روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ شهريور ۱٣٨۷ -
۲٨ اوت ۲۰۰٨
جبران کاستی ها با تغییر در تعامل با نخبگان
دولت نهم به دلیل نشناختن درست مافیا و فقدان تجربه نتوانست جز در لفظ باآنها برخورد کند
محرم ترین، دوراندیش ترین، کارآزموده ترین بانیان جمهوری اسلامی حتی از نگاه مخالفان!
مختصات سیاست خارجی ایران در دولت نهم
سیاست بازان سرزنش کننده را باید به خود واگذاشت!
بررسی طرح تغییر ساختار اقتصادی و پرونده هسته ای در مجلس خبرگان
ریشه های بحرانی که پاکستان با آن روبروست
روزنامه همشهری با عنوان: شاخصهای دولت تمام نمای اصولگرا چنین نوشته است:
بسیاری از نقاط قوت و ضعف و کامیابی ها و ناکامی های دولت نهم در دیدار مسئولان اجرایی با رهبر معظم انقلاب روشن شده است.
رهبر معظم انقلاب در این دیدار، بیانات خود را در ۲ بخش مجزا مطرح فرمودند که بخشی از آن دفاع از رویکرد و عملکرد خوب دولت بود و بخش دیگر به تبیین نقاط ضعف دولت اختصاص داشت.
از یک سو توجه به عدالت، مردم محوری و ساده زیستی، شجاعت در ورود به تحولات زیربنایی و پرکاری از جمله نقاط مثبت دولت نهم شمرده می شود درحالی که از سوی دیگر تعامل نداشتن با نخبگان، بی توجهی به قوانین، فقدان استقلال رای وزرا به عنوان بازوی فکری رئیس جمهوری و نبود هسته های کارشناسی در بدنه دولت از نقاط ضعف این دولت ذکر می شود.در این دیدار، مقام معظم رهبری در بیان موضوعی که در ارتباط با آن رهنمودی به رئیس جمهوری داده شده بود و مورد عنایت قرار نگرفته بود، فرمودند رئیس جمهوری هرچه را صلاح بدانند انجام خواهند داد و این بدان معنی است که دولت آقای احمدی نژاد در همه زمینه ها دارای تصمیماتی است که علی القاعده خود پاسخگوی آن خواهد بود.
مهم ترین فرازهای بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رئیس جمهوری و یاران او در برگیرنده شاخص های دولت تمام نمای اصولگرا و راه های تحقق این دولت بود.حضرت آیت الله خامنه ای تصویری از دولت کامل اصولگرا ارائه کردند که درواقع چارچوبی برای برنامه ریزی و رقابت های انتخاباتی آینده نیروهای ارزشی جهت دستیابی به چنین دولتی است.
شاخص های مد نظر رهبری معنویت و عقلانیت به عنوان لازمه تحقق عدالت، توجه مستمر به استحکام پایه های علم و فناوری و مقوله فرهنگ و پیشرفت همه جانبه آن است و تا زمانی که در این زمینه سرمایه گذاری نشود و فعالیت ها و رقابت گروه های سیاسی در این مسیر قرار نگیرد، اصولگرایی واقعی محقق نمی شود.
موانع تحقق شعارها و برنامه های دولت نهم نیز می تواند چند عامل داشته باشد که یکی از دلایل اصلی این مسئله را می توان در ترکیب دولت جست وجو کرد.دولت نهم برای جوانگرایی، زمینه ورود نیروهای جدید و تازه نفس را به نظام اجرایی کشور فراهم کرد ولی این مزیت، یک عیب بزرگ هم دارد و آن کم تجربگی مدیران و در نتیجه شتابزدگی آنها در عرصه عمل است.
همان طور که رهبر معظم انقلاب تاکید فرمودند، باید در برخورد با اژدهای هفت سر فساد تدبیر داشت و از شتابزدگی پرهیز کرد و متناسب با قدرت اژدها از امکانات در این مسیر بهره برد و چنانچه به این مسئله توجه نشود، خوراکی برای جریان فساد فراهم می شود و مفاسد رشد می کنند.
دولت نهم در آغاز دوران فعالیت خود تصور می کرد به دلیل برخورداری از امکانات قوه مجریه به راحتی می تواند با مافیا و ویژه خواران برخورد کند ولی به دلیل فقدان شناخت درست از مافیا و فقدان تجربه، مواجهه با جریان های سیاسی و اقتصادی وابسته به منابع قدرت و ثروت، نتوانست جز در لفظ با آنها برخورد کند اما رفتار امروز دولت با باندهای مافیایی نشانگر نوعی پختگی در این زمینه است.تعامل نداشتن با نخبگان دیگر ضعف دولت نهم است. پیگیری سیاست های کلان، نیازمند تعامل با نخبگان است که از توان تبیین دیدگاه ها و برنامه های دولت برای توده مردم برخوردارند، اما دولت آقای احمدی نژاد برنامه ای در این زمینه نداشت و رابطه منطقی میان بدنه اجرایی و جریان نخبه در کشور به وجود نیامد.
لذا اگر دولت به عنوان مرجعی تصمیم ساز و قوه اجرایی می خواهد در پیشبرد برنامه ها و اجرای طرح های خود موفق شود، باید توده مردم را توجیه و با خود همراه سازد و این کار برعهده نخبگان است که دولت به این مسئله بی توجهی کرده و در راستای جبران کاستی ها در این زمینه، باید رویکرد خود در تعامل با نخبگان را تغییر دهد.
نگرانی های هاشمی
روزنامه کارگزاران با عنوان: تا باده در خم است… نوشته است:
غائله ای که این روزها به بهانه چند انتقاد ساده و مشفقانه آیت الله هاشمی رفسنجانی از دولت آقای احمدی نژاد ایجاد شده بسیار تامل برانگیز است. هرچند که این شخصیت روحانی و انقلابی در سه دهه اخیر همواره در معرض حملات سازماندهی شده و غیرمنصفانه قرار داشته است اما حملات چند هفته اخیر را از نگاهی می توان نگران کننده تر از همیشه دانست.صورت مسئله بسیار ساده است. آقای هاشمی رفسنجانی با حدود ۵۰ سال فعالیت انقلابی، سیاسی و مذهبی و با قریب ٣۰ سال تلاش جانکاه در مسیر استقرار و اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی نسبت به سرنوشت نظام و کشور نگرانی هایی غیرقابل انکار دارد. نباید فراموش کرد که هاشمی رفسنجانی نه فقط از نگاه دوستدارانش که حتی از نگاه مخالفانش هم یکی از محرم ترین، دوراندیش ترین، مطلع ترین، کارآزموده ترین و فداکارترین بانیان جمهوری اسلامی است.
پیوند میان هاشمی و انقلاب به قدری درهم تنیده و ریشه دار است که با جرات می توان گفت تفکیک این دو از یکدیگر و شناخت هرکدام بدون دیگری غیرممکن است. در این شرایط، نگرانی های هاشمی درباره سرنوشت نظام و کشور چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد یا آن را نادیده گرفت چه رسد به اینکه برخی به خود حق دهند نگرانی های او را با سیل اتهامات و تخریب و دشنام پاسخ دهند. اشتباه بزرگ مخالفان آیت الله هاشمی رفسنجانی که ظرف چند هفته اخیر غائله بزرگی را در حمله به او سازماندهی کرده اند این است که این یار نزدیک امام و رهبری را رقیب سیاسی خود می دانند و بر این اساس، استفاده از هر ابزاری ولو غیراخلاقی و غیردینی را برای حذف یا تضعیف این رقیب مجاز می شمارند. این اشتباه استراتژیک البته حدود یک دهه قبل در اردوگاه حامیان دولت وقت نیز رخ داد. در آن زمان نیز برخی از فعالان سیاسی جوان تصور می کردند هاشمی رفسنجانی رقیبی قدرتمند است که لاجرم باید تضعیف شود. همچنان که یک دهه پس از آن تجربه تلخ، هم اکنون هم برخی از فعالان جوان در اردوگاه دولت نهم چنین سودایی را در سر می پرورانند. با این حال، زمانی نه چندان دور این مخالفان تازه ازراه رسیده اما جسور نیز متوجه خواهند شد که هاشمی رفسنجانی نه یک رقیب که ظرفیتی فراتر از تصور آنان برای نظام و کشور است. ظرفیتی که عامدانه یا از سر غفلت بازیچه دست کسانی قرار می گیرد که مطلقا درک درستی از کشورداری و توطئه های پیچیده دشمنان برای خشکاندن ریشه نظام از داخل ندارند. نکته تاسف برانگیز آن است که آیت الله هاشمی رفسنجانی در حقیقت به دلیل طرح انتقادات مشفقانه و ناصحانه ای در معرض تاخت وتاز رسانه ای قرار می گیرد که بیان آنها نه فقط ناشی از نگرانی های حقیقی وی که تکلیف شرعی، قانونی و سیاسی اوست؛ تکلیفی که از سوی قانون اساسی و رهبر معظم انقلاب بر عهده مجمع تشخیص مصلحت نظام گذاشته شده است. در شرایطی که سند چشم انداز بیست ساله و سیاست های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی به استراتژی کلان نظام تبدیل شده و بارها و موکداً توسط مقام معظم رهبری مورد ابرام قرار گرفته است، سکوت و تعلل مجمع تشخیص مصلحت (که مسئول نظارت بر حسن اجرای موارد فوق است) در قبال تخطی از این فرامین طبیعتا قابل پذیرش نخواهد بود. در شرایطی که برخی از تصمیمات دولت آقای احمدی نژاد در زمینه نقدینگی، واردات کالا و…نهایتا بر مشکلات اقتصادی و فاصله کشور با اهداف برنامه بیست ساله افزوده است، سکوت ریاست مجمع تشخیص نتیجه ای جز تایید تلویحی این شرایط نخواهد داشت. در شرایطی که بر اساس آمارهای موجود وابستگی کشور به نفت طی سه سال اخیر افزایش یافته و اقتصاد دولتی تر شده است، این موضوع که هاشمی مطلقا سکوت نماید برای افکار عمومی قابل دفاع نخواهد بود. در یک کلام؛ انتظار سکوت از شخصیتی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی در قبال تعلل در اجرای اسناد فرادستی یا مسائلی مانند تورم افسارگسیخته، قطع گسترده برق، صف های طویل بنزین