روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۶ شهريور ۱٣٨۷ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۰٨
سرنوشت میراث فرهنگی در گرو حل اختلاف مجلس با مشائی
ایران باید از بحران قفقاز و مسأله گرجستان استفاده کند
توضیح شریعتمداری درباره دست اندرکاران قرارداد کرسنت
پذیرش یک وسوسه در اتخاذ یک تصمیم؟
روزنامه حزب الله در سرمقاله دیروزش تعامل بیشتر با روسیه را توصیه کرده، می نویسد: با خروج نیروهای روسیه از بندر پوتی گرجستان بسیاری گمان می کنند بحران قفقاز تقریباً فیصله پیدا کرده و عملا مناقشه خاصی به جا نمانده است. گرچه به رسمیت شناخته شدن دو جمهوری آبخازیاو اوستیای جنوبی از سوی روسیه معادله را تا حدود زیادی به نفع مسکو تغییر داد و در کشاکش همیشگی قدرت میان روسیه و غرب این بار روسیه با مدیریت ولادیمیر پوتین ثابت کرد قدرت بالایی برای تسلط بر چالش های فزاینده منطقه دارد.
در این بین بازی کثیف آمریکا در مسئله گرجستان، روسیه را بر آن داشت تا سطح روابط خود با دول مخالف آمریکا را افزایش داده و از طرفی با تشدید و تقویت فعالیت های دیپلماتیک با سوریه، ایران در خاورمیانه همکاری های نظامی را نیز با ونزوئلا آغاز کرده و درست بیخ گوش آمریکا، جنگنده های روسی شروع به قدرت نمایی کردند، این سناریو حال به اندازه ای داغ شده که بسیاری از صف بندی جدید در عرصه بین الملل سخن می گویند و چالش های سیاسی خاورمیانه را نیز با این نگاه جدید تحلیل می نمایند. مسئله ایران و نقش روسیه در ادامه تصویب تحریم ها بر مسئله هسته ای نیز از همین قاعده پیروی می کند. به نظر می رسد روسیه در وضعیت جدید فعلا تمایلی به اعطای امتیاز به آمریکا ندارد و تقریباً می توان تصویب دور چهارم تحریم ها علیه ایران را غیرممکن خواند چرا که رویکرد روسیه پس از مسئله گرجستان به ایران رویکردی است مبتنی بر ارائه تضمین های مختلف و در این راستا تهدیدهای آمریکا در عمل کارکردی نخواهد داشت. به هر حال اگر چنین مسئله ای رخ دهد و روسیه قطعنامه های ضدایرانی را وتو کند آن وقت باید انتظار داشت که دستگاه دیپلماسی کشور با آغوشی بازتر به استقبال روسیه رفته و با گسترش هرچه بیشتر روابط تجاری و اقتصادی با مسکو، راه تعامل دوجانبه را در این میان بیشتر باز کند. البته ترس قدیمی از نزدیکی زیاد به روسیه و دوری از غرب همواره مردان دیپلماسی را آزار می داده اما به نظر می رسد بحران قفقاز و مسئله گرجستان، فصلی جدید از معادلات را در منطقه گشوده که ایران نیز می بایست در درک و استفاده از آن بیشتر بکوشد.
هیچ نشانه ای دیده نمی شود
حسین شریعتمداری مدیر کیهان درباره یکی از سرمقاله های اخیر خود پیرامون قرارداد کرسنت توضیحی با عنوان: درباره یک سوءتفاهم داده است که در پی نقل شده است:
یادداشت کیهان ٨۷,۶/۲۱ با عنوان جلسه ساعت ۱۲ که هشداری مستند نسبت به انعقاد قرارداد جدید صدور گاز با شرکت کرسنت بود، بلافاصله پس از انتشار با استقبال گسترده مردم و مسئولان و بسیاری از صاحبنظران، مخصوصاً نمایندگان مجلس و مدیران و دست اندرکاران صنعت نفت کشورمان روبرو شد. اطلاعات دقیق یادداشت کیهان از جلسه ای که قرار بود ساعت ۱۲ همان روز ـ سه شنبه ٨۷,۶/۲۱ ـ در وزارت کشور تشکیل شود و افشای ترفندی که شرکت کرسنت برای غارت گاز ایران تدارک دیده بود همراه با هوشیاری برخی از مسئولان محترم که برای اولین بار در جریان ماجرا قرار گرفته بودند باعث شد جلسه ساعت ۱۲ وزارت کشور ناکام بماند و ضیاء حمیدجعفر مدیرعامل شرکت کرسنت که شب قبل با هواپیمای اختصاصی خود وارد ایران شده بود، بعدازظهر روز سه شنبه، در حالی که آرزوهایش بر باد رفته بود، تهران را ترک کرد و نهایتاً؛ نقشه و طرح شرکت کرسنت برای غارت گاز ایران به بهای زیر اندک ! با شکست روبرو شد و از هدر رفتن میلیاردها دلار ثروت ملی جلوگیری به عمل آمد و…
مقصود کیهان از آن یادداشت که در پاسخ به جوابیه آقای کردان نیز ادامه یافت، صرفاً هشدار به مسئولان محترم و بیدارباش به نیروهای مومن و متعهد بود که خوشبختانه این مقصود به دست آمد و ثروت بی زبان ملت مظلوم از دست اندازی شرکت کرسنت دور ماند. بنابراین کیهان وظیفه خود را دراین بخش از ماجرا تمام شده می بیند، اما، از سوی دیگر، اشاره کیهان به مسئولیت آقای کردان در مذاکره با شرکت کرسنت و نیز اشاره به حضور آقای رحیمی معاون حقوقی رئیس جمهور در جلسه ماقبل جلسه مورد اشاره ـ که آن جلسه نیز در وزارت کشور بوده است ـ در برخی از اذهان این توهم را پدید آورده که آقایان قبل از اندیشیدن به منافع ملی کشورمان خدای نخواسته در پی تأمین منافع شرکت کرسنت بوده اند. و البته، بعید نیست که این تلقی ـ بخوانید توهم ـ از برخورد بی پرده کیهان با ماجرای قرارداد کرسنت و هشدار نسبت به پی آمدهای آن پدید آمده باشد و حال آن که کیهان در یادداشت اول با عنوان جلسه ساعت ۱۲ و نیز در پاسخ به جوابیه آقای کردان با صراحت تأکید کرده بود که هیچ نشانه ای از سوءاستفاده آقایان کردان و رحیمی در این ماجرا دیده نمی شود، بلکه تنها کم توجهی احتمالی آقایان نسبت به برخی از زوایای ماجرا مورد گلایه قرار گرفته و درباره آن هشدار داده شده بود.
گفتنی است که آقای رحیمی از افشاکنندگان رشوه خواری و رشوه دهی در جریان قرارداد اولیه کرسنت بود و آقای کردان امضاء قرارداد جدید را منوط و مشروط به تأمین کامل منافع جمهوری اسلامی ایران کرده و نهایی شدن آن را به تأیید رئیس جمهور و کارشناسان خبره وزارت نفت موکول کرده بود، اگرچه به اعتقاد ما در این ماجرا از برخی کم توجهی ها برکنار نبود. توضیح آن که وقتی در جلسه ساعت ۱۲ روز سه شنبه ٨۷,۶/۲۱ با مدیرعامل شرکت کرسنت، آقای کردان متوجه یک اشتباه در محاسبه قیمت می شود ـ نادیده گرفتن ضریب ٣۵ در محاسبه قیمت گاز صادراتی ـ بلافاصله از ادامه جلسه تا مشخص شدن تکلیف این ضریب٣۵ درصدی ـ که بهای گاز صادراتی را در مقیاس قابل توجهی افزایش می داد ـ خودداری می کند و در نتیجه ادامه مذاکرات با بن بست روبرو شده و آقای ضیاء حمید جعفر مدیرعامل کرسنت که ترفند خود را برباد رفته می دید جلسه را ترک کرده و به امارات بازمی گردد. بنابراین طبیعی است که شائبه ـ خدای نخواسته ـ سوءاستفاده آقایان کردان و رحیمی در این ماجرا منتفی است.
آنچه کیهان درباره شرکت کرسنت و رخدادهای مربوط به آن نوشته بود، بدون کم و کاست صحت دارد و ضمن تشکر از مسئولان محترم که با برخورد قاطع خود مانع از غارت ثروت ملی شده اند، انتظار می رود در ادامه ماجرا نیز دقت کافی داشته و از سوءاستفاده های بعدی که به یقین شرکت کرسنت درپی آن است، جلوگیری کنند.
و اما درباره قانون شکنی ها، رشوه دادن ها و تخلفات گسترده شرکت نفتی کرسنت در قرارداد قبلی و تلاش این شرکت برای ادامه همان راه در قرارداد اخیر و نیز دلال ها و واسطه های دست اندرکار ماجرا از جمله رشوه ۱۲۵ میلیون دلاری ـ که خوشبختانه ۱۰۰ میلیون دلار آن پا در هوا ماند ـ و همچنین ابعاد سیاسی و امنیتی قرارداد قبلی گفتنی هایی هست که در جای خود شنیدن آن ضروریست و انشاءالله به آن خواهیم پرداخت.
انحلال میراث فرهنگی، کاری عبث و غلط
روزنامه اعتمادملی درسرمقاله دیروزش چنین نکنید نوشته است:
سرانجام مجادله میان مجلس و دولت نهم می رود تا به انتزاع کامل سازمان میراث فرهنگی و جهانگردی و الحاق آن به وزارت ارشاد و صنایع منجر شود. در مجادله ای که در نتیجه اظهارات نسنجیده رحیم مشایی معاون و دوست رئیس جمهور روی داد، ۲۰۰ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ۵۰ تن از اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری، برخی از مراجع تقلید، ائمه جمعه و چهره های مختلف سیاسی و مذهبی کشور خواهان عذرخواهی و استعفای وی شدند.
در این میان حتی رسانه های حامی دولت نیز از رئیس جمهور خواستند تا در برابر اظهارات مشایی از خود واکنش نشان دهد اما رئیس دولت نهم نه تنها به موضع همفکران و مقامات سیاسی و مذهبی وقعی ننهاد، بلکه در یک اقدام حمایت آمیز، معاون خود را به دو سفر خارجی و یک سفر داخلی برد.
همراهی معاون در ترکیه و چین نشان داد که احمدی نژاد چندان درخواست ها و مخالفت های مقامات را جدی نگرفته است.
از سوی دیگر مجلس که پرستیژ خود را در خطر می بیند، برای حل کردن معضل پیش آمده، تصمیم دارد صورت مساله را پاک کند. این از آن دسته معادلاتی است که به مطایبه باید گفت: پیدا کنید پرتقال فروش را!
جای تاسف دارد که مجادله چند نفر از مقامات منجر به برخورد مجلس با یکی از نهادهای اداری کشور شده است.
سالیانی دراز میراث فرهنگی و گردشگری از سازمان های تابعه وزارت فرهنگ و ارشاد بود و صنایع دستی نیز در تابعیت وزارت صنایع. مدت ها مطالعه و تحقیق کارشناسی و عنایت به جایگاه ایران در صنعت گردشگری و صنایع دستی سبب شد سازمانی تحت نظر رئیس جمهوری شکل گیرد تا جایگاه و منزلت این صنعت مهم بهتر دیده شود.
ایران جزو ۱۰ کشور برتر دارای آثار گردشگری در جهان است. هرچند از نظر جذب توریست در رتبه پایین ۱۵۰ کشور جهان قرار دارد.
این رتبه نازل در حالی حاصل شده که در سال های اخیر کشورهایی چون مصر، ترکیه، عربستان سعودی، لبنان، امارات عربی متحده، چین، تایلند، مالزی و… و حتی کشورهای همسطح و حتی پایین تر از ایران وضعیتی به مراتب بهتر دارند. در سطح جهان در میان ۱۰ هتل برتر و درجه یک نزدیک به ۵تای آنها در آسیای جنوب شرقی و دبی قرار دارند.
در این میان چین در حالی که به رتبه دوم جذب توریست صعود کرده، اسپانیا را در رتبه اول این جدول به جای فرانسه می بیند.
اما ایران در حالی که دارای گردشگاه های طبیعی، مراکز و اماکن مذهبی، جاذبه های تاریخی و تمدنی است، وضعیت نامطلوبی دارد.
از سوی دیگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، با بوروکراسی عریض و طویل خویش و تولیت تئاتر، سینما، کتاب، شعر، موسیقی و…به خوبی نتوانسته مسئولیت های خویش را سامان دهد. هم اینک انتقادات فراوانی متوجه مدیریت این وزارتخانه است. آنگاه برای آنکه نمایندگان بخواهند قدرت خود را به رخ رئیس جمهور بکشند، سازمانی را به وزارت ارشاد تحویل می دهند که در اکثر کشورهای پیشرفته، خود وزارتخانه ای عریض و طویل است. یادمان باشد صنایع دستی نیز، اقتصاد چین و هند را متحول ساخت. در کشوری مانند تایوان تنها از طریق صنایع دستی ۱۰ برابر درآمد نفت ایران، سود به دست می آورند.
ما با چنین روشی در مدیریت کشور به کجا می رویم؟ اگر با احمدی نژاد و یا رحیم مشایی مشکل دارید، با قدرت انتقادات و درخواست های خود را طرح کنید اما به منافع ایران فکر کنید. انحلال سازمان میراث فرهنگی کاری عبث و غلط است.
پذیرش یک وسوسه در اتخاذ یک تصمیم
صادق زیبا کلام استاد دانشگاه در شماره دیروز اعتمادملی با عنوان: اصولگرایان، کنکور و جنبش دانشجویی نوشته است:
برخی از نتایج اعلام شده داوطلبان ورود به دانشگاه از سوی سازمان سنجش در هفته گذشته هزاران متقاضی و خانواده های آنان را شگفت زده، سرخورده و متحیر ساخت. چه کسی می توانست باور کند که یک داوطلب ورود به دانشگاه با رتبه دو رقمی نتواند به یکی از دانشگاه های تهران راه یابد؟ اما این تراژدی باورنکردنی اتفاق افتاده بود. صدها داوطلب که عقلا و منطقا باید وارد دانشگاه می شدند، به دلیل ضوابط تعیین شده از سوی سازمان سنجش نتوانسته بودند وارد دانشگاه شوند. فردای اعلام نتایج کنکور شماری از داوطلبان پذیرفته نشده به در سازمان سنجش روی آوردند بدون آنکه نتیجه ای دریافت نمایند. فردای آن روز، شمار بیشتری به همراه والدینشان مقابل سازمان سنجش تجمع کردند. مسئولان سازمان سنجش دولت خدمتگزار نیز به جای پاسخگویی درهای سازمان را بستند و از نیروی انتظامی امداد طلبیدند. کانه با سارقان، اشرار و زورگیرها طرف شده اند. مردم خشمگین نیز خیابان کریم خان را بستند تا بالاخره کسی به داد آنان برسد. رفتار مسئولان سازمان سنجش، طرز برخوردشان با معترضان و توضیحات و توجیهاتشان به گونه ای بود که مسئولیت اصلی آن ماجرا بر عهده آنان بوده. در حالی که مدیران و مسئولان سازمان سنجش گناهی در آن ماجرا نداشته و مجری دستور و تصمیم گیری شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند. منتها اساسا مشکل به وجودآمده ارتباطی به سازمان سنجش نداشت. چراکه این سازمان سنجش در خیابان کریم خان نبود که تصمیم گرفته بود بهترین و بااستعدادترین فرزندان کشور از راهیابی به دانشکده پزشکی و فنی تهران، شریف، پلی تکنیک و علوم انسانی علامه طباطبایی و شهیدبهشتی بازمانند. سازمان سنجش در حقیقت تابع و مجری تصمیم های وزارتخانه علوم است. وزارت علوم نیز علی رغم نام پرطمطراق و دهان پرکن خود: تحقیقات، فناوری و… عملا یک دستگاه عریض و طویل اداری بیش نیست و تنها نقشی که ندارد پیشبرد علم و دانش و تحقیقات و فناوری است. چرا که اساسا وزارت علوم چندان نقشی در سیاستگذاری ها و تصمیم گیری ها پیرامون علوم و تحقیقات، گسترش آموزش عالی و اعمال سیاست های راهبردی پیرامون دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی کشور نداشته و همه این امور از جمله اینکه چه کسی وارد کدام دانشگاه شود یا نشود، در دست شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور قرار دارد؛ شورایی که در قبال عملکرد، سیاست ها و تصمیم هایش پاسخگو نبوده و هیچ دستگاه و سازمان دیگری از حق نظارت و ارزیابی بر عملکرد و سیاست های آن برخوردار نیست؛ دستگاهی که علی رغم آنکه بارها و بارها پیرامون سیاست هایش در خصوص دانشگاه ها، آموزش عالی کشور، تحقیقات و این دست مسائل مورد پرسش قرار گرفته اما اجازه نداده عملکردش از سوی دانشگاهیان کشور مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. متولی تصمیم در خصوص نحوه ورود متقاضیان به دانشگاه های کشور نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ دستگاهی که قدرت دارد، اما در قبال سیاست ها و عملکردش پاسخگو نیست.
اما چرا شورای عالی انقلاب فرهنگی به گونه ای تصمیم گیری می نماید که تعدادی از بهترین استعدادهای کشور نتوانند به دانشگاه های تراز اول در تهران راه یابند؟ این تصمیم گیری در نتیجه رویکرد استراتژیکی است که آن شورا تحت عنوان بومی کردن دانشجویان پیش می گیرد. خلاصه آن هم این است که حتی الامکان هر دانشجویی در منطقه محل زندگی خودش وارد دانشگاه شود. از یک منظر البته این تصمیم می تواند به نفع شماری از داوطلبان شهرستانی بالاخص در مناطق دورافتاده تر قرار گیرد؛ بالفرض متقاضی کهکیلویه و بویراحمد برای راه یافتن به دانشگاه شهرکرد یا یاسوج که مجبور است با داوطلبان تهرانی یا مشهدی رقابت نماید از شانس بیشتری برخوردار خواهد شد. منتها اشکال اصلی این تصمیم آن است که آن وقت داوطلبان برجسته کهکیلویه و بویراحمدی که در گذشته می توانستند به دانشگاه شریف، پزشکی تهران، پلی تکنیک یا علامه طباطبایی راه یابند، دیگر نمی توانند وارد این دانشگاه ها شوند.
می ماند اینکه انگیزه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای اخذ چنین تصمیمی چه می توانسته باشد؟ به عنوان یک استاد تاریخ تحولات سیاسی ایران من همواره به دانشجویانم توصیه می کنم در ورود به شناخت یا تعیین انگیزه کنشگران در عرصه تاریخ وسواس و احتیاط زیادی به خرج دهند. چراکه به استثنای حضرت حق، هیچ وقت به آسانی نمی توان به انگیزه انسان ها در اعمال و رفتارها و تصمیم گیری هایشان پی برد. حسب ظاهر همه رجال سیاسی و مسئولان به ما می گویند که انگیزه شان از این سیاست یا آن تصمیم خدمت به مردم، کشور، اسلام و انقلاب بوده است. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم به ما خواهد گفت قصد و غرضش از اتخاذ چنین تصمیمی این بوده که عدالت رعایت شود. ما هم این را از آنان می پذیریم. اما بعد از واقعه کوی دانشگاه، فکری به وجود آمد که حتی الامکان خوابگاه های دانشجویی را محدود کرد. اتفاقا استراتژی بومی کردن به گونه ای اجتناب ناپذیر به تعطیلی خوابگاه ها می انجامد. بدیهی است وقتی که کسر قابل توجهی از دانشجویان دانشگاه های شهرکرد، مشهد، تبریز و تهران بومی باشند و ساکن همان شهرستان ها، در آن صورت نیاز به خوابگاه عملا منتفی می شود.
پذیرش اینکه وسوسه چنین فکری به مخیله شماری از مسئولان و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به هنگام اخذ آن تصمیم راه نیافته باشد، خیلی سخت است. اما به نظر می رسد واقعه کوی دانشگاه معلول ریشه ها و عوامل عمیق سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بود.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|