سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بهشت نیاز به دولت، و انقلاب نیاز به حزب ندارد


روسیا روشن


• آنارشیسم در رابطه با جنبش نئولیبرالیسم فعلی مدعی است که دولت سرمایه داری زیرعنوان دولت رفاه، دولت اجتماعی، و دولت امنیت ملی، مخفی شده است چون آنان میخواهند به تن دولت سرمایه داری لباس اجتماعی و مردمی بپوشانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ شهريور ۱٣٨۷ -  ۴ سپتامبر ۲۰۰٨


   آنارشیست ها درغالب انقلابات اجتماعی خودرا بعنوان قابله زایمان پیروزی بحساب می آورند. آنان اکنون می گویند که گرچه آنارشیسم یک جنبش اجتماعی است ولی آن نه تئوری نجات و نه سنگری برای مبارزه مسلحانه است. ۱۵۰ سال است که اهل نظر، مورخین و روشنفکران پیرامون تعریف آنارشیسم بحث می نمایند. خوشبینی آغازین کلاسیکهای آنارشیست نسبت به انسان بعدها قدری بدبینانه و محتاطانه شد. دانیل گورین آنارشیسم را نوعی سوسیالیسم تعریف کرده است. آنارشیستها همچون لیبرالها خواهان جامعه ای آزاد هستند؛ ولی بدون حاکمیت دولت و سرمایه استثمارگر. چون مفهوم اصلی آنارشیسم آزادی است، آنرا خویشاوند مکتب لیبرالیسم میدانند، ولی در مقابل لیبرالیسم، آنارشیسم ضدکاپیتالیسم است چون در کاپیتالیسم و دولت، اعمال قدرت و حاکمیت را می بیند. گروه دیگری لیبرالیسم را آنارشیسم بدون سوسیالیسم نامیده اند. کورت هیلر درکتاب "بسوی بهشت" مینویسد که بهشت فاقد دولت خواهد بود و بدون اجبار و حاکمیت، همزیستی مسالمت آمیز همه افراد انسانی، هدف نهایی آنارشیستی خواهد شد. اجازه آزادی مالکیت خصوصی در نزد آنارشیستها تا حد رفع نیازهای خصوصی افراد است و آن نمیتواند وسیله ای برای استثمار و یا انحصار اقتصادی برای افزایش سرمایه خصوصی باشد.
آنارشیست ها برای نخستین بار خلاف مبارزان دیگر نه دولت، طبقه، قشر و یا گروهی را بلکه مقوله حاکمیت را مورد انتقاد قرار دادند. باکونین و پرودن در این رابطه کمونیسم دولتی مارکس را برده داری دولتی نام نهادند. در آغاز خیلی ها آنارشیسم را مترادف با هرج ومرج، و اعمال خشونت میدانستند. هیچ مفهوم سیاسی تاکنون این چنین با سوء استفاده تعریف نشده است. مارکسیست - لنینیستها نیز آنرا به مفهوم خودسری، بی برنامه گی، هرج ومرج تعریف نمودند. مارکس و انگلس در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" به نقد نظرات آنارشیستی ماکس اشتیرنر پرداخته و او را به تمسخر "ماکس اشتیرنر مقدس و خرده بورژوا" نام نهادند. آنزمان توهینی بدتر از لقب خرده بورژوا نبود اگر آنرا به دنباله اسم مبارز و یا روشنفکری می بستند. مارکس تمسخرآمیز به باکونین نیز "محمد بدون قرآن" میگفت. او نظر باکونین را مربوط به دوره پیش از صنعتی شدن اروپا میدانست و مدعی بود که باکونین هنوز پیچیده گی جامعه صنعتی زمان خود را نفهمیده است. لنین در سالهای ۱۹۰۱-۱۹۰۵ آنارشیسم را تئوری خرده بورژوازی، لومپنی، فرد گرایانه، شبه انقلابی ومخالف سوسیالیسم علمی میدانست. لنین کتاب "فرد و مالکیت اش" اثر اشتیرنر را ضدترقی اجتماعی و اثری ارتجاعی میدانست. مارکسیستها مدعی بودند که تکامل دولت موجب آزادی انسان از دولت خواهد شد و سوسیالیسم، حذف دولت نیست بلکه تکامل آنست و کارگران زمانی به سوسیالیسم نزدیک میشوند که به دولت نزدیک شده باشند. مارکس نیز کتاب "فلسفه فقر" پرودن را "فقر فلسفه" او نامید. اسلویته، فیلسوف معاصر آلمانی مینویسد که مارکس غیر از پرودن دو بار دیگر از روی جنازه مخالفان فکری خود توهین آمیزعبور کرد، یکبار از روی باکونین و یکبار از روی جنازه اشتیرنر، چون آنزمان آنان تنها کسانی بودند که توانستند نظراتی منطقی و جانشینی در مقابل مارکسیسم را خطاب به جنبش اجتماعی مطرح نمایند.
آنارشیسم ها مدعی هستند که آنان خلاف کمونیسم دارای قطبهای فکری اتوریته مانند مارکس و لنین نیستند بلکه تعداد گوناگونی اندیشمند دارند که هیچکدام اتوریته همه جانبه ندارد و مبارزین میتوانند خود به جستجوی آزاد و خلاق بپردازند. از جمله آنارشیست های کلاسیک: ویلیام گودوین، یوسف پرودن، ماکس اشتیرنر، میشائیل باکونین، و پیتر کروپتکین هستند. برای فهم بیشتر مکتب آنارشیسم توصیه میشود که غیر از اسامی فوق، خواننده سراغ آثار متفکرینی مانند: گوستاو لانداور، لئون تولستوی، رودلف روکر، خانم اما گلدمن و غیره نیز برود. غالب این نظریه پردازان در قرن ۱۹ میزیستند. اگر بدون مارکس، مارکسیسمی بوجود نمی آمد، ولی بدون باکونین و روکر، آنارشیسم پدران و مادران فکری زیادی داشت. در میان آنارشیستها اشتباهات و اغراق های غیرمنطقی نیز پیش آمده است، از آنجمله: پرودن را ضد زن دانستند، اشتیرنر ضد جمع و جامعه بود، باکونین و کروپتکین ضدآلمانی بودند، خانم گلدمن در مقطعی از زندگی اش ضد فمینیسم بود. کانت در رابطه با مکتب انارشیسم مینویسد که آن قانون و آزادی است ولی بدون اعمال خشونت. فیشته میگفت که وظیفه دولت است که نیاز به دولت را بتدریج برطرف نماید. آنارشیستها می خواستند از ترکیب و ذوب افکار: قانونی، دمکراتیک، و اجتماعی یک دولت فرهنگی بوجود آورند. حکومت دمکراتیک موردنظر آنارشیستها کوششی برای حاکمیت خلق بود. آنارشیستها خود را ضدخشونت، نظامی گری و میلیتاریسم میدانستند. خشونت درنظر آنان فقط برای خنثی نمودن خشونت طرف مقابل آزاد است، گرچه نقش خشونت را ضداجتماعی و ضدانقلابی میدانند. تحقیقات کروپتکین درعلوم تجربی باعنوان "کمک متقابل در جهان انسان وحیوان" جوابی به کتاب "مبارزه انواع برای بقا" اثر داروین و افشای سوسیال - داروینیسم درحال رشد آنزمان بود. روکر، یکی از نظریه پردازان جنبش آنارکوسندیکالیستی درسال ۱۹۱۹ کتاب "اصول مبارزات سندیکایی" را بیرون داد. او میگفت که احزاب سوسیالیستی بدون جنبش سندیکایی قادربه ساختن سوسیالیسم نیستند. امروزه اشاره میشود که تئوری دولت و نظام سرمایه داری آنارشیستها چنان تغییرکرده که شباهتی با قرن ۱۹ وآغاز قرن ۲۰ ندارد.
آنارشیستها از قرن ۱۷ برای ساختن جامعه ای آزاد و عادل وارد مبارزات اجتماعی شده و از آغاز قرن ۱۹ خودرا بعنوان خالق یک تئوری سیاسی مطرح نمودند. آنان از زمان انقلاب فرانسه نقش مهمی در اعتراضات اجتماعی داشتند. بیشتر خواسته های آنان متکی به شعارهای انقلاب ۱۷٨۹ فرانسه بود. گودوین انگلیسی در سال ۱۷۹٣ با طرح نظرات عدالت سیاسی آنارشیستی پایه گذار فلسفه آنارشیستی شد. از آغاز قرن ۱۹ آنارشیسم شکل تئوریک و سازمانده ای بخود گرفته است. پرودن در میانه قرن ۱۹ آنارشیسم را جنبشی: اجتماعی، سوسیالیستی، و فلسفی معرفی نمود. در سال ۱۹۰۹ کروپتکین مدعی گردید که ریشه تمام خواسته های آنارشیستی، سوسیالیستی و کمونیستی در انقلاب ۱۷٨۹ فرانسه بوده است. طرح آنارشیستی کروپتکین بعنوان آنارشیسم کمونیستی مورد قبول نظریه پردازان آنارشیستی قرار گرفت. در زمان عبور قرن ۱۹ به قرن ۲۰ تئوری آنارشیستی در جنبش اجتماعی غرب جا افتاد. کمونهای پاریس سال ۱٨۷۱ با کمک انجمن و شوراهای خودگردان محلی اداری روی انقلابات روسیه درسال های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ و انقلاب اسپانیا بین سالهای ۱۹٣۹- ۱۹٣۶ اثر گذاشتند. انجمن ها و شوراهای خودگردان اداری آنارشیستی نخست در انقلاب مکزیک بین سالهای ۱۹۱۹-۱۹۱۰ وسپس درانقلاب اسپانیا دارای هژمونی شدند. در آلمان ماکس اشتیرنر کوشید تا به تقلید از پرودن در فرانسه، جامعه خود را در رابطه با جنبش آنارشیستی تحلیل نماید.
آنارشیسم در رابطه با جنبش نئولیبرالیسم فعلی مدعی است که دولت سرمایه داری زیرعنوان دولت رفاه، دولت اجتماعی، و دولت امنیت ملی، مخفی شده است چون آنان میخواهند به تن دولت سرمایه داری لباس اجتماعی و مردمی بپوشانند، و دولت نظم و امنیت سرمایه داری همان کارگاه تعمیر کاپیتالیسم است، و در سرمایه داری، اجتماعی بودن فرد محدود میشود به نیازهای سرمایه، و اقتصاد سرمایه داری مانع آزادی و برابری فرد در مقابل قانون میگردد، و در بازار آزاد سرمایه داری بدلیل نبود کنترل، قانون جنگل حاکم گردید یعنی ضعیف طعمه قوی شده است. به این سبب فمینسم سندیکایی میخواهد تا در جامعه کالایی سرمایه داری دیگر کالایی برای مصرف سرمایه و مردها نباشد. خانم کارول ارلیش در سال ۱۹۷۵ نوشت که زنان نه کالا و نه شبئی لذت بخش و موردمصرف مردان هستند و تا زمانیکه جامعه شاهد رنسانس زنان نباشد، بشریت نیز دچار هیچ رنسانسی نخواهد شد. در زمینه محیط زیست، درآمریکا بوکچین خالق تئوریهای آنارشیستی مدرن بوده است.
درسال ۱۹۰۷ در کنگره آنارشیستی به اهمیت جنبش سندیکایی برای امر انقلاب و تحولات اشاره شد. در آنجا گفته شد که عمل و مبارزه سندیکایی موجب آگاهی ضد کاپیتالیستی میشود. یکی ازشعارهای آنارشیسم عملگرا: "دستگاهها بجای شوراها و تحول و تکامل بجای انقلاب" بود. آنارشیسم عملگرا که متکی به نظرات کروپتکین است مدعی است که از اوتوپی آنارشیستی وروشهای خشونت آمیز مسلحانه در مبارزه دست برداشته است. ولفگانگ هاریش، فیلسوف آلمانی، آنارشیسم جدید را مثل سابق دچار بی صبری انقلابی نمی داند.

Falsaf@web.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست