گره کور بحران هسته ای ایران
م. چشمه
•
راهبرد اصلی رژیم در زمینه سیاست خارجی کماکان ادامه سیاست صدور انقلاب، آمریکا و اسرائیل ستیزی و ایجاد تنش در منطقه بوده است. راهکارهای رژیم اما متناسب با خطرات واقعی و یا خیالی که رژیم خود را در معرض آن دیده است، تنظیم شده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۹ مرداد ۱٣٨۷ -
۹ اوت ۲۰۰٨
اگر تاکتیکها و یا نوسانات سیاسی رژیم جمهوری اسلامی را در مقابله و پاسخگوئی به درخواستها ی غرب و آمریکا در چند سال گذشته، و بویژه به بسته پیشنهادی ۵+۱ در یکی دو ماه گذشته زیر ذره بین بگذاریم، حقیقتاً از جوانب مختلفی در مورد اهداف واقعی رژیم و سیگنالهای گمراه کننده و متضاد آن دچار شگفتی خواهیم شد. سر در آوردن از سیاست خارجی رژیم البته کار آسانی نیست، چرا که با کاربرد معیارهای عقلی در مورد منافع ملی ایران خوانائی ندارد؛ این مسأله اغلب دست اندرکاران سیاست خارجی دول غربی را نیز دچار حیرت کرده، و متناوباً جناحهای دور اندیشتر رژیم را نیز در تعامل و چانه زنی خود با غرب بی اعتبار کرده است. واقعیت اینستکه هدف استراتژیک سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی پس از واقعه گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا حدود ۲۹ سال پیش (شاید باستثناء دوران ریاست جمهوری خاتمی)، همواره بر محور آمریکا و اسرائیل ستیزی، صدور انقلاب اسلامی و بحران آفرینی در منطقه قرار داشته است. ظاهراً رهبران اصلی جمهوری اسلامی با شناخت از فلسفه وجودی خود همواره بر این اعتقاد بوده اند که ادامه زندگی سیاسی آنان در شرایط آرامش و صلح داخلی و بین المللی امکان پذیر نیست. اظهارات مکرر آنان نیز در زمینه صلح آمیز بودن اهداف برنامه هسته ای آنان تنها در چاچوب باور عمیق آنان به اصل تقیه و خدعه در مکتب تشیع قابل توضیح است. پس چگونه است که رژیم جمهوری اسلامی موفق گردیده است تا بطور ادواری جامعه بین المللی را نسبت به امکان رسیدن به توافقی مورد قبول تا حدی خوشبین نگهدارد؟! لحظه ای تأمل در مورد تاکتیکهای سیاست خارجی رژیم، حداقل در یک سال گذشته، نشان میدهد که در واقع این تاکتیکها عکس العمل مقطعی به تهدیدات واقعی و یا خیالی (در ذهنیت رژیم) بوده اند. اجازه دهید این تاکتیکها را در مقاطع مختلف یکسال گذشته بررسی کنیم.
پس از گزارش دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی آمریکا در مورد توقف فعالیتهای رژیم اسلامی در رابطه با ساخت بمب اتمی در ماه اکتبر سال گذشته، تا اواسط ماه آوریل امسال که ژنرال پترائوس و رایان کراکر سفیر آمریکا در عراق در گزارش مفصلی در مقابل کنگره آمریکا به نقش خرابکارانه جمهوری اسلامی در آنکشور اشاره کردند، جمهوری اسلامی به درخواستهای غرب برای کنار گذاشتن غنی سازی اورانیوم کوچکترین وقعی نگذاشته و به فعالیتهای خرابکارانه خود در عراق و منطقه ادامه میداد. و این درست دورانی است که اپوزیسیون سیاسی ایران نیز با آسودگی خیال خطر جنگ را فراموش کرده بود. بنظر میرسد که در پی گزارش پترائوس- کراکر و متعاقب آن سفر مالکی به تهران، که باحتمال زیاد حامل نوعی اتمام حجت به رژیم جمهوری اسلامی بوده است، رژیم با احساس خطر جدی، بنوعی عقب نشینی در عراق تن میدهد. بصره و شهرک صدر بزودی پس از آن از دست نیروهای مقتدا صدر آزاد شده و آرامش نسبی به عراق باز میگردد. کمی بعد یعنی در ماه ژوئن، مقاله پر سر و صدای سیمور هرش ژورنالیست معروف آمریکائی در مجله نیویورکر، از فعالیتهای گسترده آمریکا برای متزلزل کردن رژیم حاکم بر ایران پرده بر میدارد. درست در همین دوران است که بحران هسته ای ایران و خطر حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران مجدداً بطور مفصل در مطبوعات بین المللی و از جمله مطبوعات اپوزیسیون ایران منعکس شده، و کشورهای ۵+۱ نیز آخرین بسته پیشنهادی خود را به ایران تقدیم میکنند. ظاهراً در این دوران، فعل و انفعالات درونی رژیم نیز بر سر چگونگی پاسخ به غرب به اوج خود میرسند، و در این زمان است که مقاله علی اکبر ولایتی وزیر خارجه اسبق جمهوری اسلامی و مشاور کنونی خامنه ای در امور بین المللی، در چند روزنامه اروپائی توجه ویژه ای را بخود جلب میکند. ولایتی در این مقاله خامنه ای را بعنوان تصمیم گیرنده اصلی در ایران معرفی کرده، و با نادیده گرفتن اظهارات کودکانه و تند روانه احمدی نژاد، تلویحاً بسته پیشنهادی غرب را قابل قبول تلقی میکند. اینجاست که حتی بسیاری از بدبین ترین مفسرین سیاسی داخلی و کارشناسان سیاسی غرب، رژیم ایران را آماده قبول یک عقب نشینی تاریخی و یا باصطلاح نوشیدن جام زهر جدید تصور کردند. زمزمه های اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای پذیرش بسته پیشنهادی غرب البته دیری نپائید. رژیم آخوندی بدستور صریح خامنه ای در مورد لزوم پایداری و عدم عقب نشینی در عرصه هسته ای به مهلت دو هفته ای غرب برای پاسخ صریح به بسته پیشنهادی وقعی ننهاده، و تنها بیک پاسخ غیر قابل قبول ناروشن بسنده کرد. فرضیه های مختلفی در مورد توضیح تاکتیکهای دیپلماتیک رژیم در مقاطعی مانند دوران یک ماه گذشته و از جمله نامه ولایتی مطرح شده اند؛ اینکه کلیه حرکات سیاسی رژیم سناریوی از پیش طرح شده از طرف کلیه جناحهای رژیم برای اتلاف وقت (حداقل تا پایان دوران ریاست جمهوری بوش) میباشند. اینکه این تاکتیکها در هر زمان انعکاس توازن واقعی قدرت جناحها در درون رژیم اند، و بالاخره اینکه، این تاکتیکها متناسب با میزان خطری هستند که رژیم یا بصورت واقعی و یا حتی خیالی خود را در معرض آن میبیند. به باور من، فرضیه آخر، یعنی حساسیت رژیم به خطراتی که فی الواقع حیات سیاسی او را تهدید میکنند، عامل اصلی تنظیم تاکتیکهای او در هر دوران بوده اند.
بنظر می آید که اخیراً سیاست آمریکا در مورد ایران، در پی اظهارات صریح وزرای خارجه و دفاع، بسمت نرمش بیشتر (تأکید کمتر بر بدیل نظامی) چرخش کرده است. شاید بهمین دلیل است که با دورتر شدن خطر، جمهوری اسلامی نیز که تا همین یک ماه پیش زمزمه های سازش سر داده بود، مجدداً به تاکتیک سردوانیدن و خرید وقت بیشتر روی آورده است.
خلاصه کنیم، علیرغم کشمکشهای درونی جمهوری اسلامی، راهبرد اصلی رژیم در زمینه سیاست خارجی کماکان ادامه سیاست صدور انقلاب، آمریکا و اسرائیل ستیزی و ایجاد تنش در منطقه بوده است. راهکارهای رژیم اما متناسب با خطرات واقعی و یا خیالی که رژیم خود را در معرض آن دیده است، تنظیم شده اند. تجربه متأسفانه نشان داده است که جمهوری اسلامی فقط در مقابل زور از خود نرمش نشان داده است. یک سیاست تحریم اقتصادی گسترده، جدی و هوشمند، که از جمله ثروتهای باد آورده دست اندرکاران رژیم را هدف قرار دهد، میتواند بر زمینه بحران اقتصادی موجود در جامعه، بسیار موثر افتد.
|