یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

باید به پرسشهای اساسی پاسخ داد...


ش. فردا


• سئوال اساسی که در برابر فعالین سیاسی، سازمانهای چپ و معتقدین به سوسیالیسم اعم از سوسیال دمکرات و کمونیست قرار میگیرد آن است که سیاست ایشان در قبال این فرایند لیبرالی چیست؟ و میبایست چه شعارهایی را در برابر آن طرح نمایند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ مرداد ۱٣٨۷ -  ۲۹ ژوئيه ۲۰۰٨


بحثهای منتج از "نامه جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدایی" در خصوص دیدگاهها و رویکردهای سازمان فداییان خلق- اکثریت، تمامیت جنبش چپ در کشور ما را اعم از نیروهای داخل و خارج از کشور درگیر خود نموده است که در صورت جهت گیری صحیح و بدور از حب و بغضها و تسویه حسابهای قدیمی جناحهای مختلف، می بایست در شرایط کنونی جنبش به فال نیک گرفته شود. اینکه چرا این بحث در شرایط امروز ضروری است با توجه به لزوم تبیین نقطه نظرات جنبش چپ در خصوص نحوه برخورد با شرایط نوین در جمهوری اسلامی و نیاز به تدوین استراتژی این نیروها در قبال آن مربوط میشود.
روند جریان مذاکرات هسته ای بین دولت ایران و گروه ۱+۵ به گونه ای است که احتمالا با پذیرش بسته پیشنهادی غرب از سوی جمهوری اسلامی همراه خواهد بود. این بسته حاوی مشوق هایی است که اساسا راه را برای گذار اقتصاد ایران از شرایط فعلی آن (که بسیار نابسامان بوده و در بحرانی همه جانبه قرار دارد) به سوی یک اقتصاد مبتنی بر چارچوب سرمایه داری لیبرال و "درهای باز" هموار خواهد نمود. چنین روندی طبعا در یک فرایند نسبتا طولانی و تدریجی به تحکیم پایه های اجتماعی لیبرالیسم در کشور نیز می انجامد و یا بهتر است بگوییم که آن را می طلبد، اینکه آیا این موضوع محقق میشود خود تابعی از بسیاری عوامل و مولفه های دیگر اجتماعی است که علاوه بر ساختار اقتصادی جدید بر روند توسعه آزادیهای لیبرالی تاثیرگذار هستند. از جمله این شرایط توسعه نهادهای مدنی، نقش فعالین دمکرات و سوسیالیست در آنها، روند تغییر در هنجارهای اجتماعی و طرز تفکرمردم در قبال حکومت و آمادگی ایشان جهت اعمال فشار بر حاکمیت جهت بسط آزادیهای لیبرالی و...خواهد بود. مطالعه شرایط اجتماعی جامعه ایران نمایانگر وجود پارادوکسهای بسیاری است که از جمله اساسی ترین آنها جوانی جامعه و تعریف هنجارهای اجتماعی به وسیله یک اقلیت از ملاهای بالای هفتاد سال است. این چنین پارادوکسهایی طبعا زمینه ساز تغییرات لیبرالی جدیدی در هنجارهای اجتماعی میگردند.
حال سئوال اساسی که در برابر فعالین سیاسی، سازمانهای چپ و معتقدین به سوسیالیسم اعم از سوسیال دمکرات و کمونیست قرار میگیرد آن است که سیاست ایشان در قبال این فرایند لیبرالی چیست؟ و میبایست چه شعارهایی را در برابر آن طرح نمایند؟ آیا طرح شعار"سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی" در شرایط پس از تعلیق غنی سازی از سوی رژیم همچنان یک شعار قابل قبول خواهد بود و یا باید بجای آن به سوی نوعی "همزیستی مسالمت آمیز" با این حکومت رفت و یا آنکه این روند ما را در وضعیتی مشابه آنچه لنین در باره شرایط عینی انقلاب میگفت یعنی "ناتوانی حاکمان در ادامه حاکمیت خود و عدم امکان تحمل وضع موجود از سوی توده ها" قرار خواهد داد؟ آیا جانبداری از شعارهای انقلابی در شرایط تحولات اقتصادی آینده همچنان کارکرد منطقی و مثبتی خواهد داشت؟ نیروی پیش برنده و رهبری کننده انقلاب در شرایط اقتصادی-اجتماعی برآمده از اقتصاد "درهای باز" کدام طبقه اجتماعی میباشد؟ آیا رفقای طرفدار تئوری انقلاب بر اساس آموخته هایشان از مارکس و لنین کشور ما را در این شرایط در آستانه یک انقلاب پرولتری ارزیابی کرده و تضاد پرولتاریا و بورژوازی را "موتور" پیش برنده انقلاب در شرایط گذار به سرمایه داری لیبرال ارزیابی میکنند؟ چنانچه نظر این رفقا مخالف یک انقلاب پرولتری باشد پس طبعا بر ضرورت یک انقلاب بورژوا دمکراتیک پای خواهند فشرد که البته موتور آن در قالب بورژوازی ملی کاملا "سوخته" است و خرده بورژوازی شهری نیز در کشور ما در شرایط گذار به سرمایه داری لیبرال آنچنان با پول نفت بشکه ای ۱۵۰ دلار سرمست خواهد شد که به هیچوجه نمیتوان به رهبری انقلابی آن دخیل بست و صد البته بیاد میاوریم که در شرایط بسیار بهتر انقلاب ۵۷ از آن چیزی بهتر از جمهوری اسلامی زاده نشد. پس حال باید از ایشان پرسید که تئوری انقلابی شما این شرایط را چگونه تحلیل میکند و شما در شرایط فعلی به دنبال کدامین شکل از انقلاب هستید؟ آیا وقت آن نرسیده که پس از کمی دقت و بررسی حرکتهای انقلابی در کشورهای دیگری که این راه را رفته اند بپذیریم که دوره گذار به سرمایه داری لیبرال و تحکیم بنیادهای آن عملا به معنای دگردیسی در فرایند توسعه بورژوازی در کشورهای در حال توسعه بوده و انقلاب بورژوا دمکراتیک در شرایط نوین جهانی به هیچوجه امکانپذیرنمیباشد و اساسا بورژوازی لیبرال چشم اندازی رو به جلو و پیشرفته تر(و نه لزوما مطلوبتر) در جهان کنونی داشته و هر گونه بازگشت به انقلاب بورژوا دمکراتیک با جنبه های ملی اساسا حرکتی قهقرایی و ارتجاعی (همانند انقلاب بهمن ۵۷) خواهد بود.
تئوری انقلاب پرولتری نیز در این بین اساسا قابل طرح نیست چرا که کارکرد آن در شرایط موجود در کشور ما مبتنی بر دور زدن نظام سرمایه داری خواهد بود که هنوز در آغاز راه رشد خود در ایران میباشد و بهترین دلیل آن گسترش و نفوذ سرمایه تجاری و عدم رشد سرمایه داری در بخشهای تولید کلان صنعتی است و این به سهم خود سبب عدم رشد کمی و کیفی نیروی طبقه کارگر میباشد. همانطور که میدانیم و جمهوری اسلامی نیز بدان معترف است نقش بخش خصوصی در صنایع بزرگ در ایران بسیار پایین است و طرحهای خصوصی سازی در کشور نیز تنها پس از باز شدن درهای اقتصاد و حمایت از سرمایه گذاری خارجی در اقتصاد ایران محقق خواهد شد لذا در شرایط کنونی در اقتصاد ایران با طبقه کارگری روبرو هستیم که اکثریت قاطع آن مستخدم دولت بوده و لذا بجای تضاد با بورژوازی و نظام سرمایه داری در تقابل با دولت قرار میگیرند و صد البته نه تنها بسیار از تشکل غایی و نهایی خود در راه تحقق یک انقلاب پرولتری یعنی حزب طبقه کارگر بدور است بلکه میرود تا نخستین گامها را در جهت سازماندهی خود در قالب اتحادیه های مستقل بردارد و لذا به هیچوجه شرایط متعارف مارکسیستی را جهت یک انقلاب پرولتری دارا نمیباشد. پس حال بجاست که از طرفداران مشی انقلاب بپرسیم "کدام انقلاب؟"
رفقای عزیز ما خوب میدانند و البته بد نیست که به ایشان یادآوری شود که انقلاب بهمن ۵۷ که اساسا باید آن را بر اساس تئوریهای انقلابی جنبشی بورژوا دمکراتیک شمرد در شرایطی مشابه که عملا فقط به علت مخالفت با حکومت و دولت شاهنشاهی نضج گرفت و عملی شد صرفا به این جهت که نمیتوانست هیچ نظم نوینی را از بطن خود بزاید کشور ما را بجای پیشرفت و توسعه در سراشیبی یک حرکت قهقرایی انداخت و به منجلاب جمهوری اسلامی فرو برد که امروز بعد از سی سال بهترین راه پیش روی میهن ما بازگشت به همان نظام اقتصادی – اجتماعی قبل از خود منهای رژیم سلطنت میباشد و همگان به این باور رسیده اند که اگر بجای شعار برعلیه دولت بختیار و پس از آن دولت بنی صدر با آنها همراه میشدند (اینکه آیا اساسا این ممکن بود یا نه بحث جداگانه ای است) شاید امروز پس از گذشت سه دهه از آن دوران بجای آرزوی لیبرالیسم همچون کشورهایی چون ترکیه و مالزی آن را محقق می دیدند و چه بسیار از رفقایمان که امروز میتوانستند با ما باشند و راه ما را برای گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم با شمع وجودشان روشن کنند.
آنچه امروز لازم است تا همه گروههای چپ به روشنی بیان کنند و در چارچوب تئوریهای خود به آن پاسخ دهند، این سئوال اساسی است که در قبال دو راه پیش پای جمهوری اسلامی مبنی بر قبول رویکردهای اقتصاد لیبرالی به صورتی مسالمت آمیز و یا تن دادن به همان در نتیجه یک تقابل نظامی با امریکا و اسراییل کدام راه را مطلوب میدانند؟ آیا در صورت حمله نظامی به ایران (که در حال حاضر به نظر نمی رسد که حتی در صورت وقوع آن حمله ای همه جانبه و با هدف ساقط کردن جمهوری اسلامی باشد) همچنان بر شعار سرنگونی جمهوری اسلامی پای خواهند فشرد که البته باید چنین باشد چرا که هر گونه حمایت از آن در جنگ با امپریالیسم به علت عدم رویکرد ضد امپریالیستی آن مردود خواهد بود. این در حالی است که گذار مسالمت آمیز رژیم جمهوری اسلامی به شکلی از سرمایه داری لیبرال نیز که میتواند با قبول بسته پیشنهادی غرب تحقق یابد ما را ناگزیر می نماید تا شعار سرنگونی آن را به کناری نهیم و برای گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم تلاش کنیم.
در اینجا لازم است تاکید شود که گذار مسالمت آمیزبه سوسیالیسم لزوما به معنای اعتقاد به پارلمانتاریسم نیست و اساسا تجربه همه کشورها برشکست این رویه همچون مشی انقلابی و شورشی دلالت میکند. گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم از گسترش و افزایش نقش نهادهای مدنی این شوراهای نوین در تصمیم سازی اجتماعی منتج خواهد شد و موتور این روند چیزی نیست به جز انقلاب عظیم تکنولوژیک که ما را به سمت اتوماسیون صد در صد میبرد و اینجاست که جنبش نوین سوسیالیستی مرزبندی خود را با سوسیال دمکراسی مشخص مینماید. ناکارآمدی پارلمانتاریسم در واقع در همان نکته ای است که تغییرات انقلابی هم به بن بست میرسند. هر نوع پیروزی سوسیالیستها در انتخابات پارلمانی در چارچوب نظام سرمایه داری محکوم به شکست خواهد بود و علت این امر عدم امکان نابودی ضربتی ساختار اقتصادی سرمایه داری در جامعه است، این ناتوانی در دولتهای انقلابی که ناچارا آنها را به سرکوب و ترور مخالفان میکشاند در حکومتهای پارلمانی نیز نمود یافته و این بار دولتهای سوسیالیست خود قربانی ترور و سرکوب می شوند. سوسیالیستها در صورت پیروزی در انتخابات پارلمانی اساسا دچار نوعی پارادوکس میشوند، آنها باید از سویی نظم کهن را نابود کنند و از سوی دیگر چون وامدار همان چارچوب پارلمانی هستند باید در تحکیم پایه های لیبرالیسم بکوشند و لذا بپذیرند که به قوانین سرمایه داری وفادار بمانند. چرخش به گرایش اول سرنوشت "آلنده" را در پی دارد و روند دوم ما را به همان منجلاب احزاب سوسیال دمکرات اروپایی رهنمون خواهد کرد. این در حالی است که در صورت تکیه بر استقرار تدریجی و مسالمت آمیز سوسیالیسم در چارچوب نهادهای مدنی سوسیالیستها به هیچوجه وامدار پارلمانتاریسم نخواهند بود و میتوانند با اتکا بر خواسته های اتحادیه های صنفی و ایجاد باورهای سوسیالیستی در اعضای آنها زمینه را برای ایجاد تغییرات در جامعه از طریق فشار از پایین و البته پافشاری بر آنها بدون نیاز به چانه زنی در بالا(به عبارت دیگرشرکت در دولتهای سرمایه داری و پارلمان آنها) محقق سازند و این تنها راه ساختن جامعه ای عاری از استثمار است که تنها و تنها ناشی از انقلاب تکنولوژیک و ضرورت انطباق بین نظام حاکم بر تولید با دستاوردهای نوین علمی بشر میباشد.

(ش. فردا از داخل کشور)   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست