کانون نویسندگان ایران (۱۳۴۹-۱۳۴۷)
محمدحسین خسروپناه
•
مقاله حاضر به چگونگی شکل گیری و فعالیت کانون نویسندگان ایران در مرحله اول فعالیت آن یعنی سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹ می پردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٣ شهريور ۱٣٨۷ -
٣ سپتامبر ۲۰۰٨
در اواسط دهه چهل، رژیم شاه که برنامه نوسازی آمرانه اقتصادی و اجتماعی را اجرا می کرد در صدد برآمد نویسندگان و مترجمان ایران را سازماندهی کرده و در چارچوب هدف های حکومت، تشکلی برای آنان ایجاد کند. رژیم شاه به وسیله این تشکل و اقدامات مکمل وجنبی دیگر ـــ مانند تشدید سانسور سیاسی، اجباری شدن ثبت آثار و...ــ می خواست، از یکسو بر فعالیت های ادبی و پژوهشی مستقل و نوگرا در کشورنظارت بیشتری اعمال کند و در چارچوب منافع و هدف های رژیم به آن سمت و سو دهد. از سوی دیگر، نویسندگان مستقل را جذب کرده و آنان را به مبلغان و مروجان رژیم و برنامه نوسازی آمرانه آن مبدل کند؛ اگر هم در این زمینه توفیق نیابد، نویسندگان مخالف و ناراضی را از طریق آن تشکل و نه نهادها و سازمان های دولتی، ایزوله کند. علاوه بر این، رژیم شاه امیدوار بود که با ایجاد چنین تشکل ها و اقدامات دیگر مانند برگزاری سمینارها و کنگره های جهانی در عرصه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، خود را به عنوان حکومتی اصلاح طلب، متجدد و دموکراتیک به جهانیان معرفی کند. درحالی که رژیم شاه چنین سودایی را در سر می پروراند، نویسندگان نوگرا و مستقل که با تشدید سانسور سیاسی و اعمال محدودیت های بیش از پیش رژیم شاه در نشر آثار خود مواجه بودند، تلاش می کردند تا رژیم شاه را به عقب نشینی در این عرصه وادار کنند. به این منظور حتی علیرغم تابوی مذاکره با کارگزاران و مسئولان رژیم، شماری از نویسندگان مستقل سرشناس مانند جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و... با هویدا نخست وزیر وقت ملاقات کردند بلکه چاره ای بیابند. در سال ۱٣۴۶ که نویسندگان مستقل و نوگرا در چنین تکاپویی بودند رژیم شاه بدون آنکه سانسور سیاسی و اختناق را کاهش دهد در صدد بر آمد تا تشکل نویسندگان ایران را آنگونه که می خواهد ایجاد کند. در اردیبهشت ماه ۱٣۴۷، حرکت اعتراضی نویسندگان مستقل به مداخله و قیم مابی رژیم، به تشکیل «کانون نویسندگان ایران» منجر شد. این کانون به عنوان نهاد صنفی نویسندگان مستقل و نوگرای ایران در طول چهل سال فعالیت، که با وقفه های ناخواسته همراه بوده، تلاش کرده است تا پاسدار آزادی قلم و بیان در کشور بوده و خواسته های صنفی و دموکراتیک اهل قلم را نمایندگی کند. علاوه بر این، علیرغم پاره ای کاستی ها، در فعالیت های چهل ساله کانون نویسندگان ایران این باور نیز مشهود است که تشکل های صنفی و دموکراتیک مستقل ضامن برپایی و پایداری جامعه دموکراتیک و مدنی است. از این رو، مدافع تشکل های مستقل اقشار و طبقات جامعه ایران نیز بوده است. مقاله حاضر به چگونگی شکل گیری و فعالیت کانون نویسندگان ایران در مرحله اول فعالیت آن یعنی سال های ۱٣۴۶تا ۱٣۴۹ می پردازد.
دولت و نویسندگان
عصر چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱٣۴۶، «جلسه باشکوه معارفه ادبی در کاخ مرمر در پیشگاه علیاحضرت شهبانو تشکیل» شد. در این جلسه که علاوه بر وزیر دربار، اعضای شورای فرهنگی سلطنتی، وزیر آموزش و پرورش، مدیران جراید و نمایندگان خبرگزاریها، بیش از یکصد نفر از ادیبان و شاعران سنتگرا از سراسر کشور نیز حضور داشتند، فرحپهلوی خطوط کلی سیاست فرهنگی حکومت شاه را درباره اهل قلم کشور اعلام کرد. وی در سخنرانی خود ابتدا توقع حکومت از اهل قلم و وظایفی را که به لحاظ ملی و بینالمللی برای «جامعه ادب معاصر ایران» در نظر گرفته بود توضیح داد و از جمله گفت: «از لحاظ ملی، امروز در تمام شئون مادی و معنوی جامعه ما تحول و پیشرفت عمیقی آغاز شده است که طبعاً مانند هر تحول اجتماعی اصیلی جنبش ادبی میباید یکی از اساسیترین مظاهر آن باشد.» بنابراین، «جامعه ادب ما حقاً باید تمام کوشش خود را مبذول دارد که در همه رشتههای خلاقه ادبی از قبیل رماننویسی، داستاننویسی، شعر، ترانه، نمایشنامه و غیره آثاری واقعاً دارای ارزش جهانی و شایسته سابقه پرافتخار ادبیات گذشته ما به وجود آورد و به دنیا عرضه کند.» اما از نظر بینالمللی، «ادبیات امروز ایران» باید «رسالت خویش را به عنوان رابط معنوی شرق و غرب برعهده» بگیرد و «در تلفیق ادبیات و فرهنگهای مختلف شرق و غرب در ایجاد یک فرهنگ و ادب جهانی» نقش اساسی ایفا کند. برای اینکه چنین شود: «در ایران امروز [نیاز] به یک نهضت اصیل و خلاقه ادبی براساس این دو جنبه مختلف احساس میشود.» برپایی این نهضت هم در گرو آن است که نویسندگان و شاعران ایران مانند همتایان خویش در کشورهای پیشرفته جهان «اتحادیه و انجمن» خود را به وجود آورند. وظایف چنین تشکلی «از یک طرف دفاع از حقوق و منافع حقه ارباب ادب و سعی در تامین شرایط و امتیازات بهتری برای ایشان و از طرف دیگر مراقبت در بالا بردن کیفیت کار آنها و کمک به پیدایش آثار ادبی بهتر و عالیتر است.» وی به نویسندگان و شاعران متذکر شد: «اگر چنین سازمانی براساس صحیح و سنجیده توسط جامعه ادب معاصر ایران نیز بهوجود آید، بدیهی است که ما با کمال میل وسیله ارتباط آن را با سازمانهای مشابه ملی و بینالمللی در سراسر جهان فراهم خواهیم آورد و بهترین آثار نظم و نثر ایران کنونی را که از طرف چنین مجمعی برگزیده شود برای ترجمه و انتشار به مراجع بینالمللی عرضه خواهیم کرد.»
اگرچه فرح پهلوی مدعی بود «من به هیچ وجه در نظر ندارم به شما ایجاد یک سازمان خاصی را در زمینه کار ادبی خودتان پیشنهاد کنم» اما بدون آنکه یکی از حاضران اظهارنظری کرده باشد یا نظر او را بخواهند، گفت: «به عقیده من باید کنگرهای از عموم نویسندگان و شعرای کشور تشکیل گردد تا طبق برنامه جامعی هر یک از جنبههای مختلف کار را در کمیسیون خاصی مورد مطالعه قرار دهد و بعداً براساس نتایج حاصله از این مطالعات، مجمع سخنوران ایران به بهترین صورتی که بتواند جوابگوی احتیاجات جامعه ادب کنونی مملکت باشد به وجود آید.» وی به این اظهارنظر بسنده نکرد و بلافاصله افزود: «از هم اکنون دفتر فرهنگی دربار شاهنشاهی را مامور میکنم که ترتیب تشکیل کنگره بزرگ نویسندگان و شعرای ایران را بدهد و نتایج تبادل نظرها و مطالعات این کنگره را برای اقدامات لازم به اطلاع خود من و مراجع مختلف دولتی و در صورت لزوم به استحضار سازمانهای ادبی بینالمللی برساند.»۱
پس از جلسه کاخ مرمر فعالیت دفتر فرهنگی دربار و وزارت فرهنگ و هنر برای برگزاری گسترده «کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمین ایران» آغاز شد. روز ٣۱ اردیبهشت ۱٣۴۶، شجاعالدینشفا رایزن فرهنگی دربار که مامور تشکیل این کنگره شده بود مشخصات، دستورکار و هدف کنگره را اعلام کرد. وی درباره اینکه چه کسانی میتوانند در این کنگره شرکت کنند، گفت: «این کنگره محدود بدان طبقه از ارباب ادب خواهد بود که دارای کار خلاقه ادبی هستند و مترجمان ونویسندگان رشتههای صرفاً تحقیقی و علمی در آن شرکت نخواهند داشت.» برنامه کار کنگره به بررسی جوانب «مختلف فنی و مادی و معنوی پیشرفت کار نویسندگی و نقد و انتشار آثار ادبی و بالابردن سطح ادبیات معاصر ایران» به لحاظ کمی و کیفی اختصاص دارد و در هر زمینه کمیسیونی از نویسندگان و شاعران تشکیل میشود. هدف کنگره نیز تشکیل اتحادیه نویسندگان ایران است. نکته حائز اهمیت در مصاحبه مطبوعاتی شفا این بود که وی پیش از آنکه کنگره نویسندگان و شاعران و مترجمان ایران تشکیل شود و اهل قلم درباره تشکل خاص خود به نتیجه برسند نام آن تشکل، یعنی «انجمن سخنوران ایران» را هم تعیین کرده بود.۲
برنامهریزی و تهیه مقدمات تشکیل «کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمین ایران» تا اواخر مهرماه ۱٣۴۶ طول کشید. از جمله اقداماتی که انجام گرفت تشکیل انجمنهای استانی شاعران و نویسندگان بود. این وظیفه را در تهران به «انجمن قلم»٣ به ریاست زینالعابدین رهنما واگذار کرده بودند اما در استانها نه شاعران و نویسندگان بلکه استانداران و فرمانداران وظیفه تشکیل انجمنهای استانی را برعهده داشتند. مثلاً، در اوایل مهرماه ۱٣۴۶ مهندس همایونی استاندار اصفهان ضیافتی برپا کرد و با دعوت از ادیبان و شاعران کهنسرا به آنها مژده داد که «در اصفهان نیز به زودی این انجمن با شرکت همه ادبا و دانشمندان برپا خواهد شد.»۴
روز ٣۰ مهر ۱٣۴۶ شجاعالدین شفا طی مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد کنگره نویسندگان و شاعران و مترجمان ایران روز ۹ آذر افتتاح میشود و یک هفته هم ادامه خواهد داشت. کنگره دارای چهار شعبه شعر، رمان و داستان، نقد و تحقیق ادبی و ترجمه است. برای شرکت در کنگره هیچ گونه محدودیت و تبعیضی وجود ندارد و همه «کسانی که تاکنون آثاری در رشتههای مختلف ادبی انتشار دادهاند» میتوانند در این کنگره شرکت کنند و تنها کافی است آثار و شرححال خود را به دبیرخانه کنگره بفرستند تا ترتیب شرکت آنان در کنگره داده شود.۵
برخلاف انتظار شفا و دفتر فرهنگی دربار، تنها گروهی از شاعران و ادیبان سنتگرا از فراخوان کنگره نویسندگان و شاعران استقبال کردند و شاعران و نویسندگان نوگرای ایران که قرار بود موضوع و محور کنگره و سپس «انجمن سخنوران ایران» باشند، توجه و تمایلی به آن نشان ندادند. در نتیجه، کنگره در موعد مقرر تشکیل نشد و روز ۱۱ دی ۱٣۴۶، شجاعالدین شفا اعلام کرد: «کنگره ملی نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران» به تاخیر افتاده و «در نیمه دوم اسفند تحت سرپرستی علیاحضرت شهبانوی ایران گشایش خواهد یافت.» تاریخ برگزاری کنگره به این علت تغییر کرده که «صدها تن از ارباب ادب معاصر ایران» میخواهند در این کنگره شرکت کنند و برای اینکه «سخنرانان کنگره وقت بیشتری از نظر تهیه مطالب داشته باشند، علیاحضرت شهبانو مقرر فرمودند که کنگره به اسفندماه موکول گردد.»۶
احتمالاً شفا و متولیان امر براساس تجربه جشن هنر شیراز (شهریورماه ۱٣۴۶) که گروهی از هنرمندان نوگرا علیرغم مخالفت و تحریم جمعی دیگر از هنرمندان و نویسندگان در آن شرکت کرده بودند،۷ تصور میکردند همان وضع در قبال این کنگره تکرار میشود و بالاخره، عدهای از نویسندگان شاعران و مترجمان نوگرا و مستقل در کنگره شرکت میکنند. شجاعالدین شفا به منظور ترغیب این گروه از اهل قلم برای شرکت در کنگره، در جلسه مطبوعاتی ۱۱ دیماه توضیح داد که «هدف ما صرفاً این است که مسائل و تحولات ادب معاصر ایران مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد و براساس آنها راههای روشن و مشخصی برای پیشرفت ادبیات کنونی ایران در رشتههای مختلف [...] و ایجاد یک مکتب واقعی و موثر نقد ادبی ارائه شود.» وی تاکید میکرد که «منظور از سخنرانیهای کنگره قرائت آثار نظم و نثر یا بحث و تحقیق در مسائل گذشته ادب ایران نیست.» به عبارت دیگر، شجاعالدین شفا به اهل قلم میگفت ما میخواهیم از ادبیات مدرن و نویسندگان و شاعران آن حمایت کنیم و شما از ما دوری نکنید. ناگفته نماند، در این مصاحبه مطبوعاتی شفا لحن خود را تغییر داده بود و از نویسندگان و شاعران نوگرا «خواهش» میکرد آثار منتشر شده و شرححال خود را به دبیرخانه کنگره یا به دفتر وزارت دربار شاهنشاهی بفرستند.٨ گو اینکه بعداً مشخص شد که برای عدهای از شاعران نوگرا که بر شرکت آنها در کنگره اصرار داشتند از طرف دفتر وزارت دربار کارت دعوت فرستاده بودند.
نویسندگان و دولت
از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲، نویسندگان، شاعران و مترجمان نوگرای ایران عمدتاً در موضع مخالف نسبت به حکومت محمدرضا شاه قرار داشتند و آن را حکومت دیکتاتوری، غیرملی و فاقد مشروعیت میدانستند که از طریق کودتا و به یاری بیگانگان بر کشور حاکم شده است. این گروه از اهل قلم که آرا و عقاید متفاوت و گاه متضاد هم داشتند با توجه به شرایط کشور، به لحاظ سیاسی خواستار اجرای قانون اساسی بودند و به لحاظ صنفی بر استقلال نویسنده از حکومت، آزادی عقیده و بیان تاکید میکردند و مخالف سانسور بودند؛ و در این زمینهها به اشکال مختلف اعتراض خود را به وضع موجود بیان میکردند.
سخنرانی فرح پهلوی در ۲۷ اردیبهشت ۱٣۴۶ و پیگیری آن از سوی دفتر فرهنگی وزارت دربار و دستگاه اداری کشور، در حقیقت چیزی نبود به غیر از برنامه حکومت شاه برای جذب و ادغام شاعران و نویسندگان مستقل در نظام سیاسی حاکم و پیشبرد بخشی از سیاستهای فرهنگی حکومت از طریق آنان و همچنین نظارت بیشتر بر اهل قلم به وسیله انجمن سخنوران ایران. از این رو، هنگامی که برگزاری کنگره نویسندگان و شاعران و تشکیل انجمن سخنوران ایران از سوی فرح پهلوی مطرح شد و در دستور کار حکومت قرار گرفت، نویسندگان و شاعران مستقل به آن توجه نکردند و آن را در شمار اقدامات تبلیغاتی و فاقد محتوای حکومت شاه در سالهای ۱٣۴۵ و ۱٣۴۶ مانند تشکیل «کمیته ایرانی حقوق بشر» به حساب آوردند.
علیرغم بیتوجهی شاعران و نویسندگان مستقل، دفتر فرهنگی وزارت دربار به اصرار خواستار شرکت نویسندگان و شاعران مستقل در کنگره مورد نظر خود بود. از این رو، در اواخر دی یا اوایل بهمنماه ۱٣۴۶ وزارت فرهنگ و هنر دعوتنامههایی برای عدهای از شاعران و نویسندگان مستقلو نوگرا فرستاد. اگرچه دریافت کنندگان دعوتنامه نمیخواستند در کنگره شرکت کنند اما با توجه به دیکتاتوری حاکم بر کشور، «هیچ کدام هم جرأت نداشتند اعلام کنند که نمیخواهند در این نمایش شرکت کنند».۹ بنابراین، به منظور همفکری و اتخاذ تصمیم مناسب، موضوع در بین دوستان و همچنین در جمع نویسندگان و شاعرانی که روزهای دوشنبه در کافه فیروز با محوریت جلال آلاحمد گرد هم میآمدند مطرح شد و به پیشنهاد آلاحمد قرار شد موضوع نه به صورت «تقابل فردی» بلکه به عنوان «تقابل عمومی» اهل قلم با دولت در نظر گرفته شود و درباره اینکه چه باید کرد، بحث و بررسی بیشتری انجام گیرد.۱۰ ماحصل بحث و بررسیها در اول اسفندماه ۱٣۴۶ به صورت «بیانیه درباره کنگره نویسندگان» متجلی شد که معنا و مفهوم آن فراتر از تحریم کنگره مورد نظر حکومت از سوی نویسندگان و شاعران مستقل بود. درباره چگونگی تدوین این بیانیه، پیشنهاد دهنده آن و حتی نویسنده متن بیانیه روایتهای متفاوتی مطرح است. محمدعلی سپانلو مینویسد: «من پس از ذکر مقدمه پیشنهاد کردم که بیانیهای بنویسیم و یادآور شویم که آزادیهای مطرح در قانون اساسی و اعلامیه [جهانی] حقوق بشر درباره قلم و اندیشه و بیان در این کشور مراعات نمیشود و هر اجتماع اهل قلم را باید اتحادیه اهل قلم تشکیل دهد، نه دولت. بنابراین ما امضاء کنندگان از شرکت در کنگره دولت فرموده نویسندگان که نمیتوان نام ملی بر آن نهاد معذوریم.»۱۱ داریوش آشوری میگوید: «خانه یکی از دوستان جمع شدیم. من در آن نشست پیشنهاد کردم که با دادن یک اعلامیه کنگره را تحریم کنیم و دلیلش را هم عدم رعایت آزادیهای قانونی در کشور طرح کنیم.»۱۲ درخصوص نویسنده متن بیانیه، هوشنگ وزیری مینویسد: «روایت اول اعلامیه را شادروان اسلام کاظمیه نوشت و بعد داریوش آشوری اصلاحاتی در آن کرد.»۱٣ آشوری میگوید: «آلاحمد و اسلام کاظمیه از جمله کسانی بودند که به من گفتند پس خودت متن اعلامیه را بنویس. متن را نوشتم و همسر من [آن را] تایپ کرد و در جلسه بعدی، ۹ نفر آن را امضاء کردند.»۱۴ محمدعلی سپانلو هم مینویسد: «دومین جلسه ما روز اول اسفند ۱٣۴۶ در خانه خود آشوری تشکیل شد.۱۵ [...] در این روز متنی که آشوری نوشته بود کلمه به کلمه به بحث گذاشته شد، حک و اصلاح شد و به تصویب حاضران رسید»۱۶ تفاوتهایی از این دست، هرچند که اندک و محدود به این موارد نیست، تغییری در اصل موضوع به وجود نمیآورد اما مشخص میکند که جزءنگاری تاریخ تشکیل و فعالیت کانون نویسندگان ایران در دوره اول با چه دشواریهایی مواجه است.
در هرحال، «بیانیه درباره کنگره نویسندگان» در اول اسفند ۱٣۴۶ به تصویب حاضران در جلسه، یعنی جلال آلاحمد، اسلام کاظمیه، اسماعیل نوری علاء، داریوش آشوری، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، فریدون معزیمقدم، هوشنگ وزیری و نادر ابراهیمی، رسید. متن بیانیه را «همسر آشوری (بهجت) دو سه بار تایپ کرد تا ۹ نسخه از آن بدست آمد و قرار شد که هر کدام از ما یکی از نسخهها را ببرد و از نویسندگان و شعرای آشنای خود امضاء جمع کند؛ اما از آنجا که ممکن بود دیگران با دیدن یک ورقه سفید یا کم امضاء جا بزنند، یا سراغ امضای کسانی را بگیرند که پای ورقههای دیگران امضاء گذاشته بودند، برای تشجیع کسانی که میخواستیم متن را برای تایید به آنان پیشنهاد کنیم قرار شد که هر ۹ نفر ما پای تمام نسخهها را امضاء کنیم. این کار را کردیم.»۱۷ در نهایت، تا فروردین ماه ۱٣۴۷، ۵۲ نفر از نویسندگان، شاعران، مترجمان و هنرمندان کشور با آرا و عقاید و تعلقات سیاسی متفاوت و حتی متضاد، بیانیه را امضاء کردند.۱٨ اقدامی که تا آن زمان کم سابقه بود.
«بیانیه درباره کنگره نویسندگان» اگرچه به عنوان اعلام موضع نویسندگان و شاعران نوگرا و مستقل ایران در قبال کنگره مورد نظر دربار تدوین شده بود اما مباحث آن از این موضوع فراتر میرفت و نه تنها رابطه نویسندگان مستقل و دولت را مشخص میکرد بلکه حداقل مطالبات اهل قلم را در آن دوره توضیح میداد و از دولت میخواست به آن مطالبات گردن بگذارد. متن بیانیه چنین است:
«چون خبر تشکیل کنگرهای به نام کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان اعلام شده است ما امضاءکنندگان زیر لازم میدانیم که این مطالب را به اطلاع مردم و مقامات مملکت برسانیم:
۱- چون هدف از تشکیل چنین کنگرههایی اصولاً فراهم آوردن زمینهای برای اجتماع اهل قلم و تبادل آزادانه افکار و آراء میان ایشان است، از نظر ما شرط مقدماتی چنین اجتماعی وجود آزادیهای واقعی نشر و تبلیغ و بیان افکار است. در حالی که دستگاه حکومت با دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم خود در کار مطبوعات ونشر کتاب و دیگر زمینههای فعالیتهای فکری و فرهنگی [...] آن آزادیها را عملاً از بین برده است، بنابراین، ما وجود چنین کنگرهای را با فقدان شروط مقدماتی آن مفید و ضروری نمیدانیم. از نظر ما آن شرط [شروط] مقدماتی با رعایت کامل اصول قانون اساسی در آزادی بیان و مطبوعات و مواد مربوط اعلامیه جهانی حقوق بشر فراهم خواهد شد.
۲- به نظر ما، هرگونه دخالت حکومتها در کار اهل قلم و هدایت ادبیات در جهات رسمی سیاسی همواره به رشد ادبیات سالم و واقعی لطمه زده است و این اصل با تجربههایی که در این کشور و در بسیاری از کشورهای جهان صورت گرفته به ثبوت رسیده است. بنابراین، ما وجود چنین کنگرهای را که به حمایت حکومت و بدون نظارت اهل قلم تشکیل میشود، مفید و ضروری نمیدانیم.
٣- به نظر ما، برای آنکه چنین کنگرهای بتواند به صورت واقعی تشکیل شود و به وظایف خود عمل کند، پیش از آن بایستی اتحادیهای آزاد و قانونی که نماینده و مدافع حقوق اهل قلم و بیان کننده آراء آنها باشد وجود داشته باشد و این اتحادیه تشکیل دهنده چنان کنگرهای و نظارت کننده بر آن و دعوت کننده شرکت کنندگانش باشد نه دستگاههای رسمی حکومت؛ و چون در کار تشکیل کنگره کنونی دستگاه آزادی که نماینده اهل قلم باشد نظارت و دخالت نداشته است، ترتیب کنونی را درست و مطابق با اصول نمیدانیم و تشکیل چنین کنگرهای از نظر ما مفید و ضروری نیست.
بنابراین، اعلام میکنیم که امضاء کنندگان این اعلامیه در هیچ اجتماعی که تامین کننده نظرات بالا نباشد، شرکت نخواهند کرد.»۱۹
ناگفته نماند که این بیانیه تاریخی منتشر نشد؛ زیرا، پیش از انتشار بیانیه یا ارسال نسخهای از آن به دبیرخانه کنگره یا وزارت فرهنگ هنر، تنها براساس معدود گزارشهای خبرچینهای ساواک،۲۰ برگزار کنندگان کنگره دریافتند که نویسندگان نوگرا و مستقل کنگره آنان را تحریم کردهاند و عملاً تشکیل کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران منتفی است. از این رو، دبیرخانه کنگره پیشدستی کرد و قبل از انتشار «بیانیه درباره کنگره نویسندگان»، اعلام کرد کنگره به تعویق افتاده است و این درحالی بود که تهیهکنندگان و امضاءکنندگان بیانیه «خود را برای واکنش تند ساواک آماده کرده» بودند،۲۱ اما از این عقبنشینی متوجه شدند در رابطه با آنان حکومت در موضع تهاجمی قرار ندارد.
کانون نویسندگان ایران
آگاهی از این امر و موفقیت بدست آمده موجب شد تا اتحاد نویسندگان حفظ شود و به همفکری برای دست یافتن به هدفهای مشترک ادامه دهند. جلال آلاحمد این وضعیت را به این صورت جمعبندی کرده است: «قضیه کنگره که شد سکوی پرشی که از آن به نوعی اتحادیه جستیم.»۲۲ درباره چگونگی این «پرش»، سپانلو مینویسد: روز ۱۷ اسفند ۱٣۴۶، «همه امضاءکنندگان متن بیانیه و هواداران تازه آن» در خانه آلاحمد جمع شدند و آلاحمد به آنان پیشنهاد کرد: «اتحادیه یا انجمنی از اهل قلم کشور تشکیل شود و براساس اصولی که در همان بیانیه اول اسفند به توافق همگان رسیده است به فعالیت پردازد.» حاضران در جلسه هم از پیشنهاد آلاحمد استقبال کردند.۲٣ اما روایتی که اسماعیل نوریعلاء مطرح میکند پیچیدهتر از این است و معلوم میکند که در جلسه ۱۷ اسفند موضوع تشکیل اتحادیه و انجمن اهل قلم مطرح نشده است و در یک روند هرچند کوتاه مدت، نه آلاحمد بلکه اکثر امضاءکنندگان بیانیه به چنین نتیجهای میرسند. نوریعلاء مینویسد: «همان روزی که امضاءکنندگان اعلامیه در خانه آلاحمد حضور یافتند تا امضاهای پراکنده بر نسخ نُهگانه را یک کاسه سازند معلوم شد که خانم فرح پهلوی از تصمیم خود منصرف شده است». آلاحمد «که بخصوص از حضور کسانی همچون بهآذین، نادرپور و کسرایی که هیچ گاه حول و حوش او حضور نمییافتند به هیجان آمده بود پیشنهاد کرد که با استفاده از فرصت بینظیر گردهمایی نویسندگان و شاعران جناح گوناگون، همگی به ایجاد تجمعی از نویسندگان برای مبارزه با سانسور اقدام کنیم.» اکثر حاضران در جلسه با پیشنهاد آلاحمد موافقت کردند و قرار شد برای بحث در باره این موضوع، جلسههای هفتگی در خانه امضاءکنندگان بیانیه تشکیل شود. «طبعاً اولین بحث این جلسات به رابطه ما با دولت مربوط میشد. بزودی معلوم شد که نظر عمومی آن است که این جمع تازه نیز باید به صورت یک نهاد رسمی عمل کند. آلاحمد و بخشی از شرکتکنندگان در جلسات و از جمله من، با این فکر موافق نبودیم و یا آن را بینتیجه میدانستیم.» با این حال، موافقت آلاحمد با ایجاد تشکل نویسندگان ایران «از موجبات قاطعیت یافتن این فکر شد.»۲۴
پس از توافق امضاءکنندگان بیانیه درباره اقدام برای ایجاد تشکل نویسندگان، به روایتی نادر نادرپور، علی اصغر حاج سیدجوادی و محمدعلی سپانلو۲۵ و به روایت دیگر، داریوش آشوری و سپانلو۲۶ مامور نوشتن اساسنامه آن تشکل میشوند. از آن به بعد، «در فاصلههای معین وهربار در خانه یکی از کسانی که بیانیه را امضاء کرده بودند، جلسهای تشکیل میشد و [پیشنویس مادههای] اساسنامهای که میبایست نوشته شود به بحث گذاشته میشد.»۲۷ و هر ماده آن پس از حک و اصلاح جمع به تصویب میرسید. به این روال، به تدریج تا ۲۲ فروردین ۱٣۴۷، اساسنامه در دوازده فصل و ۴۶ ماده نوشته و تصویب شد.
ماده اول اساسنامه، نام تشکل نویسندگان نوگرا و مستقل ایران را «کانون نویسندگان ایران» اعلام میکرد. سپانلو در مورد علت انتخاب این نام مینویسد: «تصمیم گرفتیم نام کانون نویسندگان ایران را برای تشکیلاتمان پیشنهاد کنیم؛ زیرا تشکیل اتحادیه یا سندیکا به ضوابط پیچیده کشوری برخورد میکرد. به علاوه، فراگیرتر از امکانات ما بود. در حالی که تشکیل یک کانون صنفی از امکانات قانونی تشکیل انجمنها یا شرکتها استفاده میکرد.» بر این اساس، با اصلاح پیشنهاد نادر نادرپور که نام «کانون نویسندگان و شاعران» را مطرح کرده بود نام کانون نویسندگان ایران انتخاب شد که «لفظ عام اهل قلم» است.۲٨
ماده ٣، «موضوع و هدف کانون» را چنین توضیح میداد: «کانون نویسندگان ایران موسسهای است غیر تجاری که به منظور حمایت و استیفای حقوق مادی و معنوی اهل قلم و کمک به نشر آثار ایشان و هدایت نوقلمان و پرداختن به فعالیتهای فرهنگی از قبیل تشکیل مجالس سخنرانی، سمینارها، کنفرانسها و نمایشها یا شرکت در آنها، گسترش و تعالی فرهنگ ملی و آشنایی با مظاهر مختلف فرهنگ امروز جهان و نیز به منظور کمک به زندگی کسانی از اهل قلم که در مضیقهاند در حدود اساسنامه کانون و مقررات جاری کشور تاسیس میشود.»
طبق ماده ۵، کسانی میتوانستند عضو کانون نویسندگان ایران شوند که اولاً، «نسبت به روح موضوع و اساسنامه کانون عملاً وفادار بوده» و ثانیاً، از یکی از این شرایط برخوردار باشند: «الف: شاعران، نویسندگان و نمایشنامه نویسانی که با خلق آثار ادبی به غنای فرهنگی و رشد افکار کمک میکنند. ب: محققینی که در تحلیل مبانی فرهنگی و اجتماعی و فلسفی میکوشند. پ:مترجمان، مفسران و منتقدانی که با نشر آثار ادبی و اجتماعی و فلسفی به رشد فکری و بیداری اذهان و غنای فرهنگ عمومی کمک کنند.»
اساسنامه، اعضای کانون را به دو دسته تقسیم میکرد: «اعضای موسس» و «اعضای جدید»؛ اعضای موسس مزیتی نسبت به اعضای جدید نداشتند و تنها تفاوت در این بود که «اعضاء جدید هر یک باید دارای دو معرف از بین اعضاء کانون بوده و نیز عضویت ایشان به تصویب هیات مدیره کانون برسد.» اما اعضای موسس عضو کانون محسوب میشدند. (ماده ۶) هر یک از اعضای کانون موظف به پرداخت حق عضویت (حداقل ۱۰۰ ریال در ماه) بودند. (ماده ٣۷)
ارکان کانون عبارت بود از: «مجمع عمومی، رئیس کانون و هیات مدیره.» (ماده ۴) مجمع عمومی بالاترین مرجع کانون نویسندگان ایران محسوب میشد و باید سالی یکبار، حداکثر تا اوایل اسفندماه تشکیل میشد و به گزارش هیات مدیره درباره عملکرد کانون در فاصله دو مجمع عمومی رسیدگی و برنامههای سالی آتی کانون را تعیین میکرد. دیگر وظایف مجمع عمومی عبارت بود از: انتخاب اعضای هیات مدیره، رسیدگی به امور مالی و مسائلی که هیات مدیره نسبت به آن به توافق نرسیده و تصمیمگیری نسبت به آن و....
هیات مدیره که به تصریح تبصره ماده ۱٣، در داخل کانون «هیات دبیران» نامیده میشد، دارای ۵ عضو اصلی و ۲ عضو علیالبدل (فاقد حق رأی و دارای نظر مشورتی) بود که مسئولیت اداره کانون در فاصله دو مجمع عمومی را برعهده داشتند. (ماده ۱۱) تصمیمات هیات دبیران با اکثریت چهار پنجم آراء، رسمی میشد. (ماده ۱۲) علیرغم چنین مادهای در اساسنامه، شیوه تصمیمگیری در هیات دبیران کانون به صورت دیگری بود. به گفته فریدون تنکابنی «یکی از ویژگیهای کار هیات دبیران این بود که هیچ وقت حالت رأیگیری و اکثریت و اقلیت آرا نداشت. سعی میشد حرف زده شود و بحث شود تا اتفاق آرا حاصل شود که این کار در کار کانون موثر بود.»۲۹
اهم وظایف هیات دبیران عبارت بود از: «تحقق بخشیدن به هدفهای کانون، بررسی مسائل فرهنگی روز، پیشنهاد یا اجرای فعالیتهای مختلف فرهنگی، ادبی و هنری در حدود اساسنامه کانون، نمایندگی تامالاختیار از طرف کانون در مقابل محاکم و مراجع قانونی یا هر شخص حقیقی و حقوقی دیگر، تعلیق عضویت کسانی که فعالیتشان مخل کار کانون تشخیص داده شود و ارجاع موضوع به مجمع عمومی برای اتخاذ تصمیم نهایی، انتخاب اعضای کمیسیونهای مختلف کانون، اتخاذ تصمیم راجع به فعالیتهای کانون.» (ماده ۱٣) طبق اساسنامه، علاوه بر هیات دبیران، کانون نویسندگان دارای سخنگو (یک نفر از بین اعضای هیات دبیران)، منشی (یک نفر)، صندوقدار (یک نفر) و بازرسان مالی (دو نفر) بود که از سوی مجمع عمومی برای یک سال انتخاب میشدند.
سرمایه اولیه کانون نویسندگان ۰۰۰/٣۰ ریال بود (بند الف ماده ٣۶)٣۰ که نیمی از این مبلغ را جلال آلاحمد تامین کرد. فریدون تنکابنی در اینباره میگوید: «قرار بود هر کس حق عضویتی متناسب با وضع خودش بدهد و یا پولی به عنوان کمک در اختیار صندوق بگذارد. آلاحمد به کانون علاقه زیادی داشت. در یکی از دیدارهای دوشنبه که من به کافه فیروز رفته بودم صدایم زد و گفت آقای صندوقدار بیا و این چک را بگیر و بگذار ته صندوق. دو تا چک بود. آن موقع، آلاحمد با دکتر هومن کتاب «عبور از خط» را ترجمه کرده بودند. مجموعاً ۱۵۰۰ تومان حقالتالیف [حق الترجمه] گرفته بودند که این را به کانون داد.»٣۱
با اینکه از نظر گروهی از اعضای موسس کانون نویسندگان نهایی شدن متن اساسنامه و امضای آن از سوی حاضران در جلسه به معنای اعلام موجودیت کانون نویسندگان ایران بود، اما برخی از اعضای موسس و مشخصاً بهآذین (محمود اعتمادزاده) تدوین و تصویب اساسنامه را برای تشکیل شدن کانون کافی نمیدانستند.٣۲ از این رو، در همان جلسه بررسی نهایی تصویب اساسنامه، بهآذین به حاضران «اعلام کرد که این اساسنامه کافی نیست. [...] بحثی پیش آمد و از بهآذین خواستیم مقصود خود را از ناقص بودن اساسنامه روشن کند. بهآذین گفت که اساسنامه موجود در حقیقت، برای نوعی انجمن ادبی تدوین شده است. ما باید اصول اعلام شده در بیانیه اول اسفند [۱٣۴۶] را به ویژه درباره دفاع از آزادی بیان و قلم «بدون حصر و استثناء» واضحتر و مشروحتر تدوین کنیم و به امضای همه برسانیم. در حقیقت، اساسنامه ما احتیاج به یک مرامنامه دارد.»٣٣
سپانلو مینویسد: از سخنان بهآذین «دهشتی پدید آمد» و عدهای «به هول و ولا افتاده بودند که در این پیشنهاد چه توطئهای نهفته است.»٣۴ این دهشت و توطئه تلقی کردن پیشنهاد بهآذین، پیش از هر چیز ناشی از سوابق و اختلافات مسلکی و سیاسی بود که عدهای از اعضای موسس کانون با یکدیگر داشتند و بعداً به صورت دوگرایش یا دو جناح اصلی در کانون نویسندگان ایران آشکار شد و دیگر گرایشهای موجود در کانون را تحت تاثیر قرار داد. یک گرایش که به لحاظ سیاسی و مسلکی به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران تعلق و تمایل داشت، حول جلال آلاحمد جمع شده بود و گرایش دیگر که نفرات آن کمتر و اکثراً هم مارکسیست- لنینیست (اعم از طرفداران و مخالفان حزب توده ایران) بودند در اطراف بهآذین گرد آمده بودند. هر دو جناح نسبت به اقدامات و نظرات یکدیگر سوءظن و تردید داشتند و نگران بودند که مبادا جناح دیگر خط مشی خود را بر کانون نویسندگان مسلط کند. با این حال، ضرورت تشکیل کانون نویسندگان و توافق اهل قلم بر هدفهای مشترک- جدا از تفسیرهای متفاوت از آن هدفها- موجب میشد تا جناحهای موثر در فعالیت کانون نویسندگان بتوانند علیرغم همه اختلافها و سوءظنها با یکدیگر همفکری و همکاری کنند. از اینرو، با اینکه پیشنهاد بهآذین درخصوص تدوین مرامنامه یا به عبارت دقیقتر منشور کانون نویسندگان موجب شد عدهای به «هول و ولا» بیفتند، اما از آنجایی که در اهمیت و ضرورت تدوین آن تردیدی وجود نداشت، پذیرفته شد و آلاحمد «به خود بهآذین پیشنهاد کرد که مرامنامه را بنویسد و به جلسه بعدی بیاورد.»٣۵
ناگفته نماند، علاوه بر الزامهای ناشی از هدفها و منافع مشترک، دیگر جناحها و حتی افراد منفرد در ترکیب اعضای موسس و بعداً در کانون نویسندگان نیز در فراهم کردن شرایط برای همکاری دو جناح اصلی و رفع سوءظن و تردیدهای آنان نسبت به دیگری موثر بودند. مثلاً، در خصوص تدوین منشور کانون، اسماعیل نوریعلاء در صدد برآمد با توجه به روابط دوستانهاش با آلاحمد و بهآذین، نگرانی و سوءظن آلاحمد و همفکرانش را نسبت به پیشنهاد بهآذین برطرف کند. نوریعلاء دراین باره مینویسد: «آن شب هنگامی که از خانه بهرام بیضایی بیرون میآمدیم، آلآحمد سخت در فکر بود و در حضور اسلام کاظمیه و سپانلو و من اظهار داشت که «خیلی دلم میخواست بدانم بهآذین این بازی جدید را از کجا آورده است.» [...] حرفهای آلاحمد مرا به کلی نگران منتفی شدن فکر تشکیل کانون کرد.» در نتیجه، همان شب به خانه بهآذین رفتم و به او «که به من محبت بسیار داشت» گفتم: «میدانید من چقدر برای شما احترام قائلم و در عین حال، چقدر علاقمندم که این کانون پا بگیرد و این فرصت تاریخی که با زیر یک سقف نشستن شما و کسانی مثل آلاحمد و نادرپور پیش آمده از بین نرود. اما، حرفی که شما امروز زدید برای همه این نگرانی را پیش آورده است که شما قصد دارید که با اشکال تراشی نگذارید کانون تشکیل شود؛ حال آنکه، من در این چند ماهه دیدهام که شما چقدر در کار نوشتن اساسنامه وسواس به خرج دادهاید. امشب هم آمدهام تا [...] بدانم که آیا ما داریم وقت خودمان را تلف میکنیم یا موضوع دیگری در کار است؟» بهآذین هم پاسخ میدهد: «من فکر میکنم باید مواضع کانون را از این که هستند صریحتر و قاطعتر کنیم تا هر کسی سر خود را نگیرد و بیاید به جمعی بپیوندند که قصد جدی دارد تا در مورد آزادی بیان با این دولت در بیفتد. [...] یعنی مواضع ما غربال ما خواهند بود.»٣۶ نوریعلاء از بهآذین اجازه میگیرد که توضیحات وی را به آلاحمد منتقل کند تا «رفع بسیاری شبهات بشود.»٣۷
روز اول اردیبهشت ۱٣۴۷، در جلسهای که در خانه آلاحمد تشکیل شد، بهآذین منشور کانون نویسندگان ایران را که با عنوان «درباره یک ضرورت» نوشته بود قرائت میکند که «پس از بررسی حاضران با اصلاحات لازم» به تصویب میرسد.٣٨ با توجه به روایت بهآذین، به نظر میرسد منشور کانون در جلسهای پرمناقشه تصویب شده است. بهآذین مینویسد: «در آن اجتماع که در خانه آلاحمد در تجریش برای تصویب متن نهایی بیانیه کانون و اعلام بنیادگذاری آن تشکیل شد، آقایان، به دستاویز بدبینی قدرتِ روز به «واژه آزادی» و – به گفته ایشان- برای پرهیز از واکنش سخت آن در آغاز کار، میخواستند که بیانیه دراینباره خاموش بماند. اما من و دوستانم بر سر گره خوردن مسئله آزادی با موجودیت کانون پافشاری کردیم و گفتیم که جز در این صورت بدان نمیپیوندیم.»٣۹
از اشکالها و ایرادهایی که در این جلسه به منشور پیشنهادی بهآذین گرفته شد و از مباحث موافقان و مخالفان اطلاعی در دست نیست، تنها نوریعلاء به اشاره مینویسد: «عبارت اندیشههای رام دستآموز در متن بهآذین مورد اعتراض برخی کسان واقع شد اما به اصرار آلاحمد (و نه بهآذین) دست نخورده باقی ماند.»۴۰
منشور اردیبهشت ۱٣۴۷ کانون نویسندگان ایران از مقدمهای مشروح و دو اصل تشکیل شده است. مقدمه به موضع و رفتار دوگانه حکومت شاه نسبت به «صاحبان اندیشه و ابداع هنری» میپردازد و توضیح میدهد که «مقامات رسمی ایران» در پی «پروردن و به کار گرفتن اندیشههای رام دستآموز»ند. چون آثار نویسندگان و هنرمندانی از این دست در چارچوب حفظ وضع موجود است و نمیخواهد چیزی را تغییر دهد، «سازمانهای عامله کشور با توجه و دلسوزی مخدومان، گذشته از مال و مقام و افتخارات، همهگونه امکانی را برای نشر و اشاعه مکررات دلخواه آثارشان در اختیار این گروه میگذارند.» اما حکومت «نسبت به اندیشههای پوینده راهگشا که نظر به افقهای آینده دارد و فردا را نوید میدهد» با «ترس و بدگمانی و احیاناً کینتوزی» رفتار میکند و به اشکال مختلف «در محدود داشتن و منزوی کردن و سرپوش نهادن» بر این اندیشهها و جلوگیری از نشر و بیان آن تلاش میکند.
منشور کانون حاصل این رفتار دوگانه را چنین توضیح میدهد: «این رفتار دوگانه که آشکارا حقوق شناخته شده بشری را نقض میکند و کسانی را که نخواهند آزادی و آزاداندیشی خود را در مقام خرید و فروش بگذارند به خاموشی محکوم میدارد، در پس نقاب صلاحاندیشی و خیر اجتماعی رشد فکری مردم و استعداد قضاوت درست آن را نفی میکند، برخورد آزادانه آراء و نقد سالم و باروری اندیشه و آثار هنری را مانع میگردد و محیط ساکن و دربستهای به وجود میآورد که در آن اوهام و اباطیل جایگزین اشکال زنده ادب و فلسفه وهنر میشود؛ و این خسرانی بزرگ است، هم در سطح فرد و هم در سطح ملت.» برای اینکه به این خسران بزرگ خاتمه داده شود و امکان باروری اندیشه و هنر در ایران فراهم گردد «مردم و سازمانهای عامله کشور، خاصه همه کسانی که با اندیشه و ابداع سروکار دارند، باید بیاموزند که بیان و اندیشه دیگران را، خواه موافق یا مخالف، تحمل کنند و آزادی را به خود محدود ندارند. دایه و قیم و یا از آن بدتر گزمه نباشند.» و بدون تردید بدانند که «آزادی اندیشه و بیان تجمل نیست ضرورت است، ضرورت رشد آینده فرد واجتماع ما.»
کانون نویسندگان ایران در نتیجه چنین ضرورتی تشکیل شده و براساس دو اصل زیر فعالیت میکند: «۱- دفاع از آزادی بیان با توجه به تکیه بر قوانین ایران (اصل ۲۰ و اصل ۲۱ متمم قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۱٨ و ماده ۱۹ آن) [...] مقامی که رعایت این حق از او مطالبه میشود قوای سهگانه کشور است. [...] ۲- دفاع از منافع صنفی اهل قلم براساس قانون یا قوانینی که – درحال یا در آینده- روابط میان مولف و ناشر یا در سازمانهای عامله کشور را به نحوی عادلانه معین و تنظیم کند.»۴۱
پس از تصویب اساسنامه و منشور کانون نویسندگان ایران، انتخاب اعضای هیأت دبیران و دیگر مسئولان کانون در دستور کار اعضای موسس قرار گرفت. با توجه به پیشداوریها و گرایشهای موجود در بین اعضای موسس، انتخابات در همان جلسهای که منشور کانون به تصویب رسید، برگزار نشد و آن را به جلسه بعد موکول کردند. به نظر میرسد در فاصله این دو جلسه، رایزنیهایی برای دستیابی به ترکیب هیأت دبیرانی که همه گرایشهای درون کانون نمایندهای در آن داشته باشند، انجام گرفته است. سپانلو به «گفتگوهای مقدماتی راجع به نامزدها» اشاره میکند۴۲ و تنکابنی توضیح میدهد که هیأت دبیران «از طیفهای مختلف فکری انتخاب میشد و در رأیگیری هم سعی میشد این موضوع رعایت شود. [...] جریان کار به این شکل بود که افرادی خود را کاندیدا میکردند و یا کاندیدا میشدند. از بین این افراد لیستهایی آماده میشد که به آنها رأی میدادند.»۴٣
انتخابات هیأت دبیران کانون در خانه جعفر کوشآبادی برگزار شد. با اینکه عدهای هیأت دبیرانی را در نظر داشتند که «حتماً در آن آلاحمد و بهآذین به عنوان نمایندگان دو جناح فکری حضور داشته باشند.»۴۴ اما، جلال آلاحمد با این توضیح که «از لحاظ خط مشی سیاسی با بیشتر اعضای کانون مخالف است» و این مخالفت به حدی است که «ممکن است سر آنها را بشکند» نامزدی خود را برای عضویت در هیأت دبیران نپذیرفت و پیشنهاد کرد «کار مدیریت کانون بدست جوانانی که زحمت اصلی تشکیل آن را کشیدهاند سپرده شود.» و درباره مزیت آن میگفت «این جوانان که سابقه درگیری مرامی ندارند، میتوانند به عنوان حائلی از برخورد دو دسته مرامی پیشگیری کنند.»۴۵ گویا تنها هوشنگ وزیری از پیشنهاد آلاحمد استقبال کرد و کاندیدا نشد و بهآذین و همفکرانش که مخاطب اصلی آلاحمد بودند به آن توجه نکردند. احتمالاً آنان به این نتیجه رسیده بودند که این پیشنهاد به منظور تضعیف موقعیت جناح آنان در هیأت دبیران مطرح شده است.
انتخابات به صورت رأیگیری مخفی انجام شد و سیمین دانشور، بهآذین، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، داریوش آشوری (اعضای اصلی) غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی (اعضای علیالبدل)، فریدون تنکابنی (صندوقدار)، نادر ابراهیمی و فریدون معزیمقدم (بازرسان مالی) و اسماعیل نوریعلاء (منشی) انتخاب شدند.۴۶ در همان جلسه بهآذین پیشنهاد کرد برای هیأت دبیران رئیسی انتخاب شود که پس از «صلاحدیدهای لازم» سیمین دانشور به ریاست کانون نویسندگان انتخاب شد.۴۷
در همان جلسه، اعضای موسس که اینک وظیفه مجمع عمومی را برعهده داشت «با توجه به تمایل عمومی برای داشتن فعالیتهای مجاز و قانونی، به نخستین هیأت دبیران ماموریت داد تا کانون را در اداره ثبت شرکتها به ثبت برساند.»۴٨ نوریعلاء منشی کانون مامور شد تا کارهای اداری ثبت کانون را انجام دهد. وی در مراجعه به اداره ثبت شرکتها دریافت که این اداره «تنها وقتی میتواند شرکتی را ثبت کند که شهربانی با این کار موافقت کرده باشد.» در نتیجه، به شهربانی میرود. «آنها چندین فرم مختلف را در اختیارم گذاشتند و گفتند که باید یک یک اعضای هیأت دبیران کانون فرمها را پر کرده و آنها را همراه با چند قطعه عکس به اداره مزبور مسترد دارند.»۴۹
با اینکه آنچه شهربانی میخواست روال و تشریفات معمول بود، اما، «مطرح شدن این موضوع در هیأت دبیران کانون طوفانی برانگیخت مثلاً بهآذین به شدت با این عمل مخالف بود. اما خانم دانشور (و طبعاً آلاحمد که در انتخابات شرکت نکرده بود اما از طریق سیمین خانم در جریان کارها قرار داشت) کوشید همگی را متقاعد کند که باید حجت را تمام کرد و همه راههای قانونی را طی نمود.»۵۰ در تیرماه ۱٣۴۷، نوریعلاء فرمهای تکمیل شده و عکسهای اعضای هیأت دبیران را به دفتر امور شرکتها در شهربانی تحویل داد و در ٣۰ تیر ۱٣۴۷ رئیس شهربانی کل کشور طی نامهای به وزارت اطلاعات و جهانگردی اطلاع داد: «بانو سیمین تاج دانشور با تسلیم مدارک مربوطه تقاضای اجازه تاسیس و تشکیل کانون مذکور را به ریاست خود و به عضویت آقایان محمود اعتمادزاده، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، داریوش آشوری، غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی نموده است» و نظر آن وزارتخانه را «درباره تاسیس و تشکیل کانون مورد بحث» استعلام کرد.۵۱ آن وزارتخانه نیز موضوع را به ساواک ارجاع داد.
ساواک و کانون نویسندگان ایران
براساس اسناد منتشر شده، در ٨ اسفند ۱٣۴۶، به اداره سوم ساواک (امنیت داخلی) خبر رسید که جلال آلاحمد برای تحریم کنگره نویسندگان و شعرا و... از نویسندگان امضاء جمعآوری میکند و کارشناس اداره سوم در ارزیابی این خبر نوشت: «جلال آلاحمد دستور روزنامههای تودهای را دارد اجرا میکند.»۵۲ از آن به بعد ساواک نسبت به فعالیتهای نویسندگان حساس شد و اقدامات آنان را زیر نظر گرفت. در ۲٣ اردیبهشت ۱٣۴۷ که کانون نویسندگان تاسیس شده بود، کارشناس اداره سوم درباره کانون و هدفهای آن اعلام کرد: هدف کانون نویسندگان تنها دفاع از منافع صنفی نویسندگان و دفاع از آزادیهای مصرح در قانون اساسی نیست بلکه «هدف دیگر هم دارد» و آن هدف که هدف اصلی است «ایجاد همبستگی بین این طبقه و پیدایش وحدت نظر جهت اجرای نظرات انحرافی بیشتر این نویسندگان [است].»۵٣ در حقیقت، کارشناسان ساواک و مشخصاً بخش احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی افراطی آن سازمان، کانون نویسندگان ایران را نه تشکل صنفی بلکه سیاسی میدانستند و در اردیبهشت ۱٣۴۷ به این نتیجه رسیدند که جامعه سوسیالیستها محرک تشکیل این کانون است. بر این اساس، کارشناس بخش احزاب و دستجات سیاسی و... اداره سوم ساواک درباره کانون نویسندگان نظر داد: «مسئله ایجاد این کانون از وقتی مطرح شد که موضوع کنگره شاعران و نویسندگان و مترجمان عنوان شد و [جامعه] سوسیالیستهای ایرانی در اروپا علیه این کنگره و در زمینه تحریم آن اعلامیه چاپ کردند و به ایران فرستادند و جلال آلاحمد و سیاوش کسرایی و عدهای دیگر در تلاش برای بسیج نویسندگان و گرفتن امضاء از آنان برای تحریم کنگره برآمدند. با این ترتیب و ترکیب اعضای این کانون، کانون مزبور و اعضای آن قابل اعتماد نیستند و باید مراقبت دقیق از آنها به عمل آید.»۵۴
در نتیجه چنین ارزیابی از ماهیت کانون نویسندگان، در ۱۷ شهریور ۱٣۴۷ کارشناس بخش احزاب و دستجات سیاسی و... اداره سوم ساواک درباره تقاضای به ثبت رسیدن کانون نظر داد: «با در نظر گرفتن سوابق عناصر موسس کانون مزبور، تاسیس و فعالیت آن از نظر این بخش به مصلحت نمیباشد و به نظر میرسد طراحان اصلی تشکیل کانون اشاره شده در صدد میباشند از این راه زمینه نشر و گسترش افکار منحرف را ضمن تضمین موقعیت نویسندگان و شاعران سابقهدار ایران مهیا سازند. بنابراین، اصلح است از ایجاد و توسعه چنین کانونی جلوگیری گردد.»۵۵ براساس این نظر، در ۲٣ شهریور ۱٣۴۷ رئیس ساواک رسماً به شهربانی کل کشور اعلام کرد: «این سازمان با تاسیس و تشکیل کانون نویسندگان ایران موافقت ندارد.»۵۶ دفتر امور شرکتها در شهربانی کل کشور نیز به نوریعلاء که «دو ماه تمام هر هفته یکی دو بار» به آن دفتر مراجعه میکرد تا جواب تقاضای ثبت کانون را بگیرد به طور شفاهی اعلام کرد: «از جانب ما به این آقایان بگویید که تشکیل کانون مورد موافقت مقامات مملکتی قرار نگرفته است و شماها هم بهتر است این کار را تعقیب نکنید.»۵۷
با آگاهی هیأت دبیران کانون از این موضوع، آن هیات مجمع عمومی فوقالعاده کانون نویسندگان ایران را برای تعیین تکلیف نسبت به آینده کانون فراخواند. مجمع عمومی در خانه آلاحمد تشکیل شد. نوریعلاء در ارزیابی از فضای حاکم بر مجمع عمومی مینویسد: «یقین دارم که بسیاری میل داشتند که مطلب همانجا درز گرفته شود و تجمع کوچک نویسندگان از هم بپاشد»، اما جلال آلاحمد با نفوذ و اعتباری که داشت توانست از گسترش این روحیه جلوگیری کند. آلاحمد خطاب به حاضران گفت: «ببینید خانمها و آقایان، ما کانون را براساس قانون اساسی این مملکت به وجود آوردهایم و قانون هم میگوید که شهروندان ایران آزادند که برای خود تجمعات و کانونهایی را به وجود آورند که فعالیتشان با قانون اساسی مغایرت نداشته باشد، حالا دولت آمده است و مسئله ثبت شرکتها را مطرح کرده و اداره ثبت هم گوش به فرمان شهربانی ایستاده و شهربانی هم چشم به تصمیم مقامات مافوق دارد. اما هیچ کدام از اینها اصل حق و آزادی ما را برای داشتن کانون منتفی نمیکند. یعنی ما، چه دولت بخواهد و چه نخواهد، رسمی هستیم چرا که اراده کردهایم براساس قانون اساسی مملکت کانونی از آنِ خود داشته باشیم. بنابراین، من پیشنهاد میکنم که ما خودمان را رسمی بدانیم و رسمی اعلام کنیم و بکوشیم در راستای اهداف کانون فعالیت داشته باشیم.»۵٨ با اینکه بیشتر اعضای موسس کانون از ابتدا بر فعالیت قانونی تاکید کرده بودند، اما در این جلسه هیچ کدام از آنها با سخنان آلاحمد مخالفت نکرد و تفسیر او را از قانون اساسی پذیرفتند و مجمع عمومی از هیأت دبیران خواست به فعالیت خود ادامه دهد و به وظایف خود عمل کند.۵۹
فعالیتهای کانون نویسندگان ایران
فعالیتهای هیأت دبیران کانون از اردیبهشت ماه تا اسفندماه ۱٣۴۷، عبارت بود از: اقدام برای اصلاح لایحه حمایت از حقوق مولف و مصنف، حمایت از نویسندگان زندانی، برگزاری مراسم یادبود صمد بهرنگی، تحریم کنگره شعر، برگزاری جلسههای سخنرانی و تشکیل مجمع عمومی سالانه.
در اردیبهشت ماه ۱٣۴۷، هیات دبیران کانون باخبر شد که لایحه حمایت از حقوق مولف و مصنف در کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شورای ملی در دست بررسی است. هیأت دبیران طی نامهای به کمیسیون فرهنگ و هنر تقاضا کرد نسخهای از لایحه پیشنهادی دولت در اختیار کانون نویسندگان قرار گیرد تا کانون پیشنهادهای تکمیلی خود را ارائه کند.۶۰ از پاسخ کمیسیون به درخواست هیأت دبیران کانون اطلاعی در دست نیست. با این حال مشخص است که نسخهای از این لایحه بدست اعضای کانون رسید و مورد بررسی قرار گرفت. لایحه حمایت از حقوق مولف و مصنف «ظاهراً از روی لوایح کپیرایت کشورهای دیگر گردهبرداری شده بود و راههای قانونی حمایت از حقوق هنرمندان و نویسندگان و مصنفان را تعیین میکرد. اما لایحه مزبور در ماده اول خود حمایت از این حقوق را منوط به ثبت آثار در ادارهای که به همین منظور به وجود میآمد میکرد. بلافاصله میشد فهمید که دولت کوشیده است تا از طریق اصرار به ثبت آثار، همگان را به اداره ثبت خود بکشاند و آنگاه تنها به آثاری اجاره نشر دهد و تنها از آثاری حمایت کند که از فیلتر سانسور دولتی رد میشوند.»۶۱ نوریعلاء در روزنامه آیندگان این لایحه را بررسی و نقد کرد و هیأت دبیران کانون طی نامهای به کمیسیون فرهنگ و هنر به آن اعتراض کرد. کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شورا از کانون نویسندگان خواست نمایندهای به آن کمیسیون بفرستد و نظرات کانون درباره این لایحه را توضیح دهد. نوریعلاء به نمایندگی کانون نویسندگان ایران در جلسه کمیسیون فرهنگ و هنر حاضر شد. درباره آنچه در این جلسه گذشت روایتهای متفاوتی مطرح شده است. گزارش سالانه هیأت دبیران به مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران (۲٣ اسفند ۱٣۴۷) در اینباره میگوید: «نماینده کانون به آن کمیسیون دعوت شد و در آنجا یکایک موارد نقص و نارسایی لایحه مذکور را متذکر گشت.»۶۲ سپانلو مینویسد: «لایحه حق مولف که از تصویب مجلس گذشته و امروز اعتبار قانونی دارد، متنی است که به وسیله چند نفر از حقوقدانان کانون نویسندگان ایران تهیه و توسط منشی کانون به کمیسیون مجلس داده شده است. متن پیشنهادی ما جایگزین لایحه ناقص دولت شد.»۶٣ اما اسماعیل نوریعلاء در توضیح آنچه در کمیسیون فرهنگ و هنر مجلس شورای ملی گذشت به چنین مواردی اشاره نمیکند و مینویسد: پس از اینکه به اختصار کانون و اهداف آن را به اعضای کمیسیون معرفی کردم به آنها گفتم: «ما خواهان پاسداری آزادیهای داده شده در قانون اساسی هستیم و در نتیجه فکر میکنیم که دولتها نباید این آزادی را به هر بهانهای که باشد محدود سازند و فکر میکنیم که این لایحه، تحت پوشش حمایت میخواهد سانسور را قانونی کند. [...] اگر بخواهید میتوانید همه این لایحه را تصویب کنید، اما تقاضای ما آن است که در ماده یک، کلمه «الزامی» را در جمله «ثبت آثار الزامی است» به «اختیاری» تبدیل کنید. آخر، حمایت کننده من که نمیتواند به زور از من بخواهد که بروم اثرم را در اداره او به ثبت برسانم چرا که او میخواهد از من حمایت کند.»۶۴ کمیسیون نیز خواسته ما را برآورده کرد و کلمه الزامی را به اختیاری تبدیل کرد.۶۵
در بهار ۱٣۴۷ ساواک پانزده نفر از نویسندگان جوان جنوب را به این عنوان که آنها فعالیت سیاسی میکنند بازداشت کرد. «ده نفرشان پس از سه چهار ماه آزاد شدند و فعلاً اینها گرفتارند و زندانی: عدنان غریفی، منصور خاکسار، نسیم خاکسار (دو برادر)، پرویز زاهدی، ناصر موذن. مجلهای را در آبادان میگرداندهاند.»۶۶ آلاحمد مینویسد: «متاسفانه کانون هم نتوانست برایشان قدمی بردارد که به حماقتهای کودکانه برخوردهای شخصی قاطرپور و من گرفتار است و از این قبیل.»۶۷ احتمالاً منظور آلاحمد حمایت حقوقی است وگرنه به تصریح فریدون تنکابنی، وقتی هیات دبیران از طریق ناصر تقوایی خبردار شد «یک عده از جنوب را گرفتهاند و زندانی هستند و وضع مالی آنها خوب نیست» براساس ماده ٣ اساسنامه طی دو مرحله در حدود ۱۵۰۰ تومان به خانوادههای آنها کمک کرد.۶٨
سومین اقدام کانون نویسندگان در تابستان ۱٣۴۷، انتشار اعلامیهای به مناسبت مرگ صمد بهرنگی و برگزاری مجلس یادبودی برای او بود. در اعلامیه کانون (۲۰ شهریور ۱٣۴۷) از جمله نوشته شده است: «بهرنگی از معدود کسانی بود که همه زندگی نویسندگی خود را برای مردم و به خاطر آنان گذراند. او روح روستاها و وجدان بیدار کسانی بود که قلم خویش را جز به راه حق و تنویر افکار در جهتی که منجر به ساختن انسانی سازنده و روشن میشود به کار نمیبرد. فقدان او خلائی جبران ناپذیر برای ما به وجود میآورد و خسرانی است برای جامعه ما که در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای بشری گرد هم آمدهایم.»۶۹
در اواخر مهرماه ۱٣۴۷، دفتر فرهنگی وزارت دربار و وزارت فرهنگ و هنر درصدد برآمدند کنگره به تعویق افتاده نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران را به صورت محدودتر و به عنوان «نخستین کنگره شعر فارسی» در تهران برگزار کنند. این بار نیز وزارت فرهنگ و هنر برای ۲۰ نفر از شاعران نوگرای مستقل دعوتنامه فرستاد۷۰ و علاوه بر آن، «رسماً به کانون نویسندگان نوشت که شعرای خود را به این کنگره بفرستد.»۷۱ اقدامی که معنای آن به رسمیت شناختن کانون حداقل از سوی وزارت فرهنگ و هنر بود. برخلاف سال قبل که نویسندگان و شاعران نوگرا و مستقل طی بیانیهای کنگره را تحریم کرده بودند، این بار کانون نویسندگان اطلاعیهای منتشر نکرد اما «گردانندگان کانون تحت این عنوان که دولت هنوز این کانون را به رسمیت نشناخته و به ثبت نرسانده و با این ترتیب چگونه متوقع است کانون در این کنگره شرکت کند، از معرفی شاعران وابسته [به خود] به کنگره خودداری کرد.»۷۲ با این حال، وزارت فرهنگ و هنر ناامید نشد و به منظور تامین خواسته فرح پهلوی که به ادبیات و هنر مدرن علاقه داشت، برای شرکت کردن تعدادی از شاعران نوگرا و مستقل در کنگره شعر فارسی به اقدامات مختلفی دست زد. از جمله، مهرداد پهلبد وزیر وقت فرهنگ و هنر برای چهار نفر از شاعران، یعنی احمد شاملو، نادر نادرپور، مهدی اخوان ثالث و رضا براهنی، «نامه خصوصی» نوشت و شخصاً از آنها برای شرکت در کنگره دعوت کرد.۷٣ علاوه بر این، «حتی به نادر نادرپور کارمند آن وزارتخانه و عضو کانون نویسندگان رسماً ابلاغ کرد که در کنگره شرکت کند. او هم مراتب را به کانون اطلاع داد ولی کانون با شرکت وی مخالفت کرد و او هم از شرکت در کنگره امتناع نمود.»۷۴ سه نفر دیگر نیز در کنگره شرکت نکردند.
علیرغم تحریم اعلام نشده کانون نویسندگان، نخستین کنگره شعر فارسی با حضور عدهای از ادیبان و شاعران کهنسرا در روزهای ۱۱ تا ۱۵ آبان ۱٣۴۷ در تالار رودکی و موزه ایران باستان برگزار شد.۷۵ با اینکه وزارت فرهنگ و هنر اطلاع داشت که کانون نویسندگان کنگره را تحریم کرده و اعضای آن در کنگره حاضر نمیشوند اما در همان روز افتتاح کنگره هم دست از تلاش برنداشت. در این باره فریده فرجام میگوید: «روز تشکیل کنگره مرتب به منزل ما تلفن میشد که چرا خانم فرجام هنوز نیامدهاند. بالاخره مجبور شدم با چند نفر از دوستان بروم به کافه ریویرا (Riviera) در خیابان قوامالسلطنه تا در منزل نباشم.»۷۶
شرکت نکردن شاعران نوگرا و مشهور ایران در کنگره شعر موجب شد تا این کنگره مورد توجه فرح پهلوی قرار نگیرد.۷۷ گویا وی سراغ شاعران نوگرا را گرفته و به او گفته بودند به علت سرماخوردگی در کنگره حضور ندارند و «ملکه از اینکه بسیاری از نویسندگان دعوت شده، همگی در یک روز مبتلا به سرماخوردگی شده بودند، خیلی تعجب کرده بود.»۷٨
نخستین کنگره شعر فارسی صرفاً به شعرخوانی اختصاص نداشت و پژوهشگرانی مانند پرویز ناتل خانلری، محمد محیط طباطبایی، لطفعلی صورتگر، ضیاءالدین سجادی و... در این کنگره درباره مباحث مختلف شعر فارسی سخنرانی کردند. در برخورد با کنگره، هم روزنامههای رسمی مانند کیهان و هم مجلههای ادبی نوگرا هر یک به شیوهای به این کنگره اعتراض کردند. روزنامه کیهان معترض بود که چرا «کنگره شعر که به راستی بایستی نماینده شعر امروز میبود تنها به عرضه آثار شعرایی که به سبک قدیم شعر میسرایند اکتفا کرد و مردم در جریان این برنامهها جز غزل و قصیده و دوبیتی نشنیدند.» مجله خوشه (به سردبیری احمد شاملو) با ظرافت کنگره را اینگونه به استهزا گرفت: «در جلسه افتتاحیه کنگره شعر، شعرای شرکت کننده اشعار بسیاری در حضور شهبانو قرائت کردند. سناتور علامه وحیدی نیز که در شعر گفتن دست چیرهای دارد در این زمینه همانجا شعری سرود که اگرچه بسیار پرمعنی است لیکن در هیچ نشریهای چاپ نشد. برجسته سخنوران نامی داریم/ فردوسی و سعید و نظامی داریم/ از حافظ و خیام به خود میبالیم/ در هر طرفی هزار جامی داریم/ شادیم که در کنگره شعر و ادب/ شهبانوی نامی گرامی داریم».
کانون نویسندگان ایران کنگره شعر را مورد توجه قرار نداد و درباره آن سکوت کرد. اما برخی از اعضای کانون به نقد و بررسی کنگره و هدفهای حکومت از برگزاری آن پرداختند. مثلاً، محمدعلی سپانلو در مقاله «آنچه از کنگره شعر باید بدانید» اهداف حکومت از برگزاری کنگره را مورد توجه قرار داد و به صورت ملایم مطالب بیانیه اول اسفند ۱٣۴۶ را مطرح کرد و از جمله نوشت: «دخالت دولت در امر شعر و یا نشان دادن این علاقه از جانب دستگاههای دولتی نسبت به امری که عام و همگانی است هرقدر از یک طرف نشان دهنده اقبال و توجه دولت است به امر ملت، از سوی دیگر این تصور را پیش میآورد که آیا برای خاتمه دادن به این چند گونگی کنونی شعر یک نوع هدایت هنری مورد نظر نیست؟» سپانلو درباره اینکه چرا کنگره با چنین ترکیب و کیفیتی برگزار شد، نوشت: «ممکن است گفته شود که برای شاعران نسل امروز دعوتنامههایی فرستاده شد که بیایند و شعر خود را بخوانند و این دعوتها مورد اجابت قرار نگرفت» و از این رو، کنگره به شاعران کهنسرا اختصاص پیدا کرد؛ حال آنکه پیش از هرچیز «باید به علت عدم استجابت اندیشید.» وی در ارزیابی از کنگره تاکید کرد: «شعر امروز، راه خود را یافته است. نامآوران این راه با دست تنگ و پایی که هر دم به سنگ میخورد بیآنکه بهانه لنگ بودن با خود داشته باشند به راهشان میروند. میان آنها و نسلی که در این کنگره شعر میخواند تفاوت برداشت و تصور و درک شاعرانه از زمین تا آسمان است. کنگره بدینگونه هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد نه خطی بر شعر فارسی رسم خواهد کرد و نه تعریف تازهای به گفتههای گذشته افزوده خواهد ساخت.»۷۹
از آبانماه ۱٣۴۷ هیأت دبیران کانون نویسندگان به منظور «گسترش و تعالی فرهنگ ملی و آشنایی با مظاهر مختلف فرهنگ امروز جهان» اقدام به برگزاری جلسههای سخنرانی کرد. مشکل اصلی هیأت دبیران برای تشکیل چنین جلسههایی، مکان مناسب بود. کانون مکانی از خود نداشت و به علت نداشتن مجوز رسمی فعالیت نمیتوانست از سالنهای عمومی استفاده کند، در نتیجه، در سال ۱٣۴۷ این جلسهها به صورت ماهانه برگزار شد. تشکیل این جلسهها نیز نتیجه همکاری ادارهکنندگان تالار قندریز (در مقابل دانشگاه تهران) با هیأت دبیران کانون بود.٨۰
در سال ۱٣۴۷، هیات دبیران سه جلسه سخنرانی برگزار کرد. در جلسههای اول و دوم (٣۰ آبان و ۵ دیماه) بهآذین درباره «هنرمند و آزادی» و در جلسه سوم (٣ بهمنماه) داریوش آشوری درباره «صورت نوعی تمدن غرب و وضعیت ما در برابر آن» سخنرانی کردند. روال این جلسهها به این ترتیب بود: پس از خاتمه سخنرانی، تنی چند از نویسندگان و شاعران عضو کانون درباره مباحثی که سخنران مطرح کرده بود بحث میکردند و جنبههای مختلف آن مباحث را توضیح میدادند. مثلاً در جلسه دوم، پس از سخنرانی بهآذین، جلال آلاحمد، هوشنگ وزیری، محمدعلی سپانلو، رضا سیدحسینی، کیومرث منشیزاده و محمدرضا زمانی درباره موضوع و مباحث مطرح شده از سوی سخنران با یکدیگر بحث کردند و به پرسشهای حاضران در جلسه پاسخ دادند.٨۱ ناگفته نماند، به علت کوچک بودن تالار قندریز اکثر شرکت کنندگان نویسندگان و شاعران عضو کانون بودند و شمار اندکی از علاقمندان ادبیات میتوانستند به این جلسهها بیایند. یگانه جلسه عمومی که کانون نویسندگان ایران در دوره اول فعالیت خود توانست برگزار کند، مجلس یادبود نهمین سال درگذشت نیما یوشیج بود. این جلسه عصر پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱٣۴۷ در تالار دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران برگزار شد. استقبال از این مراسم به حدی بود که «نیمی از جمعیت، بیرون از تالار و در راهروها ایستادند. برنامه به وسیله بلندگو در تمام محوطه [دانشکده] پخش شد.»٨۲ مراسم را سیمین دانشور رئیس کانون افتتاح کرد و به علاقمندان نوید داد که در آینده، کانون نویسندگان به منظور «تجلیل از مقام فروغ فرخزاد» مراسم یادبوی برگزار میکند. مراسم یادبود نیما یوشیج دارای دو بخش بود. در بخش اول، ابتدا اسماعیل شاهرودی مرثیهای از سرودههای خود را به نام «افسوس» خواند و پس از او، سیاوش کسرایی، رضا براهنی و محمد حقوقی درباره جنبههای گوناگون شعر و زندگی نیما یوشیج سخنرانی کردند.٨٣ مطالبی را که سخنرانان در این جلسه مطرح کردند پاسخ غیرمستقیم مباحث مطرح شده در کنگره شعر بود. در آن کنگره برخی از سخنرانان علیه شعر نو موضوع تندی گرفته بودند و حتی رعدی آذرخشی مدعی شد نیما یوشیج دستور زبان فارسی را نمیدانسته و ادعای شاعری داشته است.
برگزاری مراسم یادبود نیما یوشیج نقش بسزایی در معرفی کانون نویسندگان به جامعه ایران داشت؛ زیرا علاوه بر مجلههای ادبی و هنری مانند آرش و خوشه که خوانندگان آنها کم شمار بودند، روزنامههای آیندگان و کیهان گزارش مشروح این مراسم را منتشر کردند. حتی روزنامه کیهان در صدد برآمد متن نسبتاً کامل سخنرانیها را منتشر کند و در دو شماره سخنرانیهای کسرایی و براهنی را چاپ کرد٨۴ و فقط مداخله و ممانعت ساواک موجب شد تا متن سخنرانی محمد حقوقی در این روزنامه منتشر نشود. علاوه بر جراید، رادیو خبر این مراسم و «تلویزیون ملی ایران رپرتاژی را که از مراسم مذکور تهیه کرده بود در ساعت ۲٣ روز ۱۲/۱۲/۴۷ پخش نمود»٨۵
برگزاری جلسههای ماهانه و بخصوص مراسم یادبود نیما یوشیج که انعکاس گستردهای در رسانههای گروهی داشت، موجب شد تا کارشناسان اداره سوم ساواک بیش از پیش نسبت به کانون نویسندگان حساس شوند و مسئولان ساواک را برای جلوگیری از فعالیت کانون نویسندگان زیر فشار بگذارند. در ٣ بهمن ۱٣۴۷، عطارپور رئیس بخش احزاب و دستجات سیاسی و... اداره کل سوم و ثابتی رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ساواک طی گزارش مشترک نظر خود را درباره کانون نویسندگان چنین اعلام کردند: «با عرض اینکه قبلاً به دلیل انحراف فکری موجدین و گردانندگان این کانون [با آن] مخالفت به عمل آمده، ولی اطلاعات رسیده حکایت از آن دارد که این افراد جلسات خود را بدون کسب مجوز و مرتباً تشکیل میدهند و برخی از جراید کشور هم با چاپ شرح و تفصیلات و عکس مربوط به اعضای کانون و جلسات آنان، ضمن معرفی کانون مذکور جنبه تقریباً رسمی به آن داده و علیرغم مخالفت مراجع مسئول، تدریجاً کانون نامبرده موجودیت حقوقی و رسمی یافته و با ترتیبی که از افکار و اعمال گردانندگان آن به عرض رسید این کانون در واقع، مرکزی است برای تجمع عناصر منحرف و کنکاش در جهت سمپاشی فکری در جامعه و ادامه جلسات و تجمع افراد آن با شرح فوق به مصلحت نمیباشد.»٨۶ عطارپور و ثابتی، رئیس اداره کل سوم (امنیت داخلی) ساواک را برای برخورد قاطع با کانون ترغیب میکردند و ازجمله مینوشتند:
«مستدعی است در صورت تصویب اجازه فرمایند از طریق بخش مربوطه قویاً از تشکیل جلسات و به رسمیت شناختن کانون مزبور به هر شکلی ممانعت به عمل آید.»٨۷ علیرغم تاکیدهای مکرر و پیگیریهای عطارپور و ثابتی برای جلوگیری از فعالیت کانون نویسندگان، مسئولان ساواک به علت اینکه کانون نویسندگان٨٨ فعالیت سیاسی نداشت، چنین اقدامی را ضروری ندانستند؛ با این حال، دستور دادند «از انتشار هرگونه مطلبی درباره کانون مزبور ]در جراید] جلوگیری» شود و وزارت اطلاعات و جهانگردی «صاحبان نشریات خاطی» را جریمه کند.٨۹
در ۲٣ اسفند ۱٣۴۷، مجمع عمومی سالانه کانون نویسندگان در تالار قندریز تشکیل شد. «پس از استماع گزارش هیأت دبیران قبلی و تصویب اصلاحات پیشنهادی در اساسنامه کانون، رأیگیری برای انتخاب اعضای جدید هیأت دبیران و دیگر مسئولان اجرایی کانون انجام شد. آقایان رضا براهنی، یدالله رویایی، اسلام کاظمیه، هوشنگ وزیری، کیومرث منشیزاده، محمدعلی سپانلو، سیاوش کسرایی، محمود اعتمادزاده (بهآذین)، نادر نادرپور، اسماعیل نوریعلاء و خانم فریده فرجام آمادگی خود را برای شرکت در انتخابات اعلام داشتند. خانم سیمین دانشور و آقای رضا سید حسینی بر جریان رأیگیری و شمارش و قرائت آرا نظارت میکردند. اعضای اصلی دومین هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران (سال ۱٣۴٨) به شرح زیر انتخاب شدند: سیاوش کسرایی- نادر نادرپور (هر یک با ۲٨ رأی) محمود اعتمادزاده- هوشنگ وزیری (هر یک با ۲۶ رأی) اسماعیل نوریعلاء- محمدعلی سپانلو (هر یک با ۲۵ رأی). در نخستین جلسه هیات دبیران جدید، اسماعیل نوریعلاء به نفع محمدعلی سپانلو کنار رفت و عضویت علی البدل دوم هیات دبیران را پذیرفت. نفر دوم علیالبدل رضا براهنی بود که سیزده رأی آورد. آقای اسلام کاظمیه و خانم فریده فرجام نیز به عنوان بازرسان مالی کانون انتخاب شدند. صندوقداری کانون همچنان به عهده فریدون تنکابنی بود.»۹۰
واقعه حائز اهمیتی که در مجمع عمومی سالانه کانون رخ داد و موجب اعتراض عدهای از اعضاء شد، مقدمه گزارش هیأت دبیران بود. «در این مقدمه از اعضای کانون خواسته شده بود که در نگارش آثارشان گوشه و کنایه و بخصوص مکتب سمبولیزم را کنار بگذارند؛ و چون به چنان توصیه غیر ادبی دیکتاتور مآبانهای از طرف اعضا اعتراض شد، نادر نادرپور یکی دیگر از افراد هیات دبیران اعلام کرد که این مقدمه را آقای بهآذین نوشته و در جلسه خصوصی هیأت دبیران تصویب نشده است و ایشان سرخود آن را به گزارش رسمی هیأت افزوده است.» با این توضیح نادرپور، «آتش به پنبه افتاد و جدل سوزانی برافروخت. آلاحمد که همواره کوشیده بود با بهآذین برخورد نکند، از کوره در رفت و به وی پرخاش کرد.»۹۱ گویا آلاحمد به بهآذین گفته بود: «هنوز هیچ نشده شما داری ژدانفبازی درمیآوری. بهآذین سرخ شد و ناراحت شد ولی واکنش دیگری نشان نداد.»۹۲ در پی این برخورد، جلسه به صورتی متشنج شد که به ناچار مصطفی رحیمی رئیس جلسه جای خود را به نادرپور داد که «مقتدر عمل میکرد» و میتوانست نظم جلسه را برقرار کند.۹٣ مخالفت اکثریت اعضا با مقدمه گزارش موجب حذف آن از گزارش هیأت دبیران شد.۹۴
دومین هیأت دبیران کانون که ریاست آن با بهآذین بود، در شرایطی فعالیت خود را آغاز کرد که به علت مخالفتها و اعمال محدودیتها از سوی ساواک، فعالیت کانون روز به روز محدودتر میشد. به طوری که در سال ۱٣۴٨، هیات دبیران تنها یک بار موفق شد جلسه سخنرانی برگزار کند و آن سخنرانی رضا سیدحسینی درباره پلنیزان نویسنده فرانسوی بود. این جلسه در عصر پنجشنبه ۶ شهریور ۱٣۴٨ در تالار قندریز تشکیل شد۹۵ و از آن به بعد چون اداره شهربانی مسئولان تالار قندریز را از واگذاری آن تالار به کانون نویسندگان منع کرد۹۶ هیات دبیران نتوانست جلسه سخنرانی برگزار کند.
هیأت دبیران جدید به منظور ارتقاء کیفی فعالیتهای کانون و اجرای وظایف محوله در اساسنامه، با همکاری عدهای از اعضای کانون کمیسیونهای تخصصی تشکیل داد. این کمیسیونها عبارت بودند از: بررسی خط مشی عمومی کانون، بررسی سانسور در سراسر کشور، رسیدگی به حقوق مولف، تدارکات و تبلیغات و....۹۷ به جز کمیسیون بررسی سانسور در سراسر کشور که مسئولیت آن با رضا براهنی بود و مدارک مربوط به سانسور در ایران را جمعآوری میکرد،۹٨ از دیگر کمیسیونها اطلاعی در دست نیست.
معضلات ناشی از عدم ثبت قانونی و محدودیتهایی که ساواک برای فعالیت کانون ایجاد میکرد موجب شد تا در بهار سال ۱٣۴٨ تنی چند از اعضای کانون درصدد برآیند از طریق ملاقات و مذاکره با برخی از مسئولان کشور موانع موجود بر سر راه ثبت کانون نویسندگان را برطرف کنند؛ اقدامی که با اعتراض هیات دبیران مواجه شد. این هیأت «در جلسه مورخ ششم خرداد ۱٣۴٨ به این نتیجه رسید که: نمیتوان با روشهایی نظیر مذاکرات خصوصی و فعالیتهایی که طبق روال مجاز قانونی و حقوق اساسی مردم ایران نیست (نظیر مذاکرات دوستانه با عوامل سانسور و فعالیت خصوصی از قبیل واسطه قراردادن مقامات و دستگاههای صاحب نفوذی که دارای صلاحیت قانونی نمیباشند) با بنیادهای فعلی سانسور مبارزه کرد.» هیات دبیران کانون به دنبال این نتیجهگیری، ضرورت اتخاذ خط مشی روشنی برای کانون را مطرح میکند و به «کمیسیون بررسی خط مشی کانون ماموریت میدهد تا با توجه به تصمیم مزبور مطالعات خود را برای اتخاذ خط مشی کانون که تصویب آن به مجمع عمومی محول خواهد شد، آغاز کند.»۹۹
درباره اینکه مذاکره کنندگان و طرف مذاکره چه کسانی بودند و چه مطالبی در دیدار یا دیدارهای آنان گذشت، اطلاع موثقی در دست نیست. ناصر رحمانینژاد میگوید: «در آن زمان، به علت بنبستی که کانون در آن گرفتار آمده بود، به طور کلی دو پیشنهاد یا در واقع دو نظر متفاوت و مسلط مطرح بود. یکی آنکه برای حل مشکلات و خروج از این بنبست، به هر ترتیبی باید اقدام شود؛ دوم این نظر [بود] که کانون جمعی صنفی است و برای ثبت آن نیز قبلاً به مراجع رسمی تقاضا ارائه شده و بنابراین، همان پرونده میتواند دنبال شود. آقای اسماعیل نوریعلاء [...] احتمالاً به همراه آقای محمدعلی سپانلو- در این مورد تردید دارم. آقای سپانلو خود بهتر می دانند- با سرتیپ مقدم تماس میگیرند. این تماس به این علت صورت میگیرد تا از طریق و توسط مقدم (که گفته میشد فرد منطقی و معتدلی است) سایر مقامات ذیربط ساواک را متقاعد کنند. که فعالیت کانون نه خطرناک است نه تحریکآمیز. مجمعی است از نویسندگان و شاعران که دور هم جمع میشوند تا درباره مسائل ادبی صحبت کنند. با مسائل دیگر هم کاری ندارند. این ماجرا تشنج شدیدی در کانون به وجود آورد» و هیأت دبیران آن اطلاعیه را صادر کرد.۱۰۰
سپانلو با این توضیح که «من در آن ملاقات حضور نداشتهام» و نادر ابراهیمی، داریوش آشوری و اسماعیل نوریعلاء با سرتیپ مقدم ملاقات کردند، زمان ملاقات را «احتمالاً در اوایل سال ۱٣۵۰» میداند۱۰۱ و نوریعلاء میگوید در سال ۱٣۵۲ این ملاقات صورت گرفت۱۰۲ و هر دو تاکید میکنند سرتیپ مقدم خواستار چنین ملاقاتی شد. منطقاً جلسه ۶ خرداد ۱٣۴٨ هیأت دبیران کانون نمیتواند مربوط به ملاقات در سال ۱٣۵۰ یا ۱٣۵۲ باشد و «مذاکرات خصوصی» مورد اعتراض هیأت دبیران کانون باید در بهار ۱٣۴٨ انجام شده باشد. به احتمال زیاد، نتیجهگیری جلسه ۶ خرداد ۱٣۴٨ هیات دبیران مربوط به ملاقات عدهای از اعضای کانون و از جمله دو نفر از اعضای هیأت دبیران با هویدا نخستوزیر وقت و نه سرتیپ مقدم بوده است. آنچه این احتمال را تقویت میکند، توضیح هوشنگ وزیری است. وی بدون ذکر تاریخ مینویسد: «به وساطت محمد صفا (رئیس دفتر مخصوص هویدا) از هویدا نخستوزیر، وقت گرفتیم تا از او برای به ثبت رساندن کانون کمک بخواهیم. هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور و من نزد هویدا رفتیم. خیلی گشادهرو از ما استقبال کرد و به جای نیم ساعتی که به ما وقت داده بود دو ساعت با ما گذراند ولی هیچ کاری برای به ثبت رساندن کانون نکرد.»۱۰٣
مرگ جلال آلاحمد (۱٨ شهریور ۱٣۴٨) که نقش موثری در حفظ وحدت جناح خود و پیشبرد فعالیتهای کانون نویسندگان داشت، ضربهای بر کانون بود که از بیرون زیر فشار ساواک قرار داشت و از درون دچار اختلاف نظر شده بود. ناگفته نماند، با توجه به اشاره مبهم سپانلو به نظر میرسد در سال ۱٣۴٨ آلاحمد و همفکران او آن تاثیر سابق را در فعالیتهای کانون نداشتند و جناح چپ به رهبری بهآذین نقش بیشتری در تعیین سمت و سوی فعالیتهای کانون نویسندگان پیدا کرده بود. سپانلو مینویسد: «تقریباً یک ماه پیش از مرگ جلال آخرین بار در کافه فیروزه با او نشستم. سپس به دعوت او برای ناهار به رستوران سلمان در بالاخانهای در خیابان اسلامبول رفتیم. آنجا، میشنیدم که از حرفهای جلال بوی ناامیدی میآید. آشکار بود که اطرافیانش چیزها درباره گرایشهای سیاسی هیات دبیران به او گفتهاند. هنوز میکوشید نقش التیام دهندهاش را ادامه دهد ]...[ اما حوصهاش هم داشت سر میرفت که برای نخستین بار و آخرین بار با من تند شد و من که در غرور جوانی سر به فلک فرود نمیآوردم مقابله به مثل کردم و این مقابله شاید او را دربرداشت نومیدش مصرتر کرد.»۱۰۴
در هر حال، بلافاصله پس از مرگ جلال آلاحمد، عدهای از همفکران او در مقابل هیأت دبیران کانون موضع گرفتند که نخستین نمود بارز آن مخالفت با چاپ اطلاعیه فوت آلاحمد بود که هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران با عنوان «نویسنده شجاع و متعهد ایران» نوشته و یکصد نفر آن را امضاء کرده بودند. سپانلو در این باره مینویسد: «آن را برای چاپ در روزنامهها به خانواده آلاحمد دادم، چاپ نکردند. به عذر عجیب و غریب اینکه فقط خانم دانشور چیزی بنویسد تا دیگران از موقعیت سوءاستفاده نکنند! [...] گویی فکر میکردند که بزرگداشت جلال سودی به حزب توده میرساند. پس از خاکسپاری آلاحمد، دوستان و نزدیکان جلال به استثنای خانم دانشور، نه تنها دیگر با کانون همکاری نکردند بلکه در راه آن سنگ هم انداختند. به طور خصوصی شنیدم که انتخابات دوره دوم را توطئهای علیه خود دانستهاند.»۱۰۵
لازم به توضیح است، علیرغم مخالفت «خانواده آلاحمد»، در مراسم هفتمین روز درگذشت جلال آلاحمد (۲۶ شهریور ۱٣۴٨) بر سر مزار او، بهآذین همان اطلاعیه کانون نویسندگان ایران را قرائت کرد و پس از او براهنی و اسلام کاظمیه صحبت کردند.۱۰۶ به مناسبت چهلمین روز درگذشت نیز، کانون نویسندگان عکس آلاحمد را چاپ و منتشر کرد۱۰۷ و در مراسم چهلم، منوچهر هزارخانی از طرف کانون صحبت کرد.۱۰٨
در اواسط آبانماه ۱٣۴٨ ساواک تهران به اداره دوم عملیات و بررسی ساواک اطلاع داد: «اخیراً از طرف اعضای کانون نویسندگان ایران اعلامیهای نوشته شده و مشغول جمعآوری امضاء از اعضا جهت مخالفت با سانسور مطبوعات در ایرن میباشند.»۱۰۹ چند روز بعد، متن ماشین شدهای در چهار صفحه با عنوان «درباره سانسور» در اختیار اداره دوم قرار گرفت و توضیح داده شد این متن «بین افراد عناصر جامعه سوسیالیستهای نهضت به اصطلاح ملی ایران جهت مطالعه دست به دست میگردد.»۱۱۰ در ۱۴ بهمن ۱٣۴٨، ساواک تهران درباره ارتباط این متن با کانون نویسندگان به بخش احزاب و دستجات سیاسی و... گزارش داد: «چندی قبل قرار بود که از طرف کانون نویسندگان اعلامیهای تهیه و از اعضای کانون امضاء جمعآوری و به سانسور مطبوعات اعتراض نمایند، لیکن عدهای از اعضاء حاضر به امضاء نشدند و مخالفتهایی با تهیه آن به عمل آمد و تهیه آن را مخالفت با دستگاه دانستند و در نتیجه، موضوع منتفی شد.»۱۱۱
محدودیتها و ممنوعیتهایی که ساواک برای کانون نویسندگان ایجاد کرد، نشان میداد که ساواک از این طریق میخواهد شرایطی را فراهم آورد که اعضای کانون از ادامه فعالیت دست بردارند و عملاً بدون مداخله ساواک کانون منحل شود. محاسبه ساواک بیپایه نبود و بخشی از اعضای کانون دچار سرخوردگی شده بودند که این موضوع در مجمع عمومی سالانه ۱٣۴٨ آشکار شد.
جلسه مجمع عمومی در سالن دبیرستان بهآذین در تهران پارس برگزار شد. در این جلسه، هیأت دبیران پس از ارائه گزارش فعالیت کانون در سال ۱٣۴٨، «به اعضا پیشنهاد کرد یکبار دیگر اعلامیهای نوشته شود و سانسور غیرقانونی و سیاست فرهنگی روز محکوم گردد.»۱۱۲ اما عده قابل توجهی از اعضاء برای چنین اقدامی آمادگی نداشتند و «کاملاً مشخص بود که یک عده نمیخواهند ادامه دهند و میترسند که اسباب زحمت بشود.»۱۱٣ در نتیجه، «بحثها با بیمیلی و هراس عدهای از حاضران یخ میکرد.»۱۱۴ برخی از حاضران از بیان هراس خود ابایی نداشتند؛ مثلاً، سایه «گفت که اگر بخواهید از این حرفها بزنید من دیگر در کانون عضو نیستم و بهآذین پاسخ داد که برای مبارزه با سانسور، کانون تشکیل دادهایم. اگر مخالفید بروید.» سایه هم استعفا داد و رفت.۱۱۵ برخلاف سایه، با اینکه «خیلیها در عمل حاضر به همکاری نبودند» اما این موضوع را بیان نمیکردند.۱۱۶ این وضعیت موجب شد تا جلسه مجمع عمومی ناتمام بماند. «رئیس جلسه، اسلام کاظمیه در گرماگرم بحث و گفتگو اعلام تنفس کرد و خود به بهانهای بیرون رفت و دیگر برنگشت. حاضران، پس از ساعتی سرگردانی، پراکنده شدند و دیگر ما هیچگاه جلسه همگانی نداشتیم.»۱۱۷
اگرچه هیأت دبیران منتخب مجمع عمومی سال ۱٣۴۷ به فعالیت ادامه داد و جلسههای هیأت دبیران تشکیل میشد، اما عملاً فعالیت کانون دچار رکورد شده بود و چارهاندیشیهای هیأت دبیران هم راه به جایی نمیبرد.۱۱٨ بازداشت فریدون تنکابنی از سوی ساواک در ٣۱ فروردین ۱٣۴۹ تحرکی در بین اعضای کانون پدید آورد. تنکابنی را به علت انتشار کتاب «یادداشتهای شهر شلوغ» که در اواخر سال ۱٣۴٨ و با مجوز انتشار از اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر منتشر شده بود بازداشت کرده بودند.۱۱۹
در واکنش به بازداشت تنکابنی، هیأت دبیران کانون که طبق اساسنامه کانون موظف بود «از آزادی تمام نویسندگان عضو و غیر عضو دفاع کند»۱۲۰ تصمیم گرفت طی اعلامیهای به دستگیری تنکابنی اعتراض کند و خواستار آزادی وی شود. با توجه به تزلزل عدهای از اعضاء و حساسیت ساواک، در نگارش این اعلامیه خیلی دقت شد تا به صورتی نوشته شود که بیشتر اعضای کانون آن را امضاء کنند؛ از اینرو، «روی هر کلمه و هر جمله اعلامیه (که توسط بهآذین، پس از بحثهای نخستین نوشته شده بود) بحث شد تا ضمن داشتن استحکام و وقار لازم، از هرگونه تندروی پرهیز شده باشد. برای نمونه به یاد دارم روی صفت «ناروا» که به دنبال کلمه «بازداشت» آمده است، مکث و گفتگو شد.»۱۲۱ علاوه بر این، از آنجایی که چنین اعلامیهای پیش و بیش از آنکه صنفی باشد سیاسی بود در جلسهای که متن اعلامیه نهایی و تصویب شد، «قرار شد نویسنده اعلامیه نیز شخص معینی عنوان نشود؛ زیرا، احتمال داده می شد در صورت دستگیری افراد، نسبت به او سختگیری و خشونت بیشتری نشان داده شود. روی این مسائل به این دلیل بحث میشد تا چنانچه هر یک از کسانی که در این جلسات و تصمیمگیریها شرکت داشته، گرفتار شد، پاسخهای واحد، صریح و روشنی داشته باشد. برای پیشگیری از هرگونه پیچیدگی و دردسرهای بیشتر بعدی، بر نکات زیر تاکید شد: الف: گفته شود شکوائیه توسط من، ما، همه و از این قبیل نوشته شده، شخص معینی را نام نمیبریم. ب: اعلامیه نیست. اعتراضنامه، نامه سرگشاده یا شکوائیه است. پ: تعداد شکوائیهها ۱۹ نسخه به تعداد مقامات و مراجع بوده نه بیشتر. مسئولیت انعکاس آن را در خارج از این محدوده رد میکنیم».۱۲۲
متن اعلامیهای که با این مقدمات و تمهیدات در ۲٨ اردیبهشت ۱٣۴٨ نوشته شد، چنین است:
«فریدون تنکابنی نویسنده معاصر ایران و دبیر ادبیات که تاکنون کتابهای «مردی در قفس»، «اسیرخاک»، «پیاده شطرنج»، «ستارههای شب تیره» و «یادداشتهای شهر شلوغ» از او منتشر شده مدتی است که بر اثر انتشار کتاب آخرش در بازداشت بسر میبرد. بازداشت این نویسنده نقض اصول آزادی و حقوق اهل قلم است. این بازداشت ناروا مایه سرافکندگی ملتی است که همیشه شاعران و نویسندگان خود را در سایه حمایت و حرمت و قدردانی و تفاهم خویش گرفته است. ما امضاکنندگان زیر به این بازداشت معترضیم و آزادی فریدون تنکابنی را در اسرع وقت خواستاریم.»۱۲٣
اعلامیه را ۶۴ نفر از اعضای کانون نویسندگان امضاء کردند۱۲۴ که با توجه به تزلزل پدید آمده در کانون، رقم چشمگیری بود و نشان میداد که اکثریت اعضاء همچنان خواهان ادامه فعالیت کانون هستند. همانطور که پیش از این اشاره شد، این اعلامیه برای انتشار عمومی نبود و نسخههای نوزدهگانه آن تنها برای شماری از مقامات دولت، روسای مجلس شورای ملی و سنا، رئیس دانشگاه تهران، رئیس دانشکده ادبیات، رئیس موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی، همچنین روزنامههای اطلاعات، کیهان، آیندگان و مجلههای فردوسی، نگین، تلاش و... فرستاده شد.۱۲۵
در پی ارسال این اعلامیه، ساواک در ۱۷ خردادماه محمدعلی سپانلو و در ۱۹ خرداد ۱٣۴۹ ناصر رحمانینژاد را که بیش از دیگران برای جمعآوری امضاء تلاش کرده بودند، بازداشت کرد. به گفته رحمانینژاد، در بازجویی از سپانلو ساواک به هویت نویسنده اعلامیه پی برد،۱۲۶ اما بلافاصله بهآذین را دستگیر نکرد. رحمانینژاد و سپانلو پس از ۲۷ یا ۲۹ روز بازداشت، به قید ضمانت تا احضار به دادگاه آزاد شدند.۱۲۷ رحمانینژاد مینویسد: «من بهآذین را دو روز پس از آزادی[ام] در خانهاش ملاقات کردم و ماجرا را به تمامی برایش تعریف کردم؛ زیرا، احتمال قوی میرفت که او را دستگیر کنند.»۱۲٨ روز ۲۱ تیر ۱٣۴۹ ساواک بهآذین را بازداشت کرد و او را به عنوان متهم اصلی تا تشکیل دادگاه در زندان نگه داشت.۱۲۹
پس از بازداشت بهآذین، چند نفر از اعضای کانون (احتمالاً ناصر رحمانینژاد و فریده فرجام) اعلامیهای در اعتراض به بازداشت بهآذین، رحمانینژاد و سپانلو مینویسند و آن را به دو زبان انگلیسی و فرانسوی ترجمه و تکثیر کردند تا در جشن هنر شیراز (شهریور ۱٣۴۹) در بین مهمانان خارجی پخش شود.۱٣۰ به گفته تنکابنی، در مقایسه با اعلامیه قبلی، این اعلامیه را تعداد کمتری از اعضای کانون امضاء کردند.۱٣۱
اعلامیه به یاری فریده فرجام و تنی چند از هنرمندان به دست مهمانان خارجی جشن هنر شیراز رسید. «مهمانان خارجی که اغلب از اوضاع روشنفکران و نویسندگان ایران خبر داشتند اطلاعیه را به ملکه نشان دادند و از او توضیح خواستند.»۱٣۲ اگرچه فرح پهلوی چنین ماجرایی را انکار کرد۱٣٣ اما اعتراض این عده و همچنین انتشار این اعلامیه «در روزنامهها و رادیوهای خارج از کشور و اعتراض محافل ادبی و هنری و حقوقی بینالمللی» موجب شد تا ساواک «به نحوی کوتاه بیاید.»۱٣۴
در دادگاه بدوی (۹ تا ۱۱ آبان ۱٣۴۹) سپانلو و رحمانینژاد به شصت روز زندان قابل خرید و بهآذین به سه ماه زندان محکوم شدند.۱٣۵ گو اینکه بهآذین را پس از ۴ ماه، یک ماه بیش از میزان محکومیت، از زندان آزاد کردند. دادگاه تجدیدنظر که در سال ۱٣۵۰ برگزار شد احکام دادگاه بدوی را در مورد سپانلو و رحمانینژاد تایید کرد.۱٣۶ و این در حالی بود که از چند ماه قبل کانون نویسندگان ایران زیر فشار روز افزون ساواک و تزلزل داخلی از فعالیت باز ایستاده بود.
منبع: فصلنامه زنده رود، شماره چهل و پنج ـ تابستان، پاییز و زمستان ۱۳۸۶
پینوشتها:
۱- «به فرمان شهبانو کنگره نویسندگان تشکیل میشود»، روزنامه کیهان، ۲٨ اردیبهشت ۱٣۴۶؛ «کنگره بزرگ نویسندگان»، روزنامه اطلاعات، ۲٨ اردیبهشت ۱٣۴۶.
۲- «مقدمات تشکیل کنگره بزرگ نویسندگان فراهم میشود»، روزنامه اطلاعات، ٣۱ اردیبهشت ۱٣۴۶.
٣- سیمین بهبهانی درباره انجمن قلم میگوید: در سال ۱٣٣۶ «انجمن قلم از طرف مرحوم زینالعابدین رهنما بنیانگذاری شد. [...] انجمن قلم با انجمن قلم جهانی [PEN] رابطه و بستگی داشت. عدهای از شعرا و نویسندگان و فضلا در این انجمن جمع شدند و پدر من هم [...] در این انجمن ادبی بود، من هم داخل انجمن شدم. در آغاز، جلسات در خانهها برپا میشد و تشکیلاتی در کار نبود. هر شب خانه یک نفر، و شعرخوانی و سخنرانی و بحث ادبی بود تا اینکه رهنما محلی را در نزدیک بلوار کرج (بلوار الیزابت) تهیه کرد [...] بدون کمک از دستگاه [حکومت شاه] جلسات ادبی و بزرگداشتها در این انجمن برپا شد که بسیار ارزشمند بود؛ و خب، روابطی هم با اهل قلم در جهان کمکم پیدا شد. متاسفانه، سه چهار سال بعد، وقتی پسرهای آقای رهنما وزیر شدند [۱٣۴۶و ۱٣۵۰]، یواش یواش آقای رهنما و انجمن جنبه استقلال و ملیاش را از دست داد و کمکم دیدم افرادی برای سخنرانی به انجمن قلم دعوت میشوند که بیشتر شخصیت سیاسی هستند نه ادبی و انجمن کمکم فعالیت ادبیاش رو به کاهش گذاشت؛» گفت و شنود با سیمین بهبهانی، در: مسعود نقرهکار، بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، بررسی تاریخی- تحلیلی کانون نویسندگان ایران، ج ۵، نشر باران، ص ٣۰۴ (از این به بعد، نقرهکار، ج ۵)
۴- «جلسه شعرا و سخن شناسان»،روزنامه اصفهان، ۱۶ مهر ۱٣۴۶.
۵- «کنگره بزرگ نویسندگان و شعرای ایران»، روزنامه اطلاعات، ٣۰ مهر ۱٣۴۶.
۶- «کنگره نویسندگان و شعرا در اسفندماه تشکیل میشود»، روزنامه کیهان، ۱۱ دی ۱٣۴۶.
۷- بنگرید به: محمدعلی سپانلو، سرگذشت کانون نویسندگان ایران، نشر باران، ۲۰۰۲، ص ۱۲.
٨- روزنامه کیهان، ۱۱ دی ۱٣۴۶.
۹- اسماعیل نوری علاء، «کانون نویسندگان ایران و رویارویی با دولتها»، در: نقرهکار، ج۵، ص۷۰۹.
۱۰- همانجا؛ گفت و شنود با داریوش آشوری، در: نقرهکار، ج ۵، ص ٣۷.
۱۱- محمدعلی سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۱۵.
۱۲-گفت و شنود با داریوش آشوری، در:نقرهکار، ج۵، ص ٣۷.
۱٣- گفت و شنود با هوشنگ وزیری، در:نقرهکار، ج ۵، ص ۹۷.
۱۴- گفت و شنود با داریوش آشوری، در: نقرهکار، ج ۵، ص ٣۷.
۱۵- درباره محل تشکیل جلسههای جمعی بحث و بررسی نیز اختلاف است؛ سپانلو به جلسههای تشکیل شده در خانه خود و خانه آشوری اشاره میکند (سرگذشت کانون...، ص ۱۷) و باقر پرهام به جلسههایی که در خانههای سپانلو و نادر ابراهیمی تشکیل شد. («حزب توده و کانون نویسندگان ایران (٣)»، کتاب جمعه، شماره ۲۷، ۲ اسفند ۱٣۵٨، صص ۱۴ و ۱۵.)
۱۶- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۱۷.
۱۷- همان، ص ۱٨.
۱٨- امضاء کنندگان بیانیه عبارت بودند از: جلال آلاحمد، داریوش آشوری، نادر ابراهیمی، اسماعیل نوریعلاء، محمدعلی سپانلو، اسلام کاظمیه، فریدون معزی مقدم، اسلام کاظمیه، هوشنگ وزیری، احمد اشرف، فریده فرجام، محمود مشرف آزاد تهرانی، محمود اعتمادزاده (بهآذین)، منصور اوجی، محمد کلباسی، هوشنگ وزیری، رضا براهنی، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج (سایه)، شمس آلاحمد، منوچهر آتشی، بیژن الهی، احمدرضا احمدی، بهرام اردبیلی، عبدالله انوار، اکبر رادی، روئین پاکباز، فریدون تنکابنی، محمدرضا جودت، علیاصغر حاج سید جوادی، محمد حقوقی، اسماعیل خویی، موسوی خامنهای، علیاصغر خبرهزاده، سیمین دانشور، رضا داوری،نصرت رحمانی، یدالله رویایی، محمد زهری،غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، منوچهر شیبانی، مهرداد صمدی، منوچهر صفا، پرویز صیاد، باقر عالیخانی، غزاله علیزاده، جعفر کوش آبادی، سیروس مشفقی، بهمن محصص، حمید مصدق، نادر نادرپور. (باقر پرهام، «حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، کتاب جمعه، شماره ۲٨، ۹ اسفند ۱٣۵٨، صص ۱۹-۲۰)
۱۹- تصویر «بیانیه درباره کنگره نویسندگان»، در: کتاب جمعه، شماره ۲۷، ۲ اسفند ۱٣۵٨، ص۱۶.
۲۰- «گزارش خبر، ٨/۱۲/۴۶، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱٣٨۲، ص٣؛ «نامه اداره کل سوم به ریاست ساواک تهران، ۹/۱۲/۴۶، در: همان، ص ۵.
۲۱- گفت و شنود با هوشنگ وزیری،در: نقرهکار، ج ۵، ص ۹٨.
۲۲- نامه ۵/۲/۱٣۴۷ جلال آلاحمد به امیر پیشداد، در: نامههای جلال آلاحمد، ج ۱، به کوشش علی دهباشی، تهران، بزرگمهر، ۱٣۶۷، ص ۲۷٨.
۲٣- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۱.
۲۴- نوریعلاء، کانون نویسندگان ایران...، صص ۷۰٨ و ۷۰۹- ۷۱۰؛ درباره اینکه چه کسی ایده تشکیل انجمن نویسندگان را مطرح کرد، وزیری میگوید: منوچهر هزارخانی «فکر تشکیل کانون را بیش کشید.» (گفت و شنود با هوشنگ وزیری در: نقرهکار، ج ۵، ص ۹٨) داریوش آشوری آن را پیشنهاد جمعی میداند و میگوید «یکی از پیشنهاد دهندگان هم من بودم.» (گفت و شنود با داریوش آشوری، در: همان منبع، ص ٣۷).
۲۵- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص۲۱.
۲۶- گفتوشنود با داریوش آشوری، در: نقرهکار، ج ۵، ص٣۷.
۲۷- گفتوشنود با هوشنگ وزیری، در: همان منبع، ص۹٨.
۲٨-سپانلو، سرگذشت کانون...، صص۲۱-۲۲.
۲۹- گفتوشنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج۵، ص ۱۰۶.
٣۰- «اساسنامه کانون نویسندگان ایران»، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، صص ٣۹- ۴۷.
٣۱- گفتوشنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۱۱۴.
٣۲- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۲.
٣٣- همان، صص ۲۲-۲٣.
٣۴- همان، ص ۲٣.
٣۵- همانجا.
٣۶- اسماعیل نوریعلاء، «درباره نقش آقای یدالله رویایی در کانون نویسندگان ایران»، در: نقرهکار، ج ۵، صص ۷۲۲- ۷۲٣و ۷۲۴.
٣۷- همان، ص ۷۲۴.
٣٨- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲٣؛ باقر پرهام نوشته است: گویا نادر نادرپور در تدوین منشور کانون «به ویژه در بخشی از آن که مربوط به حقوق مولف است همکاری داشته.» حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، ص ۲۱.
٣۹- م.ا.بهآذین، از هردری... زندگینامه سیاسی- اجتماعی، ج ۱، تهران، جامی، ۱٣۷۰، صص ۱۲-۱٣.
۴۰- نوریعلاء درباره نقش آقای یدالله رویایی...، ص ۷۲۵.
۴۱- «مرامنامه کانون (اردیبهشت ۱٣۴۷) درباره یک ضرورت»، در: سپانلو، سرگذشت کانون...، صص ۴٣-۴۵.
۴۲- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۴.
۴٣- گفتوشنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۱۰۶.
۴۴- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۴.
۴۵- همان، صص ۲۴-۲۵.
۴۶- پرهام، حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، ص ۲۱.
۴۷- همانجا.
۴٨- نوریعلاء، کانون نویسندگان و رویارویی با دولتها، ص ۷۱۰.
۴۹- همان، صص ۷۱۰-۷۱۱.
۵۰- همان، ص ۷۱۱.
۵۱- نامه ٣۰/۴/۱٣۴۷ اداره اطلاعات شهربانی کل کشور به وزارت اطلاعات، در:کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ٣۰.
۵۲- گزارش خبر، ٨/۱۲/۱٣۴۶، در: کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک، ص ٣.
۵٣- گزارش خبر، ۲٣/۴/۱٣۴۷، در: همان منبع، ص ۱۵.
۵۴- همانجا.
۵۵- گزارش از ٣۱۲ [بخشی احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی افراطی اداره کل سوم]، ۱۷/۶/۱٣۴۷، در:همان منبع، ص ۵۱.
۵۶- نامه سپهبد نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به ریاست شهربانی کل کشور، ۲٣/۶/۱٣۴۷، در: همان منبع، ص ۵۶.
۵۷- نوریعلاء، کانون نویسندگان و رویارویی با دولتها، ص ۷۱۱.
۵٨- همان، صص ۷۱۱-۷۱۲.
۵۹- همان، ص ۷۱۲.
۶۰- گزارش خبر، ۲٣/۴/۱٣۴۷، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، صص ۱۴-۱۵.
۶۱- نوریعلاء، کانون نویسندگان و رویارویی با دولتها، صص ۷۱۲-۷۱٣.
۶۲- گزارش سالانه هیات دبیران به مجمع عمومی ۲٣ اسفند ۱٣۴۷، به نقل از: پرهام، حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، ص ۲۲.
۶٣- همان، ص ۷۱۵.
۶۴- نوریعلاء، کانون نویسندگان و رویارویی با دولتها، ص ۷۱۴.
۶۵- همان، ص ۷۱۵.
۶۶- نامه ۱۲ شهریور ۱٣۴۷ جلال آلاحمد به امیر پیشداد، در: نامههای جلال آلاحمد، ج ۱، ص ۲٨۴.
۶۷- همان، ص ۲٨٣- ۲٨۴.
۶٨- گفت و شنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۱۱۵؛ گفت و شنود با ناصر موذن، در: همان منبع، ص ۲۱۵.
۶۹- آرش، دوره دوم، شماره ۵ (۱٨)، آذرماه ۱٣۴۷، ص ۲.
۷۰- رضا براهنی، «تاریخ کانون نویسندگان (روایتی دیگر)»، کلک، شماره ۶، شهریورماه ۱٣۶۹، ص ۲۲٨.
۷۱- گزارش خبر، ۲٣/۱۰/۱٣۴۷، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۹۲.
۷۲- همانجا.
۷٣- رضا براهنی، تاریخ کانون نویسندگان...، ص ۲۲٨.
۷۴- گزارش خبر، ۲٣/۱۰/۱٣۴۷، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۹۲.
۷۵- روزنامه کیهان، ۱۱ آبان ۱٣۴۷.
۷۶- گفت و شنود با فریده فرجام، در: نقرهکار، ج ۵، ص ٨۲.
۷۷- گزارش بخش ٣۱۲ درباره کانون نویسندگان ایران، ٣/۱۱/۱٣۴۷، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۹٨.
۷٨- گفت و شنود با فریده فرجام، در: نقرهکار، ج۵، ص ٨۲.
۷۹- فردوسی، شماره ٨٨۵، ۲۰ آبان ۱٣۴۷.
٨۰- بنگرید: سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۶.
٨۱- بنگرید به: «آزادی جرأت، توانایی هنرمند»، روزنامه کیهان، ۹ دی ۱٣۴۷.
٨۲- اسماعیل نوریعلاء، «یادبود نیما یوشیج»، آرش، دوره دوم، شماره ۶ (۱۹) اسفند ۱٣۴۷، ص ۹۷.
٨٣- برای گزارش مشروح این مراسم بنگرید به: همان منبع، صص ۹۷- ۱۰٣؛ روزنامه کیهان، ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱٣۴۷.
٨۴- بنگرید به: روزنامه کیهان، ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱٣۴۷.
٨۵- گزارش ۱۴/۱۲/۱٣۴۷. از ٣۱۲ به امنیت داخلی، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۱۰۶.
٨۶- گزارش ٣/۱۱/۱٣۴۷ بخش ٣۱۲، در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، صص ۹۹-۱۰۰.
٨۷- همان، ص ۱۰۰.
٨٨- بنگرید به: از بخش ٣۱۲ به ریاست بخش ٣۲۵ [اداره دوم عملیات و بررسی]، ٨/۱۱/٣۱۴۷؛ در: همان منبع، ص ۱۰۱- از اداره یکم عملیات و بررسی به ریاست اداره دوم عملیات و بررسی، ۴/۱۲/۱٣۴۷؛ در: همان مبنع، ص ۱۰۲.
٨۹- بنگرید به: نامه ۱۹/۱۲/۱٣۴۷، از ٣۲۵ به ریاست اداره یکم عملیات و بررسی، در: همان منبع، ص ۱۰٨.
۹۰- باقر پرهام، حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، ص ۲٣.
۹۱- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ٣۰.
۹۲- گفتوشنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج۵، ص ۱۰٨. بهآذین در خاطراتش از وقایع این جلسه، از آلاحمد نام نمیبرد بلکه مینویسد نادر نادرپور بود که «حاضران را با شبح ژدانف و استالین ترساند». بنگرید به: از هر دری...، جلد اول، ص ۷۷.
۹٣- بنگرید به: سپانلو، سرگذشت کانون...، صص ٣۰-٣۱.
۹۴- بهآذین، از هر دری...، جلد اول، ص ۷۷.
۹۵- گزارش خبر،۱۰/۶/۱٣۴٨،در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۱۱۰.
۹۶- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ۲۶.
۹۷- همان، ص ٣۱.
۹٨- گزارش خبر، ۱۰/۶/۱٣۴٨ در: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، ص ۱۱۰.
۹۹- باقر پرهام، حزب توده و کانون نویسندگان ایران (۴)، ص ۲۴.
۱۰۰- ناصر رحمانینژاد، «شاهدی از غیب»، در: نقرهکار، ج۵، صص ۱۴۴- ۱۴۵.
۱۰۱- سپانلو، سرگذشت کانون...،ص ٣۲.
۱۰۲- نوریعلاء، کانون نویسندگان و رویارویی با دولتها، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۷۱۶.
۱۰٣- گفت و شنود با هوشنگ وزیری، در: همان منبع، ص ۹۹.
۱۰۴- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ٣۵.
۱۰۵- همان، ص ٣٣.
۱۰۶- جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص ۲۵۶.
۱۰۷- همان، ص ۲۶۲.
۱۰٨- همان، ص ۲۶٣.
۱۰۹- گزارش خبر،از ساواک تهران به بخش ٣۲۵، ۲۰/٨/۱٣۴٨، در: کانون نویسندگان به روایت اسناد ساواک، ص ۱۱۶.
۱۱۰- گزارش خبر، از ساواک تهران به ٣۱۲ [اداره کل سوم]، ۲/۹/۱٣۴٨، در:همان مبنع، ص ۱۱٨.
۱۱۱- گزارش خبر، از ساواک تهران به ٣۱۲، ۱۴/۱۱/۱٣۴٨، در: همان منبع، ص ۱۲۹.
۱۱۲- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ٣۶.
۱۱٣- گفت وشنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۱۱۲.
۱۱۴- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ٣۶.
۱۱۵- همانجا.
۱۱۶- همانجا.
۱۱۷- بهآذین، از هر دری...، جلد اول، ص ۱٣.
۱۱٨- گفت و شنود با فریدون تنکابنی، در: نقرهکار، ج۵، ص ۱۱۲.
۱۱۹- برای اطلاع بیشتر، بنگرید به: همان، صص
۱۲۰- سپانلو، سرگذشت کانون...، ص ٣٣.
۱۲۱- رحمانینژاد، شاهدی از غیب، ص ۱۴۶.
۱۲۲- همان، صص ۱۴۶- ۱۴۷.
۱۲٣- برای تصویر این اعلامیه بنگرید به: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، صص ۱٣۶-۱٣۷.
۱۲۴- امضاءکنندگان این اعلامیه عبارت بودند از: علیاصغر حاج سید جوادی، اسماعیل نوریعلاء فریدون معزی مقدم، شهرام شاهرختاش، پوران صارمی، محمدرضا فشاهی، جواد مجابی، احمد اللهیاری، علیرضا نوریزاده، عطاالله نوریان، جعفر کوشآبادی، منوچهر آتشی، محسن یلفانی، محمود دولتآبادی، عبدالمحمد آیتی، محمدرضا اصلانی، محمود طیاری، هوشنگ گلشیری، محمد کلباسی، ابوالحسن نجفی، پرویز منصوری، کاوه دهگان، اسماعیل خویی، اکبر رادی، رضا براهنی، هوشنگ وزیری، محمدرضا زمانی، م.ا.بهآذین، سیاوش کسرایی، محمدعلی سپانلو، علی اشرف درویشیان، حسن حسام، ناصر رحمانینژاد، حسین رسائل، محمد حقوقی، غلامحسین ساعدی، منوچهر هزارخانی، سیمین دانشور، م.آزاد، شمس آلاحمد، فیروز شیروانلو، فریده فرجام، نادر نادرپور، نادر ابراهیمی، داریوش آشوری، بهرام بیضایی، محمدرضا شفیعی (م.سرشک)، اسلام کاظمیه، ابراهیم رهبر، سعید سلطانپور، نعمت میرزازاده (م. آزرم)، اسماعیل شاهرودی، عبدالله انوار، محمدعلی مهمید، باقر پرهام، منوچهر صفا (غ. داود)، علی محمد افغانی، حمید مصدق، محمد زهری، شاهرخ مسکوب، محمد قاضی، مصطفی شعاعیان، نصرتالله نویدی، حسن هنرمندی.
۱۲۵- بنگرید به: کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، صص ۱٣۶-۱٣۷.
۱۲۶- رحمانینژاد، شاهدی از غیب، ص ۱۴٨.
۱۲۷- همانجا.
۱۲٨- همان، ص ۱۴۹.
۱۲۹- بنگرید به: م.ا. بهآذین، مهمان این آقایان، نیل، ۱٣۵۷، صص ۷-٨ و ۴۲-۴۵.
۱٣۰- بنگرید به: گفت و شنود با فریده فرجام، در: نقرهکار، ج ۵، ص ٨٣؛ گفت و شنود با ناصر رحمانینژاد، در: همان منبع، ص ۱٣٣.
۱٣۱- گفت و شنود با فریدون تنکابنی، در:همان منبع، ص۱۱۲.
۱٣۲- گفت و شنود با فریده فرجام، در: همان منبع، ص ٨٣.
۱٣٣- گفت و شنود با ناصر رحمانینژاد، در: همان منبع، ص ۱٣۴.
۱٣۴- همان، ص ۱٣۱.
۱٣۵- بنگرید به: بهآذین، مهمان این آقایان، صص ۲۱۴- ۲۱٨؛ گفت و شنود با ناصر رحمانینژاد، در: نقرهکار، ج ۵، ص ۱٣۱.
۱٣۶- گفت و شنود با ناصر رحمانینژاد، در:نقرهکار، ج ۵، ص ۱٣۱.
|