یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فرستنده را که نمی شود، دست کم گیرنده را خاموش کنید
چگونه صدای آمریکا، صدای ما می شود؟


امیر یعقوبعلی


• گویا صدای آمریکا دارد از روی نسخه رومن گاری پیش می رود؛ جغرافی می آموزد (همراه با نکات اضافی، مثلا نقشه نقاطی که می توان در آن برای جدایی و استقلال رفراندوم برگزار کرد و جاهایی که چنین رفراندومی تجاوز به تمامیت ارضی است)، و توأمان به ما یادآوری می کند که دیگر وقت سرمایه گذاری روی این ایران پایان یافته است، و فرار یگانه راه ممکن است، آن-هم به مقصد استودیوی صدای آمریکا ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ مهر ۱٣٨۷ -  ۲۶ سپتامبر ۲۰۰٨


شماره ی سوم نشریه ی سرپیچ منتشر شده است. در این شماره ی «سرپیچ» مقالات زیر درج شده است:
چرا در آمریکا بذر تغییر نمی‌روید؟؛ صدای امپراتوری یا صدای بی‌صدایان؟؛ چپ آمریکایی و سیاستهای رسانه ای؛ چگونه صدای آمریکا، صدای ما می شود؟؛ فریاد پشه گان؛ ساندویچی خبری برای دیدن؛ چشم های کاملا بسته؛ فوتبال ما، شبکه آنها؛ رسانه های جهان و امنیت زیستی ما؛ نئولیبرالیسم سرگشته؛ اقتصاد سیاسی رسانه‌های جمعی؛ به خاطر یک مشت دلار؛ نگاهی ژرف‌تر، چشمانی بازتر
مقاله ی «چگونه صدای آمریکا، صدای ما می شود؟» را از این شماره ی سرپیچ در زیر می خوانید:



Voa امروز یگانه تریبون پرمخاطب فعالان اجتماعی – سیاسی ایران است؛ هر روز تازه ترین خبرهای مربوط به ایران، به خصوص موارد نقض حقوق بشر و دستگیری ها و برخوردها را به اطلاع مخاطبان می-رساند، خبرها را تفسیر می کند، اخبار جهان را پوشش می دهد، برنامه ای مخصوص «زنان امروز» دارد. مسائل فرهنگی و هنری ایران و جهان را گزارش می کند و در نهایت با مخاطبان اش میزگرد می گذارد. صدای آمریکا، در عین حال مکانی است که بخشی از تبعیدشدگان ایران حول آن جمع شده اند.
چنین وصفی از یک شبکه رادیو – تلویزیونی در شرایطی که تمامی شریان های تنفسی جامعه ایران مسدود شده اند، بلافاصله این پرسش را پیش می کشاند؛ پس مشکل کجاست؟ مگر نه این که چنین رسانه ای تام و تمام در اختیار فعالان اجتماعی قرار گرفته است، تا صدای خود را به توده مردم برسانند؟ پس دیگر چه بهانه-ای برای نقد صدای آمریکا باقی می ماند؟
می توان این سوال را با واکاوی ساده و سرراست خواست گاه یک شبکه دولتی، که بودجه اش را وزارت امور خارجه آمریکا می -پردازد، و توضیح پیرامون آن که چرا باید آمریکا پشتیبان منافع ملی ایرانیان و پی گیر پروژه دموکراسی خواهی در ایران باشد، پاسخ داد. اما چنان چه فهم درستی از جایگاه VOA در میان مخاطبان آن داشته باشیم، متوجه می شویم که چنین پاسخی بی شک بی ثمر است.

صدای آمریکا، صدای شما می شود
روزنامه هایی که به طور زنجیره ای پا به عرصه وجود گذاشته بودند، دسته دسته به محاق توقیف می روند. سانسور خبری اندک روزنامه های باقی مانده شدت می گیرد، و زنگ تفریح پایان می-یابد. برای دیگربار، منبع اصلی دریافت اخبار، معطوف می شود به بشقاب هایی که رشد قارچ گونه ای بر روم بام ها دارند، و در چنین شرایطی، با بالا گرفتن منازعه ایران – آمریکا، که در آن هر دو سوی منازعه که نیازمند یارگیری در جهان و صد البته در میان افکار عمومی اند، به «رسانه» روی می آورند.
کارشناسان رسانه ای دولت ایران، به درستی در می یابند، که تلاش برای تاثیرگذاری بر مخاطب ایرانی و سرمایه‌گذاری برای سمت و سو دادن به اذهان آن ها که در داخل مرزها هستند، کاری است بیهوده و کم اثر. چه آن چه را که قرارست با دست کاری حقیقت در رسانه ها به خورد مخاطب داد، شبانه روز در مقابل دیدش است. مخاطب ایرانی فقر، تورم، بیکاری، تبعیض، برخوردهای پلیسی با مسائل اجتماعی- فرهنگی و ... را هر روز لمس می کند و تلویزیون سخت می تواند، بر روی نگرش او تاثیر بگذارد. سیاست-گذاری کلان «رسانه ملی» می رود به سمت تاکید بر روی وجه «سرگرمی» رسانه؛ بودجه های میلیونی صرف ساخت سریال های طنز نود شبی می شود، حق پخش مستقیم لیگ های اسپانیا و ایتالیا و ... خریداری می شود، و تمامی کانال های تلویزیونی آتش به آتش فیلم، سریال، طنز و فوتبال پخش می کنند و از ساعت ۷-٨ شب تا نیمه شب مخاطب را پر می کنند و در این میان چه جایی برای اخبار و موضوعات جدی می ماند؟ و اصلا مگر نیازی بدان هست، تا زمانی که انتخابات یا راهپیمایی یا ... حضور در صحنه را طلب نکرده است؟
تلاش بسیاری می شود تا نیاز به «اخبار متفاوت» را هم در درون این ساختار حل شود؛ اخبار ۲۰:٣۰ روایتی متفاوت را انتخاب می کند، تا مخاطب را همراه کند، تصاویر تجمع دانشجویان را پخش می کند، درگیری مجلس را و گزارش مفسدان اقتصادی و ... صد البته با زیرنویس هایی از جنس روزنامه کیهان. که باعث می-شود، پیش از آن که فرم نو آن به چشم بیاید، اهداف ساده-انگارانه گردانندگان اش توی ذوق بزند.
این ناکامی در جلب افکار عمومی در داخل، با سرگرم کردن شان جبران می شود. اما حالا باید فکری به حال افکار عمومی دنیایی کرد، که آمریکا در حال بسیج آن بر علیه حکومت ایران است. در چنین شرایطی است که بودجه های میلیون دلاری خرج راه اندازی شبکه های عرب زبان سحر، العالم و ... می شود و «پرس تی وی» انگلیسی زبان نیز وارد عرصه می شود.
در مقابل، آن سوی مرزها هم اتفاقاتی در حال رخ دادن است؛ برنامه های صدای آمریکا رو به فزونی می گیرند، و چند برابر زمان پخش پیشین، برنامه تولید و پخش می کنند. «میزگردی با شما» جایگاه یگانه خود را از دست می دهد، چرا که خبرها و نظرها، تفسیر خبر، شباهنگ، زن امروز، امروز در واشنگتن، و ... نیز اضافه می شوند تا صدای آمریکا دقیقا همان حفره ای را پر کند، که جمهوری اسلامی از پر کردن آن عاجز است؛ اطلاع رسانی و پوشش اخبار.
یگانگی صدای آمریکا در پوشش خبرهای ایران و جهان، با روایتی متفاوت از روایت رسمی رسانه های داخلی ایران، اگرچه در برجستگی جایگاه آن اثرگذار است، اما دلایل دیگری می طلبید تا صدای آمریکا، مدعی شود که «صدای شما» یعنی مخاطبان اش را نمایندگی می کند.
یال روکیچ و دی فلور در نظریه وابستگی (۱۹۷۶) نشان می دهند که وابستگی به رسانه از شخصی به شخصی، از گروهی به گروهی و از فرهنگی به فرهنگی دیگر تفاوت می کند. آن ها با تاکید بر روابط سه گانه رسانه ها، مخاطبان و جامعه، میزان وابستگی مخاطبان به یک رسانه را مورد بررسی قرار می دهند؛

الف – جامعه
بر اساس نظریه وابستگی یک عنصر مهم در افزایش یا کاهش میزان وابستگی به رسانه ها، میزان بی نظمی، تضاد و تغییرات در یک جامعه است؛ چنان که با افزایش بی نظمی، تضاد و تغییرات، میزان وابستگی مردم به رسانه ها برای به دست آوردن اطلاعات افزایش می یابد و آن ها را به رسانه هایی که اطلاعات لازم را در اختیارشان قرار می دهد، وابسته تر می کند.
ظهور صدای آمریکا در شکل کنونی اش، مصادف است با روی کارآمدن دولت نهم و محمود احمدی نژاد که بزرگ ترین تغییرات را در تمامی حوزه ها برای مردم به ارمغان آورده است. اگر دولت خاتمی در دفاع از عملکرداش،مدعی بود که هر ۹ روز با یک بحران مواجه بوده است، می توان مدعی شد که مردم در دوران تصدی گری دولت نهم هر ۹ روز یک بحران داشته اند. دامنه تغییرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تا بدان حد بوده است که مردم بیش از هر زمانی، نیازمند دست یابی به اطلاعات باشند و تازه در کنار آن نیازمند منبعی که این میزان از اطلاعات را برای شان تفسیر کند؛ صدای آمریکا هر دو وظیفه را به عهده گرفته است، هم تمامی خبرهایی که در داخل سانسور می شوند را پوشش می دهد، و هم آن ها را تفسیر می کند و به زبان ساده به مخاطب سردرگم ایرانی تحویل می دهد.

ب – مخاطب
همان طور که پیش تر گفته شد، نظریه وابستگی قائل به تفاوت در میزان وابستگی مخاطبان به رسانه ها فارغ از شرایط اجتماعی نیز هست؛ به بیان دیگر، علائق مخاطبان نیز، در این منظومه تاثیرگذار است. گسترش برنامه های صدای آمریکا، که در جهت ارضای بیش ترین حد از نیازهای مخاطبان هست، سهم مهمی در اقبال عمومی به این شبکه دارد. نمونه «زن امروز» مثال خوبی است، برای آن چه که می توان از آن به عنوان پیروی رسانه از «نیاز مخاطب» یاد کرد. چنان که هم زمان با افزایش فعالیت های فعالان جنبش زنان، «زن امروز» آمده است تا انحصار خبری - تفسیری در این زمینه را هم از آن خود کند و تنها رسانه فراگیری باشد که اخبار این حوزه را پوشش می دهد. هر چند، می-توان همین نگاه بازاری (مبتنی بر عرضه/تقاضا) به مسأله زنان را دست مایه نقد صدای آمریکا کرد.

ج – رسانه
«صدای آمریکا در خبررسانی بی طرف است.» ، «تنها اخبار را منعکس می کند » ، «صدای شما را پخش می کند» ، «نقش مراقبت را در غیاب رسانه های آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی بازی می-کند» ، «هشدار می دهد، اطلاعات را در اختیار قرار می دهد و شفاف سازی می کند » و ...
این ها همه بحشی از ادعاهایی است که صدای آمریکا دارد، آن طور که پیش تر توضیح داده شد، بخشی از این ها در عیاب دیگر رسانه-ها و به لطف حذف شان در داخل ایران در صدای آمریکا ادغام گشته اند و در کنار هم قرارگرفتن این گزاره های درست و غلط در مورد صدای آمریکا، موجودیت آن را در نظرگاه مخاطب بر می-سازد و شکل می بخشد.
تصویری هر شب از صدای آمریکا و در لابه لای برنامه های اش پخش می شود که هم نشان دهنده بخشی از واقعیت این رسانه است و هم نشان دهنده هدف غایی آن؛ تصویر خانه های شهر تهران، که در بالای بام هر کدام آرم صدای آمریکا به تدریج روشن می شود تا در تصویر پایانی، تمام شهر با نور آرم های VOA روشن گردد. فهم این نکته دشوار نیست، که صدای آمریکا، توانسته است تا حدی در پیش برد این طرح موفق شود و این در سایه همان توصیفی ممکن شده است که در بالا بدان اشاره شد.

برجسته سازی در VOA
برجسته سازی، در معنای ارتباطی آن، به فرآیندی اطلاق می شود که طی آن رسانه ها تعیین می کنند که چه موضوعاتی از اهمیت بیش تری برخوردارند، تا به وسیله آن موضوعاتی که عامه مردم (مخاطبان) باید بدان فکر کنند را روشن سازند.
برجسته سازی، از مهم ترین و کاراترین روش های تاثیرگذاری بر افکار عمومی است و به همین جهت تمرکز بر آن، برای نشان دادن مشی یک رسانه اهمیت دارد؛ در مورد صدای آمریکا می توان به-سادگی نشان داد، که کجا کدامین موضوع با انتقال به صدر اخبار و تفسیرها، اهمیتی بیش از آن چه دارد پیدا کرده است.
حداقل در دو مورد «حقوق بشر و نقض آن» و «پرونده اتمی جمهوری اسلامی» می توان به فرآیند برجسته سازی اشاره کرد، چنان که نحوه چیدمان اخبار، تکرار آن در قالب برنامه های مختلف یا خبرهای متفاوت و فوکوس بر آن، توانسته است این دو موضوع را به صدر مسائل مورد مناقشه در ایران بیاورد.
در مورد هر دوی این موضوعات می توان به نقش متقابل رسانه های دولتی ایران در فرآیند برجسته سازی اشاره کرد؛ چنان که رسانه-های دولتی ایران هم، با زاویه دید متفاوتی، همین موضوعات را برجسته کرده اند؛
اگر صدای آمریکا بر «نقض گسترده حقوق بشر در ایران» پای می-فشارد، و با پوشش گسترده اخباری که موید این موضوع هستند، این موضوع را توانسته در جدول موضوعات مورد توجه ایرانیان جابه جا کند، از سویی رسانه های دولتی ایران کوشیده اند تا با دست گذاشتن بر روی اقدامات آمریکا در عراق و افغانستان یا حمایت آن ها از اقدامات اسرائیل، اتهام نقض حقوق بشر را به خود آمریکا برگردانند.
در مورد پرونده اتمی ایران نیز به هم چنین؛ به همان میزان که آمریکا درصدد است تا در فرآیند برجسته سازی رسانه ای، ضمن تاثیرگذاری بر میزان توجه به موضوع،آن را تهدیدی جدی برای امنیت بین المللی جا بزند، ایران سعی کرده است تا از این برجسته سازی سود جوید و آن را به عنوان موضوعی ملی و جز حقوق ملت معرفی کند تا دفاع از آن و پرداخت هزینه های اش، مشروعیت یابد.
فارغ از آن که کدام یک از طرفین دعوا درست می گویند؟ ( که گزینه سومی چون هیچ کدام را می طلبد) می توان به فرمول مشترک هر دو گروه اشاره کرد، و با توجه به آن که رفتارهای جمهوری اسلامی در این مورد قابل فهم، و پیش بینی است، و در واقع انتظار غیر هم از آن نمی رود، به نقد رفتار صدای آمریکا پرداخت و نشان داد که این رسانه با چه هدفی دست به برجسته-سازی می زند و این برجسته سازی در نهایت چه نتیجه ای را در پی دارد؟
درست در همین نقطه است که می توان پرسش اصلی را پیش کشید، و یقه حاملان پیام «دموکراسی»، «پیشرفت» و حقوق بشر را گرفت. درست در همان نقطه ای که خبرنگاران، روزنامه نگاران و مفسران صدای آمریکا نه در مقام خبرنگار- مفسر که در مقام کارمندان وزارت امور خارجه این کشور، پروژه «حقوق بشر آمریکایی» را به پیش می برند.
اگر ارتش آمریکا وظبفه داشت تا حقوق بشر را با ناوهای جنگی و بمباران به عراق بفرستد، وظیفه این مهم تا اطلاع ثانوی و در مورد ایران به کارمندان صدای آمریکا سپرده شده است و آن-ها موظف شده اند تا حقوق بشر غیرسیاسی و اخته نئولیبرالی را پیشاپیش و در بسته های شبانه به منازل مخاطبان بفرستند تا طرح آن تصویر تکمیل شود؛ تمامی شهر به نور صدای آمریکا روشن شود. آن گاه دیگر نیازی به فرستادن ناوهای جنگی نیست. صدای آمریکا به تعبیر اسلاوی ژیژک درست بر همان وجه وقیح حقوق بشر دست گذاشته است، آن جا که دست مایه و زمینه ساز جنگ می شود و یا در بهترین حالت فرمی اخته می گیرد؛ آن چه اهمیت می یابد نه «موضوع» گفتارها که صرف سخن گفتن است، آزادی بیان اهمیت می یابد، تا همه-چیز گفته شود، تا در واقع چیزی گفته نشود، و تغییری نیابد. تا آن قدر از تغییر صحبت کنیم، که عملا چیزی تغییر نکند.
آن چه روند برجسته سازی حقوق بشر در صدای آمریکا را منطقی می-کند همین پیش کشیدن سوال های احمقانه است که پاسخ را به طور پیش فرض درخود قرار داده اند، با این تفاوت که حقیقتی را کتمان می کنند. سوال هایی از این دست که « آیا شما هم با اعدام مخالف هستید؟» ، «آیا شما هم با آزادی بیان موافق اید؟» و ...
تمامی این سوال ها طرح می شوند تا به ما بیاموزند که نیازی نیست به موضوع فکر کنیم، موضوع بدیهی فرض شده است؛ ما موافق حقوق بشر هستیم، با آزادی بیان موافق ایم و با اعدام مخالف ایم و ... . هیچ کس نمی داند معنی چنین سوالانی چیست و این رمز پیروزی نهفته در چنین سوالاتی است.

دست‌کاری دسته جمعی
اومبرتو اکو در جایی گفته است که «اگر از چیزی نتوان برای دروغ گفتن استفاده کرد، از آن نمی توان برای گفتن حقیقت هم استفاده کرد». رسانه ها دقیقا واجد چنین خصلتی اند؛ درعین آن-که نمی توان منکر تاثیرگذاری آن ها بر افکار عمومی شد، نمی توان آن ها را در هر شکلی، تقویت کننده دموکراسی، گسترش دهنده آگاهی در میان مردم و در نهایت بدون جهت گیری دانست . در واقع رسانه ها ابزاری هستند که می توانند به یک میزان تاثیری انقلابی یا ارتجاعی بر واقعیت بگذارند.
VOA بخشی از وضعیت انضمامی ماست؛ وضعیتی که در آن امثال سازگارا، افشاری، داوودی مهاجز و ... منتقدان وضع موجوداند، وضعیتی که سمبل جنبش دانشجویی اش، احمد باطبی در سال روز هجدهم تیر با حضور خود در رسانه دولتی آمریکا مهر تاییدی بر آمریکایی بودن این جنبش بزند. و سوال این جاست که راه خروج از باتلاقی که در آن VOA تصویر بخش جهان ماست چیست؟
اندیشه انتقادی هم واره با نگاهی بدبینانه رسانه های جمعی را پیگیری کرده است، این نگاه اگرچه واقعی بوده و هست و واجد سویه هایی از حقیقت، اما هیچ گاه راه حلی را برای خلاصی از تاثیرات مخرب رسانه های جمعی، که این روزها به مدد تبدیل شدن شان به کمپانی های بزرگ تجاری، بیش از پیش در خدمت سرمایه قرار گرفته است، به دست نداده است. به بیان دیگر چپ ها همواره با حفظ فاصله از رسانه های جمعی به نقد آن ها پرداخته اند.
علارغم آن که هرگونه حضور در این عرصه، برابر است با آلوده-شدن به همان خصایص منفی و ارتجاعی رسانه های حمعی به خصوص رسانه-های یک سویه ای چون تلویزیون، آیا راهی جز دست بردن به عمل وجود دارد؟ شاید این سوال را باید به گونه دیگری مطرح کرد، مشکل اصلی چیست؟ این که VOA برنامه پخش می کند و این برنامه -ها در راستای منافع عده ای خاص «دستکاری» شده و دارای جهت-گیری است؟
انزن برگر، متخصص رسانه معتقد است «چیزی به نام نوشته، فیلم و یا برنامه پخش شده دست کاری نشده وجود ندارد، پس پرسش این نیست که آیا رسانه ها دست کاری می شوند؟ بلکه پرسش این است که چه کسی آن ها را دست کاری می کند؟ یک طرح انقلابی نباید خواستار از بین بردن «دستکاری» شود، بلکه برعکس باید همه را به دست کاری کننده تبدیل کند.»
با بردن این استدلال به درون بحث پیشین، می توان این گونه نتیجه گرفت که در چنین شرایطی مشکل نه در سیگنال های خبری که از آن سوی دنیا مخابره می شوند، که در نقطه گیرنده این امواج است. در واقع آن چه محل نقد است، نه خود فرستنده ، که متنی است که در آن، پیام فرستنده دریافت می شود.
وقتی تمامی صداها قطع می شود، و هرگونه تلاش برای ایجاد صدایی مستقل در برابر رسانه «مفرح ملی»، و نشریات دولتی به بن بست ختم می شود و تنها صدای مستقل در کلماتی خلاصه می شود که در سایت هایی با چند صد مخاطب منتشر شده و آن هم به مدد دور زدن فیلتر و ... قابل مشاهده است، و زمانی که میعادگاه تمامی تبعیدیان و عشاق دموکراسی و تغییر وضعیت در ایران صدای آمریکا و بنیادهای تابع وزارت امور خارجه و وزارت دفاع آمریکا می شود، باید هم صدای آمریکا، صدای ما شود.
رومن گاری، در «خداحافظ گری کوپر» از زبان لنی، قهرمان داستان می گوید«پدرم تو یکی از این کشورهایی که زورکی پیدا-شدن خودشو به کشتن داد. منظورم اینه که این کشورها وقتی شناخته می شن که مردم میرن اون جا که کشته بشن. جعرافی یعنی همین. پدرم خودشو فدای جعرافی کرد ... مثلا ویتنام. او اصلا کسی نمی دونست که هم چو جایی هم توی دنیا هست. حالا آمریکا پر از ویتنام شده. کره، همین طور.یک روز یک کاغذ برای یکی می رسه که پدرش تو کره کشته شده. میره روی نقشه می گرده ببینه کره کجاست. آمریکایی ها جغرافی رو همین جوری یاد گرفتن. پیش از این ها کسی جعرافی لازم نداشت. وقتی توی تلویزیون شروع کردن زیاد از یه مملکتی حرف بزنند معنیش اینه که توی اون مملکت نباید چیزی خرید. حتی وقتش رسیده که همه از اون جا فرار کنند.»
گویا صدای آمریکا دارد از روی نسخه رومن گاری پیش می رود؛ جغرافی می آموزد (همراه با نکات اضافی، مثلا نقشه نقاطی که می-توان در آن برای جدایی و استقلال رفراندوم برگزار کرد و جاهایی که چنین رفراندومی تجاوز به تمامیت ارضی است)، و توأمان به ما یادآوری می کند که دیگر وقت سرمایه گذاری روی این ایران پایان یافته است، و فرار یگانه راه ممکن است، آن-هم به مقصد استودیوی صدای آمریکا.

http://sarpich.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست