یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تغییر: ضرورتی که مطرح شده و باید حل شود


جمعی از فعالین چپ تبریز


• شبح تغییرات بر فراز منطقه و کشور در گشت و گذار است. شبحی که تار و پود نظام اسلامی را در هراسی عمیق فرو برده است. ترسی که موجب تغییر تعجیلی ساختار سپاه پاسداران و جابه جایی استراتژی های اقتصادی و سیاسی شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۷ -  ۷ اوت ۲۰۰٨


شبح تغییرات بر فراز منطقه و کشور در گشت و گذار است. شبحی که تار و پود نظام اسلامی را در هراسی عمیق فرو برده است. ترسی که موجب تغییر تعجیلی ساختار سپاه پاسداران و جابه جایی استراتژی های اقتصادی و سیاسی شده است. بتدریج با آشکارتر شدن ویزگی های شبح می توانیم چشم انداز روشن تری کسب کنیم و ماهیت ویژگی های آن را بفهمیم. گرچه نمی توان با قاطعیت نتیجه تغییر را پیش بینی کرد اما با قاطعیت می توان گفت که چه چیزی باید تغییر کند و چه چیزی به شیوه ی ِ سابق قادر به ادامه دادن نیست. شکی نیست شبح مورد گفتگو واقعی و زمینی است و لاجرم باید آن را در متن جامعه و منطقه بررسی کرد.
از سوی دیگر، روح حاکم بر مناسبات منطقه ای و به تبع کشوری،روح جنگ است. جریان جنگ آشکار و پنهان در افغانستان، عراق، فلسطین، پاکستان، لبنان و ایران پای بقیه کشورها را که در سالهای گذشته به دمکراسی بورژوایی چنگ زده و به داشتن پارلمان و احزاب و رقابتهای دمکراتیک دلخوش کرده بودند به میدان مخاصمات کشیده است.
همزمان، شبح دیگری تار و پود جهان را دربر گرفته است. شبح سوسیالیسم و برابری طلبی قرن بیست و یکم!! شبحی واقعی و زمینی که به تدریج ویژگی های اش آشکارتر می شود.
نظام جهانی سرمایه داری با درک اوضاع جاری در منطقه با تقسیم کاری دقیق و مهندسی شده، در پی حفظ هژمونی خود بر منابع انسانی و اقتصادی جهان است و در این راستا استراتژی های متعددی را - که گاه ناهمگون می نمایند ولی در واقع در یک مجموعه برنامه ریزی شده می گنجند – به پیش می برد. تیلیغ سیاستهای پاسیفیستی به قصد جا انداختن آن در جنبش های ضدسلطه و همزمان اتخاذ خشن ترین و وحشیانه ترین شیوه های سرکوب، روحیه جبن و خودباختگی را در بسیاری از مدعیان مبارزه تقویت کرده بطوریکه عملا" از ترس پاسخگویی صورت بسیاری از مسائل حیاتی را پاک می کنند. یکی از مسائل حیاتی مطرح شده خطر کابوس گونه افروخته شدن جنگ ناعادلانه امپریالیستی در یکی از استراتژیک ترین نقاط خاورمیانه است. اینکه این جنگ حتمی الوقوع است یا نه تاثیر چندانی در اتخاذ استراتژی ضدجنگ نخواهد داشت. مسئله این است کسانی که خود را در جنگ طبقاتی جاری در جبهه کار می بینند باید استراتژی مدون و مرحله ای روشنی در برابر جبهه سرمایه داشته باشند. ساده کردن صورت مسئله با این توجیه که انحصارات جهانی طوری در هم ادغام شده اند که تضاد و رقابت بین سرمایه از بین رفته است، نادیده گرفتن شرایطی است که بطور خودکار به نتایج غیرواقعی و ذهنی منجر می شود.
مسئله این است که اگر استراتژی ضدجنگ طراحی و عملیاتی شود طبیعتا" استراتژی جنگی هم طراحی خواهد شد. در اینجا لاجرم باید به این سوال پاسخ داده شود که دوستان و دشمنان ما در میدان جنگ چه کسانی هستند؟ توان رزمی و لجستیکی ما تا چه اندازه است؟ آیا ورود در جنگی با نتیجه صفر به سود ما هست یا نه؟ این سوالات و سوالات مشابه ما را در برابر این پرسش قرار می دهد که اگر – به فرض محال به زعم عده ای – همین فردا یا در فرداهایی دیگر با تهاجم امپریالیستی مواجه شدیم چه سیاستی را باید در پیش بگیریم؟ آیا لازم است میدان عمل را به دیگران واگذار کنیم و خود نظاره گری پاسیف باشیم تا هر سرنوشتی خواستند برای ما رقم بزنند و یا باید با تمام قوا و با بسیج دوستان و متحدان خود جبهه ای مستقل را بگشاییم تا بازنده جنگ نباشیم؟ حال اگر خوش شانس بودیم و جنگی در نگرفت و جمهوری اسلامی با تمکین به خواست جامعه جهانی – گنگواژه ای که فاقد بار طبقاتی روشن است – نعل به نعل خود را با سیاستهای انحصارات همگام کرد همین استراتژی با تغییرات جزئی می تواند در جنگ طبقاتی به کار گرفته شود. اگر جنگ ادامه سیاست است به طریق اولی سیاست هم ادامه جنگ است. جنگ حاکمیت از سالهای دور با مردم شروع شده و ما تا اینجای کار با خوش خیالی های خود و نداشتن استراتزی روشن جنگ را واگذار کرده ایم و اگر بخواهیم همچنان بازنده نباشیم باید تکلیف مان را با خود، دوستان خود و نیز دشمنان خود روشن کنیم.
قبل از هرچیز لازم است توجه داشته باشیم که مبارزات اصلاح طلبانه در داخل نظام سرمایه داری کشور به هیچوجه به تغییر ماهیت سیستم سرمایه داری منجر نخواهد شد. کسانی که پروستریکای گورباچف را در نظر دارند اولا" باید توجه داشته باشند که رژیم بعد و قبل از فروپاشی اتحاد شوروی تفاوت ماهوی با هم نداشته و سیاستهای امپریالیستی کنونی ادامه همان سیاستهای ماقبل فروپاشی است و تنها به لحاظ فرم و شکل با هم فرق کرده است. علاوه بر اینها اراده ای که در یلتسین و دارو دسته اش در توسل به زور و حتا کودتا وجود داشت در هیچیک از مدعیان و رهبران خودخوانده اصلاحات در کشور وجود ندارد. مبارزات اصلاح طلبانه کنونی در بهترین حالت تنها می تواند به سرمایه داری بهتر و یا سوسیال دمکراسی منجر شود که به هیچ روی قادر به تعلیق منطق سرمایه - مگر بطور لحظه ای و مقطعی- نخواهد بود. ضمنا باید توجه داشت که اگر دولتهای "دوستانه" روی کار بیایند بربریت سرمایه داری را با رنگ و لعابی عوام پسندانه عرضه خواهند کرد و جریان بهره کشی، ستم ملیتی، جنسیتی و عقیدتی همچنان ادامه خواهد داشت.
در واقع مبارزه با منطق سرمایه بدون درک آن امکان پذیر نخواهد بود. سرمایه در بسته های فاشیستی، لیبرالیستی، نئولیبرالیستی و سوسیال دمکراسی(البته با خوانش بورژوایی آن) عرضه می شود. فصل مشترک همه این بسته ها کارمزدی است. اما اینکه کدام نیروی اجتماعی قادر است نظام کارمزدی را لغو کند، موضوع بنیادی شبح تغییرات منطقه ای است. انقلاب ۵۷ نیروی عظیم اجتماعی را به حرکت در آورد که علیرغم اینهمه سرکوب و کشتار و توطئه هنوز از جریان و غلیان باز نایستاده است. شاید آرزوی قلبی حاکمان از آغاز فروپاشی نظام شاهنشاهی تاکنون داشتن درصد هر چند اندکی از اطمینان و آرامش سالهایی است که ایران به جزیره ثبات شهرت داشت. حرص و طمعی که هم اینک چون خوره به روح و جان مردم افتاده و موجب فروپاشی نظام اخلاقی و اجتماعی شده است ناشی از هراس و بی اطمینانی نسبت به آینده است. شرایط جنگی شرایط تک و پاتک است، شرایط سیطره جنگ روانی است. شرایطی که معلوم نیست فردا زنده ای یا مرده، شرایطی که نمی دانی دشمن از کدام نقطه و با چه ابزاری حمله خواهد کرد. نگهبانی مداوم و هراس! این است آنچه در حال حاضر جریان دارد. این فضا تا کجا قابل کش آمدن و تداوم یافتن است؟ بالاخره باید تغییری در اوضاع صورت بگیرد. شکی در این نیست اما همچنانکه قبلا" هم اشاره شد باید سمت و سوی این تغییرات مشخص شود. سمت و سوی این تغییرات افتادن به دام لیبرالیسم و نولیبرالیسم و نیز برپا کردن گولاگ و اردوگاه کار اجباری و دیکتاتوری احزابی که خود را نماینده پرولتاریا می خوانند نیست. پر واضح است که به صرف دولتی کردن ابزار تولید مقدمات رهایی انسانها تامین نمی شود. حتی انکشاف همه جانبه نیروهای مولد بدون توجه به ماهیت روابط تولیدی بندی از پای کسی نخواهد گشود. دمکراسی کلاسیک هم ناتوانی خود را نشان داده است. این حق که انسانها بتوانند حاکمان نالایق و فاسد را در دوره های معین بر خود حاکم کنند حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود نیست.
بنا بر این سمت و سوی تغییرات ناگزیر باید به سوی محوریت انسان باشد و نیز ایجاد شرایطی که در آن انسانها بتواند آزادانه تمام قابلیت ها و استعدادهای خود را شکوفا کنند و به مبارزه ای همه جانبه بر علیه دنیای کهن بپردازند. برسمیت شناختن همه حقوق پایمال شده و از دست رفته از ستم طبقاتی گرفته تا ستم جنسیتی و ستم قومی؛ مورد آخر که به راستی یکی از تعیین کننده ترین فاکت ها در آینده منطقه خواهد بود قویا باید در متن مبارزات چپ وارد گردد و چپ در کنار مبارزه ی طبقاتی بی شک باید پرچم دار مبارزه علیه ستم قومی نیز باشد. تجربه ی چندین ساله به وضوح نشان می دهد که عدم توجه به این مسئله حیاتی و حاشیه ای جلوه دادن آن به پاک کردن صورت مسئله خواهد انجامید و فضا را بیش از بیش در جهت پروژه های امپریالیستی و بالکانیزه کردن منطقه خواهد گشود. بدیهی است موراد ذکر شده صرفا جهت آغاز نگرشی همه جانبه و عمیقتر به مسائل پیش رو ست و انتظار مییرود سایر فعالین چپ با مداقه و درگیری بیشتر موجبات فراهم آمدن موضعی همه جانبه و کاملا انضمامی برای پیشبرد حساب شده ی مبارزات سوسیالیستی فراهم آورند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست