شورشگران غرب؛ از آنارشیسم فرهنگی تا سوسیالیسم تخیلی
کاروان آنارشیستهای مبارز تا سال ۱۹۵۰ ادامه داشت
روسیا روشن
•
در این مقاله زندگی سه تن از آنارشیست های مشهور اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست مورد بررسی قرار گرفته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ مهر ۱٣٨۷ -
۲۲ سپتامبر ۲۰۰٨
گوستاو لنداور، آنارشیست آلمانی درسال ۱٨۷۰ درجنوب آلمان بدنیا آمد و در سال ۱۹۱۹ بعد از شکست جمهوری آنارشیستی استان یایرن، توسط افسران و سربازان راستگرا اعدام شد. او ازخانواده ای مذهبی یهودی برخاسته بود و در دانشگاه در رشته های فلسفه، ادبیات، و تاریخ هنر درس خوانده بود. لنداوردر سال ۱٨۹۶ بعنوان نماینده آنارشیستها در کنگره سوم بین الملل در سوئیس شرکت نمود و بارها به سبب فعالیت های مطبوعاتی چپگرایانه به زندان افتاد. در تبلیغ آنارشیسم، او خواهان تشکیل کمونها، شرکتهای تعاونی، شوراها، انجمن های محلی، و خانه های فرهنگی بود. او غیر از پیرامون آنارشیسم، خالق آثاری در زمینه های ادبیات و فلسفه نیز است. در دوره کوتاه جمهوری شورایی استان بایرن، او وزیر فرهنک و روشنگری بود. گرچه آنارشیسم او شدیدا تحت نظرات باکونین، پرودن، و کروپتکین بود، او ولی از نظر فکری تحت تاثیر مطالعه آثار اشتیرنر، نیچه وعرفان مایستر اکهارت بود. آنارشیسم لنداور تمایلات قوی فرهنگی داشت. او میگفت که یک سوسیالیست واقعی باید همیشه مخالف دولت و سیاست اقتصادی سرمایه داری باشد. او آنارشیسم سوسیالیستی خود را قویا ضدمارکسیسم میدانست و میگفت که مارکس، پروفسوری است که فقط میخواهد حکمرانی کند، و اگر خاله زنکی ها فال قهوه میگیرند، مارکسیستها از طریق ماشین بخار میخواهند پیشگویی وغیبگویی نمایند. لنداور سوسیالیسم مارکسیستی را سوسیالیسم سرمایه دانست و مارکسیم را نوعی گمراهی در میان کمونیسم بحساب می آورد. وی مدعی بود که سوسیالیسم فقط در دشمنی مطلق با مارکسیسم قابل دسترسی است. در مرکز سوسیالیسم لنداور، "دهکده جهانی سوسیالیستی" قرار دارد که در آن تعاونیهای پیشه وران، کشاورزان، و کارگران صنعتی، تضمین شوند. او میگفت که درسده های میانه بجای دولت، جامعه ای از اجتماعات حاکم بود. او آنان را فرم هایی از سوسیالیسم میدانست. همچون سایر آنارشیستها، در نظر لنداور دولت دشمن مردم است. او دولت را خشونت و حاکمیت سازماندهی شده میدانست و در تحسین تداوم انقلابات میگفت که انقلاب باید بخشی از قانون اساسی و نظم اجتماعی انسانها باشد. لنداور شعار "تبلیغ از طریق عمل" را، ترور و بمب گذاری میدانست که به ضرر پیشرفت انقلاب است. او خواهان مبارزه صلح آمیز بود و میگفت که از طریق خشونت ما به سوسیالیسم نمیرسیم بلکه ایجاد خشونت درطرف مقابل مینمائیم و برای اینکه جامعه سرمایه داری را تغییر دهیم نباید نمایندگان آنرا ترورکرد بلکه باید آنان را قانع نمود که سوسیالیسم نظام بهتری است (!)، و چون انسان قابل تغییر است، هرانسانی قادر است که درساختمان نظام سوسیالیستی شرکت کند. او خود را مخالف سوسیالیسم طبقاتی و مبارزه طبقاتی میدانست و میگفت که هدف نه پرولتاری نمودن جامعه و انقلاب بلکه باید پرولتاریازدایی ازآن باشد، و آنارشیستها خواهان نوعی زندگی هستند که انسان مجبور نباشد از نظر کیفی زیرشرایط کاپیتالیستی زندگی کند. امروزه اشاره میشود که در آلمان خلاف کشورهای جنوب و شرق اروپا، نظرات آنارشیستی باکونین و کروپتکین و روشهای آنارکوسندیکالیستی طبقاتی، طرفدارانی نیافت. لنداور خود تحت تاثیر فلسفه اجتماعی کروپتکین و آنارشیسم اخلاقی - مسیحی تولستوی بود. او به ترجمه ادبی آثار: بالزاک، اسکار وایلد، و کروپتکین پرداخت. ازجمله آثار ادبی نخستین او: مبلغان مرگ، شکاکی وعرفان، ادامه نقد زبان، و نوول حاکمیت و حکمرانان انقلاب، بودند. لنداوراز جمله منقدین مهم فلسفه آنارشیسم از جنبه های گوناگون نیزاست. اومخصوصا مخالف بکارگیری خشونت در طول مبارزات اجتماعی بود و به انتقاد از ژست های شبه انقلابی بعضی ازمبارزان آنارشیسم زمان خود پرداخت و میگفت که انقلاب اجتماعی رابطه ای با سیاست ندارد چون آن بدون انقلاب سیاسی نیز قادربه زندگی است. امروزه انتقاد او از مارکسیسم را تنگ نظرانه و خردگریزانه میدانند چون او مارکسیسم را "خرافات علمی" نامید. وی مینویسد که کمونیستهای اسپارتاکوسی و هواداران روبسپیر فرانسوی مبلغ مرکزیت گرایی هستند که فقط در خدمت بقدرت رسیدن هواداران شان می باشند. لنداور مبارزات حزبی و پارلمانی احزاب سوسیال دمکراسی را نیز بورژوایی نامید. از جمله آثار دیگراو: انقلاب، دعوت برای سوسیالیسم، انقلاب فرانسه بصورت نامه، جوابگویی، انسان آینده، شناخت و رهایی، گذشته نیز آینده است، و شاعر یعنی کافر طردشده، هستند. لنداور مهمترین مفسر آثار شکسپیر در زبان آلمانی بود. در بعضی منابع آنارشیستی، ادیبانی مانند کامو،آورل و تولستوی را از یاران جنبش آنارشیستی غرب بشمار می آورند. لنداور را امروزه یک سوسیالیست آنارشیست فرهنگی می نامند.
رودلف روکر، آنارشیست معروف دیگر نیمه اول قرن بیست است که میان سالهای ۱٨۷٣-۱۹۵٨ زندگی نمود. او در آلمان در کنار رود راین درخانواده ای مرفه و چاپخانه دار بدنیا آمد و خود نیزشغل چاپ و تعمیر کتاب را آموخته بود. روکر تحت تاثیر باکونین، آنارشیست شد و از طریق نوشته های کروپتکین به سوسیالیسم کمونیستی روی آورد. تعقیب و تهدید و خطر دستگیری به دلیل فعالیتهای آنارشیستی باعث شدند که او به فرانسه فرارنماید. بعدها در لندن با شخصیت های آنارشیستی بین المللی مانند لنداور و کروپتکین آشنا گردید و در سال ۱۹٣٣ با بقدرت رسیدن نازیها در بخشی از اروپا، او به آمریکا مهاجرت کرد. آثار او حتی امروزه به زبانهای گوناگون ترجمه میشوند. شاهکاراو "تصمیم مغرب زمین" است که در سال ۱۹٣۷ با عنوان "ناسیونالیسم و فرهنگ" به زبان انگلیسی منتشر گردید. این کتاب امروزه یک مرجع آنارشیستی بحساب می آید. روکر ماتریالیسم تاریخی مارکس را "قدرگرایی تاریخی-دیالکتیکی" نامید. او جبر پروسه تاریخی را خلاف مارکس، سوسیالیسم نمیدانست و به رد مفهوم "سوسیالیسم علمی" مارکس پرداخت و مدعی شد که سوسیالیسم بدون علم ممکن نیست ولی تئوری سوسیالیسم را نمی توان علم دانست. او همچون سایر آنارشیستها میگفت که سوسیالیسم دولتی مانند سوسیالیسم شوروی و کشورهای اقمار، سوسیالیسم پادگانی و کاپیتالیسم دولتی هستند، و میگفت که مارکسیستها نخستین بار مفهوم دولت مطلق را به فاشیستها آموختند چون آنان میخواستند حتی انسان را دولتی نمایند. روکر مهمترین دشمن سوسیالیسم را غیر از دیکتاتوری، کاپیتالیسم دولتی مانند نظام شوروی سابق میدانست و میگفت که دیکتاتوری با پرچم ماکسیسم نیز قابل سرزنش است و باید مورد مبارزه کمونیستها قرارگیرد. روکر در جوانی بعنوان پیشه ور به نقاط مختلف اروپا سفر کرده بود و از این طریق با محافل آنارشیستی غیرآلمانی آشنا شد. او سالها در پاریس و لندن بصورت پناهنده سیاسی زندگی نمود و گر چه خود یهودی نبود ولی برای محافل آنارکوسندیکالیستی کارگری یهودی مقاله نوشت و آنان را در مبارزه مطبوعاتی برای اهداف آنارشیستی، یاری نمود. روکربعد از پایان جنگ جهانی اول، درسال ۱۹۱۹ به آلمان بازگشت و در انترناسیونال آنارکوسندیکالیستی، فعال شد. با نشر کتاب "ورشکستگی کمونیسم دولتی روس" در سال ۱۹۲۱ مدعی شد که در شوروی نه دیکتاتوری یک حزب بلکه دیکتاتوری مشتی مرد بلشویک که حتی مطیع حزب خود نیستند، حاکم است، به این سبب انحصار قدرت دردست چند نفر، کم خطرتر از انحصار مالکیت در نظام سرمایه داری نیست. روکر بیوگرافی هایی نوشت که سهم مهمی در تاریخ جنبش آنارشیستی دارند؛ از آنجمله: "زندگی یک شورشی" پیرامون زندگی مبارزی بنام "موست". روکر در سال ۱۹۵٨ در امریکا در تبعید و دور از وطن درگذشت. او درامریکا با شعار "تبلیغ و ترویج از طریق ترور و بمب" خواهان مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز شده بود. از جمله آثار او: خاطرات یک آنارشیست آلمانی، مجموعه مقالات، و ناسیونالیسم و فرهنگ، هستند.
ارریکو مالاتستا؛ پایه گذار آنارشیسم ایتالیایی، بین سالهای ۱٨۵٣-۱۹٣۲ زندگی نمود. وی پدر و مادری مرفه داشت. انارشیسم ایتالیا غالبا متکی به نظرات باکونین بود. مالاتستا مخالف سرسخت مبارزات پارلمانی برای بقدرت رسیدن بود. او بعد از ترک ایتالیا در سال ۱٨۷٨ یک زندگی سرگردان اودیسه ای داشت که خاص بعضی از انقلابیون سازش ناپذیر است. وی بعد از ترک آلمان و مصر به سوئیس رفت و در آنجا با کروپتکین آشنا شد. او از سال ۱۹۰۰ در انگلیس زیست و از طریق شغل برقکاری امرار معاش نمود. وی بعد از سوء قصد یک آشپز آنارشیست به پادشاه ایتالیا یعنی اومبرتو اول درسال ۱٨۷٨، به سبب تعقیب آنارشیستها، ایتالی ارا ترک نموده بود. چون او دهها سال قوی ترین موتور جنبش آنارشیستی بین المللی بود، دائم در کشورهای مختلف تحت تعقیب، اخراج، زندان و زیرنظر بود. مالتستا بجای ترور فردی، خواهان مبارزه جمعی بود. او گرچه جنبش سندیکایی را رد نمیکرد ولی در مقابل آن شکاک و انتقادی بود. وی مینویسد که آنارشیستها نباید تنها متکی به طبقه کارگر باشند چون بجای رهایی یک طبقه باید برای آزادی بشریت از سه زنجیز: اخلاق، سیاست، و اقتصاد سرمایه داری کوشید. مالاتستا در سال ۱۹٣۰ به ایتالیا بازگشت و در سال ۱۹٣۲ در آنجا در گذشت.او حتی تاسن ٨۰ سالگی به شغل برقکاری مشغول بود. ورنون ریچارد درباره او گفته بود که: مالاتستا فعالترین وواقعگراترین آنارشیست میان آنارشیستهای اروپا بود. ازجمله آثار او: آنارشی، و مجموعه آثار وی میباشند.
|