یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نامه مترجم رمان هزارپیشه به همسر چارلز بوکوفسکی
به فارسی و انگلیسی


وازریک درساهاکیان


• نخستین بار، پس از انقلاب ۱۹۷۹ بود که یکی از داستان‌های کوتاه چارلز بوکوفسکی به فارسی در آمد، اما مترجم طی مقدمه ی کوتاهی توضیح داده بود که برخی کلمات و عبارات را از صافی‌هایی گذرانده است تا داستان قابل چاپ گردد. من در این ترجمه چنین کاری نکرده‌ام. در این ترجمه، متن کامل کتاب، چنان که از قلم نویسنده جاری شده است، به زبان فارسی در آمده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ مرداد ۱٣٨۷ -  ۱۷ اوت ۲۰۰٨


 


خانم لیندا بوکوفسکی عزیز
امیدوارم این نامه را در کمال تندرستی دریافت کنید. من یک مترجم ایرانی ام که سالهای سال است به کار ترجمه ی آثار داستانی و غیر داستانی از انگلیسی به فارسی مشغولم و حالا حدود 22 سال است که ساکن لس آنجلس (کالیفرنیا) هستم. مهاجری که به خاطر نداشتن یک تخصص بدردبخور برای بازار کار این منطقه ی جنوب کالیفرنیا، محض گذران زندگی، به مشاغل مختلفی مشغول بوده‌ام. من در ایران به کار تدوین و ترجمه ی کتاب مشغول بودم، اما متاسفانه در خارج از ایران، کتاب‌های زیادی به فارسی در نمی‌آید تا آدمی مثل من، یک شغل تمام وقت در رشته ی مورد علاقه‌اش اختیار کند. بنابراین من هم اینجا به نوعی یک "هزارپیشه" شده‌ام. آخرین شغلی که در سال‌های اخیر به آن مشغول بوده‌ام، ارزیابی یا قیمت‌گذاری برای خانه‌ها است، که ناگفته پیداست تا چه حد به حرفه‌ای که با دل و جان به آن عشق می‌ورزم نزدیک است!
به هر تقدیر، بنده اخیرا رمانی از شوهر مرحوم شما، نویسنده‍ی بزرگ، چارلز بوکوفسکی را به نام "هزارپیشه" به فارسی ترجمه کرده‌ام که از طریق یک ناشر مستقل در سوئد منتشر شده است و من با افتخار تمام، نسخه‌ای از کتاب را همراه با این نامه برای شما ارسال می‌کنم. ما برای اجازه ی انتشار کتاب به فارسی با "هارپرزکالینز" تماس گرفتیم و مسئولان مربوطه با لطف و عنایت تمام، اجازه‍ی رسمی نشر ترجمه ی فارسی کتاب را در اختیار ما قرار دادند و ما به خاطر این همکاری صمیمانه، از خانم کاترین باربوسا راس خیلی ممنون و متشکریم، و امیدواریم که سرکار عالی هم به اندازه ی ما از انتشار نخستین اثر جناب بوکوفسکی به زبان فارسی مشعوف شده باشید. در واقع ما با نشر این اثر به فارسی، تن به مخاطراتی هم داده‌ایم، چون نه تنها هیچ نفع مالی از این کار نمی‌بریم، به کار بردن این نوع زبان در یک کتاب به زبان فارسی به هیچ وجه مرسوم نیست و به همین دلیل هم چنین کتابی در ایران نمی‌توانست اجازه‍ی چاپ و انتشار پیدا کند. بنابراین ما تصمیم گرفتیم این کتاب را در خارج از کشور منتشر کنیم. در جمهوری اسلامی ایران، قوانین شدید و سختی برای چاپ و انتشار کتاب وجود دارد، و آثار نویسندگانی چون بوکوفسکی به خاطر به کاربردن زبان و شرایط زندگی روزمره ی مردم و بخصوص اعمال جنسی، به هیچ وجه اجازه ی انتشار کسب نخواهد کرد. من در این ترجمه سعی کرده‌ام متن نویسنده را در کمال صداقت و امانت به فارسی برگردانم که همین باعث شده است در جامعه ی مهاجران ایرانی اروپا و آمریکا نیز سر و صدایی به پا شود و اعتراضاتی بالا گیرد، زیرا ما عادت نداریم "این گونه کلمات" را به صورت مکتوب "ببینیم"، والا حقیقت این است که ما در زبان فارسی، واژگانی بسیار غنی برای واگویی "این نوع زبان لیچارگویی" داریم که شاید یکی از غنی‌ترین واژگان‌ها در تمام دنیا در این زمینه باشد، اما وقتی که کار به چاپ کتاب می‌رسد، ما بایستی مراقب باشیم "بعضی چیزها" را چه جوری بر زبان می‌آوریم. و حقیقت این است که بنده درایران کتاب، هیچ در بند این حرف‌ها نبوده‌ام و زبان را رها کرده‌ام تا اثر به درستی و امانت تمام به فارسی در آید.
نخستین بار، پس از انقلاب 1979 بود که یکی از داستان‌های کوتاه چارلز بوکوفسکی به فارسی در آمد، اما مترجم طی مقدمه ی کوتاهی توضیح داده بود که برخی کلمات و عبارات را از صافی‌هایی گذرانده است تا داستان قابل چاپ گردد. من در این ترجمه چنین کاری نکرده‌ام. در این ترجمه، متن کامل کتاب، چنان که از قلم نویسنده جاری شده است، به زبان فارسی در آمده است. شاید تنها موردی که تغییری در کتاب داده شده، همانا عنوان کتاب باشد، چون ما در زبان فارسی، لغتی که معنی و مفهوم "فاکتوتوم" را برساند نداریم، بنابراین من این اجازه را به خودم دادم که برای عنوان کتاب، کلمه‌ای را به کار ببرم که پدرم معمولا برای کسانی به کار می‌برد که در زندگانی نمی‌توانند به یک شغل ثابت بچسبند و هر از گاهی به شغلی متفاوت مشغول می‌شوند. مرحوم پدرم در مورد این جور آدم‌ها می‌گفت "این یارو هزارپیشه و هیچکاره است". بنابراین من هم تصمیم گرفتم عنوان کتاب را "هزارپیشه" بگذارم. در ضمن لازم به توضیح است که من این ترجمه را به یکی از معلم‌های زمان دبیرستانم تقدیم کرده‌‌ام که به ما ادبیات فارسی درس می‌داد، اما من خیلی بیشتر از ادبیات، از او چیز یاد گرفتم. او برای من "آموزگار وارستگی" بود.
من چند نسخه از این کتاب را برای دوستانم به ایران فرستاده‌ام و امیدوارم که همین نسخه‌های معدود دست به دست بگردد و علاقه‌مندان بتوانند آن را بخوانند. حتی اگر هم عده‌ای بخواهند به صورت زیرزمینی (که ما به آن می‌گوییم "کتاب‌های جلد سفید") در بیاورند، چه باک. من فکر می‌کنم اگر چارلز بوکوفسکی هنوز در قید حیات بود، از این امر خیلی هم خوشحال می‌شد.
از توجه مهرآمیز شما خیلی متشکرم و امیدوارم این فقط اولین کار از بوکوفسکی باشد که که به فارسی در می‌آید. به امید روزی که آثار ایشان در خود
ایران و بدون هیچ دغدغه ی سانسور و ترس و هراس، و به صورت علنی، منتشر شود.

Dear Mrs. Linda Bukowski
I hope this letter will find you in good health. I am an Iranian who has been involved in translations of fiction and non-fiction from English to Persian for many years. I have lived in Los Angeles, CA, for the past 22 years, and being an immigrant who didn't have a specialty that would fit the job market here in Southern California, I have worked in many professions. I was a book editor and a translator in Iran, but not many Persian books are published in exile to justify a full time job for someone like me. So I became a Factotum of sorts, if you will. My most recent job is a Real Estate Appraiser, of all things. Imagine that!
Anyway, to make a long story short, I have recently translated your late husband, the great Charles Bukowski's Factotum to Persian, which has been published by an independent Iranian publisher in Sweden, and I am honored to be able to send you a copy of it. The publisher has procured the translation and publication rights from HarpersCollins and they were nice enough to give us the rights without charging us a huge fee, as we are doing this as a labor of love, and not for profit. We are grateful to Catherine Barbosa-Ross for her kind cooperation in the matter, and we hope you will be as excited as we are to see the first of Bukowski's great books ever published in Persian.
We have taken a great risk, actually, with the publication of this book, since it is not customary to use that type of language/dialogue in Persian publications, and that is mainly why the book could not be published in Iran. You see, the Islamic Republic of Iran has a very stringent set of rules and regulations for books published in Iran. And a work of Bukowski's would have never been allowed by the authorities in my country because of his use of "people's daily language" and his honest description of their "daily lives", including, and especially, sexual acts. In this translation, which already has started a buzz among Iranian émigré community, I have tried to stay as loyal to the text as one can be. I should point out to you that even some Iranian immigrants in Europe and the United States have complained about the use of this type of language in a Persian book, because they are not used to see "these words" in print, although we have a very rich vocabulary of "dirty language" in Persian, actually one of the richest in the whole world, but when it comes to "print" we have to be "careful" about how we say "certain things". Well, I have not been "careful" in this translation! And I am proud of it.         
The first time any of Charles Bukowski's works was translated to Persian was a short story that appeared in a literary monthly right after the 1979 Revolution in Tehran. And the translator had to explain in a short introduction that he had to "filter" the author's language to be able to make this story "publishable". I have not done that in this book. This translation is pretty much the same as the original text. The only major change is probably in the title of the book. We don't have a single word in our language as an equivalent for "Factotum", therefore I decided to use a word that my father used to say about people who couldn't hold on to a steady job; he would say "this guy is a man of a thousand jobs, but no craft". And that's how I named the book HEZAR'PISHEH, in which HEZAR means "thousand" and PISHEH means "craft" or "job". And I have dedicated this translation to one of my high school teachers from the 60s who taught us Persian Literature, but I learned a lot more from him, than just literature. To me, he was a "teacher of true and honest life".
I have sent a few copies of this book to Iran, where I am hoping it will make the rounds in the world of "samizdat" books there, which are called "White Covered Books" and will have its great impact in a country where official censorship has stifled the book business. I think that would be something that would have made Charles Bukowski happy.
Thank you for your kind attention and I hope that this will be a first of many other works of Charles Bukowski to be published in Persian, and I hope one day we will be able to see his works published in Iran, without fear of censorship and prejudice of any kind.

Yours truly,
Vazrik Der-Sahakian
08/06/2008




هزارپیشه، نام رمانی است از چارلز بوکوفسکی نویسنده‍ی آمریکایی این رمان را وازریک درساهاکیان ترجمه و ناصر زراعتی ویرایش کرده است. این کتاب به تازگی با همکاری نشر کتاب ارزان سوئد به بازار کتاب عرضه شده است.

مشخصات کتاب:

هزارپیشه
رمان
نوشته: چارلز بوکوفسکی Charls Bukowski
ترجمه: وازریک درساهاکیان
ویرایش: ناصر زراعتی
چاپ اول، بهار 1387
سوئد
ناشران: خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ و کتاب ارزان استکهلم
قطع رقعی، 248 صفحه
این کتاب را میتوانید از کتابفروشیها در اروپا و آمریکا و نیز نشانیهای زیر تهیه کنید

Kitab-i Arzan

Helsigforsgatan 15

16478 Kista - Sweden

tel: +46-8-7527709

و

BOKARTHUS

Plantagegatan 13

41305 Goteborg - Sweden

tel-fax: +46-31-152277

mobil: +46-739-513607

email: bokarthus@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست