تصفیه دگراندیشان
تأمل کوتاهی پیرامون کشتار جمعی زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷
عبدالله بهرامی
•
مقوله زندانی سیاسی به شیوهای سیستماتیک و طبیعی زاده و وابسته به محیط و فضای سیاسی بستهای میباشد که در آن حاکمیت یا دیکتاتور یا ایدئولوژی خاص حاکم آمادگی شنیدن هیچ گونه صدایی کهمتفاوت از صدای غالب باشد را ندارد و حتی وجود آن را تحمل نمینماید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ شهريور ۱٣٨۷ -
۲٨ اوت ۲۰۰٨
شهریور ۱٣۶۷ همچون اوج وحشیگریهای رژیم جمهوری اسلامی در برابر زندانیان سیاسی محسوب میشود.
در آن ماه و در ادامه جنایتهای رژیم چند هزار تن از زندانیان سیاسی بدون در میان بودن محاکمهای عادلانه، با چشمان بسته به میادین تیر باران کشانده شده و به شیوه دسته جمعی اعدام و در گورهای جمعی و به دور از انظار افکار عمومی و بستگانشان دفن شدند. در واقع میتوان اعدام زندانیان را همچون حلقه پایانی به حساب آورد که در آن رابطه میان حاکمیت استبدادی و دگراندیشان نشان داده شدهاست..
مقوله زندانی سیاسی به شیوهای سیستماتیک و طبیعی زاده و وابسته به محیط و فضای سیاسی بستهای میباشد که در آن حاکمیت یا دیکتاتور یا ایدئولوژی خاص حاکم آمادگی شنیدن هیچ گونه صدایی کهمتفاوت از صدای غالب باشد را ندارد و حتی وجود آن را تحمل نمینماید. در چنین فضای سیاسیای افراد و گروههای دگراندیش به جرم تلاش برای تأمین ابتدائی ترین حقوق افراد جامعه یعنی آزادی اندیشه و بیان و وجود اندیشه سیاسی جدای از اندیشه سیاسی حاکمیت مورد سرکوب واقع شده و تصفیه میشوند. وجود زندانی سیاسی و فراتر از آن شکنجه دگراندیشان و کشتن آنان نشانه اوج دشمنی حاکمیت با غیر خودیها و آواهای متفاوت با آوای خویش میباشد. زیرا که در چنین حالتی حاکمیت و رهبران آن قد برافراشتن و سر بلند کردن دیگری را به مشابه تهدید علیه شرعیت کاذبی میدانند که در فضای مونولوگ و تک صدایی شده جامعه به خود و اندیشهها و نوع حاکمیت خویش بخشیدهاند، در غیبت اجباری صداهای دیگر است که توانستهاند خود را در مرتبه زیباترین و بی نظیرترین جای قرار دهند.
میتوان گفت که مقوله زندانیان سیاسی رابطه مستقیمی با آن دسته از منشأهایی دارد که دیکتاتورها و حکومتهای استبدادی مشروعیت خود را از آن میگیرند و بر اساس آن خود را بی نظیر تصویر میکنند. این منشأها میتوانند ارثی، آسمانی، تاریخی و حتی آندسته از ایدئولوژیهای زمینی نیز باشند که خواستهاند به مرجعی برای قرائت، تفسیر و تأویل همه پدیدهها و همچنین آینده و. . . تبدیل شوند. در اینجاست که انتقاد از سلطه استبدادی حکام در واقع به معنای به چالش کشیدن و زیر سئوال بردن مراجع شرعیت آنان بوده و در نتیجه برانگیختن دستگاه سرکوب استبداد و یورش خصمانه آن علیه انتقاد کننده (فرد یا گروه) را به دنبال آورد. با این وجود مبالغه نیست اگر بگویم که تولد مقوله زندانی سیاسی به خودی خود به معنای تولد مقوله اعدام و تصویر دگراندیشان نیز میباشد. بانیان آن گونه از طرز فکر و اندیشه که در قدم نخست نمیخواهد صدایی سوای صدای خویش و رنگی سوای رنگ مورد پسندش را بشنود و ببینند، در قدم دوم برای زدودن و حذف فیزیکی معتقدان به آن وارد عمل میشوند.
خمینی و دگراندیشان
هر چند رابطه میان خمینی و دگراندیشان و سپس خمینیزم و دگراندیشان، رابطهای متفاوت از رابطه میان استبداد و دگراندیشان نیست، اما در اینجا و برای روشنتر شدن مطلب همچون نمونهای برجسته و پیش روی تاریخی تا این مرحله از تاریخ ایران, ضروریست که بدان پرداخته شود.
خمینی از همان اوان به قدرت رسیدنش به اشکال و شیوههای گوناگون به ویژه با بهرهگیری از مرجعیت مذهبیاش در میان شیعیان ایران کوشید نخست خودش را به مشابه رهبر بلامنازع انقلاب ۵۷ و ایران بعد از انقلاب جلوه دهد. دوم اینکه روش و سیستم مورد نظرش را (حکومت اسلامی) که در آن نوک هرم قدرت آن, قدرت و سلطه کاریزماتیک و اختیارات نامحدود او قرار داشت, تحمیل نماید که البته به هردوی این مقاصد نایل آمد. این امر به خودی خود آغازی تراژیک بود برای به انحصار در آوردن جامعه و مونولوگ کردن فضای سیاسی آن و در همان حال شرعیت بخشیدن به بازسازی زندانهای رژیم شاهنشاهی و پرورش جلاد و سرانجام وجود قربانیکه همان زندانی سیاسی باشد. بعد از این شنیدن صدای دگراندیشان حرام گردید و آزادیهای انسانی پدیده غرب کافر قلمداد گردیدند . . . این همان آغازی بود که با پی ریزی فرهنگ, دگراندیش = دشمن در میان هواداران و کاربدستان حکومتی از سویی به سرکوب و کشتار دگراندیشان روایی میبخشید و از سوی دیگر راه را بر سر برآوردن صداهای متفاوت سد میکرد. همین فرهنگ است که به جلادهای درون زندان اجازه میدهد بدون هیچ ابائی و تنها با یک فرمان "رهبر"، در مدت زمانی کوتاه و با نظارت "کمیته اجرای فرمان امام" حکم اعدام چند هزار تن از زندانیان سیاسی را به اجرا در آورند؛ زندانیان را به شیوه دسته جمعی اعدام و دفن نمایند.
برای شناخت خمینی و افکار تراژدی آفرینش باید به آن محیط معرفتی ـ اگر بتوان این عنوان را بر آن گـذاشت ـ رجوع نمود که خمینی در آن پرورش یافته بود و او را چنان پرورش داده بود که نه تنها دگراندیشان و مخالفان سیاسیاش را تکفیر نماید و حق حیات رابه آنان روا ندارد, بلکه آنانی که روزگاری شریک قدرت و مجری دستوراتش بودند را نیز به شیوهای وحشیانه از میان بردارد.
محیط پرورشی و وحشیانه خمینی محیطی است که در آن "لبیک" (بله, ایستادهام بفرمانبرداری, مطیع ترا) یکی از مفاهیم اصلی و بنیادی بوده و در آن پرورش شدگان یاد میگیرند که برای آنکه فرمانبرداری خود را نشان دهند, بگوئید: "لبیک". آنانی که "لبیک" نمیگویند با ما نیستند، یعنی شریعت مطلق ما را قبول ندارند و بنابراین ضروریست و باید سرکوب و از میان برداشته شوند. یکی دیگر از خصوصیات محیط پرورشی او عبارت است از بارآوردن افراد بر مبنای بنیانهای دگماتیزم. آن حالت دگماییای که خمینی در اندیشه و جهان بینی بدان رسیده بود و از این دید به جامعه، سیاست و جهان مینگریست، او را واداشته بود افکار و اندیشههای خود را افکار و اندیشههایی مطلقاً "درست" و بی نظیر دانسته و آنانی را که در خارج از چهارچوب دایره ایدههای خیالی او (افکار و اندیشههای متفاوت و هواداران و بانیان آنان) قرار داشتند، از راه منحرف قلمداد نموده و دستگاه سرکوب را برای از ریشه خشکانیدن آنان آماده و تشویق نماید.
البته لازم به گفتن است که در کارنامه بیست و پنج ساله آکنده از جنایت و وحشیگری جمهوری اسلامی در مورد دگراندیشان و ترقیخواهان ایران و حتی خارج از ایران (که کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نمونهای از آن است) تنها خمینی و افکارش ایفای نقش نمیکنند. این کارنامه سیاه و مملو از جنایت که اکنون نیز گشوده است و همچنان جنایت در آن به ثبت میرسد, حاصل نظام و مکتبی جلاد پرور است که خمینی آن را بنیان گـذاشت و پس از مرگ او نیز همچنان به پرورش جنایتکار و آفریدن جنایت و قربانی ادامه میدهد.
کشتار جمعی زندانیان سیاسی و دگراندیش در سال ۶۷ مردم ایران را از بهره، استعداد و توانایی هزاران انسان آزادیخواه که سرمایهای بزرگ برای پیشرفت جامعه ایران بودند، محروم کرد و در مقابل زمینه را برای پرورش گروهی از انسانهای دگم و درندهخو هموار کرد که همکنون نیز با اعمال وحشیانه و افکار ارتجاعیشان جامعه ایران را مورد هدف قرار دادهاند.
* رحم کردن بر محاربین سادهاندیشی است, قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردید ناپـذیر نظام اسلامی است ـ امیدوارم با خشم و کینه انقلابی] [!!] خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خاطر خداوند متعال را جلب نمایند. (بخشی از فرمان خمینی به هیأتهای مرگ مبنی بر کشتار زندانیان سیاسی) ـ بر گرفته از خاطرات منتظری
Behrami_a@yahoo.com
|