روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣۱ مرداد ۱٣٨۷ -
۲۱ اوت ۲۰۰٨
کاروان نامزدهای اصولگرا در راه رقابت با رئیس دولت نهم؟!
جلسه ویژه سران احزاب اصولگرا در ماه رمضان برگزار می شود
کسی درحد ریاست مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نمی تواند واقعیت دولت را دیگرگونه جلوه دهد
درخواست عزل فوری معاون رئیس جمهور!
اغتشاش فکری و تحلیلی در سخنان مشایی و اظهارات یک مقام مجلس در مورد کردان
پایان رویای آمریکایی انقلاب مخملین گرجستان
دولت مستضعفان
روزنامه کارگزاران در گزارشی با عنوان: کاروان نامزدهای اصولگرا در راه است نوشته است: در حالی که قائم مقام جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، سخنان مرتضی نبوی مسئول کمیته سیاسی جامعه اسلامی مهندسین مبنی بر اینکه حداد عادل کاندیدای ایثارگران برای انتخابات ریاست جمهوری است را نظر شخصی او بیان کرد، رئیس ستاد انتخاباتی قالیباف در انتخابات گذشته، احمدی نژاد، قالیباف، لاریجانی، توکلی و ولایتی را گزینه های مطرح اصولگرایان برای نامزدی در انتخابات دهم عنوان کرد. با گرم شدن مباحث مربوط به انتخابات ریاست جمهوری در میان جریانات سیاسی، مصادیق طیف های مختلف اصولگرا نیز اندک اندک مشخص می شوند. به نظر می آید افرادی که علیرضا زاکانی دبیرکل اصولگرایان تحول خواه و رئیس ستاد انتخاباتی قالیباف در انتخابات گذشته ریاست جمهوری از آنها نام برده، جدی ترین گزینه های جناح راست برای شرکت در انتخابات آتی باشند. هرچند که برخی محافل خبری و سیاسی از محسن رضایی و غلامعلی حدادعادل هم به عنوان نامزدهای بالقوه ای که برخی از چهره ها و گروه های اصولگرا به دنبال کاندیداتوری آنها هستند، نام می برند. زاکانی در گفت وگویی که دیروز با ایلنا انجام داد، خبر داد که لاریجانی، قالیباف، توکلی و ولایتی، کاندیداهای احتمالی اصولگرایان در انتخابات هستند که باید با محمود احمدی نژاد رئیس دولت نهم، رقابت کنند. نماینده تهران در مجلس هشتم همچنین با بیان اینکه گزینش کاندیدای اصولگرایان لزوما نباید از نقد دولت کنونی آغاز شود، گفت: باید براساس بررسی شرایط فعلی و آینده کشور و مبتنی بر اقتضائات این شرایط، به انتخاب کاندیدای خود بپردازیم. برای این منظور به جای نقد دولت کنونی باید در پی سیر منطقی در انتخاب کاندیدای اصولگرایان باشیم. وی در پاسخ به اینکه منظور از این سیر منطقی چیست؟ به لزوم ایجاد سازوکاری جدید در میان اصولگرایان اشاره کرد و افزود: در این سازوکار هم باید وسعت دامنه اصولگرایان گسترده تر دیده شود و هم رویه منطقی و درستی در مورد ایجاد وحدت و اجماع میان اصولگرایان در نظر گرفته شود. برای این منظور، سران جریان اصولگرا باید بیش از هر چیز به بررسی اقتضائات شرایط موجود و آینده کشور بپردازند. زاکانی در پاسخ به اینکه سازوکار مذکور چه زمانی تدوین خواهد شد؟ گفت: کم و کیف این سازوکار در پرتو مراودات گروه های اصولگرا تدوین خواهد شد، اما تا امروز که خبری از آن نیست…
همزمان با این تحولات، سران احزاب و تشکل های مختلف اصولگرا در جلسه ویژه ای که به دعوت جامعه اسلامی مهندسین برگزار می شود، آخرین فعل و انفعالات درونی این جریان را در آستانه انتخابات ریاست جمهوری بررسی می کنند. در این جلسه که در ماه رمضان برگزار خواهد شد، اعضای شورای مرکزی، دبیران کل و شخصیت های عالی نظام شرکت می کنند. گفته می شود این جلسه، حاوی مباحث مهمی درباره کاندیدای نهایی اصولگرایان و نحوه شرکت این جریان در انتخابات خواهد بود. در سال های گذشته محمدرضا مهدوی کنی و علی اکبر ناطق نوری سخنرانان این جلسه بودند. مسئولان جامعه اسلامی مهندسین در چند وقت گذشته انتقادات زیادی را از عملکرد دولت نهم در رسانه ها مطرح کرده اند. محمدرضا باهنر دبیرکل این تشکل نیز اخیرا در سخنانی اظهار داشته که اصولگرایان روی کاندیداتوری احمدی نژاد اجماع ندارند.
به انتقاد هاشمی پاسخ داده نشده
روزنامه اعتماد با عنوان: هاشمی و دولت نهم نوشته است: حتی اگر آقای هاشمی رفسنجانی رقیب آقای احمدی نژاد در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نبود نمی توانست با نوع مدیریت، روش ها و آرایش تیمی دولت نهم موافق باشد.
آقای هاشمی به واسطه حضور طولانی در مدیریت های مختلف و بالای کشوری و لشگری واقعاً از جمله شخصیت هایی است که به امور مملکتی و خصوصاً اجرایی و اقتصادی اشراف دارد و احتمالاً وی بیش از دیگران و افزون تر از نگرش های سطحی، حسن و معایب کارها را تشخیص می دهد و به هر حال تا اندازه یی احساس مسئولیت می کند و مسئولیت هم دارد.
اینکه انتقادات اخیر وی به دولت را سیاسی قلمداد کنیم و آن را ناشی از مسائل صرفاً انتخابات قبل و بعد بدانیم هم کم لطفی به ایشان است و هم به دولت نهم. کسی در حد ریاست مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نمی تواند به رغم مصالح حساس نظام واقعیت مدیریت دولت را دیگرگونه جلوه دهد و نقاط قوت را ضعف انگارد و از این رهگذر اهداف خاص سیاسی را دنبال کند، چنین حرکتی نزد مردمی که به هر حال از کم و کیف مسائل تا حدودی آگاهند خوشایند نبوده، قابل دقت و انگیزه یابی است. اما برای دولت هم زیبنده نیست که مخالف سیاسی در این سطح داشته باشد، دولتی که منتقدان فزاینده یی در این سطح پیدا کند، امتداد اقتدار خود را از کدامین منبع تامین خواهد کرد؟ دولت باید بتواند طرف های تاثیرگذار در کشور را به حداقلی از رضایت برساند یا فضایی از کار و تلاش و کارآمدی نشان دهد که منتقدان در صورت مخالفت خود با مشکل روبه رو شوند.
هنوز از جانب دولت پاسخ درخور انتقاد آقای هاشمی رفسنجانی داده نشده است ولی آیا ممکن است این انتقاد غیرسیاسی و دلسوزانه تلقی شده. به جای آن توضیح دهند که این انتقادها تا چه حد می تواند درست باشد و اگر درست نیست به چه دلیل درست نیست. استدلال، احتجاج و تلاش برای قانع کردن اصولی مردم برای دولت اقتدارساز خواهد بود. آنها قضاوت کنندگان اصلی هستند.
درخواست عزل
روزنامه رسالت با عنوان: تاوان اشتباه استراتژیک مشایی نوشته است: استراتژی سیاست خارجی یک کشور کالای ارزانی نیست که دست فروشان در زیر گذر سیاست، چوب حراج به آن بزنند. استراتژی دیپلماسی محصول توافق نخبگان ارگانیک و غیر ارگانیک یک جامعه بر مفهوم منافع ملی است که مبتنی بر رویکردهای ایدئولوژیک و در پاسخ به مطالبات عمومی متولد می شود، در اتاقهای فکر پرورانده و پخته می گردد و در نهایت از زبان مسئولان دستگاه سیاست خارجی بیان می شود. از همین منظرمواضع اصولی و منطقی جمهوری اسلامی ایران در قبال مسئله فلسطین و اراضی اشغالی فراتر از یک سیاست کوتاه مدت و یا بلند مدت بوده و بخشی از نگاه راهبردی و استراتژیک نظام اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام محسوب می شود. طی چند روز گذشته اظهارات نسنجیده رحیم مشایی درباره دوستی با مردم اسرائیل!! واکنشهای بسیاری را در سطح نخبگان و مردم برانگیخت. مهمترین بخش این واکنشها اعتراضات مراجع معظم تقلید بود که روز گذشته با رد درخواست مشایی برای ملاقات توسط آیت الله نوری همدانی وارد فاز تازه ای شد. از سویی این اظهارات خلاف عرف دیپلماتیک و اصراربی مورد بر آنها توسط رحیم مشایی دستمایه خوبی برای حمله دستگاه رسانه ای مخالف دولت و بهره برداری تبلیغاتی دشمنان انقلاب اسلامی در خارج از کشور گشت. هر چند منصفانه نیست این اظهارات را مغرضانه تلقی کنیم اما نفس این اشتباه و تبعات سیاسی، اجتماعی و حتی منطقه ای آن به حدی است که راه حلی جز استعفا ی مشایی و عذرخواهی او از ملت ایران باقی نگذاشته است. ابتکار ضد صهیونیستی دولت نهم در طرح یک سوال علمی از نخبگان دانشگاهی جهان و درخواست بازنگری تاریخی درباره واقعه هولوکاست و همچنین سوال درباره اینکه چرا مردم فلسطین باید تاوان جنایتهای احتمالی اروپاییان را بپردازند، از احمدی نژاد یک چهره محبوب در جهان اسلام ساخته که بدون واهمه بغضهای ۶۰ سال مانده در گلوی مسلمانان را واگویه می کند. الگوی دیپلماسی مقاومت و سیاست خارجی تهاجمی یکی از مهم ترین دستاوردهای این دولت است که بهترین راه در تامین منافع ملی کشور قلمداد می شود و بارها از جانب مقام معظم رهبری مورد تایید قرار گرفته است. در این تابلو سفید و بشر دوستانه از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران کوچک ترین لکه سیاهی، آزاردهنده چشم هر ناظر بی طرفی است. چه بسا اعلام دوستی با نژادپرستانی که بیش از نیم قرن است قبله اول مسلمین را زیر چکمه های خود هتک حرمت نموده اند و میلیونها مسلمان بی گناه را کشته و یا از خانه و کاشانه خود آواره کرده اند باعث دلسردی و نا امیدی امت اسلامی از ام القرای جهان اسلام شود هر چند از زبان یکی از مسئولان بی ربط با سیاست خارجی بیان شود. پس بجاست احمدی نژاد که این روزها در صف مقدم مبارزه با نژادپرستی و صهیونیسم بین المللی قرار دارد با التفات و اعتنا به نظر مراجع معظم تقلید، عموم نخبگان کشور و در پاسخ به افکار عمومی نگران از پیشامد این موضوع، ضمن عزل فوری مشایی از معاونت ریاست جمهوری و ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، بار دیگر بر موضع منطقی و محکم جمهوری اسلامی در قبال مسئله فلسطین تاکید کند.
پافشاری مشائی
روزنامه همشهری نیز با عنوان: مخالفت با سیاست راهبردی نظام نوشته است: برخی اظهار نظرها درباره رژیم اسرائیل در روزهای اخیر به ویژه از سوی افرادی که در کشور مسئولیتی دارند، باعث به درد آمدن دل های انسان های آزادی خواه شده است.باید دانست که رژیم جنایتکار اسرائیل بعد از جنگ جهانی دوم و به خاطر آنکه کشورهای اروپایی بتوانند بر منطقه مهم خاورمیانه سلطه یابند، با ترفندهای مختلف فلسطین را غصب کرد.
حمایت همه جانبه آمریکا و اروپا از رژیم صهیونیستی حاکی از آن بود که آنها مترسکی را در منطقه ایجاد کردند تا بتوانند منافع موجود در منطقه را تحت سیطره خود درآورند، اما انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) معادلات زورگویان را برهم زد.
از همان سال ۴۲ که هنوز امام(ره) به قدرت ظاهری نرسیده بود و اسرائیلی ها جنوب لبنان را تا جنوب بیروت پایتخت این کشور اشغال کرده بودند و مقاومتی هم در کار نبود، ایشان موضوع محو اسرائیل را مطرح کردند.
لذا مخالفت و ضدیت با رژیم نامشروع اسرائیل و مقاومت و پایداری تا محو آن، سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران است که عدول از آن به هیچ صورت پذیرفته نیست.
از سوی دیگر باید به این مسئله توجه داشت که اسرائیل نه تنها مردمش جعلی اند بلکه دولتش هم جعلی است، چون به اسم یهود این جمعیت را به فلسطین آوردند، در حالی که آنها اراذل و اوباش کشورهای اروپایی هستند.
با این وصف ما چگونه می توانیم با این مردم دوست باشیم؟ نه تنها دوست نیستیم بلکه از آنها متنفریم، چون حق ملت فلسطین را ضایع کرده اند.
روزهای گذشته شاهد بودیم که پس از طرح مسئله دوستی با مردم اسرائیل از سوی معاون رئیس جمهوری، ۲۰۰نماینده مردم عزیز ایران به سخنان نادرست وی اعتراض کردند. در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز متنی تهیه شد و همگان انزجارشان را نسبت به این گفته ها اعلام کردند که این متن پس از امضا به صحن مجلس راه یافت و زمانی هم که قرائت شد نمایندگان شعار مرگ بر اسرائیل را سر دادند.
اگر هر مسئول یا غیرمسئولی مطالبی را مطرح کند که خلاف سیاست های راهبردی نظام باشد نه تنها نمایندگان بلکه مردم نیز در مقابل او ایستادگی خواهند کرد.
اگر خدایی ناکرده سخنانش مانند اظهارات اخیر مشائی براساس آگاهی باشد باید با شدیدترین وجه ممکن نسبت به این سخنان واکنش نشان داد.
در نامه ای هم که از سوی آقای رحیم مشایی به رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس درمورد توضیح اظهارات خود فرستاده شده بود، متأسفانه وی بر حرف هایش پافشاری کرد.
بنابراین از دکتر احمدی نژاد می خواهیم که تکلیف این مسئله را هرچه زودتر مشخص کنند تا روح امام و شهدا از ما شاد باشد.
دو مورد اغتشاش فکری
عباس عبدی فعال سیاسی با عنوان: اغتشاش فکری و تحلیلی در روزنامه اعتماد ملی نوشته است: … اغتشاش فکری و تحلیلی مثل لباس مندرسی است که هرگاه قصد تعمیر و وصله کردن یک قسمت آن را بنماییم، جای دیگرش پاره می شود. با وجود اغتشاش تحلیلی و فکری در هر جریان سیاسی، شکل گیری تعاملی سازنده و وحدت بخش میان گروه های نزدیک به آن جریان و نیز بسیج مردم برای حمایت از برنامه هایشان امکان پذیر نخواهد بود. اغتشاش فکری و تحلیل در جبهه اصلاحات در جریان چند سال گذشته، بارها بحث شده است، اما اغتشاش تحلیلی و فکری جناح حاکم نیز اگر بیشتر از اصلاح طلبان نباشد، قطعاً کمتر نیست و تردیدی نباید داشت که به قول معروف با این ریش به تجریش نمی توان رفت، کسانی که برای اداره کشور که سهل است مدعی مدیریت نظام بین الملل و حل معضلات زمین و آسمان ها هستند، باید به لحاظ فکری و تحلیلی انسجام در حد بالایی داشته باشند و اگر مجموعه ای از تناقضات فکری آنان را احاطه کرده است، در این صورت یا باید قید آن ادعاها را بزنند، یا به رفع این تناقضات و اغتشاشات فکری اقدام کنند.
از قضیه اسرائیل شروع می کنیم. گرچه ماه های اخیر برخلاف گذشته مسأله دفاع از محو اسرائیل از سوی رئیس دولت فراموش شده و دیگر جمله ای در ضرورت نابودی و محو آن بیان نمی شود و منطق این فراموشی نیز روشن است، اما اینکه یکباره یکی از نزدیک ترین افراد به دولت، میان ملت اسرائیل و دولت آن مرز بکشد و تمایز قائل گردد و اظهار مودت به ملت و دشمنی نسبت به دولت آن بکند، چیزی جز اغتشاش فکری نیست. مسأله این یادداشت این نیست که آیا باید خواهان محو اسرائیل شد یا باید آن را به عنوان امر واقع پذیرفت که طبعا طرفداران هر کدام دلایل خود را دارند، بلکه مسأله این است که در نظام های جدید مرزی میان دولت و ملت وجود ندارد مگر آنکه نظام مذکور مبتنی بر رأی و خواست مردم نباشد؛ به عبارت دیگر در هر نظامی که گردش امور و قدرت در آن براساس آرای عمومی و رقابت آزاد و قانونمند و از خلال احزاب و گروه های مستقل از قدرت صورت می گیرد، فاصله ای میان ملت و دولت وجود ندارد و اگر کسی بخواهد ملت اسرائیل را از دولت آن متمایز بداند، لاجرم باید ثابت کند که دولت اسرائیل علیه ملت اسرائیل است، در حالی که می دانیم، دولت اسرائیل هرچند علیه فلسطینی ها و دیگر کشورهای منطقه تندخو و متجاوز باشد، با تبعه خودش حتی اگر عرب هم باشد چنین نیست و موضع منفی دولت ایران هم علیه اسرائیل ربطی به دشمنی این رژیم با ملت اسرائیل ندارد، بلکه به دلیل مسائل منطقه ای و ایدئولوژیک چنین موضعی را اتخاذ کرده است.
در همین رابطه نوعی اغتشاش رفتاری که ناشی از اغتشاش تحلیلی و فکری است مشهود است. بدون تردید اگر در دولت های پیشین چنین موضعی از سوی یک مقام دولتی و حتی یک فرد غیردولتی ولی منتسب به دولت اتخاذ می شد، تا کار به دادگاه و عذرخواهی و. . . نمی کشید، دست بردار نبودند اما اکنون شاهد حضور کفن پوشان خیابانی نیستیم.
اغتشاش فکری دیگر را هم می توان با مقایسه ادعاهای خود با اسرائیل مطرح کرد. اگر نگاه مدعیان موجود در کشور را با آنچه که در اسرائیل می گذرد مقایسه کنیم، روشن می شود که دو نگاه مذکور در چه مختصاتی هستند. در اینجا برای نقد و بررسی صلاحیت یک فرد برای یک وزارتخانه خواهان جلسه غیرعلنی می شوند، چرا که چنین اقدامی را مخل امنیت کشور می دانند، در حالی که در آن طرف ریاست جمهوری خود را به اتهام فساد اخلاقی از کار برکنار می کنند و نخست وزیرشان را نیز به اتهام فساد مالی مجبور به استعفا می کنند، در حالی که در جنگ هم قرار دارند، اما کسی درخواست ندارد که این موارد افشا نشود، تا مبادا امنیت کشورشان تضعیف شود یا مثلاً بترسند که مبادا از این افشاگری ها احزاب مخالف داخلی یا دشمنانشان مثل حماس و حزب الله و ایران از آن بهره برداری کنند. اتفاقاً امنیت خود را در بیان و رسیدگی به همین مسائل می بینند، وقتی که در این معادله دو طرف را مقایسه کنیم و ببینیم که گروه ایرانی خواهان و مدعی حذف گروه دوم از صفحه روزگار می شود، اوج اغتشاش فکری و ناهمسازی میان ایده ها و امکانات و رفتارها را نمایان می سازد. اگر این جماعت سفری به افغانستان می کردند و می دیدند که در این کشور جنگ زده و بحرانی چه انتقادهای تندی از رئیس جمهورش در رسانه های عمومی (اعم از رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینترنت و…) می شود و کسی هم آن را مترادف با نقض امنیت کشور نمی داند، آنگاه متوجه می شدند که چه داعیه های بزرگی دارند و در عین حال چه افکار و رفتار اغتشاش آمیزی.
مورد دیگر نیز از اغتشاش فکری اظهارات یکی از مقامات مجلس است که از عجایب روزگار است. ایشان مدعی اند که حتی اگر ثابت شود مدرک آقای کردان درست نیست این مسأله مشروعیت رأی نمایندگان را زیر سوال نمی برد! اول اینکه از نظر ایشان هنوز غیرواقعی بودن این مدرک ثابت نشده است و منتظر اثبات این ادعا هستند، اما اظهارنظر حقوقی ایشان مهم است زیرا توجه ندارد که مورد مذکور از نوع خیار غبن است، زیرا به خریدار جنسی را فروخته اند که آن را واجد مشخصات معین معرفی کرده اند، و الان ثابت شده که آن مشخصات وجود ندارد، در این صورت خریدار برحسب مورد حق فسخ یا ادعای خسارت را دارد. اگر ایشان اتومبیلی را بخرد که گفته شود از نوع مرسدس بنز است و طبعاً متناسب با این نوع از خودرو هم پول بپردازد، بعداً معلوم شد که این خودرو همان ژیان است، آیا می پذیرند که این معامله صحیح است؟ آیا این غبن فاحش محسوب نمی شود؟
اگر اظهارات مذکور تا همین حد بود، قابل تحمل به نظر می رسد، اما ایشان در ادامه نکته بدیع تری را گفته است که تصور نمی کنم در ۱۴۰۰ سال گذشته حتی یک نفر هم از منظر اصولگرایی و ارزشی چنین حرفی را زده باشد. وی در پاسخ به دروغ بودن ادعای مدرک گفته است که یک موقع بحث شرعی و علمی می کنیم که آن زمان دروغ، دروغ است. مثلاً برای نمایندگان می گوییم که باید ملتزم به مبانی شرعی باشند که این التزام عرفی است نه یک التزام و دقت علمی… مگر می توانیم در دنیا غیر از معصومین کسی را پیدا کنیم که دروغ نگفته باشد یا سهواً یا عمداً!
اما اغتشاش سخنان فوق در این است که دروغ سهوی چه صیغه ای است؟ این را که دروغ نمی گویند، این را اشتباه می گویند. دروغ حتماً عمدی و آگاهانه است. و طبق شرع هم گناه کبیره است و اگر قرار باشد التزام افراد را به شرع سنجید، در درجه اول باید دروغگو نبودنش ثابت شده باشد و بعد سراغ بقیه امور رفت. دروغگویی در کنار شرک جزو گناهان کبیره است و حتی ترک عبادات چنین وصفی ندارند. اگر دروغگویی مصداق عرفی عدم التزام به دین نیست وای به حال چنین عرف و جامعه ای، به علاوه از کی تا حالا آقایان مصداق التزام به شرع و مبانی آن را عرف پذیرفته اند؟ خب اگر دروغگویی مانع از تصدی مسئولیتی مهم نیست، دیگر چه وجهی برای اصولگرایی می ماند؟ آیا همین شعار اصولگرایی هم نمی تواند به دروغ بیان شده باشد؟
با این اغتشاشات تحلیلی و فکری می توان به خود و گروه های هم سود خود امید داد که از پس چالش ها و پرسش های موجود برآمده ایم، اما واقعیت این است که این توجیهات فقط برای امید واهی دادن به خود کارآیی دارد، ولی برای جلب اعتماد مردم کارآیی ندارد، البته ممکن است عده ای اندک به دلایل متعدد از جمله عادت، یا حفظ منافع یا ترس از عواقب راه های دیگر، حاضر شوند از این جریان دنباله روی کنند، اما به جز اینکه این گروه اندک هستند، انگیزه انسانی و سیاسی لازم را هم برای حضور موثر خویش و جلب دیگران به این راه ندارند. این اغتشاش فکری معرف قطعی شکست این جناح است، اما به معنای پیروزی طرف های دیگر نیست زیرا موفقیت دیگران نیازمند رفع اغتشاشات و تناقضات تحلیلی و فکری خودشان است.
پایان انقلاب مخملی
دکتر عطاءالله مهاجرانی نوشته ای پیرامون وقایع اخیر گرجستان با عنوان: پایان رویای آمریکایی انقلاب مخملین گرجستان دارد که در پی آن را می خوانید:
جرج بوش که تازه از چین رسیده بود، جلسه شورای امنیت را تشکیل داد. در باغ گل سرخ کاخ سفید در باره جنگ میان روسیه و گرجستان بیانیه آمریکا را خواند. رایس و گیتس وزیران خارجه و دفاع هم در راست و چپش ایستاده بودند. دقت در بیانیه ای که بوش خواند و نیز سخنان سخنگوی کاخ سفید ـ دانا پرینو ـ به روشنی نشان می دهد که آمریکا در یک مبارزه پیچیده شطرنج روسی؛ بازی را در همان حرکات نخست باخته است. چرا باور دارم که جنگ گرجستان شطرنج روسی ست؟ و با کدام دلیل می توان ثابت کرد که روسیه برنده شده است؟ این مقاله می خواهد به این دو پرسش پاسخ دهد.
روز دوشنبه ۹ ماه می سال ۲۰۰۵ روز فراموش نشدنی ست! صبح آن روز را بوش در میدان سرخ مسکو در صندلی ویژه کنار دست پوتین گذراند و رژه ارتش روسیه را از نزدیک دید. روس ها پیروزی شان بر آلمان نازی را یک روز بعداز بقیه اروپایی ها جشن می گرفتند. همان روزی که در اروپا به وی. ای. دی معروف است. پنجاه هیات دیگر هم دعوت شده بودند. از جمله رییس جمهور چین و فرانسه و نخست وزیر هند و… اما رییس جمهور گرجستان حضور نداشت. همان دوشنبه شب بوش به گرجستان رفت. بر خلاف میدان کرملین که شاهد مراسم خسته کننده رژه نظامیان بود. در تفلیس در میدان آزادی با رقص و ترانه و موسیقی از او استقبال کردند. هنوز هم هنگامی که آن مراسم را می بینیم، انگار یک افسانه تحقق پیدا کرده است. آسمان آبی فیروزه ای تفلیس در نیمه اردیبهشت ماه، نور پردازی شگفت انگیز میدان، گروه های رقص دختران و پسران و کودکان گرجی بوش را بی تاب کرده بود. می دانیم که جرج بوش سر ساعت ۹ شب مثل مرغ می خوابد، آن شب تا ده شب بیدار ماند. مهمتر از آن در برابر تمام دوربین ها هر دو دستش را بر کمرش زد؛ قر داد و رقصید. لورا بوش هم صبور و سنگین به شوهرش نگاه می کرد.
آیا بوش توانست فاصله آن دومراسم میدان کرملین و میدان آزادی تفلیس را به درستی درک کند؟ شاید گمان می کرد در روزی دیگر و روزگاری دیگر همان مراسم رقص و آواز در میدان کرملین هم برگزار می شود و بوش یک بار دیگر رقصی چنان میانه میدانش آرزوست! فردای همان روز ـ سه شنبه دهم ماه می ـ از دولت و مردم گرجستان تجلیل کرد و آنان را طلیعه انقلاب های رنگین و مخملین نامید. گفت: پیش از انقلاب صورتی در عراق، و پیش از انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب سدری در لبنان؛ انقلاب مخملی در گرجستان اتفاق افتاد… گرجستان نشان و سمبل آزادی برای منطقه و جهان است. راه آزادی که شما انتخاب کرده اید، راهی دشوار است. در این راه تنها نیستید، آمریکا در کنار شما ایستاده است.
در کنفرانس مشترک مطبوعاتی به ساکاشویلی رییس جمهور گرجستان گفت: شما دوست با صلابتی در آمریکا دارید. ساکاشویلی هم در پاسخ گفت: شما هم یک رهبر آرمانی و قاطع هستید. مردم گرجستان تا ابد مرهون آمریکا خواهند بود. در اینجا جرج بوش جمله ای گفت، که پیدا بود اصلاً گرجستان و مسایل آن و روسیه را درست نمی شناسد. گفت: درباره مسایل اوستیای جنوبی و آبخاز آمریکا آماده است به شما کمک کند.
بدون شک گرجستان گمان می کرده، در حل بحران اوستیای جنوبی و آبخاز آمریکا از آن کشور حمایت می کند. از این رو ساکاشویلی کشور خود را در اختیار آمریکا و بازسازی و سامان دهی ارتش گرجستان را در اختیار اسراییل قرار داد. خرید تجهیزات نظامی از اسراییل آغاز شد. کارشناسان نظامی اسراییلی وارد گرجستان شدند. حتی برخی گرجی هایی که سال ها در اسراییل زندگی می کردند، به وزارت رسیدند. به عنوان مثال می توان از دو وزیر مهم و کلیدی کابینه ساکاشویلی نام برد:
وزیر دفاع گرجستان، دیوید کزراشویلی، تابعیت اسراییلی دارد، در اسراییل تحصیل کرده است. وقتی در سال ۲۰۰۶ به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد، همه از جمله رهبر حزب کارگر گرجستان حیرت کردند؛ که چگونه می شود کسی که مطلقا تجربه نظامی ندارد، وزیر دفاع شود؟ علاوه بر او وزیر امور اوستیای جنوبی و آبخاز، تیمور یاکاشویلی هم یهودی ست، گرچه گفته می شود که تابعیت اسراییلی ندارد، اما درجه وابستگی اش به اسراییل کمتر از وزیر دفاع نیست. بعد از روز نخست آغاز جنگ توسط ارتش گرجستان در اوستیای جنوبی، تیمور یاکاشویلی با رادیوی عبری ارتش اسراییل مصاحبه کرد، به عبری روان حرف می زد، گفت: اسراییل باید به ارتش خود و کیفیت سلاحی که به گرجستان داده، و نیز به شیوه تربیت نظامیان گرجی افتخار کند، در همان آغاز جنگ؛ گروه کوچکی از ارتش گرجستان، ۹۰ نظامی روس را کشت، ۵۰ تانک را منهدم کرد و ۱۱ هواپیمای روسی را ساقط کرد. روزنامه هاارتص در روز ۱۱ اوت ـ ۲۰ مرداد ـ تیتر اولش را همان سخن یاکاشویلی قرار داد؛ افتخار اسراییل!
در بخش نیروهای امنیتی گرجستان هم اسراییل یک مهره درجه اول دارد. ژنرال گل هرش که پس از شکست ارتش اسراییل در نبرد ٣٣ روزه تابستان ۱٣٨۶ ناگزیر از استعفا شد، رییس جمهور گرجستان او را به عنوان مشاور امنیتی انتخاب کرد. علاوه براو یک مهره کلیدی دیگر نیز وجود دارد! رونی میلو، شهردار سابق تل آویو مشاور و نماینده صنایع نظامی اسراییل در گرجستان است.
گویی ساکاشویلی گمان کرده بود با چنین مهره چینی اسراییلی در مغز استخوان حکومتش می تواند در شطرنج روسی برنده شود. مشکل اوستیای جنوبی را با یورش نظامی حل کند و زمینه عضویت در ناتو از موضع قدرت فراهم شود. به نظر می رسد که مشاوران ساکاشویلی به این نکته توجه نداشته اند که عضویت در ناتو شرایطی دارد. از جمله کشوری که می خواهد عضو شود بر اساس بند ب ماده ۲ بخش موضوعات سیاسی - اقتصادی باید بحران های درون سرزمینی خود را به شکل صلح آمیز حل کند.
هفته ای پس از آغاز جنگ، گرجستان دید که تمام آن وعده های سرخرمن آمریکا و حتی اسراییل باد هوا شد. همه کمک آمریکا در ۷۰ تن کمک های دارویی و انسانی خلاصه شد. در پاسخ به پرسش خبرنگار سی ان ان که پرسید: از آمریکا و غرب چه انتظاری دارید؟ ساکاشویلی گفت: بیدار شوند! همان وزیری هم که به تجهیزات و تربیت نظامی اسراییلی افتخار می کرد، گفت: بمب هایی که بر سر ما می ریزد، بر سر دموکراسی می ریزد!
سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه سه نکته مهم مطرح کرد. او بلافاصله پس از بیانیه بوش صحبت می کرد. گفت: نویسندگان سخنرانی بوش گرجستان و مسایل منطقه را نمی شناسند، گرجستان باید اعمال حاکمیت در اوستیای جنوبی و آبخاز را فراموش کند و ساکاشویلی باید برود، کار دیگری پیدا کند! و در یک کلام وضعیت به پیش از ششم اوت بازنمی گردد. و در یک کلام لاوروف حرف آخر را اول زد. گفت: دولت گرجستان یک پروژه ویژه آمریکایی ست! آمریکا باید بین حقیقت و مجاز یکی را انتخاب کند.
جرج بوش در همان شب و روز رویایی ۹ و ۱۰ماه می ۲۰۰۵ گرجستان را آغازگر انقلاب های رنگین تفسیر کرد. اکنون دیگر از آن انقلاب مخملین آمریکایی ـ اسراییلی رنگی بر جای نمانده است. روسیه با دقت و شکیبایی و درست در زمان مناسب آمریکا و اسراییل و ناتو را مات کرد. وقتی به شیمون پرز گفتند که پوتین نخست وزیر روسیه می خواهد با او صحبت کند، حتما انتظار داشت که بشنود که باید پایتان را از گرجستان بیرون بگذارید. مربیان نطامی تان را خارج کنید و قراردادهای اسلحه تان را لغو کنید. دو هواپیمای العال که باند فرودگاه تفلیس را در همان روزهای ابتدای جنگ ترک کردند. همان مربیان نظامی اسراییلی را می بردند. قرارداد فروش ۲۰۰ تانک مرکاوا لغو شد، وزارت خارجه اسراییل اعلامیه داد که در جنگ میان روسیه و گرجستان بر اساس منافع اسراییل عمل می کند…
از آن انقلاب مخملی در ذائقه و حافظه تاریخ غیر از همان رقص خرچنگ قورباغه جرج بوش چیزی در یاد نمی ماند. و البته رییس جمهوری که مصالح ملی کشور خود را به تاراج آمریکا و اسراییل داد. بازی شطرنج بین پوتین و دیک چنی تمام شده است. تصویر روی جلد این هفته اکونومیست هم می گوید، پوتین برنده شده است.
دولت مستضعفان
روزنامه کیهان با عنوان: دولت مستضعفان نوشته است: زمانی نه چندان دور ـ همین یکی دو دهه پیش ـ در میان ما ایرانیها رایج شده بود که آمریکا، انگلیس، اسرائیل یا احیانا فرانسه و آلمان، اجحافی را علیه ملت ما یا دیگر ملتهای ستمدیده انجام دهند و سخنگوی وزارت خارجه ما به نمایندگی از ملت و حاکمیت ایران به ابراز نگرانی، ناخرسندی، انزجار و محکومیت بسنده کند. آنها قدرتمند بودند و زورش را داشتند، پس گویا مجاز بودند بر هر آنچه هوس کردند و میلشان کشید ولو جنایت و حق کشی و اهانت به یک ملت، جامه عمل بپوشانند. باید می سوختیم و می ساختیم. خون دل می خوردیم و دم فرو می بستیم. حتی همان ابراز انزجارها هم، نمک بر زخم ما می پاشید و داغ دلمان را تازه می کرد و دشمن مستکبر، گستاخ تر می شد. اما خداوند بر ملت اراده کرده و موٌمن ایران منت نهاد و چنان بر جایگاه عزت و قدرت نشاند که ماجرا کاملا برعکس شد.
اگر روزگاری به یک اولتیماتوم انگلیس و روس یا آمریکا، ملت و حاکمیتی به تب و لرز می افتادند که چه تدبیر کنند و پس از چند روز تحقیر، دولتمردان و حاکمان به کرنش ذلیلانه می پرداختند و زنجیر اسارت را بر گردن ایران محکم تر می کردند، و اگر حتی در روزگار پس از انقلاب با وجود به هم خوردن آن رابطه ظالمانه، قدرتها تلخیهایی را بر ملت مظلوم ایران تحمیل می کردند، امروز به برکت استواری انقلاب اسلامی، ورق برگشته و این دشمن است که در برابر قدرت یابی روزافزون ایران عزیز و احقاق حقوق ملت، مجبور است برای چند دهمین بار به اظهار نگرانی و ناخرسندی بسنده کند. در این چند سال اخیر، این تعبیر، تعبیری کاملا تکراری است که مثلاً سخنگوی کاخ سفید یا وزارت خارجه آمریکا یا فلان سخنگوی دولتی اسرائیل و انگلیس در برابر فلان پیشرفت سیاسی، اقتصادی، فنی یا نظامی ایران ابراز نگرانی کردند؛ نمونه اخیر آن ابراز نگرانی مشترک سخنگویان دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبت به پرتاب موشک ماهواره بر سفیر امید است. جهان در این ۴ ـ ۵ سال اخیر بارها صدای انفجار بمب های خبری مربوط به موفقیت های بزرگ بین المللی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی یا فنی ایران را شنیده و طوعا یا کرها زبان به تحسین و شگفتی گشوده و تنها جاخوردن مستکبران را شاهد بوده که با زبان بی زبانی می گفته اند ای بابا! چه خبر است، بی هوا چرت ما را پاره می کنید!
خشم تا مرز انفجار البته سزاوار آنهاست. حق باید داد که از خشم کف بر لب بیاورند و زنجموره بزنند. اما حد خشم و اعتراض آنها همین است و دیگر هیچ! در همین قضیه اخیر بود که روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت با لحنی آکنده از خشم نوشت پرتاب ماهواره بر ایران، دلیلی بر گسترش توانایی زیربنایی قدرتمند این کشور است. دیگر با حمله نظامی نمی توان بر آنها مسلط شد. هر بار ایرانی ها بخشی از موفقیت های خود را فاش می کنند و ما کشف می کنیم که تا چه اندازه از نظر زیربنایی قوی شده اند. این زیربنای گسترده را نمی توان با بمباران چند تاسیسات متوقف کرد. ماهواره بر ایرانی بازی نیست بلکه از تهدید استراتژیک علیه ما پرده برمی دارد. اکنون هزاران دانشمند و مهندس در مراکز هسته ای ایران فعالیت می کنند.
امروز کار به جایی رسیده که آمریکایی ها و اسرائیلی ها هر روز چندبار همدیگر را به خاطر وضع پیش آمده، لعنت می کنند و مسئولیت وضعیت خاورمیانه جدید را متوجه یکدیگر می کنند. همین دیروز روزنامه اسرائیلی جروزالم پست، به سرزنش رابرت گیتس وزیر دفاع باهوش و گستاخ آمریکا پرداخته و او را به خاطر ضعف عملکردهایش به طعنه بزرگترین دوست ایران ! خوانده است، حال آن که گیتس به جای رامسفلد آمد تا شتاب و تحرک و قدرت ریسک بیشتری به بولدوزر نظامی آمریکا در برابر ایران و عراق و حزب الله و حماس و سوریه ببخشد و هم او بود که به همراه رایس تلاش کرد لااقل از وخیم ترشدن اوضاع فلاکت بار آمریکا در عراق جلوگیری کند. اما حالا جروزالم پست به عنوان یک ناظر و رصدگر هراسان اسرائیلی چنین قضاوت می کند: وزیر دفاع آمریکا تبدیل به بزرگترین دوست ایران شده است. او بسیار ضعیف عمل می کند. پس از حمله روسیه به گرجستان هیبت آمریکا کاملا فرو ریخت چرا که واشنگتن عملا نتوانست کاری جز محکوم کردن انجام دهد. ناتوانی آمریکا به روسیه جرئت داد. تنها دستگاه های اطلاعاتی آمریکا مقصر نیستند بلکه رایس و گیتس هم مقصرند که یک ماه پیش ادعا کردند برنامه های دفاعی آنها، آینده قدرت آمریکا را برای یک دهه تضمین خواهد کرد… در گزارشی که گروه تحقیقاتی وابسته به وزیر دفاع آمریکا درباره مسائل عراق منتشر کرد، تاکید شده بود که واشنگتن برای به دست آوردن حمایت منطقه ای و بین المللی در عراق باید دل ایران و سوریه و برخی کشورهای دیگر منطقه را به دست آورد اما هیچ اشاره ای به اسرائیل متحد دیرین آمریکا نشده بود. گیتس آن قدر که این موضع را آشکار کرد، علیه برنامه اتمی ایران موضع آشکار اتخاذ نکرد، بلکه حتی در گزارشی مشترک با برژینسکی، توصیه کرد آمریکا برای حل مشکلاتش باید خود را هرچه بیشتر به ایران نزدیک کند. وزیر دفاع آمریکا اکنون یک چالش جدی برای اسرائیل است و اگر بوش امیدوار است با رگه ای باریک از اعتبار بین المللی کاخ سفید را ترک کند، باید گیتس را به کناری براند که سیاستهای او، اولین دوست و حامی ایران در درون کاخ سفید است.
این قضاوت، درباره کسی است که حتی همین اواخر هم ضمن تاکید بر سودمندی فشار دیپلماتیک و اقتصادی، تصریح کرد گزینه نظامی همواره باید روی میز باشد و کسی خیال نکند این گزینه منتفی است. بدین ترتیب در گرفتن گفت وگویی چنین مشاجره آمیز و ادبیاتی چنین تلخ و تند میان آمریکا و اسرائیل را باید بی سابقه دانست، دو رژیمی که با هماهنگی کامل، بسیاری از خیانتها و جنایت ها را در قبال ملت های ایران و عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان و سایر ملت ها انجام داده اند.
در همین ماجرای گرجستان هم که حاصل ده ها میلیارد دلار سرمایه گذاری در حوزه انقلاب مخملین ـ القای حمایت تمام عیار از دموکراسی سازی در کشورهای مختلف ـ در چند روز تبدیل به خاکستر شد، مشاجرات میان آمریکا و اسرائیل از یک سو، و میان این دو و چند کشور عضو ناتو با روسیه دیدنی بود. اسرائیل و حتی اروپای پیر و جوان آمریکا را سرزنش کردند که این است همه آن دعاوی حمایت در برابر تهدیدها و معامله نکردن بر سر سرنوشت کشورها و دولتهای دوست؟ و از آن سو روسها بودند که با هیجان و برافروختگی تمام، آداب دیپلماتیک را کنار نهاده، عقده های یکی دو دهه گذشته فروخورده از آمریکا را بر سر گرجی های مخملین خالی می کردند و فریاد می زدند که نارفیقها در ماجرای ایران، کم خدمتی به شما کردیم و سر بزنگاه ها دست ایران را در پوست گردو گذاشتیم؟! معرکه ای شد دیدنی! قدرت های پنهانکار که هر چقدر هم با هم رقابت داشته باشند، معمولا جلوی چشم افکار عمومی دنیا حرمت یکدیگر را حفظ می کنند تا حرمت و پرستیژ ابرقدرتی خودشان هم محفوظ بماند، شروع کردند به ریختن پته هم روی آب. دنیا چنین کولی بازیها و آبروریزیهایی را کمتر سراغ داشت. خیانتها رو شد و در این میان آن که مقتدر و سربلند بیرون آمد و حقانیت راه دیپلماسی صادقانه و پرصلابتش ـ با وجود سختی اولیه راه ـ آشکار شد، ایران بود. روس ها چنان خشمگین بودند که برای اولین بار در تاریخ حتی پایگاه نظامی اسرائیلی ها در اطراف تفلیس را هم بمباران کردند و اسرائیلیها اولین بار بود که در چنین آوردگاهی، هیچ برخورد و واکنشی نداشتند.
شک نکنید که اگر چالش بزرگ ایران ـ چالش هسته ای تنها بخش کوچکی از ماجراست ـ در برابر قدرت ها چنین طولانی نشده و به نفع جمهوری اسلامی ایران پایان نیافته بود، خفت و بی عرضگی آمریکایی ها و صهیونیسم بین الملل این گونه در گرجستان ـ و در جغرافیایی گسترده از سواحل مدیترانه تا آن سوی دریای سیاه و منطقه قفقاز و خلیج فارس ـ به رخ کشیده نمی شد. وگرنه آمریکا و اسرائیل و این همه نمایش فلاکت و استیصال؟ ژاپن قدرتمند جنگ جهانی دوم و تسلیم آن در عرض چند ساعت یا اشغال عراق و افغانستان در عرض چند روز، یا سقوط دومینووار و تمسخرآمیز یکایک جمهوری های شوروی سابق در مقابل نگاه مضطرب و مستأصل روسها کجا و اتفاقات امروز گرجستان و لبنان و عراق و فلسطین کجا؟ شک نکنید که آمریکا و اسرائیل را در دروازه های تفلیس نه نیروی زمینی و هوایی روسیه، بلکه موقعیت قدرتمند ایران شکست داد. که اگر ایران و ماجرای راهبردی خاورمیانه بزرگ نبود، آمریکا و ناتو خوب می دانستند چگونه باید روسها را ادب کنند و ناچار بودند که ادب کنند. که اگر آمریکا و ناتو اهل درگیری با روسها نبودند و به این سادگی میدان را به حریف واگذار می کردند، در یک دهه گذشته بارها وارد حیاط خلوت روس ها در اوکراین و گرجستان و چک و لهستان و لیتوانی و… نمی شدند و آنها را به ناتو و جبهه ضد روس با قدرت ضمیمه نمی کردند. روس ها خیلی باید ممنون ایران باشند. سپری شدن روزگار این واقعیت را بیشتر نمایان خواهد کرد.
اکنون آمریکا (و اسرائیل) به همان لحن در برابر گسترش فناوری های هسته ای و موشکی و مخابراتی ایران یا نفوذ تعیین کننده تهران در بیروت و عراق و بیت المقدس اشغالی ـ و حتی در حیاط خلوت آمریکا در آمریکای لاتین ـ ابراز نگرانی می کنند که در برابر سقوط گرجستان و روند انقلاب مخملین پیش پای روس ها. یک ابراز نگرانی کم خاصیت با لحن و ادبیات و گیرایی مشابه. و این نیست جز به برکت پایمردی یک ملت در لبیک به راهنمایی راهبران الهی دیروز و امروز خود، خمینی و خامنه ای. به تعبیر برادر نکته سنجی، اگر غیبت مهدی موعود(عج)، صغرا و کبرایی داشت، شاید ظهور ولایت آن ولی مطلق هم صغرا و کبرایی داشته باشد که نفوذ کلمه و اعتبار امروز جمهوری اسلامی، تنها جلوه ای کوچک از آن ولایت ساری و جاری در عالم، و خود طلیعه و بشارت برآمدن آفتاب ظهور برای برپایی حاکمیت مستضعفان و ستمدیدگان عالم است. ان شاءالله.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|