سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

امروز فوادها ۲۹ ساله‌ شدند


ارسلان عزیزی


• نهم شهریورماه‌، ۲۹ سال از مرگ جانگداز کاک فواد مصطفی سلطانی می گذرد. از آن زمان تا کنون نوشته‌های زیادی در مورد شخصیت سیاسی و انقلابی، آرمانهای والایی که‌ بخاطر آن زندانی کشید، شکنجه‌ شد، مبارزه‌ کرد و سرانجام شرافتمندانه‌ در یک جنگ نابرابر جان باخت، نوشته‌ و سروده‌ شده‌ است. شعرا و نویسندگان بنامی نظیر شاملو، شیرکۆ بیکه‌س، ریبوار، حسین به‌فرین و ... در رسای او شعر سروده‌اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ شهريور ۱٣٨۷ -  ٣۰ اوت ۲۰۰٨


«در فرازو فرود زندگی، با فلاخن نصیب، افتاده‌گی و بعد از شتابی و تعلل در زندگی، که‌ در آن عقب مانده‌گی، توانستم با چشمانی روشن، ناشناخته‌های بسیاری بیاموزم، راهی دانشگاه‌ آریامهر شدم، تا در رشته‌ برق سرگرم آموختن شوم. و اما دیگر نمی دانم بعد از این زندگیم چگونه‌ خواهد گذشت. آیا اینجا یا آنجا به‌ کار مشغول شوم؛ تا‌ تعرضم را بر دشمنان انسانیت آغاز کنم؟! خود نیز نمی دانم.»
متن بالا ترجمه‌ی پشت نوشته‌ قطعه‌ عکسی است به‌ زبان کردی؛ از جوانی بیست ساله در اوسط اردیبهشت سال هزار سیصد و چهل و هفت خورشیدی. با صورتی استخوانی و اندامی آراسته به‌ پیراهنی سپید، که‌حاشیه‌ی آن، یقه‌ی مشکی کت اتوکشیده‌اش را به‌ زیبایی آذین بسته‌ است. پشت به‌ نمای ساختمان و ایستاده‌ بر انتهای پله‌های ورودی دانشگاه‌ آریامهر‌ که‌ با چشمانی خیره، افق های دوردست را به‌ نظاره‌ نشسته‌ است. او کاک فواد است. جوانی که‌ شهریور یازده‌ سال بعد، در مسیر جاده‌ی مریوان ـ سقز و در نبردی نابرابر با پاسدارانی به‌ فرماندهی مصطفی چمران، همراه فدائی خلق، طهمورث اکبری و یک روستایی دیگر، جان باخت.
جنازه‌ها، شانه‌ به‌ شانه‌ی هم‌ در کف عراده‌ای به‌ رنگ خاکستری، در محاصره‌ی نظامیانی گردگرفته‌ و تکیه‌ داده‌ بر اسلحه‌های از نوع ژ ـ س، در دو طرف، با آرم های به‌ رنگ زرد بر سینه‌ و صورتهایی پوشیده‌ با چفیه‌های راهراه، قرار گرفته‌ بودند؛ تا لحظه‌ای بعد، نه‌ تنها‌ شهری، بلکه‌ جهانی را در اندوه‌ و ماتم فروبرند. شهر هنوز در زیر آوار تراژدیک، مرگ 9 فرزند دیگر خود، از جمله‌ دو برادر کاک فواد که‌ کمتر از یک هفته‌ قبل، توسط خلخالی سلاخی شده‌ بودند؛ با مویه‌ و ناله‌ای حزین‌ می نالید، که‌ مرگ کاک فواد نه‌ تنها مرگ هنرمند همسفر خوش ذوق فدائی خلقش را، که‌ همه‌ خبرهای دیگر ایران را در سایه‌ خود پنهان کرد.
از کف عراده‌ و پیاده‌رو خیابان تا سکوی مربعی شکل پوشیده‌ با موزایکهایی با لکه‌های قهوی، با پله‌هایی که‌ به‌ حیاط و کناره‌ی حوض لبریز از آب خزه‌گرفته راه می یافت‌، با شیرهای که‌ در فاصله‌ی مساوی دورتا دور حوض، در آن بعدازظهر گرم شهریور ماه، اندک نمازگزاران تکیه‌ داده‌ بر چوبهای مخروطی شکل را به‌ مهمانی معبود ذهنشان می برد؛ جنازه‌ها در دستان قاتلان هراسناکشان سنگین، تا بر سکوی مربعی شکل دروندشت رهایشان سازند. جنازه‌ی روستایی همسفر کاروان، بر لبه‌ی حصارک دیواره‌ محوطه‌ و آن دو دیگر درست در کنار هم بر سطح موزایکهای با لکه‌های قهوه‌ای رنگ قرار داده‌ شده‌ بودند.
کاک فواد در سمت راست و نزدیک به نرده‌های سبز رنگ کناره‌ محوطه‌ و طهمورث، که‌ هنوز گلهای بیستمین بهار عمرش نشکفته‌ بود، در سمت راست کاک فواد قرار داشت. انگار آنجا سالن شیروخورشید است و نمایشنامه‌ی‌؛ خسیس را به‌ همراه دوستان دیگر، به‌ نمایش گذاشته‌ است. لباس کردی توسی ر‌نگ مرادخانی به‌ تن دارد، که‌ سینه‌ مالامال از گلوله‌ و دیگر خونی در رگها نمانده‌ است؛ تا بر موزایکهای دروندشت مسجد جامع، با نمازگزارنی رمیده‌، جاری شود.
دسته‌ای از راه می رسند، تابوتی از غسال خانه‌ مسجد بیرون کشیده‌ می شود و طهمورث را از آن دو دیگر جدا می سازند. اکنون بر صحن دروندشت قرار گرفته‌ در حیاط مسجد، مسجدی که‌ فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه‌ قاجار به‌ سال 1282 هجری شمسی، همراه با حمامی و توسعه‌ی قلعه‌ای در جنوب شرقی دریاچه‌ای با چشمان آبی،‌ بنای شهر دژشاپور و مریوان فعلی را نهاد؛ جنازه‌ای قرار دارد، که‌ جهانی با مرگ او ماتم گرفت.
درون مسجد مملو از مردم بود. کنار نرده‌ها، لبه‌ی حوض، بالای پشت بام و راهرو و بیرون مسجد. از کسی صدای بر نمی خواست. بر سنگفرش کنار حوض، مردی چشم‌ در چشمان مردم دوخته‌ بود، که‌ اثری از شکست در سیمای او دیده‌ نمی شد. پای چپش، پوتینی به‌ پا نداشت، جامانه‌اش را کمی بالاتر از زانو بسته‌ بود. رنگ جامانه‌ سفید، با خالهای سیاه‌ که‌ در محل گره،‌ دستهای به‌ رنگ خون حک شده‌ بود. ته‌ ریشی داشت و سرو صورتش کمی گرد گرفته‌ بود. مثل همیشه‌ می خندید.
کسی سخن نمی گفت. غمی بزرگ بر چهرهای مردم سایه‌ انداخته‌ بود. مردم نهراسیده‌ بودند. شاید که مرگش را‌ باور نداشتند، زیرا که‌ او نمرده‌ بود. هنوز جهان از این واقعه‌ بی خبر بود.
نهم شهریورماه‌، 29 سال از مرگ جانگداز کاک فواد مصطفی سلطانی می گذرد. از آن زمان تا کنون نوشته‌های زیادی در مورد شخصیت سیاسی و انقلابی، آرمانهای والایی که‌ بخاطر آن زندانی کشید، شکنجه‌ شد، مبارزه‌ کرد و سرانجام شرافتمندانه‌ در یک جنگ نابرابر جان باخت، نوشته‌ و سروده‌ شده‌ است. شعرا و نویسندگان بنامی نظیر شاملو، شیرکۆ بیکه‌س، ریبوار، حسین به‌فرین و ... در رسای او شعر سروده‌اند. کتاب و مقالات زیادی نوشته‌ شده‌ است و هنرمندان محبوبی با صدای دل انگیز خود،‌ نامش را با‌ ترانه‌های زیبا، مترنم و جاودانه‌تر ساخته‌اند. پدران و مادران بسیاری نام فرزندان ذکور خود را فواد گذاشته‌اند. و امروز فوادها 29 ساله‌ شده‌اند. کندوکاو پیرامون چگونگی زندگی و مرگ کاک فواد، همیشه‌ تازگی دارد.
راز جاودانگی و هنر زندگی این انسان بزرگ که‌ در زمانی کوتاه‌، چون برق‌ در آسمان تیره‌ و تار کردستان و ایران درخشید و جهانی را با نام خود روشنی بخشید، می تواند در چه‌ چیزی نهفته‌ باشد؟! کاک فواد، عمر چندانی نداشت. او در سال 1327 در روستای آلمانه‌ بدنیا آمد و در سی و یکمین بهار زندگیش، در حالی که‌ کمتر از یازده‌ ماه‌، آزادی بعد از زندان چهار ساله‌ی‌ دوران پهلوی را تجربه‌ می کرد ، در اوج شهرت، در همان روستا و در گورستان تاڵه‌سوار در کنار حسین و امین، دو برادر دیگرش که‌ کمتر از یک هفته‌ قبل از مرگ کاک فواد، اعدام شده‌ بودند؛ به‌ خاک سپرده‌ شد. گورستانی که‌ دو سال بعد دو برادر دیگر کاک فواد و شمار بیشتری از اعضای خانواده‌ و همرزمانش، در آن آرمیدند.
بررسی زندگی کوتاه‌ اما پربار کاک فواد، نیازمند مطالعه‌ و دقت زیادی است. نامهایی که‌ در ذهن و اندیشه‌ی مردمانی به‌ رمز و سمبل جاودانگی می رسند، با خود و در جوهر وجودی خود حامل نکاتی هستند که‌ دیگران از آن بی بهره‌اند. در درازنای تاریخ قدرتهای فائقه،‌ که‌ دارای جاه‌ و جلال و سیم و زر بوده‌اند، چه‌ در حیات و چه‌ در ممات انسانها کوشیده‌اند، کسانی را به‌ افکار عمومی تحمیل کنند، تا بدینگونه‌ حامل بار جاودانگی اشان سازند. اما گذر زمان نادرستی چنین روندی را به‌ اثبات رسانده‌ است. نمونه‌های بسیاری را می توان به‌ شاهد گرفت و از آن سخن گفت. حتی در دوره‌ جدید که به‌ یمن رشد جمعی شعور افراد جوامع انسانی،‌ دوره‌ ریزش استوره‌های کاریزما و تلاشی نخبه‌های برتر میسر گشته‌ است؛ تلاش در هر دو زاویه،‌ چه‌ شخصیت سازی برای جاودانگی و چه‌ جاودانگی در‌ معنی واقعی خود، در عرصه‌ی واقعی اش عینییت داشته‌ است. در بررسی نمونه‌ی عینی مورد بحث ما، به‌ نظر می رسد، حداقل از دو نکته‌ی‌ بارز و بسیار مشخص زندگی کوتاه‌ کاک فواد، یعنی اهمیت وافر در‌ توانبخشی به‌ جنبشهای اجتماعی و نکته‌ی بسیار مهم و نادر دیگری که‌ رهبران جنبشهای اجتماعی، بیشتر از آن غافل می مانند، یعنی سنجش و در همان حال به‌ جد گرفتن افکار عمومی در عرصه‌ی پیشرفت جنبش ؛ دارای مهارت بسیار بالای بود. در بررسی جنبش چپ و عدالتخواه‌ درون جامعه‌، حداقل در یک نمونه‌ی آن تقی ارانی از رهبران اولیه‌ جنبش کمونیستی ایران بعنوان شخصیت ممتازی که‌ در اهمیت به‌ افکار عمومی، حساسیت بسیاری به‌ خرج می داد، سخن گفته‌ می شود. نکته‌ای که‌ غالب رهبران و نخبگان جریانات سیاسی در حوزه‌های اجتماعی مخصوصا در شرایط حساس تاریخی از آن غافل می مانند.
سنجش و درک افکار عمومی و به‌ تناسب آن، پاسخگویی دقیق به‌ این عرصه‌‌، علمی است مستقل، که‌ با درهمتنیدگی و ضرایب خاص خود، که انجام آن نیازمند تکنیک ها و فنون علمی است، به‌ انرژی و نیروی بدل می شود که‌ راه هرگونه‌ پیشرفتی را سد یا عملا مهیا می سازد. بطور کلی همواره‌ در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یکی از عوامل پرقدرت، همین نیروی نامرئی است که‌ پاسخ نادقیق و فاصله‌گیری از آن پیگیری و موفقیت هرگونه‌ ایده‌ای را عملا با شکست روبر می سازد.
آیا کاک فواد، علم سنجش افکار عمومی را خوانده‌ بود؟ کاک فواد مهنس برق بود، رئیس اداره‌ برق شد و کارهای انجام داد، اما از تناوب جریان الکتریسته و بارهای مثبت و منفی آن فاصله‌ گرفت و به‌ معلمی روی آورد؛ تا از نزدیک و مستقیما تناوب جریانات اجتماعی را لمس کند و در جهت جهش ایده‌های عدالتخواهانه‌ی خود بکار گیرد. اما مدت زیادی هم در این عرصه‌ باقی نماند، زیرا دستگاه‌ مخوف ساواک بیشتر از آن تحمل بودنش را در فضای بیرون از زندان نداشت، کار او همانند همه‌ مبارزان بنام و گمنام عرصه‌های مختلف ضد استبدادی به‌ کمیته‌های مشترک و شکنجه‌های وحشیانه‌ و احکام ناعادلانه‌ منتهی شد. کاک فواد چهار سال را در زندان ماند. بر تجربه‌هایش افزود و در ماههای پایانی زندان، اعتصاب غذای 24 روزه‌ی زندانیان زندان سنندج را سازمان داد و نهایتا در مهرماه‌ 57 در حالی که‌ مبارزات مردم ایران، وارد مرحله‌ی حساسی شده‌ بود، از زندان آزاد شد. از زمان آزادی تا نهم شهریور 58 که‌ در یک جنگ نابرابر جان باخت، از نظر زمانی کمتر از یک سال است و این مدت برای تجلی محبوبیتی این چنین، بسیار اندک.
علیرغم دوری اجباری چهارساله‌، که‌ از حساسترین دوران رشد افکار اجتماعی در اواخر دوره‌ی استبداد پهلوی به‌ حساب می آید و در این دوره‌ رقبای او در همه‌ی عرصه‌ها سیاسی و اجتماعی با فراخبالی در تاخت و تازی کم نظیر، حضوری پر رنگ داشتند؛ چگونه‌ کاک فواد توانست همه‌ی آنها را پشت سرگذارد و نهایتا به‌ مرز جاودانگی برسد؟ مهم این است که‌ حضور او در دوران حیات کمتر از شهرت بعد از فقدانش نبود. از اینکه‌ کاک فواد تئوری سنجش افکار عمومی را قبلا خوانده‌ باشد؛ اطلاع دقیقی در دست نیست. در مورد نمونه‌ی دیگرعرصه‌ی سنجش و رعایت افکار عمومی در حوزه‌ی نیروهای چپ و مارکسیستی، یعنی دکتر تقی ارانی باید گفت؛ دکتر ارانی، در جوانی سالهای زیادی را در آلمان زیسته‌ بود، و در زمینه‌های مختلف علوم، به‌ هر دو زبان فارسی و آلمانی، کتابهای ترجمه‌ و آثار گرانقدری به‌ قلم خود بجا گذاشته‌ است. او با فلسفه‌ی آڵمانی آشنایی داشت و بعدا مجله‌ی دنیا را منتشر کرد. بعید بنظر نمی رسد که‌ در بکارگیری چنین علمی از پشتوانه‌ی تئوریک و تجربه‌ی کشور بزرگی نظیر آلمان بهره‌ گرفته‌ باشد.
آنچه‌ پرواضح است، هر دو نمونه‌؛‌ با تفاوتهای غیر قابل انکار به‌ جنبش چپ و عدالتخواه‌ جامعه‌ تعلق داشتند. علیرغم فاصله‌ی زمانی که‌ اولی در دوران رضا شاه‌ و در مرکز ایران و کاک فواد در اوآخر سلطنت پهلوی دوم و در منطقه‌ی عقب افتاده‌ای در غرب که‌ هنوز مناسبات فئودالی در صدد استیلا و بازپسگیری سنگرهای از دست داده‌ی خود بود؛‌ وارد عرصه‌ی مبارزه‌ شد؛ اما در رعایت و سمت و سو دادن به‌ افکار عمومی در جهت پیشبرد جنبش اجتماعی و اهداف ترقیخواهانه‌، دارای اشتراکات و تشابه های بسیاری هستند.
در مورد حساسیت دستگاه امنیت، در شکار افرادی که‌ قدرت جامعه‌ را در تشکیلات می دیدند، کاک فواد نیز همانند دکتر ارانی برای پلیس و دستگاه‌ امنیت که‌ بر بنیان تشکیلات گزمه‌ها استبداد رضا شاهی، توانسته‌ بود، استبداد کبری را در ایران ممکن سازد؛ عنصر خطرناکی محصوب می شد. زیرا او و سایر هم رزمانش تشکیلاتی را هدایت می کردند که‌ بعدا زیر نام سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران ـ کومه‌له به‌ بازوی قدرتمندی در جنبش انقلابی کردستان بدل شد.
در بیست و نهمین سالروز فقدان کاک فواد، ضمن گرامیداشت یاد همه‌ی مبارزان راه آزادی و رهایی از ستم و بهره‌کشی، بجا خواهد بود؛ متفاوت از رویه‌ی کنونی از دریچه‌ای نو، به‌ کارکرد و قدرت اسلحه‌ای که‌ سوای معدودی از رهبران جنبشهای اجتماعی، سایرین ازتوان آن غافل بوده‌اند. نگریسته‌ شود.

Azizi61615@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست