یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ مهر ۱٣٨۷ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۰٨


آمریکایی ها اقدامات متنوعی را برای مقابله و محدودسازی نتایج سفر رئیس جمهوری انجام دادند!
مسأله اصلی اتهام زدن علیه آقای موسویان یا افراد دیگر نیست

روزنامه ایران با عنوان: نیویورک، میزبان سفیر تمدن اسلامی نوشته است: دیروز شصت و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در شهر نیویورک آغاز شد.
اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل را می توان به عنوان مجموعه ای برای تبادل نظر دیپلماتیک مقامات عالی رتبه کشورها دانست. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، این اجلاس فرصت خوبی برای انتقال پیام انقلاب و تظلم خواهی جمهوری اسلامی از قدرت های زورگو بوده است.تبلور این فعالیت را می توان طی سال های ٨۷ ـ ۱٣٨۴ و با حضور پررنگ دکتر احمدی نژاد جست وجو کرد. سال گذشته تحرک سیاسی، تبلیغاتی و ارتباطی رئیس جمهور ایران در نیویورک به گونه ای افزایش یافته بود که انگشت حیرت تمام رسانه های خبری جهان را متوجه جمهوری اسلامی کرده بود.
با توجه به همین کارکرد ویژه و فعال بود که امسال پیش از آن که سفر رئیس جمهور آغاز شود، شاهد واکنش های سازمان یافته بنگاههای خبرپراکن و مسموم رسانه های وابسته صهیونیستی در امریکا و همچنین فعالیت های اطلاعاتی و دیپلماتیک آنها بودیم. واکنش های گروه های افراطی امریکایی درست از زمانی آغاز شد که هیأت ایرانی برای مشارکت در این اجلاس اعلام آمادگی کرد. اظهارات و مواضع اعضای تندرو کنگره امریکا، مطبوعات و رسانه های امریکایی و بسیاری از لابی های صهیونیستی گویای این واقعیت است که یک کار سازمان یافته برای سفر رئیس جمهور ایران صورت گرفته است.
هرچند گزینه های ملحوظ شده شامل همان موارد تکراری بود که بارها ملت و مسئولان ایرانی با آن مواجه بوده اند و تنها تفاوت این اقدامات را باید در قالب معنایی بخشیدن به همان واژه هایی دانست که بارها تکرار شده است.واژه هایی همانند تروریسم، برهم زننده ثبات منطقه ای، تولیدکننده سلاح های کشتارجمعی و نادیده گیرنده حقوق شهروندی، کلید واژه هایی بوده است که مقامات امریکایی و صهیونیستی هر بار با تحرک جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی، آن را برجسته می کردند.
در این ارتباط، امریکایی ها اقدامات متنوعی را برای مقابله و محدودسازی نتایج سفر رئیس جمهور انجام دادند که نشانه هایی از آن را می توان بدین قرار برشمرد. طرح عدم اعطای ویزای ورود به نیویورک توسط جان براسو سناتور افراطی سنا به رایس و انعکاس دور از انتظار آن در روزنامه های همسو با دولت همچون واشنگتن تایمز ونیویورک تایمز ، طرح ربایش رئیس جمهور ایران توسط گروه های اسرائیل محور، برگزاری اجلاس ۱+۵ در واشنگتن برای طرح موضوع هسته ای ایران آن هم در آستانه مجمع عمومی سازمان ملل و سفر احمدی نژاد به نیویورک، دعوت مجموعه های اسرائیل محور از هیلاری کلینتون و سارا پیلین برای حضور در راهپیمایی علیه ایران و فضاسازی رسانه ای همزمان با سخنرانی دکتر احمدی نژاد در مجمع عمومی، برگزاری اجلاسیه ای با عنوان پروژه اسرائیل و دهها برنامه هدفمند برای ایجاد جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی تنها با این رویکرد صورت می گیرد که زبان گویای ایران که از حلقوم حق طلبانه رئیس جمهور مکتبی، آزادیخواه و نماینده به حق ملت ایران باردیگر به صدا درخواهد آمد را خاموش کنند.
غافل از این که پرچمی که احمدی نژاد در دست گرفته است، فروافتادنی نیست و حجم تبلیغات دشمن در این سفر، نشان از درستی مسیری است که طی می شود و احمدی نژاد از جنس روسای جمهور کشورهایی نیست که برحسب عادت در چنین اجلاس هایی شرکت نمایند و باید او را سفیر کشوری بدانیم که نمایندگی تمدن اسلامی، اعتقادات و آزاداندیشی ملت های جهان را عهده دار است و چنین نماینده ای، هیچگاه تسلیم جوسازی های رسانه ای دشمنان قرار نخواهد گرفت.

مولفه های تأثیرگذار در انتخابات
روزنامه کارگزاران با عنوان: ویروس تفرقه نوشته است: زمزمه اختلاف اصلاح طلبان اگرچه برای جناح رقیب دلنشین و آرامش بخش است، اما برای همفکران و همراهان تاسف بار و یاس آلود. ناکامی های پیاپی اصلاح طلبان که از شورای اسلامی شهر تهران در دوره دوم انتخابات آغاز شده به برکت تفرقه دوستان، کماکان ادامه دارد و ظاهرا چشم انداز روشنی را نوید نمی دهد مگر آنکه اراده قاطبه فعالان این عرصه بر دگرگونی شرایط موجود تعلق گیرد. آنچه این روزها در جراید به نقل از بزرگان این جبهه به گوش می رسد، حاکی از آن است که هنوز عبرت لازم از این ناکامی ها تحصیل نگردیده و شیوه های شکست خورده همچنان مورد توجه و بهره برداری این دوستان حاشیه نشین است. آیا وقت آن نرسیده که عوامل ناکامی های گذشته به دور از تعصبات جناحی و با نگاه کارشناسی شناسایی و با بیان صمیمی و از سر خیرخواهی اعلام شود؟ آیا این لازمه اخلاق سیاسی نیست که خیل طرفداران یک جبهه سیاسی از اشتباهات و غفلت های رهبران خود آگاه شده و نسبت به آن تامل کنند؟ اگر چنین است چرا این انتظار بحق هواداران جبهه اصلاحات توسط روسای آنان برآورده نمی شود؟
امروز شرایط سیاسی کشور به گونه ای است که حتی در صورت اتحاد و انسجام کامل اصلاح طلبان و تلاش همه جانبه آنان در عرصه انتخابات و حضور اکثریت خاموش که در صورت تحقق چنین شرایطی به پای صندوق های رای رفته و به اصلاح طلبان رای خواهند داد، باز نمی توان با قاطعیت به پیروزی اصلاح طلبان امیدوار بود؛ چراکه مولفه های تاثیرگذار دیگری نیز در امر انتخابات دخیل اند که تاکنون چاره ای برای آنان اندیشه نشده است. یکدستی کامل مجریان و ناظران انتخابات در ادوار گذشته تجربیات تلخی را رقم زده که اعتماد به برگزاری یک انتخابات سالم و عادلانه را مخدوش نموده و اتخاذ تدابیر لازم جهت مقابله با این شرایط نیز امری ضروری است، لذا انتظار می رود بزرگانی که سابقه طولانی مبارزه در سنگرهای دفاع از آرمان های امام و انقلاب را در پرونده خود دارند، با تبری از مشی مشحون از ناکامی های تلخ گذشته و همگرایی در یک فضای پرنشاط و صمیمی با تعامل و تفاهم دست در دست هم نهاده و خیل عظیم مشتاقان وحدت کلمه یاران صدیق امام را شادمان نمایند، در این صورت است که کاروان توفیق و تعالی بار دیگر در مسیر اصلاحات قرار می گیرد.
نگارنده تردید ندارد که انجام این مهم از سوی کسانی که بارها از پس آزمون های بزرگ توسعه سیاسی و اجتماعی کشور برآمده اند قطعا میسر است، بنابراین همت بر انجام آن هرچه زودتر، بهتر و مفیدتر خواهد بود. بررسی روند اداره کشور نشان می دهد که بازگشت اصلاح طلبان به عرصه مدیریت کشور نه یک نیاز جناحی بلکه یک ضرورت ملی است زیرا ادامه روند کنونی می تواند دستاوردهای انقلاب اسلامی را دستخوش تهدید نماید و هر آسیبی که از این رهگذر وارد شود، همگان در برابر آن مسوول اند و در پیشگاه تاریخ پاسخگو، پس قبل از آنکه فضای تفاهم به قدری تیره گردد که امکان تحقق آن آرمانی شود، باید دست به کار شد و با کنار زدن نقار فتنه و فتور فضای صفا و سرور را رقم زد که این نیاز واقعی جامعه امروز ایران است.
واضح است که دستیابی به وحدت کلمه مقدمه ورود به عرصه انتخابات است و متعاقب آن تدوین برنامه اداره کشور با توجه به سند چشم انداز، معرفی کاندیدای واحد با توجه به جمیع شرایط مقتضی و ایجاد سازمان مناسب و اتخاذ تدابیر لازم جهت زدودن آفات برگزاری یک انتخابات سالم و عادلانه از لوازم حائز اهمیت در انتخابات پیش روست که باید سریعا به آن پرداخته شود؛ چراکه توفیق در گروی وحدت و وحدت در گروی همت است. نکته دیگری که در این رابطه در خور تامل است، احصاء ابهامات و اشکالاتی است که بر عملکرد اصلاح طلبان از ناحیه مردم اعم از دوستان حقیقت طلب یا رقبای فرصت طلب مطرح می شود و تدارک پاسخ مناسب و مستدل برای آنها جهت استفاده در زمان مقتضی، گرچه متاسفانه امکان پاسخگویی در یک فضای ملتهب، در محدوده زمانی اندک و کمبود شدید امکانات رسانه ای کار مشکلی است اما عدم پاسخگویی به ابهامات و سوالات نیز می تواند دست رقیب را برای تهاجم گسترده تر باز نماید و به مدد ابزار تبلیغی فراوانی که در اختیار دارند، بتوانند افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند.
بنابراین ساماندهی امکانات تبلیغی موثر جهت استفاده در زمان مقرر علی الخصوص تریبون های رسمی اندکی که در اختیار است یک ضرورت جدی است. اگرچه متاسفانه تاکنون از این امکان مسیر نیز استفاده مغتنم نشده است پیش بینی می شود هر چه به زمان انتخابات نزدیک تر شویم و وحدت اصلاح طلبان جدی تر شود، بر میزان آن هجمه ها افزوده گردد که آمادگی بیشتری را جهت پاسخگویی طلب می کند. و نکته آخر اینکه تجربه انتخابات شورای اسلامی سوم و مجلس هشتم نشان می دهد که نباید در برابر آفاتی که سلامت انتخابات را تهدید می کند بی تفاوت ماند بلکه بخش زیادی از هم وغم مسوولان سیاسی اصلاحات باید صرف ایجاد سامانه مطمئنی جهت نظارت بر انجام انتخابات باشد تا برگزارکنندگان نتوانند مسیر اراده ملت را با تکیه بر مدار میل و سلیقه و اجتهاد شخصی دستخوش تغییر نمایند، در غیر این صورت هر تلاشی تنها منجر به مشروعیت بخشیدن به پیروزی رقیب خواهد شد که در این شرایط به آن نیازمند است. نشود که با شرکت پراکنده در انتخابات ضمن تحقق پیروزی رقیب و شکست خود، توهین و تحقیر را نیز تحمل کنیم، بنابراین مثل معروف هم کتک میل نماییم و هم پیاز را، لازمه دستیابی به جمع این توفیقات اعم از شرکت گسترده مردم در انتخابات و پیروزی اصلاح طلبان و اداره قانونمند کشور براساس سند چشم انداز، وحدت کلمه است که واکسن قوی مبارزه با ویروس تفرقه در تمامی زمان هاست.

حباب ترکید
روزنامه کیهان با عنوان: حباب ترکید نوشته است: ۱۱ سال پیش وقتی سیاست پیشگان و نظریه پردازان نومحافظه کار موسسه امریکن اینترپرایز، پروژه قرن جدید آمریکایی را برای قرن در حال آغاز (۲۱میلادی) تدوین می کردند، هرگز تصور نمی کردند آن رویای باشکوه و آن آرمانشهر سلطنت آمریکا بر جهان کاملا واژگون تعبیر شود. پایتخت نشینان آمریکایی تمدن غرب در تدارک امپراطوری لیبرال ـ دموکراسی و سیطره بلامنازع کاپیتالیسم اقتصادی بودند و در حالی که از نفی آرمان گرایی و ایده آلیسم و تعصب سخن می گفتند، از پروژه قرن جدید آمریکایی پرده برداری کردند. اما امپراطور کذایی یک دهه پس از آن طراحی و اجرا، سیاه ترین دوران خود را از زمان تأسیس می گذراند و گردبادهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حیثیتی یکی پس از دیگری خود را به پایتخت تمدن جدید غرب نزدیک می کنند. در این میان پرسشی جدی هم در دنیا فراگیر می شود: تا کجا باید بحران های ناشی از سوءمدیریت و بن بست ارباب دهکده جهانی را که گویا خیلی وقت است تعادل و سلامت خود را از دست داده و در حال افتادن است، به جان خرید؟ آیا نباید مداخله کرد و جهان را از این سقوط پرهزینه ایمن داشت؟
آمریکایی ها غول تروریسم و توسعه طلبی و تجاوز و تعدی را از چراغ بیرون کشیدند تا در استخدام آنها جهان را زیر یوغ کشد اما اکنون هر یک از بحران آفرینی ها به نوعی پنجه بر گلوی ارباب می فشرند. افغانستان و پاکستان ـ دو متحد آمریکا ـ را ببینید! یا آن افتضاح بی سابقه وگوشمالی گرجستان توسط روس ها پس از طمع و زیاده روی واشنگتن را! خاورمیانه و بیداری اسلامی در برابر توسعه طلبی آمریکا که جای خود دارد. آمریکایی ها هر جا ـ از ایران بگیرید تا لبنان و فلسطین و عراق و ترکیه ـ دست گذاشته اند، فاجعه ای برای منافع غرب رقم زده اند که در ۲۰۰ سال اخیر نظیر و مانند نداشته است. آیا مدعیان اربابی دنیا بدتر از این هم می توانستند جهان را مدیریت کنند، بذر ناامنی و جنگ و تعرض در آن بکارند و شکست و لطمه به هیمنه ابرقدرتی را درو کنند؟ اساساً آیا بشر به نام یوتوپیای لیبرال دموکراسی مستحق بود که سایه اختناق و سرکوب و ناامنی را بالای سر خود ببیند و شورای امنیت ـ این داروغه شرور جهانی ـ هم در گوشه ای مستأصل بیفتد و به کار نیاید؟!
اما سرنوشت سیاست جهانی همه ماجرا را بازگو نمی کند. اقتصاد جهانی این روزها ـ و این سال ها ـ روزگار تیره و تاری را تجربه می کند. در این میان قبله کاپیتالیسم (سرمایه داری آمریکا) به جای آن که شفا دهد، در حال کور کردن اقتصاد جهانی است و جهان آوار شدن تدریجی اقتصاد آمریکا را بر سر خود حس می کند. و باز این دغدغه حیاتی را پیش می کشد که: آیا نباید تا دیر نشده، کاری کرد و لااقل جهان را از زیر این آوار در حال ریختن بیرون کشید.
طی همین چند هفته اخیر چندین بانک و بیمه و موسسه سرمایه گذاری غول آسا در آمریکا دچار ورشکستگی شدند. لمن برادرز چهارمین بانک سرمایه گذار آمریکا دیگر بخت موسساتی نظیر فردی مک، فانی می، امریکن اینترنشنال گروپ و بیراستونز را نداشت که با حمایت دولت و تزریق صدها میلیارددلارموقتاًازورشکستگی برهد. همین هفته گذشته Bank of America بانک بزرگ مریل لینچ را که تا یک سال پیش در بازار وال استریت ۱۰۰ میلیارد دلار می ارزید به خاطر ورشکستگی به قیمت ۵۰ میلیارد دلار خرید اما همین بانک آمریکا حاضر نشد بانک لمن برادرز را به همان ثمن بخس بخرد. دومینوی ورشکستگی شرکت های آمریکایی یکی پس از دیگری آغاز شد تا آنجا که دولت بوش با زیر پا نهادن تمام قواعد طلایی بازار آزاد مجبور به دخالت شد و تشخیص داد برای نجات سرمایه سالاران آمریکایی ـ شهروندان درجه ۱ـ ۷۰۰ میلیارد دلار را از جیب مالیات دهندگان به بازار تزریق کند. به گزارش رادیو فردا بوش البته گفت: قول می دهم بخشی از این مبلغ به مالیات دهندگان بازگردد. مردم و اقتصاددانان باید بپذیرند ریسک دست روی دست گذاشتن بیشتر از مداخله در بازار است. مردم دارند به سیستم ما تردید می کنند و اعتماد خود را از دست می دهند و من می فهمم که اعتماد به نظام مالی ما از اهمیت برخوردار است . اما همین رسانه آمریکایی به مانند اغلب صاحب نظران درست تشخیص داده بود که رکود فعلی مشابه رکود دهه ۱۹٣۰ و سخت ترین زمین لرزه اقتصادی در طول تاریخ نظام سرمایه داری است. اکنون غول های وال استریت یکی پس از دیگری به زمین می خورند. با این تفاوت که آن رکود مربوط به بحران بزرگ پس از جنگ ویرانگر جهانی اول توجیه پذیر بود اما امروز چی که رکود و تورم و انواعی از بحران های مالی همزمان به سراغ اقتصاد آمریکا آمده و حتی بورس های اروپا و آسیا را هم دچار تلاطم شدید کرده تا آنجا که دوشنبه هفته قبل، دوشنبه سیاه برای وال استریت آمریکا و سایر بازارهای مالی دنیا لقب گرفت.
مردم جهان ـ از اروپایی تا آسیایی و آفریقایی ـ حق دارند بپرسند این چه آرمانشهری است که در آن هم فقیر در رنج است و هم غنی. هم درد لاعلاج تورم به سراغ اقتصاد جهانی آمده و هم بیماری درمان ناپذیر رکود؟! این چه درد بی درمانی است که شهروندان آمریکایی ـ غنی ترین کشور سرمایه داری ـ را دچار ناتوانی خرید و افسردگی می کند تا آنجا که رئیس فدرال بانک آمریکا در مجلس سنا مکرر با این پرسش ها مواجه می شود که چرا بانک ها یکی پس از دیگری ورشکسته می شوند؟ چرا مردم خانه های خود را از دست می دهند؟ چرا سوخت مدام گران تر می شود و ارزش سهام سقوط می کند؟ اقتصاد ما تا کجا می تواند در برابر بحران تحمل و مقاومت کند؟ و آقای برنانکه چه دارد که در برابر این پرسش های صعب بگوید؟ با منطق بازار آزاد توجیه کند یا با رویکرد به شیوه های کمونیستی دخالت فزاینده دولت پاسخ بگیرد و پاسخ دهد؟! اصلا بذل و بخشش ۷۰۰ میلیارد دلاری دولت در یک قلم مداخله از جیب مردم را چه می تواند بنامد جز نشانه احتضار بانک ها و موسسه های بزرگ در بحبوحه ادعای شکوفایی سرمایه داری در دنیا و آمریکا؟!
لس آنجلس تایمز ٣روز پیش را بخوانید: اقتصاد آمریکا در حال سقوط است و با شتابی وصف ناپذیر از یک اقتصاد ابرقدرت به اقتصادی از کارافتاده و جهان سومی که محتاج کمک دیگران است، تبدیل شده است. ما تا چندی پیش با تزریق کمک های مالی به نجات اقتصادهای آرژانتین، برزیل، اندونزی، کره جنوبی پرداختیم اما اکنون گرفتار همان مشکلات جهان سومی شده ایم و باید بانک جهانی و صندوق بین الملل پول به کمک اقتصاد عاجز ما بیایند. اقتصاد آمریکا توانست به یمن افراط در پیروی از نظام بازار آزاد در مدت زمانی بسیار کوتاه، به پیشرفتی که در ۱۰۰ سال به دست می آید، نایل شود! اکنون زنجیره ای از بحران ها از انرژی گرفته تا رکود مسکن، بحران کارت های اعتباری و بحران بازارهای مالی سراغ ما آمده است. نابرابری ها بیشتر شده و قدرت خرید مردم به ویژه در زمینه مسکن روز به روز سقوط می کند.
اروپایی ها هم که اغلب همراه آمریکا و دنباله رو آن بوده اند، اکنون احساس نگرانی می کنند. دویچه وله آلمان پریروز از ترکیدن حباب رویاهای آمریکایی خبر می دهد و می نویسد: دو بانک سرمایه گذار گلدمن ساکس و مرگان استانلی هم به عنوان آخرین چهره های اسطوره ای وال استریت از برج عاج فرو افتادند. اعتقاد عمومی بر این است که دوره طلایی و تاریخی بازار وال استریت نیویورک به سر آمده است. دو بانک مذکور به نام سرمایه گذاری، با اوراق اعتباری بازی می کردند و شرکت های بزرگ را می خریدند. آنها در بورس خدایی می کردند و هیچ کنترلی بر آنها اعمال نمی شد اما گویا دوران خدایی شان به سر آمده است. مجبور شده اند به خاطر ضرر در بحران مالی اخیر، از دولت که با پول مالیات دهندگان تأمین می شود کمک بخواهند. اکنون آنها که همواره می گفتند دولت حق مداخله و هدایت اقتصادی را ندارد، به ناگهان طرفدار مداخله دولت شده اند و پول مالیات دهندگان به کیسه بورس بازان سرازیر می شود. در این ماجرا دموکرات ها و جمهوری خواهان هم دستند. اکنون ۵غول بزرگ سرمایه گذاری در آمریکا یکی پس از دیگری از میدان خارج شده اند… اما مردم آمریکا به قول ریچارد سنت جامعه شناس آمریکایی باید در خانه های کاغذی با باد هوا زندگی کنند. ده ها کارت کردیت (اعتباری) در جیب دارند اما ناگهان می فهمند که آن پول های پلاستیکی مفت نمی ارزند و برعکس باید بهایی سنگین هم برایش پرداخت کنند و خانه شان را از دست بدهند پس از آن که کارشان را از دست می دهند. آمریکایی ها خیال می کردند فاتح سرمایه داری اند اما اکنون دیگر نمی توانند مثل گذشته مصرف کنند. اعتماد به نفس آنها رنگ می بازد و جای آن را احساس شکست می گیرد… یوشکا فیشر وزیرخارجه سابق آلمان در هفته نامه دی سایت می نویسد: ۱۹سال پیش وقتی دیوار برلین فروریخت آمریکا در جهان یکه تاز شد اما حالا چه وضعی دارد؟ ۱۹سال بعد ما شاهد سقوط قدرت آمریکا هستیم. علت را می توان در ترکیبی از تکبر و کوری در میان سیاستمداران آمریکا جست. فیشر ادامه می دهد: بوش و نومحافظه کاران چگونه گمان می بردند قرن ۲۱ قرنی آمریکایی است؟ مردم آمریکا با کردیت زندگی می کنند، دولتشان هم. آیا به این وضع نباید خندید؟ از کارافتادگی آمریکا باعث سقوط اقتصاد جهانی می شود و تنش ها و ستیزها را بالا می برد و ممکن است به سیاست خارجی هم تسری یابد .
آمریکا ـ و اروپای دنباله رو ـ مدت هاست که بحرانی را حل نمی کنند بلکه با ترفندها و تردستی، بحران بزرگ را به تأخیر می اندازند غافل از اینکه هر مدیریت تأخیری از این دست مانند گلوله ای رها شده در سرازیری برف است که هر چه دور بر می دارد، مهیب تر می شود تا سرانجام به شکل بهمنی بزرگ درآید. تمدن ـ امپراطوری غرب اکنون در مدیریت بحرانهای عاجزتر از همیشه می نماید. آنها لطفی در حق دیگران نمی کنند اگر برای حل بحران ها آن دیگران را هم مشارکت می دهند. جهان غیرغرب حق انتخاب ندارد. مجبور است دخالت و مشارکت کند و راه این گردباد فراگیر ناامنی و اضطراب را سد کند. اکنون بحران های غرب ساخته یکی پس از دیگری به سوی خود آنها ـ و البته با صدمه به تمام جهان ـ در حال کمانه کردن است. می توان و باید جهانی نو ساخت. این دیگر آرمانشهر خیالی غرب نیست. جهانی دیگر هرچه باشد از این متعفن تر و ناامن تر و پرآشوب تر نخواهد بود. باید برای مدیریت جهانی طرحی نو درانداخت. گریزی نیست. ایران، روسیه چین، هند و حتی ژاپن ـ به همراه دوراندیشان اروپایی ـ می توانند طرحی نو در سیاست و امنیت و اقتصاد جهانی تصویر کنند.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست