شکنجه، آری یا نه؟!!
بامداد زندی
•
هر حکومتی که به شکنجه دست می زند این کار را به نام رستگاری انسان ها، هدفی متعالی یا بهشت موعود انجام می دهند. برای رسیدن به کمونیسم، بازار آزاد، جهان آزاد، به خاطر منافع ملی، فاشیسم، مقام رهبری، تمدن، خدمت به خدا، کسب اطلاعات، هزینه ی رسیدن به بهشت، نوید نوعی بهشت و هر نامی دیگری که می خواهید برای اش بگذارید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۶ ارديبهشت ۱٣٨٣ -
۱۵ می ۲۰۰۴
آريل دورفمن، برگردان: بامداد زندي
گاردين، شنبه ۸ مه ۲۰۰۴
آيا شكنجه هيچ گاه توجيه پذير نيست؟ اين پرسش پلشت بازمانده ی اعتراضی است از سر بيزاري، نفرت وشرم كه جهانيان با آن به پيشواز عكس هايی رفته اند كه شكنجه ی زندانيان عراقی به دست سربازان انگليسی و امريكايی را به تصوير كشيده اند.
همان فراموش نشدنی ترين پرسش ها كه ۱۳۰ سال و اندی پيش فيودور داستايوسكی در برادران كارامازوف پيش كشيد. آليوشا كارامازوف، قهرمان قديس مآب اين رمان با پرسشی كه برادرش ايوان فراروی اش می گذارد بر سر دو راهی وسوسه انگيزی قرار می گيرد. ايوان از او می پرسد فرض كنيم كه برای تحقق سعادت ابدی انسان ها لازم باشد كه كودكی نونهال راتاسرحد مرگ شكنجه كنيم.آيا چنين كاری را می پذيري؟
ايوان برای اين پرسش زمينه چينی هم می كند وبرای آليوشا ازرنج های كودكان درزندگی واقعی سخن می گويد.ازدخترك هفت ساله ای می گويدكه پدرومادرش تا مرزمرگ كتك اش می زنند،درآلونكی چوبی سردی زندانی اش می كنند و وادارش می كنند مدفوع خودش را بخورد. ازپسرك هشت ساله ی رعيت زاده يی می گويد كه ارباب برای درس ادب دادن ،جلوی چشمان مادرش سگ ها را به جان اش می اندازند تا تكه تكه اش كنند. داستايوسكی اين داستان های واقعی را ازروزنامه ها برداشته بود وهمگی نشان گر بی رحمی های تصورناپذيری بودندكه درسال های آينده فراروی انسان قرارداشتند.
به راستی ايوان دربرابررنج هايی كه درسده ی بيستم گريبان گير انسان شد چه واكنشی نشان می داد؟ رنج هايی درقالب ادب كردن،رنج های برخاسته ازصنعتی شدن و رنج هايی درمقياس انبوه وبرخاسته از عقلانيت ابزاري. سده ی توليد كتابچه ی راهنما برای رنج ورنج دادن، سده ی دوره های آموزش برای به اوج رساندن رنج، سده ی كاتالوگ نويسی برای ابزارهايی كه رنج آفرينی شان را حد ومرزی نيست،سده ی مدال دادن به نويسندگان اين كتابچه های راهنما وكف زدن برای طراحان اين دوره های آموزشی وسده ی جايزه وپاداش دادن به توليدكنندگان ابزارهايی كه دركاتالوگ های مرگ تبليغ شده بودند.پرسش مرگ بار ايوان كارامازف همين امروزنيز مطرح است زيرا هم اكنون ۱۳۲ كشورجهان به طورمرتب به تحقير وآزار زندانيان متوسل می شوند. اين پرسش مارابا كنه اصلی شكنجه رودررومی كند و به ويژه پس ازحملات تروريستی ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱مارابا موجوديت وتداوم شكنجه همچون معضلی راستين وگريزناپذيرمواجه می كند. سخن ايوان به ما يادآوری می كند كه شكنجه از ديد شكنجه گران موجه است.يعنی شكنجه بهايی است كه بايداندك شماری از افراد بايد با رنجی كه می برند بپردازند تا شادمانی بقيه ی افرادجامعه تضمين شود. هراسی كه در زيرزمين هايی تاريك،مغاك هايی دورافتاده وپاسگاه هايی ترس ناك آفريده می شودمايه ی امنيت ورفاه اكثريتی بزرگ تلقی می شود.
اشتباه نكنيد هر حكومتی كه به شكنجه دست می زند اين كار را به نام رستگاری انسان ها، هدفی متعالی يا بهشت موعود انجام می دهند. برای رسيدن به كمونيسم، بازار آزاد، جهان آزاد، به خاطرمنافع ملي، فاشيسم، مقام رهبري، تمدن، خدمت به خدا، كسب اطلاعات، هزينه ی رسيدن به بهشت، نويد نوعی بهشت و هرنامی ديگری كه می خواهيد برای اش بگذاريد همواره بايد روزگار دست كم يك نفر را برای مدتی جهنمی كرد. اين گونه است كه نجوای ايوان كارامازوف همچنان درگوش ما است.
حقيقت تلخ اين است كه سربازان آمريكايی و انگليسی درعراق مانند تمامی شكنجه گران جاهای ديگر خودشان را پاسداران صلاح عمومی و مهين پرستانی متعهد می پندارند كه بايد دستان شان را آلوده كنند و تن به بی خوابی های شبانه بدهند تا اكثريتی غافل و چشم وگوش بسته ازخشونت و دلواپسی رهايی يابند. آن ها به هيچ وجه خودرا تبه كار نمی انگارند. برای آن ها نه انگيزه های دشمن شروراهميتی دارد ونه حتی اين كه آن ها جامه ای ندارندبه تن كنند وزيرفشارقراردارند.همين كه گستاخی كرده اند دربرابر نيروهای بيگانه مقاومت می كنند كافی است.
وگويا اين احتمال هم اهميتی ندارد كه دست كم يكی ازقربانيان ممكن است بی گناه باشد، به بی گناهی همان كودكانی كه ايوان كارامازوف ازآن ها ياد می كند. چنين كسی هم بايد به سرنوشت تن بسپارد. همه چيزراتوجيه می كنند.درزمان صدام با حفظ ثبات حكومت و وظيفه ای مهم تر توجيه اش می كردند واكنون دردوران پس از صدام نيز توجيه اشان حفظ ثبات همان كشور وكل منطقه برای دست يافتن به مردم سالاری است.بنابراين هواداران عمليات كنونی درعراق نيزمانند شهروندان ساير جاهای جهان كه شكنجه برای شان يكی ازواقعيت های ملال آورزندگی است بايد تكليف خودشان را با پرسش ايوان روشن كنند. يا بايدقبول كنند كه مبنای بهشت رويايی شان چيزی نيست مگردوزخی ابدی وپررنج وزحمت كه برای آدم بی گناهی ايجاد كرده اند يا آن كه همانند آليوشا به آرامی پاسخ دهند:" نه ، نمی پذيرم".
آليوشا به نام بشريت به ايوان پاسخ می دهد كه نمی تواند مسئوليت شكنجه ی كسی را بپذيرد.آليوشا به ما می گويد كه شكنجه جرمی نيست كه فقط معطوف به جسم يك نفرباشد بلكه جرمی است عليه قوه ی تصورانسان ها. پيش شرط ، لازمه وانگيزه ی شكنجه آن است كه نتوانيم رنج كس ديگری راتصوركنيم.شكنجه ديده را چنان ازخصلت ها ی انسانی عاری می كنند كه درد آن ها درد ما نباشد. شكنجه گر بايد قربانی را از هرگونه همدردی يا دلسوزی محروم كندوهمين فاصله گيری وكرختی برای همگان رخ دهدتا آن هايی كه می دانند چشم فروبندند، آن هايی كه نمی خواهند بدانندچشم فروبندندوچشم وگوش و قلب همه بسته باشد.
آليوشا می داند وما هم می دانيم كه شكنجه فقط دست اندركاران مستقيم اين تماس وحشتناك ميان دوجسم را به تباهی نمی كشد،يعنی كسی را كه تمامی قدرت را دردست دارد وآن ديگری را كه تمامی درد را متحمل می شود،كسی را كه هرچه دل اش بخواهد انجام می دهدوآن ديگری را كه چاره ی جزصبرپيشه كردن، دعا كردن ومقاومت كردن ندارد. شكنجه تمامی تاروپود اجتماع را به تباهی می كشاندزيراآن چه را بين آن دونفررخ داده است مشمول سكوت می كند،مردم را وامی دارد كه گمان كنند درواقع چيزی رخ نداده است، وادارمان می كند به خودمان دروغ بگوييم ووانمود كنيم فراتر از حرف چيزی رخ نداده است وبا خيال آسوده شكلات مان را به دندان بكشيم، به روی يار لبخند بزنيم، كتاب مان را بخوانيم، كنسرت گوش بدهيم و نرمش های صبحگاهی خودمان را انجام دهيم. شكنجه وادارمان می كند نشنويم،نبينيم ولب به سخن نگشاييم واين همان چيزهايی است كه آليوشا نمی توانست به آن ها تن دهد.
اما پرسش ديگری هم می توان مطرح كرد كه آزاردهنده تر است.پرسشی كه ايوان فراروی برادرش وما نگذاشته است: اگر شخصی كه برای سعادت ما تا ابد شكنجه می شود گناه كارباشد چطور؟
اگربخواهيم با شكنجه كردن شخصی كه خودش مرتكب كشتارهای جمعی شده است، كودكان را شكنجه كرده است آينده ای آكنده از عشق وهمدلی برپاكنيم چطور؟اگر با شكنجه ی بی پايان انسانی كه ديگران را شكنجه كرده است وسزاوار شكنجه است به بهشت برين دست يابيم چطور؟يا ازاين هم مهم تر،اگربرای پی بردن به محل بمبی كه با منفجرشدن اش ميليون ها نفر جان خودراازدست می دهند آلت تناسلی فردی را زيرشكنجه له كنيم يا پوست تن اش را بسوزانيم چطور؟
آيا بايد پاسخ دهيم " بله، می پذيرم"؟ بگوييم درشرايطی بسيار خاص شكنجه قابل توجيه است؟
اين همان پرسش راستينی است كه عكس های شكنجه ی عراقی ها در اتاق های تنگ وتاريك فراروی بشريت قرارداده است. فراموش نكنيم كه اين رنج وعذاب ادامه دارد. همين امروز وفردا دربسياری از زندان های اين سياره ی غم زده و گم گشته ی ما. يك نفربه سان خدا مرگ وزندگی فردديگری را دردست داردكه بی دفاع بی دفاع است. آيا اين قدرهراسانيم؟آيا چنان هراسانيم كه آگاهانه به ديگران اجازه می دهيم به نام ما ودردل تاريكی مرتكب شكنجه شوند؟ شكنجه ای كه درنهايت خودمان را می فرسايد وتباه می كند.
|