و گاز و…انتظاری غیرقانونی است که نه با چهره و سابقه هاشمی سازگاری دارد و نه با وظایف شرعی و حکومتی ایشان. همچنان که انتقادات ملایم ایشان از عملکرد اجرایی کشور نیز به معنی فراموش کردن موفقیت های دولت ها در زمینه های دیگر نیست. در پایان یادآوری خاطره ای از آقای حسین شریعتمداری مدیرمسوول روزنامه کیهان درباره آیت الله هاشمی رفسنجانی را خالی از لطف نمی دانم. آقای شریعتمداری نقل می کند در یکی از شب هایی که در زندان شاه محبوس بوده است، یکی از زندانیان مبارز را برای گرفتن اعتراف تحت شکنجه قرار دادند و این زندانی تا صبح در مقابل فشارها و شکنجه های بازجویان مقاومت کرد و حتی یک کلمه دم بر نیاورد؛ زندانی ای که بعدا مشخص می شود کسی نبوده است جز آیت الله هاشمی. چنین پیشینه و مقاومت و شخصیتی است که باعث می شود آقای مسیح مهاجری مدیرمسوول روزنامه جمهوری اسلامی فریاد سر دهد با آنکه حمایت از هاشمی رفسنجانی در شرایط کنونی گناهی نابخشودنی محسوب می شود و عوارض منفی و ناگواری دارد؛ اما دفاع از وی را ادای دین و یک واجب شرعی می داند و تمام عوارض آن را نیز به جان می خرد، همانطور که دیگر دوستداران انقلاب و هاشمی چنین می کنند.
ما را ز کوی باده فروشان گریز نیست / تا باده در خم است همینجا نشسته ایم .
مختصات سیاست خارجی
روزنامه ایران با عنوان: خاستگاه دیپلماسی فعال نوشته است:
هفته دولت فرصت مغتنمی برای مرور و کنکاش در عملکرد دولت نهم محسوب می شود که در این میان بررسی موضوع سیاست خارجی از اهمیت بالایی برخوردار است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته دارای نقشه راهی برخاسته از اصول و آرمان های بنیادین انقلاب اسلامی بوده است. اما در این مسیر بنا به اذعان نظریه پردازان روابط بین الملل زمانی در جاده آرمانگرایی محض پیش رفته است و زمانی با توجه به نوع حرکت آن در قالب آرمانگرای واقع گرا دسته بندی شده است. البته در هر یک از این فرازها موٌلفه هایی همچون عزت، حکمت و مصلحت چراغ راهنمای سیاست خارجی بوده و در مقاطعی اعتمادسازی و تنش زدایی نیز به کمک این موٌلفه ها آمده اند اما در دولت نهم سیاست خارجی ایران ضمن احترام به موٌلفه های بالا و افزایش دُز آرمانگرایی بویژه در پی تأکید دکتر احمدی نژاد رئیس جمهوری مبنی بر عدالت گستری و ضرورت عادلانه شدن نظام بین الملل در جهتی حرکت کرده است که متناسب با این حرکت از سیاست خارجی دولت نهم با عناوینی همچون دیپلماسی فعال و حتی تهاجمی نیز یاد شده است. خاستگاه چنین تعابیری از سیاست خارجی دولت نهم به استقامت و ایستادگی آن در برابر زیاده طلبی های برخی قدرت های بزرگ بازمی گردد که نمود بارز آن را در بحث هسته ای، ملت بزرگ ایران و افکار عمومی منطقه و جهان شاهد بوده و هستند. ایران اسلامی در سه سال گذشته نه تنها از تهدید ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت هراسی به خود راه نداد که با در پیش گرفتن سیاست پایداری و در عین حال استمرار تعامل با جامعه جهانی کوشید به جهانیان بویژه ملل در حال توسعه توجه دهد آنچه که ایران هزینه آن را می پردازد نه پرخاشگری که ایستادگی در برابر فشارهای سیاسی و غیرمنطقی قدرت هایی است که همچنان براساس راهبرد سیاست مبتنی بر قدرت اندیشیده درصددند ملت تاریخی ایران را از حقوق خود محروم سازند. بدین ترتیب سیاست خارجی ایران در دولت نهم واجد این مختصات بوده است.
الف: ایستادگی در برابر زیاده خواهی ها
ب: استمرار مذاکره و تعامل با سازمان های بین المللی و اعضای این سازمان ها
ج: توجه دادن افکار عمومی دولت ها و ملت ها به حقانیت مواضع ایران
د: پیشدستی در عرصه دیپلماسی نظیر ارائه بسته پیشنهادی و ابتکار مدالیته
و بالاخره بی اثر گذاشتن قطعنامه های تحریم شورای امنیت از طریق افزایش تعامل با کشورهای جنوب و کشورهایی نظیر روسیه و چین. بدین ترتیب با وجود هیاهوی امریکا مبنی بر در انزوا و تحریم قرار گرفتن ایران در عمل ملاحظه می شود که حتی دولت بوش نیز سعی می کند خود را با وضع موجود تطبیق دهد، چنانکه واشنگتن از یک سو برای پرهیز از آبروریزی بیشتر در برابر ایستادگی ایران اسلامی ترجیح می دهد با انتشار گزارش ۱۶ نهاد اطلاعاتی و امنیتی خود در پائیز سال ٨۶بستر لازم برای زیستن با ایران هسته ای صلح آمیز را فراهم سازد و از سوی دیگر با اعزام نفر سوم وزارتخانه خود به مذاکرات ژنو در اواخر تیرماه سال جاری عملاً از پیش شرط خودساخته عدول می کند.
این شاخص ها مبین آن است که در سایه دیپلماسی فعال دولت نهم که با دیپلماسی عمومی و رسانه ای آن در پی مصاحبه های رئیس جمهور با رسانه های خارجی و حضور پیاپی ایشان در نشست های سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد و آگاهی بخشی به جامعه جهانی درباره مواضع ایران اسلامی توأمان شده است، اکنون جمهوری اسلامی ایران در جایگاهی قرار دارد که در سطح منطقه به اعتراف امریکا و دول اروپایی درهر معادله ای نقش و جایگاه ایران را بایستی در نظر داشت و این یعنی نقش ایران در معادلات خاورمیانه غیر قابل انکار است و بدین ترتیب ایران ابرقدرت منطقه ای است و در سطح جهان نیز ایران به الگویی برای کشورهای در حال توسعه بویژه غیر متعهدها بدل شده است.
سیاست بازان سرزنش کننده
تجدیدحیات دولت ملی عنوان سرمقاله دیروز روزنامه کیهان بود. این نوشته در پی آمده است:
۲۰ سال پیش وقتی جنگ تحمیلی ٨ ساله پایان پذیرفت، عملاً فرصتی فراهم شد تا ضمن تثبیت نظام برآمده از انقلاب اسلامی، به سازمان جدید سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدید کشور اندیشیده و برای آن برنامه ریزی شود. سازندگی و بازسازی نیاز طبیعی کشور بود که اگرچه در حوزه عمران و اقتصاد جلوه بیشتری یافت اما به طریق اولی مورد نیاز حوزه های فرهنگ و سیاست کشور بود. تشکیل دولت جدید با چنین مقطعی مصادف شد، مقطعی که پس از ناکامی جبهه بزرگ دشمنان خارجی و داخلی در زمینه کودتاهای پی درپی، غائله های صنفی و قومی و مرزی، تحریم اقتصادی و حمله مستقیم نظامی آغاز می گشت.
دشمن در پس یک دهه ستیزه جویی و پنجه درانداختن با ملت و نظام جمهوری اسلامی، با شکست از عرصه جنگ رویارو برمی گشت. اما نه اینکه بخواهد دشمنی و کینه توزی را کنار بگذارد، که او اساساً نمی توانست ملت و حاکمیت مستقل ایران را به سان خاری در چشمان حریص خود تحمل کند. در این سو اما کسانی پایان جنگ را پایان دشمنی دیدند، یا بهتر بگوییم؛ پایانی برای دشمنی ندیدند اما خستگی، رعب، احساس ضعف و تسلیم طلبی، تن آسایی، عافیت طلبی، غنیمت خواهی، وسوسه شدن و فریب خوردن از دشمن و نهایتاً الفت و ائتلاف تدریجی با او به خاطر حلول روحیه اباحی باعث شد چنین القا کنند که دشمنی ها پایان یافته و زمزمه توطئه، توهمی بیش نیست. در واقع مجرای رخنه شبیخون فرهنگی، همین انحلال درونی و انحطاط روحی شماری از سیاست پیشگان بود که فرصت تاخت و تاز را در عصر تجدیدنظرطلبی به دشمن می داد، روزگاری که برخی سیاست پیشگان دوران سازندگی را ـ که نیاز قطعی کشور بود ـ دوران زراندوزی و اشرافیگری تلقی می کردند، نه دوران سخت ایثار و قناعت در جهت سازندگی و آبادانی کشور. در واقع برای این طیف معنای واقعی سازندگی، تخریب بنیه های مقاومت فرهنگی و سیاسی و برافراشتن برج های تبرج اقتصادی و سیاسی ولو به قیمت رنجش خاطر مردم و تلخ کامی آنان از افزایش تبعیض ها و اجحاف ها و بی اعتنایی های شماری از صاحب منصبان بود.
بی دلیل نبود که در آن سال ها ـ و حتی تا یک دهه پس از آن ـ رهبر فرزانه انقلاب به دفعات به دولتمردان درباره دو خطر اشرافیگری، تبعیض و زراندوزی میان مسئولان و شبیخون فرهنگی دشمن هشدار می دادند. ایشان از جمله مرداد سال ۱٣۷۰ فرمودند اگر ما به دنبال مسائل خودمان رفتیم و به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفات رفتیم و در خرج کردن بیت المال هیچ حدی برای خودمان قائل نشدیم مگر اعتماد مردم باقی می ماند؟ مگر مردم کورند؟ نمی شود در زندگی مادی خود فرو برویم و بخواهیم مردم به شکل یک اسوه به ما نگاه کنند، مردمی که خیلی شان از اولیات محرومند. از خیلی ها باید گذشت در این راه، نه فقط از شهوت حرام از شهوت حلال باید گذشت… من و شما همان طلبه قبل از انقلابیم، شما یکی معلم بودید، یکی دانشجو بودید، یکی منبری بودید، همه مان این جور بودیم. ما حالا عروسی بگیریم مثل عروسی اشراف؟! خانه درست کنیم مثل خانه اشراف؟! خوب اشراف مگر چه بودند؟ فقط او چون ریش خودش را نمی گذاشت و ما ریش گذاشته ایم، این کافی است؟! نه آقا! ما می شویم مترفین. والله توی جامعه اسلامی هم مترف ممکن است به وجود بیاید . همچنان که آن بزرگوار شبیخون فرهنگی را می دیدند و می فرمودند من یک وقت گفتم اینها دارند شبیخون فرهنگی می زنند. این راست است و خدا می داند که راست است. بعضی نمی فهمند. یعنی صحنه را نمی بینند. کسی که صحنه را می بیند، ملتفت است که دشمن دارد چه کار می کند و می فهمد که شبیخون است و چه شبیخونی هم هست . (۲۱ مرداد ۱٣۷۱)آن غفلت ها و لاابالیگری اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار خود را کرد. بخشی از شیرینی های خدمت دولت سازندگی در کام مردم به تلخی نشست و ٨سال بعد ماجرای دوم خرداد ۷۶ را رقم زد. آن انتخابات همچنان که شاهدی بر حیات سیاسی ملت و مردم سالاری ایران بود، اعتراض به انحراف از شعارهای انقلاب را نیز در خود مستتر داشت اما دست برقضا، بانیان وضعیت دیروز، با آزادی عمل بیشتر، از دولت ائتلافی جدیدی
سردرآوردند که برخلاف امید و اعتماد میلیون ها رأی دهنده، تبدیل به غنیمت شماری شریک سیاسی، گروهی پشیمان از اسلام و انقلاب، و فرقه هایی زخم خورده و دارای عقده از نظام اسلامی شده بود. مردم قصد و مقصدی دیگر داشتند اما ناقه دولت، دلش جایی دیگر در گرو بود. دوره اصلاحات و توسعه سیاسی ـ فرهنگی درکش و قوس و تضاد میان این دو خواسته گذشت در حالی که شماری از متولیان اصلاحات، آشکارا به تحقیر معیشت مردم و توقعات مشروع آنها در حوزه عدالت، کرامت، عزت و استقلال ملی اهتمام داشتند.
این اما پایان کار نبود. ملت، انقلاب و جمهوری اسلامی را ارزان ـ به وزیدن بادی ـ به دست نیاورده بود که تندبادی بیاید و از جا بکند و با خود ببرد. ملت ایران زنده بود و به سان پیکر و ارگانیسمی زنده که خون سالم در رگ های آن جریان دارد و مدام در حال پالایش و بهسازی خود و پس زدن عفونت و مواد زاید است، به تصفیه و پالایش سازمان اداره کشور اهتمام کرد. انتخابات خرداد و تیرماه ۱٣٨۴ نشان از سلامت کامل سازمان زنده انقلاب داشت و تأسیس دولتی را رقم زد که به درستی حس خدمتگزاری و نوکری، پرنشاطی، شجاعت و جرأت برای تحول و اصلاح امور، ساده زیستی، و عزتمندی و جسارت در برابر دشمنان زیاده خواه را در جان افکار عمومی پمپاژ می کرد.
برخی صاحب منصبان سابق اکنون در باره آن حرکت اصلاحی و تصفیه طلبانه مردم در جهت خلوص بخشیدن به دولت و مسئولیت، از که باید دلخور باشند؟ از مردم که تک تک احزاب و جریان های سیاسی را در پس مدیریت ۴ دولت آزمودند و با بی اعتمادی به بسیاری از آن احزاب، مردی آزاد از تعلقات و اسارت های حزبی را برگزیدند و با خاطری رنجیده از بدعهدی برخی از پیشینیان به اسلام و انقلاب و عدالت خواهی و عزت خواهی آری گفتند؟ یا از رهبری که مشفقانه ضمن حمایت بی شائبه از هریک از آن دولت ها، هشدارها و نگرانی ها را منتقل کرد؟ با آینه زلال مقتدا و مردم چه می توان کرد که خطرها و فتنه ها و غفلت ها و کوتاهی ها را با صبوری و مهربانی نمایاندند اما نادیده ماند؟ آیا ۲۰ سال فرصت کمی است برای متنبه شدن و به جانب عدالت و اعتدال ـ مردم و رهبری ـ بازگشتن؟! مردم همان مردمند و رهبر همان رهبر؛ زلال و بی غل و غش. منش آنها نشانه سرزندگی و نشاط انقلاب جوان اسلامی در آستانه ٣۰سالگی است.
نه این که مردم و مقتدایشان خطایی در دولت نمی بینند و هر عملکرد آن را صواب می یابند. نه، خطا و قصور و احیاناً تقصیر هم هست که حتما باید براساس عهد دولت با مردم و مقتدایشان، جبران شود. اما مهم این است که پس از ٣ سال رئیس جمهور و دولتمردان را از خودشان و در خدمت آرمان های والامقدار خویش می یابند؛ همچون پدر و مادری که فرزند خویش را پاک دست، سختکوش، خدمتگزار و با اراده بیابند و اگر هم از او خطایی می بینند، امید اصلاح از او داشته باشند. این اعتماد البته سرمایه ای بزرگ است که مسئولیت دولتمردان را دوچندان می سازد تا در مراعات اصول و تخطی نکردن از آرمان ها، دقت و احتیاط را دوچندان کنند. این حمایت رشک برانگیز ملت و رهبری اگرچه برای شماری سیاست باز ورشکسته به تقصیر سنگین آید، اما برای دولت مسئولیت آفرین است و تلاش و مجاهدتی مضاعف برای جبران حسن اعتماد را مطالبه می کند.
بسیاری از سیاست بازان سرزنش کننده را هم باید به خود واگذاشت و کریمانه از کنارشان گذشت. ماجرای آنان شبیه ماجرای برادران ناتنی یوسف است که او را از پدر دزدیدند و بر برادر کوچک خویش چنان جفا کردند که ضرب المثل تاریخ شد اما چون در قحطی میان سالی برای مسئلت آذوقه به بارگاه او مشرف شدند، چشم در چشم پادشاه ـ یوسفی که نمی شناختندش ـ دوختند و با گستاخی گفتند اگر بنیامین دزدی کرده، پس پیش از او برادرش یوسف هم اهل سرقت و دزدی بود! یوسف پنهان کرد راز خویش و فقط در دل گفت: شما در بدترین جایگاه هستید یا بدترین هستید از نظر جایگاهی که بر آن ایستاده اید . (آیه ۷۷ سوره یوسف)
باز هم تأکید کنیم؛ دولت را مدام باید با شعارها و اصول و آرمان های ملی و انقلابی اش سنجید و از متولیان آن مصرانه خواست اگر فاصله ای با آرمان های مطلوب هست، آن را پر کنند اما این سنجش و ارزیابی ضروری که اقتضای اصولگرایی است ما را از سنجش توأمان و ضروری دیگر غافل نمی کند و آن اینکه، این دولت در قیاس با گذشتگان خود از چه امتیازاتی برخوردار است، کدام خطرات و تهدیدهای فزاینده را منتفی ساخته و کدام فرصت ها را برای زیستن و بالیدن کشور و اصلاح امور فراهم کرده است؟ راز اعتماد و حمایت ملت و رهبری نسبت به این دولت را باید در این اصولگرایی و واقع گرایی توأمان جست وجو کرد هرچند که هرچه جلوتر می رویم، بایستی واقعیت ها رنگ آرمان های حیات بخش را بیشتر به خود بگیرند. اکنون باید توجه داشت که همراهی رهبری و ملت ـ که نمونه اخیر همراهی ملت، انتخاب مجلسی اصولگرا و همسو با دولت بود ـ سنگینی تکلیف و تعهد را بر شانه دولت مضاعف می سازد و مجال کوچکترین غفلت و فرصت سوزی را می بندد. در چنین افقی دولتمردان باید به سال آخر خدمت به سان سال اول خدمت ۴ساله بنگرند و در برنامه ریزی و اجرا و نظارت، با عزم و استحکام تمام بر ریل انقلاب حرکت کنند.
تغییر ساختار اقتصادی و پرونده هسته ای
روزنامه اعتمادملی با عنوان: یک گام مثبت نوشته است:
چهارمین اجلاس خبرگان رهبری فرصتی بود که نمایندگان خبرگان ملت از سراسر کشور دور هم جمع شوند تا درباره مسئولیت بسیار مهم و حساس خویش به رایزنی و مطالعه بپردازند. مجلس خبرگان رهبری در نظام جمهوری اسلامی دارای اهمیت راهبردی و حیاتی است. این مجلس ضمن داشتن مسئولیت انتخاب رهبری نظام جمهوری اسلامی، بر عملکرد وی و نهادهای تابعه آن نظارت دارد.
اجلاس چهارم خبرگان دو محور اساسی را در نشست خود مدنظر قرار داده است؛ فرآیند پرونده هسته ای ایران و موضوع طرح تغییر ساختاری اقتصاد ایران. در اجلاس دیروز هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری با تاکید بر نقش حساس و بسیار مهم خبرگان رهبری، از اهمیت شرایط سیاسی کشور سخن به میان آوردند. در حالی که کشور از سوی قدرت های بزرگ در معرض تهدید قرار دارد و شورای امنیت با زبان تهدید با ایران سخن می راند و اوضاع منطقه قفقاز و خاورمیانه بسیار بحرانی است، برای اولین بار پس از جنگ سرد، آمریکا و روسیه در شرایطی قرار گرفته اند که احتمال تنش و بحران متزایدتر چندان بیراه نیست.
در خاورمیانه نیز، فرآیند صلح نه تنها به نقطه اطمینان بخشی نرسیده، بلکه تهدیدها همچنان ثبات و امنیت منطقه را تهدید می کند.
اما به برکت انقلاب و فداکاری های فرزندان ملت، کشور از آرامش و امنیت برخوردار است. نکته مهم در این اجلاس اعتراف زحمات فراوان دولت های پس از انقلاب توسط محمود احمدی نژاد بود. این سخنان که در نوع خود تازگی دارد، می تواند امیدبخش تلقی شود. در حالی که کشور از همه جهت نیازمند وحدت، همدلی و تاکید بر میراث مشترک گذشتگان و حال است، این سنتی شایسته است که مدیران فعلی از زحمات قبلی ها غافل نشوند. سنت انکار گذشته، محدود به امروز نخواهد شد، اگر این بدعت غلط جا بیفتد، آیندگان نیز خدمات دولت نهم را به هیچ خواهند انگاشت. از سوی دیگر موضعگیری هاشمی رفسنجانی در این اجلاس نشان داد که خبرگان رهبری آماده همکاری و معاضدت با دولت نهم است. همراهی و مساعدت زمانی شایسته تر و منسجم تر خواهد بود که دولتمردان نیز از راهنمایی ها و ارشادهای مدیران قبلی استقبال نمایند. شرایط فعلی کشور به گونه ای نیست که یک فرد یا جریان خاص مدعی باشد می تواند به تنهایی از پس مشکلات برآید. حال که در سخنان احمدی نژاد و رفسنجانی بارقه هایی از درک متقابل از مشکلات و ارائه راه حل های همدلانه وجود دارد، باید از آن استقبال کرد و طرحی برای آینده و ایران داشت.
ریشه های بحران پاکستان
دکتر عطاءالله مهاجرانی در نوشته ای ریشه های بحران پاکستان را مورد بررسی قرارداده است: این نوشته را در پی می خوانید :
دیگر کمتر کسی ست که از شدت و ژرفا و گستره ی بحرانی که پاکستان با آن رویاروست سخنی نگوید. در لا به لای تفسیر ها و تحلیل های سیاسی؛ می توان به روشنی نشانه های یک بحران عمیق را در ابعاد متفاوت مشاهده کرد. بحرانی که پاکستان باآن رویاروست، ظاهر سیاسی و امنیتی و باطن اجتماعی و فرهنگی دارد. برای ما از جهات متعددی سرنوشت پاکستان اهمیت بسیاری دارد. از این رو جستجوی در شناسایی ریشه های بحران می تواند افق شناخت روشنی را به ما نشان دهد.
به دو نمونه از نگاه روزنامه نگاران پاکستانی که در متن بحران زندگی می کنند، اشاره می کنم:
یکم: روزنامه اردو زبان الاخبار که در اسلام آباد منتشر می شود، در شماره سه شنبه ۲۶ اوت/۵ شهریور، سرمقاله ای در باره بحران فعلی نوشته است. آخرین جمله مقاله غلام اکبر سردبیر الاخبار این است: ای وجدان عمومی کجایی!
این جمله را نویسنده ای می نویسد که چیزی در درون او شکسته است. اصلا صدای شکستگی به گوش می رسد. این جمله انگار در تمام تاریخ پاکستان طنین می اندازد. ای وجدان عمومی کجایی!
همین مضمون از زاویه ای دیگر توسط نویسنده سرمقاله نوای وقت ـ روزنامه اردو زبان که در لاهور منتشر می شود ـ مطرح شده است. درست در همان روز و همان تاریخ. تیترسر مقاله نوای وقت : ملت غفلت زده است. نویسنده به گم شدن و پریشانی سررشته امور اشاره می کند. در یک کلام می گوید، چه کسی می تواند اعتماد مردم را زنده کند؟ مردمی که از بحث های سیاسی احزاب خسته و دلزده شده اند. به عنوان شاهد سخن خود؛ نویسنده دو بیت شعر فارسی را نقل می کند. ترجمه اردوی شعر هم در مقاله درج شده است:
به ضرب تیشه بشکن بیستون را
که فرصت اندک و گردون دو رنگ است
حکیمان را در این اندیشه بگذار
شرر از تیشه خیزد یا زسنگ است!
این نگاه به پاکستان و مردم آن به تکرار در نوشته ها و سخنان نویسندگان و متفکران پاکستانی دیده می شود. حتی سیاسیون نیز به این بعد فرهنکی و اجتماعی ویرانی روح یک ملت اشاره می کنند. پیش از شکل گیری دوره و دولت جدید؛ بی نظیر بوتو رهبر حزب مردم و نواز شریف رهبر حزب مسلم لیگ(ن)بیانیه ای منتشر کردند که به میثاق جمهوریت مشهور شده است.
بیانیه مقدمه بسیار غم انگیز و پر حسرتی دارد. واژه ای در مقدمه بیانیه به کار رفته که هیچ گاه فراموش نمی شود. می گوید مردم پاکستان دچار بی روزگاری شده اند.
مدت ها به این واژه و پژواکش در ذهنم می اندیشیدم و تمام خاطراتی که از پاکستان داشته و دارم در ذهنم مرور می شد. وصفی رساتر و گویا تر از بی روزگاری پیدا نمی کردم. دیدم ارشاد احمد حقانی نویسنده و روزنامه نگار مشهور پاکستان که در روزنامه جنگ مقاله می نویسد؛ همین واژه را به کار برده است.( روزنامه جنگ، ۲۵ اوت/۴ شهریور)
بی روزگاری هنگامی ست که ملتی امید به آینده خود را از دست می دهد. آرمانی در پیش روی او نیست. دم غنیمتی و بار خود را به هر قیمتی بستن سکه رایج روز می شود. آنچه نامش اعتبار و ارزش است فرومی ریزد. تردیدی نیست که حاکمیت نطامیان؛ هر چهار ژنرالی که در عمر شصت و یک ساله پاکستان حکومت کرده اند، در تعمیق این بی روزگاری نقش درجه اول داشته است. چرا در این شصت سال گذشته در هند یک بار هم کودتای نظامیان اتفاق نیفتاده است؟ چرا هندی ها هیچ گاه از بی روزگاری خود سخن نمی گویند و سال به سال بر رونق و شکفتگی ملت و کشورشان افزوده می شود؟
افتخار محمد چودری دادستان کل پاکستان که توسط مشرف برکنار شد، امروزه موجه ترین شخصیت سیاسی و اجتماعی پاکستان است. قرار رهبران هر دو حزب مردم و مسلم لیگ( نواز شریف) این بود که پس از استعفای مشرف؛ افتخار چودری و دیگر قاضیان بر سر کار خود باز گردند. به یاد داریم که در دو سال گذشته قاضی ها و وکلای پاکستان نقش درجه اولی در رویارویی با استبداد هار و بی مهار مشرف داشتند. صحنه های تلخ سرکوب وکیلان و لباس های خون آلود آنان از یاد نمی رود. قرار بر این بود که با استقرار دولت ائتلافی جدید، وکیلان بر سر کار خود باز گردند. تعلل در این باره آن قدر ادامه یافت که نواز شریف؛ رهبری حزب مردم را به پیمان شکنی تاسف بار متهم کرد و از دولت ائتلافی حزب خود را خارج کرد. نوازشریف در مصاحبه مطبوعاتی که پس از برگزاری جلسه کمیته مرکزی حزب مسلم لیگ(ن) در ریوند تشکیل شده بود، مواضع حزب را اعلام کرد. نکته مهم دیگر مواضع او اعلام سعیدالزمان صدیقی دادستان کل پیشین پاکستان به عنوان نامزد ریاست جمهوری از سوی مسلم لیگ بود. پیداست داستان همکاری و ماه عسل هر دوحزب به پایان رسیده است. فصل دیگری از آشوب سیاسی و بی روزگاری آغاز شده است.
از سوی دیگر شاهد افزایش انفجار ها و کشتار مردم توسط طالبان پاکستان هستیم. در ایالت سرحد و منطقه وزیرستان، به ویژه سوات نظامیان پاکستانی به اسارت گرفته می شوند. در حقیقت در آن مناطق ارتش دیگر نه اعتباری دارد و نه اقتداری. این دستاورد هم از زمره کارنامه مشرف است که اعتبار و اقتدار ارتش را از درون ویران کرد. هیچگاه ملت پاکستان این چنین سردرگم و پریشان نبوده است. در این مرحله یک راه حل موجه وجود داشت تا کشور و ملت آرامش و قرار پیدا کند. آن هم باز گشت وکیلان و قاضیان بر سر کار خویش بود و مهمتر از آن اعلام افتخار محمد چودری ـ که چهره ملی درجه اول پاکستان است ـ به عنوان نامزد ریاست جمهوری بود.
حزب مردم گویی تمام کلت و کشور پاکستان را در سند خلاصه کرده است. اگر پنجاب و سرحد و بلوچستان در سرنوشت کشور مشارکت نداشته باشند. اگر آصف زرداری که هیچ گاه از اتهامات مالی بسیار تبرئه نشده است؛ رییس جمهور پاکستان شود، می توان انتظار داشت که روزی دیگر برای پنجمین بار ارتش زمام امور را در دست گیرد و دور تازه ای از بی روزگاری حاکمیت نظامیان آغاز می شود.
آصف زرداری گفته است، بازگشت وکیلان که وحی منزل نیست! گویی گمان می کند که ریاست جمهوری او وحی منزل است. با این تفاوت که وکلا در یک روند مبارزه و مقاومت جانانه اعتبار خویش را یافته اند و زرداری به تصادف همای سعادت بر شانه اش نشسته است. اگر حزب مردم از افزون طلبی دست بر ندارد، شاهد از هم گسیختگی بیشتری در پاکستان خواهیم بود. چنان که فضل الرحمان رهبر حزب جماعت اسلامی نیز مخالفت خود را با مشی زرداری اعلام کرده است.
بی روزگاری هنگامی درمان می شود که سیاستمداران از آز دست بردارند و به تعبیر غلام اکبر سردبیر الاخبار به وجدان عمومی بیندیشند. وگر نه این دفتر خالی باز هم ورق دیگری خواهد خورد. باز هم در فرصتی دیگر به ریشه های اختلاف حزب مسلم لیگ(نواز) و حزب مردم اشاره می کنم. البته اگر بساط شبه دموکراسی برقرار بماند!
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|