نکوداشت بازندگان جنگ داخلی اسپانیا
بامداد زندی
•
درآیین نکوداشت که در زمین فوتبالی در حومه ی ریواس-واسیا مادرید برگزارشد نوازندگان سرشناسی به مدت سه ساعت کنسرت رایگان برگزار کردند و روشنفکران شعر خواندند و سخن رانی کردند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱ مرداد ۱٣٨٣ -
۲۲ ژوئيه ۲۰۰۴
استله شيربون، برگردان: بامداد زندی
برگرفته از: وبگاه رويترز www.reuters.com بیست ژوييه ی ۲۰۰۴
خوزفا واسكوئز گالگو ۶۵ سال آزگار داستان زندگی اش را دردل نگه داشت. نه از جنگی گفت كه ازشوهر جدای اش كرد، نه ازبزرگ كردن دخترش به تنهايی و در تنگ دستی و نه از زندانی شدن در دوران حكومت خودكامه ی فرانكو به خاطر غذادادن به مخالفان.
اكنون واسكوئز گالگو ۸۷ ساله برای نخستين بار در زندگی اش در كانون توجه قرار گرفته است و هزاران نفر قهرمان اش می خوانند و به او احترام می گذارند.
يكی از نزديك به ۵۵۰ كهن سالی است كه جزو اردوگاه بازندگان جنگ داخلی اسپانيا (۱۹۳۹-۱۹۳۶) بود و به تازگی در شامگاهی تابستانی به حومه ی مادريد آمده بود تا در آيين نكوداشتی به نام "يادآوری خاطرات" حاضر شود و هلهله ی ۱۵۰۰۰ نفر جمعيتی را به گوش خود بشنود كه برای ارج گذاشتن به آن ها آمده بودند.
واسكوئز گالگو اشك می ريزد و می گويد "پس ازاين همه سال سكوت هرگز انتظار نداشتم كه پيش از مرگ چنين شبی را به چشم خود ببينم"
درآيين نكوداشت كه در زمين فوتبالی در حومه ی ريواس- واسيا مادريد برگزار شد نوازندگان سرشناسی به مدت سه ساعت كنسرت رايگان برگزار كردند و روشنفكران شعر خواندند و سخن رانی كردند.
اما ستاره های واقعی همان صدها كهن سال سپيدمو و نحيفی بودند كه بسياری شان سوار بر صندلی چرخ دار يا عصازنان به مراسم آمده بودند.
اين ها جمهوری خواهان كهن سالی اند كه هوادار جمهوری دوم اسپانيا بودند و به خاطرش پا به ميدان نبرد گذاشتند، جمهوری جوان مرگی كه در سال ۱۹۳۱ پا گرفت و با جنگ داخلی و پيروزی فرانكو از پای درآمد. فرانكو تا به هنگام مرگ در سال ۱۹۷۵ بر اسپانيا فرمان روايی كرد.
نزديك صحنه ی برگزاری مراسم گرد آمدند و در فاصله ی ميان شعرخوانی ها و سخن رانی ها، سرود قديمی جمهوری را هم سرايی كردند، پرچم جمهوری را برافراشتند و فرياد زدند "ويوا لاريپابليكا!". جوانان هزار هزار اشك می ريختند.
• زخم های درمان ناپذير
اميليو سيلوا يكی از بانيان اين نكوداشت می گويد "اين افرادبه مدت چند دهه نمی توانستند حرف دل شان را بزنند. بسياری از آن ها برای نخستين بار است كه از دهه ی ۱۹۳۰ به بعد در كاری عمومی شركت كرده اند."
سيلوا بنيان گذار انجمنی است كه كارش جست و جوی گورهای دست جمعی جنگ داخلی در سراسر اسپانيا و كمك به كسانی است كه در پی يافتن گور خويشان گمشده ی خود هستند. بر پايه ی برآورد اين انجمن ۳۰۰۰۰ جمهوری خواه در گورهای دست جمعی سراسر اسپانيا به خاك سپرده شده اند.
اسپانيا در سال های پايانی دهه ی ۱۹۷۰ به گونه ای صلح آميز پای به دوران مردم سالاری گذاشت و اين تا اندازه ای ناشی از تصميمی جمعی بود كه خواهان سربسته ماندن زخم های جنگ داخلی و انتقام نگرفتن از مقامات دوران خودكامگی بود.
به خاطر همين مصالحه بود كه نسل كاملی از جمهوری خواهان در سكوت و با رنج های خود به گذران زندگی ادامه دادند.
• آفتاب لب بام
گروه سيلوا كه می دانستند چيزی به پايان عمر بازماندگان آن نسل نمانده است تصميم گرفتند نكوداشتی عمومی برای اين جمهوری خواهان كهن سال برگزار كنند.
از شهر ريواس- واسيا مادريد برای مراسم جا و كمك مالی گرفتند شهری كه صحنه ی يكی از نبردهای جنگ داخلی در فوريه ی ۱۹۳۷ بود و طی آن بيش از ۱۵۰۰۰ نفر جان باختند و اطراف اش آكنده از سنگر و خاكريز بود.
از ميان صدها جمهوری خواهی كه به فراخوان ريواس پاسخ دادند يكی هم واسكوئز گالگو بود. هنگامی كه نيروهای فرانكو عليه ی جمهوری سر به شورش برداشتند واسكوئز گالگو، نوعروسی كه تازه دختری به دنيا آورده بود به شبه نظاميان هوادار جمهوری پيوست.
اما مادر جوان در ناحيه ای در شمال شرقی اسپانيا زندگی می كرد كه زود به تصرف شورشيان درآمد. خودش و نوزادش به زندان افتادند و همسر جمهوری خواه اش را به زور وارد ارتش فرانكو كردند.
واسكوئز گالگو چندماه بعد آزاد شد و دريافت كه همسرش به تونس گريخته است. اين گونه بود كه واسكوئز گالگو ۱۹ سال از همسرش دور ماند.
پس ازآن كه جنگ پايان يافت به تنهايی و در نهايت تهيدستی دخترش را بزرگ كرد. جزو راندگان حكومت بود و گذرنامه برای اش صادر نمی كردند تا بتواند به همسرش در فرانسه بپيوندد.
دردهه ی ۱۹۵۰ نيز به مدت شش ماه به زندان افتاد زيرا به مخالفانی كه داشتند از منطقه ی آن ها به خارج از كشور می گريختند غذا رسانده بود.
سرانجام يكی از دوستان همسرش به طور قاچاق واسكوئز گالگو و دخترش را از مرز عبور داد و به فرانسه برد تا خانواده اشان از نو شكل گرفت.
واسكوئز گالگو می گويد "دخترم نوزده ساله شده بود يعنی درست همان سنی كه من برای آخرين بار همسرم را ديده بودم"
همانند بسياری از تبعيديان اسپانيايی تا مرگ فرانكو در سال ۱۹۷۵ در فرانسه باقی ماندند و هنگامی هم كه به كشورشان برگشتند متوجه شدند كه به نفع خودشان است تا از داستان زندگی شان سخنی نگويند.
واسكوئز گالگو می گويد "احساس می كرديم به چشم نمی آييم و فراموش شده ايم. امشب نخستين باری است كه دريافته ام خودمان و آن چه بر ما رفته است برای بسياری مهم بوده است. ای كاش همسرم زنده بود و می ديد."
|