•
باتوجه به بافت اجتماعی ایرانیان و ترکیب گرایشات دینی و مذهبی، سیاسی، فرهنگی، زبانی و حتی آب و هوایی، هیچ سیستم مرکزی متمرکزی توانای اجرای عملی دمکراسی در ایران را نخواهد داشت. بهترین گواه این ادعا تاریخی بلند بالا و مملو از جور و جفاست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ مرداد ۱٣٨۷ -
۱۴ اوت ۲۰۰٨
یکی از موضوعات دامنهدار و بحثبرانگیز میان اپوزیسیون ایرانی (با طیفهای گوناوگون) و تعدادی از افراد که خود را بعنوان طیف مستقل معرفی کردهاند، بحث نوع و چگونگی نظام سیاسی ایران بعداز فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران است. به گمان من در این میان چهار طیف فکری وجود دارد که در زیر به هر یک از آنان خواهم پرداخت:
1. استقلالطلبان: عدهای از احزاب از همین الان و چندی پیش به صراحت موضع خود نسبت به آینده ایران را اعلام و خواهان جدایی و تشکیل کشور مستقل در منطقهی زبانی و فرهنگی خود هستند. این احزاب از خسرانها و زیانهای مادی و معنوی و فرهنگیای که به جهت زیستن در ایران از سوی حاکمیت مرکزی متحمل گشتهاند میگویند و آنرا را دلیل برداشتن علم استقلال عنوان مینمایند و هنگامیکه از ایران نامی برده میشود از ''حاشا و کلا'' گویانند.
2. تمامیتطلبان: شاخهی دیگری از درخت احزاب ایرانی را شامل میشود که با نگاهی تک ساحتی و تمامیتخواهانه سعی بر نگهداشتن یکپارچگی ایران دارند. دلمشغولی اصلی آنان تجزیه ایران و موش شدن این گربه باقی مانده از جسد شیر پیشین است. اینان در ساحت فکری خود بیشتر به گذشته ارجاع نموده و شخص کوروش نقطهی شروع آنان است. تا روژهای واپسین زمامداری آخرین کوروش (محمد رضا پهلوی) هیچ گونه اعتقادی به حقوق ملل داخل ایران و سیستم نامتمرکز نداشتند. اینان بیشتر از وابستگان درباری خانوادهی پهلوی هستند و از معتقدان به پادشاهی مدرن محسوب میشوند. وجود ملل دیگر را انکار و دایم از قوم سخن میرانند. جدیدا به ترفند دیگری پناه برده و غیر از انکار و نادیدهگرفتن ملل دیگر داخل ایران میگویند که نه زبان فارسی و نه فارسی (ملت) هم در ایران وجود دارد و این زبان ایرانی و ملت ایران. در جلسهای بعنوان پاسخ به یکی از افراد این طیف فکری که در حال دفاع از این تز نوین بود گفتم؛ پس منبعد اگر کشورهای حاشیهی خلیج گفتند ''خلیج عرب'' عصبی نشوید، چون به اعتقاد شما نه زبان فارسی و نه فارسی هم وجود دارد، پس شما هم یا بگویید خلیج ایران یا به خلیج عرب نامیدن آن بسنده کنید. جدیدا یکی از متفکرین این طیف فکری (آقای علیرضا نوریزاده) و از بهظاهر مستقلان اینگونه نوشتهاند: ''تعبیر ملی را نه در بعد اقلیمی و منطقه ای بلکه در گستره ایران یکپارچه ای که در آن همه فرزندانش از حقوق مساوی برخوردارند و اقلیتها علاوه بر داشتن حق خودگردانی (خودمختاری تعبیری مربوط به دوران ماقبل ظهور نایب امام زمان است) به همان اندازه مالک مشاع خانه پدری هستندکه اکثریت، لمس و مشاهده میکنیم ''.(1)
خلاصه اینکه اینان ایران را یک اتحاد داوطلبانه از اتنیکهای متفاوت به لحاظ زبانی و دینی نمیدانند بلکه از دید اینان ایران یک قالب یکسره و پولادین است با آرم شیر و خورشید نشان که باید اینگونه بماند، بهر قیمتی که شده حتی با یکی شدن با جمهوری اسلامی ایران. (2)
افراد مستقل ولی دارای فکر موازی با پان ایرانیستها نیز در این ردیف جای میگیرند. چونکه جوهر فکری این افراد در راستای تقویت یا تغذیه پان ایرانیستها بکار گرفته میشود.
3. فدرالیستها: گروه سوم از اپوزیسیون ایرانی شامل احزاب و سازمانهایی میشود که معتقد به سیستم نامتمرکز فدرال هستند. نظام فدرال از دید اینان بر اساس جغرافیای زبانی خواهد بود که به نمونههایی چون سویس، بلژیک، کانادا، هندوستان و غیره اشاره مینمایند. بر حسب این طیف فکری فدرالیسم نهتنها باعث تجزیه و تشتت آراء در ایران نخواهد شد بلکه برعکس این نوع از تقسیم قدرت باعث شکوفایی و ازدیاد انگیزه برای مشارکت هرچه بیشتر همهی ملل داخل ایران در پیشبردن این سرزمین خواهد بود. اینان نیز به ظلمهای تاریخی، نابرابری و انکار و سرکوبهای انجام گرفته از سوی شاهان و حاکمیت مرکزی اشاره مینمایند. در همین راستا نیز کنگرهای را تحت عنوان ''کنگرهی ملل ایران فدرال'' با عضویت شانزده حزب و سازمان تشکیلداده و سعی در تصویب ایدهی فدرالیسم برای ایران را دارند.
4. احزاب و افراد میانه: این گروه شامل آن دسته از احزابی میشود که تحت نامهای جمهوریخواه، لیبرال، لائیک و ملی مذهبی فعالیت دارند. بعضی از این احزاب و افراد میانهرو گاهگداری از باور به وجود دولت نامتمرکز برای آینده ایران صحبت میکنند ولی هنوز بطور رسمی، دقیق و شفاف در خصوص نوع نظام نامتمرکز آتی برای ایران سکوت اختیار کردهاند. حتی کسانی در این میان تنفر و بیزاری خود نسبت به دولت متمرکز در ایران را کتمان نمیکنند ولی به مرزهای شفاف فکری هم نزدیک نمیشوند.
این چهار طیف فکری در ایران و خارج از ایران وجود دارند و نسبت به بزرگی و کوچکی آنان هیچ آمار دقیقی در دست نیست، اما با مطالعاتی جامعهشناختانه و با دقت در روانشناسی رفتارهای سیاسی و خواست مردم مناطق مختلف ایران میتوان به فرضیهای دست یافت که برای به تئوری رساندن این فرضیه نیز هنوز راه زیادی در پی است. برای به تئوری رساندن یک فرضیه ملزم به کار و تحقیق میدانی و آماری و یکسری مراتب تحقیقاتی هستیم که در حال حاضر احزاب و مدعیان آتی ایران فاقد این امکانات و فرصت هستند. ولی در حد فرضیه میتوان سخن راند و ادعا نمود. بر همین اساس به گمان من و بر اساس رویدادهای چند ساله اخیر در گوشه وکنار ایران بویژه جغرافیاهای زبانی غیرفارسی مردمان این بخشها به حق و حقوق ملی خود واقف و آگاهند و برای نیل به آن در تلاش خواهند بود. مبارزات، تظاهرات و حرکات چند سالهی اخیر در آذربایجان بعنوان بخش و جمعیت قابل توجهی در ایران نشان از رویش رگهها و جریانهای سیاسی خواهان دولت نامتمرکز و حقوق فرهنگی و اجتماعی خاص آذریهاست. اغلب تمامیتخواهان به وجود تعداد زیاد آذریها در کابینهی دولتهای مرکزی در ادوار گوناگون اشارهکرده و این را ردیهای بر ادعای بعضی از احزاب آذری عنوان میکنند. ولی به گمان نگارنده اینگونه نیست و فرضیه من بر اینست که وجود یک یا چند آذری زبان در کابینه دولت بعنوان کارگزار و مهره سیاستهای مرکزگرا آنهم با زبان فارسی هیچ دردی را التیام نخواهد داد و خروش مردم آذربایجان در سال 1385 نشان بزرگی بر این ادعاست. آنان که همصدا میگفتند ''ههرای ههرای من تورکم'' در ایران بودند و همزمان چند وزیر آذری زبان هم در کابینه حضور داشت، ولی مردم تبریز خواهان بودن و زیستن در ایران همچون یک ترک آذری هستند نه یک فارس.
دمکراسی در ایران و چرا فدرالیسم
باتوجه به بافت اجتماعی ایرانیان و ترکیب گرایشات دینی و مذهبی، سیاسی، فرهنگی، زبانی و حتی آب و هوایی، هیچ سیستم مرکزی متمرکزی توانای اجرای عملی دمکراسی در ایران را نخواهد داشت. بهترین گواه این ادعا تاریخی بلند بالا و مملو از جور و جفاست. هرچند نمیتوان و به گمان نگارنده نباید سیستم ایران زمان قاجار و ماقبل آنرا با دوره سلطنت پهلویها و رژیم کنونی مقایسه نمود، ولی لاقل صد سال گذشته دلیل مستند و گویایی بر عدم توانایی و پاسخگویی نظامهای توتالیتر و تمامیتخواه برای گونهگونی فلات ایران بوده و هست. دلیل اینکه نمیتوان ماقبل پهلویها را با نظام توتالیتر آنان و رژیم کنونی جمهوری اسلامی مقایسه کرد اینست که کم و کیف و نظام زندگی مردمان فلات ایران بهشیوهای بود که شاه به ندرت به یاد ایالات و گوشه و کنار قلمرو پادشاهی اش میافتاد. برای نمونه کردستان بصورت امیرنشین اداره میشد و مهمترین حلقهی ارتباطی امیر نشین اردلان در کردستان با حکومت مرکزی باج و خراج سالیانه بوده و بس. ولی با روی کارآمدن رضاخان و تلاش وی در جهت بنیان نهادن دولت- ملت ایران و یا به زبانی سادهتر بنیان نهادن ایران نوین، همان قالب پولادین، با اقتباس از مصطفی کمال در ترکیه و مشرب فکری بیگانگان، مشکلات و مصیبتهای کرد، آذری، عرب، ترکمن، بلوچ و غیره در ایران شروع و در دورهی سلطنت پسرش محمد رضا پهلوی شدت گرفته و لهیب این آتش فکری در حال حاضر در دست رژیم توتالیتر آخوندی هست.
با نگاهی اجمالی به رژیمهای صد سالهی اخیر، وابستگی حاکمان به بیگانهگان (چه سیاسی همچون پهلویها و چه غیر سیاسی همچون جمهوری اسلامی) عامل اصلی و پر رنگی در ایجاد فاصله میان مردم، اتنیکها و درخواستهایشان با دولت مرکزی بوده و هست. تمامیتخواهان اغلب از یکپارچگی ایران میگویند و در چند سال اخیر به یکی از دلمشغولیهای اساسی این طیف تبدیل گشته است، ولی از ارائه هر گونه راهکار و مکانیزم برای نگهداشت این یکپارچگی خودداری کرده و اساسا فاقد هرگونه پلان و طرح جامع و کاملی برای عدم تجزیه ایران هستند غیراز وجود ارتشی مجهز و اگر هم بشود شاهنشاهی برای یکپارچگی ایران.
به عقیدهی نگارنده تعریف دمکراسی در کشور متکثری بلحاظ فرهنگی چون ایران با کشوری چون آلمان (با اینکه فدرال است) متفاوت و دمکراسی ایرانی بیشتر شبیه و موازی با دمکراسی کشورهایی چون هند، بلژیک، سویس و کانادا خواهد بود. یکی دیگر از اشتباهات تمامیتخواهان عدم توجه به تطبیق دمکراسی ایرانی با متن و بطن جغرافیای متکثر آن است. به این معنا که به عقیدهی من فدرالیسم در ایران عین دمکراسی برای ایران است. برای مثال؛ کشور بلژیک با اینکه از 150 سال پیش بعنوان کشور و دولت مستقل وارد حیات سیاسی و جامعه بینالمللی شده ولی به تحقیق میتوان گفت که این کشور از سال 1978 و بعداز تصویب نظام فدرالی قدم در پروسهی دمکراتیزاسیون خود گذاشته است. به زبانی دیگر تا قبل از 1978 حق و حقوق فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هلندی و آلمانی زبانهای کشور بلژیک برابر با فرانسوی زبانها نبود. فرانسوی زبان رسمی و اقتدار در این کشور بود. ولی با تصویب فدرالیسم و قبول سیستم متکثر سیاسی، فرهنگی و غیره، کشور بلژیک وارد پراکتیزه کردن دمکراسی میان سه اجتماع هلندی، فرانسوی و آلمانی زبان گردید. به همین خاطر سخن از دمکراسی سردادن بدون مکانیزم عملی و تطبیقی آن برای ایران به '' وعده سر خرمن'' بیشتر میماند.
بدینسان فدرالیسم درخواستی اکثر احزاب عمده کرد در ایران عین دمکراسی برای ایران است و در واقع دمکراسی بدون فدرالیسم، دمکراسی نیست، و بدون این نوع سیستم نامتمرکز و تقسیم قدرت پیادهکردن دمکراسی در ایران بیفرجام و ره به توتالیتاریسم خواهد برد. از حقوق شهروندی و سکولاریسم سخن گفتن لازم است ولی کافی نیست. تعریف مرکز گرایانهی حقوق در ایران فرار از واقعیات است و بس. هر انسان ایرانی و غیر ایرانی منصفی اذعان خواهد کرد که نه حقوق شهروندی و نه ملی یک بلوچستانی و تهرانی برابر نبوده و اینجاست که تعریف عملی و تطبیقی دمکراسی در ایران دچار اشکال خواهد شد. سرانجام اینکه عملا کردها، بلوچها، عربها، ترکمنها و لرها ایرانی نبودهاند و اگر بلوچستان و کردستان ایران بود، تهران، اصفهان، مشهد، رفسنجان و خیلی جاهای دیگر در وضعیت رفاهی بسیار بهتری قرار نداشتند. به همین دلیل و چند دلیل دیگر و یکی از آنها نبود اعتماد ما بین این مناطق و دولت مرکزی (که بهحق دولتهای مرکزی هم باعث و بانی ریزش دیوار اعتماد بودهاند) بدون قرارداد و مکانیزم شناخته و تعریفشده از دمکراسی سخن از ایران یکپارچه راندن زیاد معقول بنظر نمیرسد. دوستان و یاران دمکراسیخواهی در ایران همیشه ضعیفتر از دشمنان و بدخواهان دمکراسی بوده و هستند. به گمان من تا زمانی که یاران دمکراسی عملی و منطقی برای ایران با تمام توان و بر اساس یک مکانیزم کاری و همکاری فکری و عملی گرد هم نیایند نه یارای برپایی دمکراسی در ایران را خواهند داشت و نه توان پاسداری و نگهداری از آنرا.
کلام آخر اینکه طرح فدرالیسم در حال حاضر قویترین عامل یکپارچگی ایران، شکوفایی و بهگردش درآوردن پتانسیل نهفته در پیکرهی ایران زمین خواهدبود.
Kaweahengeri@gmail.com
1) www.nourizadeh.com
2) از نظرات آقای داریوش همایون(حزب مشروطه) و آقای خرازی(همبستگی ملی ایرنیان- هما)
|