های اقتصادی، و تهدید جنگ در سرعت بخشیدن به این فرایند نقش جدی داشته است. با اینهمه، اما، اگر رئالیست ها و میانه رو های ایران موفق شوند راهی برای حل بحران هسته ای و جلوگیری از جنگ و دستیابی به برخی از حقوق و امتیازات برای جمهوری اسلامی یافته و آن را عملی کنند اعتباری بزرگ در میان مردم و جامعه جهانی برای خود کسب خواهند کرد. هزینه هایی که تاکنون به سبب بحران هسته ای و راهبرد دولت آقای احمدی نژاد از یک سو و اعمال نفوذ نو محافظه کاران و راست افراطی در دولت ایالات متحده و لابی دولت اسرائیل، از سوی دیگر، بر اقتصاد و جامعه ایران تحمیل شده اگر چه بسیار بوده است،با اینهمه، اما، در مقایسه با ویرانی جنگ و عواقب دراز مدت آن برای اقتصاد و فرایند دموکراسی در ایران و خاورمیانه، به مراتب ناچیزتر است. در آلمان دو جنگ ویرانگر جهانی موجب شد تا سرانجام پراگماتیسم و رئالیسم سیاسی بر ایده الیسم، شوونیسم، و ایدئولوژی گرایی در سیاست غلبه کند و به جریان مسلط در سیاست و جامعه تبدیل گردد.
سرانجام، قطعأ برخی گروههای نو محافظه کار ایرانی در میان پوزیسیون و اپوزیسیون از هم اکنون آماده شده اند تا هرگونه مذاکره و توافقی را به مثابه "سازشی نابخشودنی" معرفی کنند. در میان گروههای اپوزیسیون، برخی گروهها که سرنوشت سیاسی خود را به اختلاف بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده گره زده اند و مدافعان شرمگین جنگ که روی اجتناب ناپذیر بودن درگیری به شرط بندی سیاسی اعلام نشده ای دست زده و سرمایه گذاری هنگفتی کرده اند، اگر چه تا پیش از این همواره جمهوری اسلامی ایران را به سبب سازش ناپذیری و عدم انعطاف مسبب هر گونه جنگ محتمل اعلام می کرده اند، اکنون، اما، بیش از همه دست به "افشا گری در باره سازش" خواهند زد. آنان خواهند کوشید تا کلمه "سازش" را از هرگونه بار مثبت خود تهی ساخته و آن را به عقب نشینی کامل جمهوری اسلامی و تن دادن به همه خواسته های ایالات متحده و بیم از حمله آن کشور فرو کاسته و موجب تشتت و تردید در میان میانه روها و رئالیست ها در ایران و ترغیب تندروها و نومحافظه کاران داخل کشور گردند. برخلاف نظر این افراد، در چهار چوب پیشنهادی کنونی گروه ۵+۱ - و در سایه برخی از موفقیت های تاکتیکی و استراتژیک جمهوری اسلامی و موقعیت کنونی آن در آرایش سیاسی خاورمیانه- جمهوری اسلامی مجبور نخواهد شد "به تاریخ پیش از تولید انرژی هسته ای برگردد". نیز، این نکته که "نه تنها شورای امنیت و آژانس بین المللی انرژی هسته ای، بلکه افکار عمومی جهان نیز به اخباری کمتر از آنچه درباره لیبی و کره شمالی اتفاق افتاد [درباره ایران] راضی نخواهد شد" تنها نشانه بی خبری گویندگان آن از ماهیت و کارکرد توافقات بین المللی و استراتژی کلی بین المللی کشورهای غربی، بی اطلاعی از واقعیت توافق با کره شمالی- که پس از کنار گذاردن راهبرد نومحافظه کارانی چون جان بولتون و پذیرش رهیافت رئالیست ها از سوی ایالات متحده عملی شد-، بی اطلاعی از گفتگوها و پیشنهادهای کنونی مربوط به بحران هسته ای ایران، و دوری از درک درست افکار عمومی جهان است. اغلب نظرسنجی های افکار عمومی ایالات متحده و اروپا حکایت از آن دارد که آنان حتی در برابر ساخت سلاح اتمی از سوی ایران حاضر به ترجیح گزینه جنگ بر گزینه دیپلماسی و فشار اقتصادی نیستند. این موضوع که چون اسرائیل جزو گروه ۵+۱ نیست توافق محتمل ایران با این گروه تاثیری بر موضع اسرائیل نخواهد داشت، نیز، نشانه ای دیگر بر بی اطلاعی این افراد از ماهیت و ساختار سیاسی جامعه بین المللی و نقش اسرائیل در این ساختار و موقعیت جغرافی-سیاسی ایران در آن به دست می دهد.
برخی از اصلاح طلبان نیز, به رغم آنکه همواره از راه حلی میانه روانه برای حل و فصل اختلافات جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده و جامعه بین المللی خاصه درباره برنامه اتمی پشتیبانی می کرده اند، ممکن است به سبب رقابت های سیاسی به چنین دام چاله ای افتند. این در حالی است که آنان می باید از هرگونه توافقی بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده و اروپا درباره برنامه هسته ای و موضوعات دیگر- با حفظ حق بررسی و نقد محتوا و مفاد توافقات محتمل- صرف نظر از آنکه بدست کدام جناح از حکومت انجام میگردد،پشتیبانی کنند.
این همه، اما، به معنای این نیست که گزینه جنگ به کلی از میان رفته است. آنچه من در این مقاله کوشیده ام از آن دفاع کنم این است که تحولات روزهای اخیر، به رغم ظاهر تیره و تار، نشانگر آن است که فرایند بحران هسته ای ایران و چالش های سیاسی شدید مربوط به آن به مرحله ای رسیده است که گروهی از رئالیست ها و خرد گرایان در دو سو بر تلاش خود برای جلوگیری از فرارویی این بحران به یک جنگ- که به نظر این گروهها برای هر دو طرف و همه جهان فاجعه آفرین خواهد بود- به شدت افزوده اند. همچنین، گروهها ی رئالیست و خردگرا در میان محافظه کاران جمهوری اسلامی تلاش خود را علنی کرده اند و بر آن هستند تا با پشتیبانی رهبری ایران راهبرد نوینی و میانه روانه ای را در پیش گیرند. این تلاش به فرایند تازه ای انجامیده که در پرتو آن، اکنون، گزینه توافق و سازش بر گزینه جنگ محتمل تر به نظر می رسد. تهدید های اخیر اسرائیل را نیز در همین متن باید نگریست. آنان در صدد آنند تا گروه ۵+۱ را از توافقی که بسیار به سود ایران باشد و به کلی بر برنامه هسته ای آن چشم بپوشد بر حذر دارند. همچنین،برنامه اختصاص چهارصد میلیون دلار به عملیات پنهانی تازه ایالات متحده در گزارش آقای سیمور هرش، نیز، نه مقدمه ای برای جنگ بلکه در ردیف "فشارهای غیر نظامی و دیپلماتیک" برای تغییر رفتار ایران و اهرمی در مذاکرات آتی می باشد.

پانوشت ها:
۱) لوی، دانیل. مجله مادر جونز، "ترس ایران؟ سخنی با کارشناسان"،سی ام جولای ۲۰۰٨
۲) قوچانی، محمد. هفته نامه شهروند امروز ، تیرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت.
٣) ولایتی، علی اکبر. گویا نیوز ، بیستم تیرماه هشتاد و هفت شمسی
۴) رادیوی ملی آمریکا (ان،پی،آر)، یازدهم جولای، تفسیر سیاسی - خبری بعدازظهر

تهمورث کیانی، سیاتل (ایالات متحده)، بیست و سوم تیرماه، یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت شمسی

tahmoures_kiani@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست