قفس را بسوزان رها کن پرندگان را!
برای ادای احترام به زندانیان کرد که در اعتصاب غذا به سر میبرند
شهاب الدین شیخی
•
پس فردا چگونه میتوانیم به کردها بگوییم همهی ما شهروندان برابریم؟ همهی ما ایرانی هستیم؟ و به یک اندازه از حقوق برابر برخورداریم؟ به راستی این ایرانی بودن خودشان را کی باید احساس کنند؟ چگونه از فروپاشی همبستگی اجتماعی و ملی مینالید ولی هنگام عمل که میرسد خود شیرازههای هرگونه همبستگی را با دندان سکوت میجوید؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ مهر ۱٣٨۷ -
۲۵ سپتامبر ۲۰۰٨
چند سال پیش پس از اتمام انتخابات ریاست جمهوری نهم که در نهایت به رای آوردن آقای احمدی نژاد انجامید. اتفاقی که توجه یکی از دوستانم را جلب کرده بود تحریم به تمام معنای انتخابات در مناطق کرد نشین و به ویژه در استان کردستان و شهرهای کردی استان آذربایجان غربی بود. این دوست من که خودش کرد نبود اما تا حدی آگاهی مناسبی از وضعیت و باورهای سیاسی کردها داشت وقتی آمار مشارکت مردم کرد را در انتخابات خوانده بود به چند نکتهی ظریف اشاره کرد
اولا اینکه در آن انتخابات بیش از هر دوره ی دیگری بر طبل تحریم از سوی بسیاری از جناحهای داخلی و گروههای خارجی کوبیده شده بود، اما باز سلاح تحریم انتخابات، کارگر نیافتاد و مردم ایران در انتخابات شرکت کردند البته به جز مناطق کردنشین که در مرحله ی اول ٣٨% مشارکت را شاهد بودیم که آنهم اکثریت آرا به ترتیب از آن آقایان کروبی ومعین بود. اما در مرحله ی دوم که دو گزینهبیشتر در اختیار نبود، مردم اینمناطق تصمیم به مشارکت بسیار پایین گرفتند و بدون احتساب آرای مردم قروه و بیجار مشارکت۱۷ درصدی و با احتساب آرای این دو شهر مشارکت ۲٣ درصدی را به ثبت رساندند.
این آمار ضمن آنکه رسما به معنای تحریم انتخابات از سوی کردها بود و اینکه مردم این مناطق فارغ از کنش سیاسی دیگر مناطق ایران تصمیم سیاسی خودمدار را چندین سال است در عرصه ی سیاستهای کلان و نوع مشارکت سیاسی برگزیدهاند همچنین حاوی این نکته هم بود که چه نیروی عظیمی از همبستگی سیاسی و آمادگیی برای عملی ساختن جمعی این پتانسیل در میان این مردم وجود دارد. پتانسیلی از جنبش و کنش اجتماعی که ظاهرا با همهی امکانات و ابزارهای ارتباطی که حداقل میتوان گفت در بسیاری از نقاط ایران از مناطق کردنشین فراوانتر است، اما نتوانسته به اندازهی این مناطق تاثیرگذار باشد و بتواند اینچنین تبدیل به عمل سیاسی شود. تحلیل آن دوست من که اتفاقا بسیار هم از پارمترهای ایران دوستی برخوردار بود و آمال و آرزوهایی از جنس جدا نشدن یک سانتیمتر از خاک ایران در وجودش موج میزند این بود که چنین نیروهای بالقوهای از ناسیونالیست در جای جای این کشور موج میزند که با همهی تهدیدها اما باز حاضرند که همهی هزینهها را به جان بخرند به شرطی که خواست و امیال جمعی و یا قومی خویش را به دیگران اگر که نیاموزند حداقل یادآوری کنند. وی غمگینانه به من میگفت که همهی دولتمردان ما در طول تاریخ متاسفانه نتوانستهاند از چنین نیرویی بهرهی کامل را بگیرند و به جای بهرهگیری مناسب از چنین نیرویی و تزریق آن به همهی مناطق دیگر و استفاده از آن به عنوان یک نیروی ناسیونالیست جمعیتر و قویتر و بزرگتر به عنوان ناسیونالیست ایرانی که به معنای واقعی از آن همهی ایرانیها باشد، معمولا چنین نیروهایی را یا سرکوب میکنند یا آن را ناشی از تحرکات و تحریکات خارجی میپندارند
در واقع حرف این دوست عزیز بر این استوار بود که غفلت از چنین نیروها و نیز چنین خواستهها و انگیزههایی از سوی حاکمان ایران در طول سالیان باعث تشدید این نیروها و خواستهها و نیز لبهدارتر شدن و تیزتر شدن سمت و سوی کنشهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آنها شدهاست.
استدلال این دوست خالی از حقیقت نبود زیرا ضمن احترام به همهی خواستههای ملی، قومی، اقلیتی، مذهبی و جنسی و زبانی جامعه ی ایران و ضمن رد این باور به تمامی غلط که ریشهی همه ی خواستههایی از این دست در آنسوی مرزها خوابیده و یا همهی این داستانها متعلق به عدهای محدود از خدا بیخبر وخائن بالفطره به آب و خاک و اعتقادات ایران و ایرانی است و تایید اینکه بسیاری از اهداف و آمال و خواستههای جنبشهای فعال قومی، مذهبی، جنسیتی و.. ریشه در بنیانهای هویتی ساخته یا بر ساختهی آنان دارد،اما نمیتوان منکر بود که انکار و نادیده انگاشته شدن آنها در تمام طول این سالیان یکی از عوامل تشدید کنندهی این جنبشها بوده است.
اما بدون آنکه اکنون به این مسئله بپردازم که تا چه حد با استدلالهای این دوست موافق بودم و در کجا استدلالهای وی را قبول نداشتم، به فرض درستی چنین استدلالی و البته برای کسانی که مثل آن دوست دغدغههای ایران و ایرانی بودن دارند امروز سینه ی من لبریز از دردی است که نمی توانم آن را فرو بخورم و آن این درد است که متاسفانه چنین برخوردی با جنبشهای قومی خصوصا فعالان قومی کرد نه تنها از جانب حاکمان که از جانب روشنفکران و فعالان عرصههای سیاسی و مدنی ایران نیز به تمام و کمال و آشکارا صورت میگیرد.
اکنون بیش از ۲۰ روز از اعلام اعتصاب غذای سراسری زندانیان کرد در زندانهای ایران به اعتراض به احکام ناعادلانهی قضایی و صدور فلهای احکام طولانی مدت زندان در حد ۱۰سال و بالاتر و نیز احکام بی سابقهی اعدام و نیز وضعیت بد نگهداری زندانیان و دسترسیهای حداقلی به حقوق سیاسی و شهروندی و حتا حقوق زندانی بودن همهی زندانیان ایرانی _دقت کنید در بیانیهی زندانیان سیاسی کرد خواستههای آنان تنها معطوف به زندانیان کرد نبود و آنها خواستار برچیده شدن چنین بساط نامیمونی از همه ی زندانهای ایران بودند - میگذرد اما کمترین واکنش را از سوی روشنفکران و فعالان سیاسی غیرکرد که داد عدالتخواهی و مساواتنگری و جامعهی مدنی خواهیشان گوش فلک را کر کرده و سینهی خودشان که هیچ سینهی دیگران را هم چاک داده است، را شاهد بودیم. دریغ از مقالهای، دریغ از خبری، دریغ از کمیتهای به رهبری و مشارکت عمومی همهی روشنفکران وسیاسیون و نه تنها کردها خودشان به تنهایی، دریغ از اعلام حمایتی هر چند ساده و ظاهری نسبت به چنین اقدام بی سابقهای در عرصه ی فعالیتهای سیاسی که عدهای بالاتر از ۵۰نفر اعلام اعتصاب غذای نامحدود در زندان بنمایند و... دریغ از حتا بیانیهای چند صد نفری از سوی آنان که همیشه لااقل بیانیه نویسند و دریغ...
البته این دریغها یک بار حتا صدای زندانیان دربند را هم درآورد و از پشت میلههای زندان به این بیخبری و این نادیده انگاری اعتراض کردند.
پرسش اینجاست مگر همهی روشنفکران و سیاسیون و حاکمان و غیرحاکمان پوزیسیون و اپوزیسیون هر جا سخنی از خواستهای به حق یا ناحق کردها میرود فوری آنها را با اتهام تجزیه طلبی ویا در بهترین حالت با پرسش آیا شما تجزیه طلب هستید؟ روبرو نمیکنند؟ و آیا هر هنگام که این جماعت میخواهند چهرهی دموکراسی خواهانهی خود را به نمایش بگذارند اولین و آخرین جملهشان همان جمله ی معروف «کردها از همه ایرانیترند و کردها اصیلترین ایرانیها هستند» را به زبان نمیآورند؟ به راستی یکبار از خودشان پرسیدهاند که این ایرانیتر از هر ایرانیتر بودن کجا باید نمود پیدا کند؟ آیا فقط در تعداد زندانیهایشان باید از همه ایرانیتر باشند؟ یا تعداد احکام اعدامشان؟ یا تنها برای مشارکت در انتخابات همانند خرداد ۷۶ که از همهی ایرانیها بیشتر به خاتمی رای دادند؟ از آموزش به زبان مادری از تولد تا به مرگ که محرومند. از مدیریت و حاکمیت بر سرنوشت خود حتا در حد استانی که محرومند.از ریاست جمهوری، از وزارت از... از... محرومند.
آیا در رفتارهای حتا به ظاهر و نمایشی هم همانند دیگر شهروندان این جغرافیای به شدت عزیز! نیز محرومند حتا از ابراز همدردی با کسانی که با گذشتن از جسمشان میخواهند قفس زندان را بسوزانند نیز محرومند؟
آیا واقعا از دید فعالان حقوق بشری و مدنی و سیاسی و روشنفکری، زندانیان سیاسی کرد که جرم شان آشکارا سیاسی است و به خاطر تلاش برای برخورداری از حقوق انسانی خود و دیگر ایرانیان دست به اعتصاب غذا زدهاند شایستهی حداقل تقدیر و پوشش خبری نیستند؟ به راستی آیا اقداماتی که مثلا برای دانشجوی مرحوم اکبر محمدی انجام شد برای این خیل عظیم از زندانیان دست به اعتصاب غذا زده، انجام گرفته است؟ آیا اگر امروز مثلا آقای عمادالدین باقی اعلام اعتصاب غذا بکند باز هم شاهد چنین سکوتی از سوی این سینه چاکان حقوق و بشر و دموکراسی و جامعهی مدنی خواهیم بود؟آیا صدها کمیته و کمپین و سازمان و.. برای حفاظت وصیانت از جان ایشان یا امثال ایشان تشکیل نخواهد شد؟ که به حق هم باید تشکیل شود اما نه تنها برای یک نفر یک گروه خاص و وابسته به یک سازمان خاص.
حالا درد غمگینانهی آن دوست را به دوستان روشنفکر و فعال حقوق بشر و ایران دوست و اتحادخواه و یادآوری میکنم/
حاکمان در نیافتند نیروی عظیم و پتانسیل بالای جنبشهای قومی و... را و نتیجه آن شد که این نیرو و این پتانسیل در جایی که مطلوب شما و همهی آنهایی که ایرانی سربلند و آباد و متحد!! میخواهند صرف میشود در همراهی نکردن دیگر ایرانیها در تعیین سرنوشت مشترک. در مشارکت نکردن در انتخاباتها، در اعتصابهای سراسری کوچه و بازار که در این سالها در شهرهای کردنشین شاهد آن بودهایم.
پس فردا چگونه میتوانیم به کردها بگوییم همهی ما شهروندان برابریم؟ همهی ما ایرانی هستیم؟ و به یک اندازه از حقوق برابر برخورداریم؟ به راستی این ایرانی بودن خودشان را کی باید احساس کنند؟ چگونه از فروپاشی همبستگی اجتماعی و ملی مینالید ولی هنگام عمل که میرسد خود شیرازههای هرگونه همبستگی را با دندان سکوت میجوید؟
آنها دارند از جسمشان مایه میگذارند تا قفس را بسوزانند و به رهایی پرندهها بیاندیشند اکنون به بشارت دهندگان آزادی است که قفس تنگ ذهن تقسیم بندی شدهشان را بسوزانند و به انسان بیاندیشند. در واقع ظاهرا کسانی که مجری چنین تفکری هستند چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون بیشتر در قفس به سر میبرند، و به آن ها نیز باید گفت که قفس را بسوزان. آنها که امروز فراموش شدهاند و در تنهایی اقدام به اعتصاب غذا کردهاند بدون شک انسانهایی هستند که از حقوق انسانی خود محرومند و نه تنها برای حقوق خود بلکه آشکارا از حقوق همه ی زندانیهای ایرانی دفاع کردهاند. یک بار دیگر بیانیهی آنان را بخوانید عنوان بیانیه اعتصاب غذای سراسری زندانیان کرد است ولی محتوای بیانیه و خواستهایشان شامل همهی زندانیان سیاسی همهی زندانهای ایران میشود.
*شهاب الدین شیخی شاعر و روزنامه نگار.لیسانس جامعه شناسی و فوق لیسانس مطالعات زنان
|