سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ماتریس زیبایی و دگرگونی موضوع زیبایی


بهمن بازرگانی


• با ورود به مرحله روشنگری، مدرنیته دچار بحران ارزش ها می شود. زیرا تناقضات و گرایش های ناهمسو در این مرحله سر باز کرده و آشکار شده اند. خرد دکارتی (خرد با فضیلت) دیگر زیبا دیده نمی شود. به جای خرد دکارتی ذهن انسان می نشیند. ذهنی که در آن به جای اضافات ماقبل تجربی دکارت، خواص ذهن می نشینند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ مهر ۱٣٨۷ -  ٣ اکتبر ۲۰۰٨


ما جهان را در یک قاب می بینیم، قاب واقعیت، قابی که دارای ساختار است. تفاوت دو نگاه در تفاوت ساختار ماتریس زیبایی آن ها است. وقتی که ساختار ماتریس زیبایی نگاه من، تو، او دگرگون می شود، یعنی نگاه ما بر نقاط و بر روابط متفاوتی در درون قاب واقعیت تاکید و درنگ می کند. وقتی که ساختار نگاه ما دگرگون می شود یعنی اهمیت برخی جنبه های قاب واقعیت کاسته شده یا به کلی محو می شود در حالی که جنبه های دیگر قاب واقعیت مهم تر جلوه می کنند و بر آن ها تاکید می شود. در همین حال برخی نقاط دیگر به کلی نادیده گرفته می شوند.
تفاوت اطلاعات به دست آمده از دو نگاه بر یک قاب واقعیت، ناشی از تفاوت ساختار ماتریسی آن دو نگاه است. ماتریس نگاه ما ترکیب بندی خاصی دارد. این ماتریس با ترکیب بندی های خاص آن یک داده اولیه است. یعنی نگاه ما از درون یک ماتریس زیبایی که دارای ترکیب بندی خاصی است قاب واقعیت را نظاره می کند و ما قاب واقعیت را از درون این ترکیب بندی است که مشاهده می کنیم. در هر قاب واقعیت ترکیب بندی های زیادی وجود دارند اما ما فقط گرایش به انتخاب و پذیرش ترکیب بندی خاصی از میان بسیار ترکیب بندی های ممکن داریم.
 
یک پی یتا را از سده های میانه مسیحی انتخاب می کنیم. در این پی یتا پوست بدن خشکیده و صورت رنگ پریده است. درد و رنج مادر و پسر نمایان است. اما این درد و رنج از فضاهای زیبایی شناختی متفاوت تعابیر متفاوت و حتا متضادی برمی انگیزد. برای کسی که بومی فضای جادویی است این پی یتا یک اثر جادویی  است برای آن که زخم و آسیبی مشابه آن چه که در تابلو نشان داده شده است به فردی که مورد نظر نقاش یا سفارش دهنده تابلو است وارد شود. در آن فضا این اثر هنری، یک اثر جادویی است. جادوی سیاه، برای اعمال آسیبی مشابه به یک فرد زنده. پس در این جا نه تنها صحبت از زیبایی و زشتی اثر هنری بی مورد است بلکه این نقاشی دارای یک کاربرد مشخص جادویی است.
در فضای مسیحی دو نوع زیبایی وجود دارد. زیبایی حقیقی یا زیبایی روح، و زیبایی دروغین یا زیبایی جسم. به همین جهت در آثار هنری مسیحی قرون میانه، جسم، زشت نما است. حتی اگر این جسم متعلق به یک قدیس باشد. پوست، خشک، و بی رنگ کار شده و تن تا حد امکان لاغر است. دنده ها بیرون زده و صورت ها رنج کشیده اند. زیرا در فضای مسیحی، رنج، رنج مقدس، زیبا است. و لذت، لذت مادی، زشت است. به همین جهت است که در نقاشی های قرون میانه مسیحی هیچ وقت صحنه هایی(از نظر مضمون و نه سبک) مشابه صحنه هایی که مثلا دگا یا رنوار بر بوم کشیده اند وجود ندارد. زیرا در ماتریس زیبایی مسیحیان قرون میانه، رنج، زیبا، و لذت زشت است. ما امروزه از لذت کسب دانش و لذت مطالعه سخن می گوییم، در حالی که تا همین چند دهه پیش مردم از رنج مطالعه و مرارت بار بودن تحقیق و پژوهش سخن می گفتند. اگر امروزه لذت کم و بیش در ماتریس زیبایی است فضای مدرن و پست مدرن است، در فضای مسیحی رنج را زیبا و لذت را زشت می دیدند. اگر امروزه جنسیت و جاذبه ی آن وارد در ماتریس زیبایی غرب است، در فرهنگ مسیحی قرون میانه جنسیت زشت بود و کسی که خود را در راه تقرب به خدا خصی(عقیم) می کرد در اوج تعالی بود و روح و اندیشه چنین کسی امکان بیشتری داشت که به پلشتی ا ین جهان آلوده نشود و به معنی جاودانی آن زیبا باشد. اما نگاه زیبایی شناختی مدرنیته، تابلو ها ی پی یتا را دیگر به سبک و روال قرون میانه کار نمی کند. در این جا جسم مسیح یک جسم زیبا است. جسم مریم نیز. آن ها انسان هایی هستند که رنج می کشند. در نقاشی های پیش از نهضت رمانتیک جسم زیبا است اما رنج نیز هنوز زیبا است. مدرنیته به نوعی التقاطی است، زیرا در آن هم جاودانگی دارای جاذبه زیبایی شناختی است و هم انسان بر مسند جاودانگی تکیه زده است. در واقع در کانون جاذبه زیبایی شناختی مدرنیته دو مقوله ناساز جاودانگی و انسان میرا درهم تنیده اند [۱] . نوعی دوالیسم بر آن حاکم است. دو نوع زیبایی در آن است، زیبایی زمینی و زیبایی آسمانی. زیبایی جسمی و زیبایی روحی. زیبایی پهلوانانه و زیبایی عارفانه. زیبایی ایمان و زیبایی خرد. زیبایی وارستگی و زیبایی وابستگی. این دوالیسم در روشنگری به پایان محتوم خود می رسد. روشنگری، ایمان مسیحی را به گوشه می راند اما علم را بر گاه می نشاند. به جای ایمان مسیحی ایمان علمی را، ایمان ایدئولوژیک را می گذارد. روشنگری فقط با شکل خاصی از ایمان مخالف است نه با همه اشکال ایمان. روشنگری با ایمان مسیحی مخالف است و سایر اشکال ایمان را، ایمان مدرن را، می پسندد و تایید می کند. در واقع در مدرنیته به جای تثلیث مسیحی: پدر، پسر، روح القدس، تثلیث دین طبیعی یا مذهب لاییک غرب نشسته است: خرد -  فرد – آزادی.
با ورود به مرحله روشنگری، مدرنیته دچار بحران ارزش ها می شود. زیرا تناقضات و گرایش های ناهمسو در این مرحله سر باز کرده و آشکار شده اند. خرد دکارتی (خرد با فضیلت) دیگر زیبا دیده نمی شود. به جای خرد دکارتی ذهن انسان می نشیند. ذهنی که در آن به جای اضافات ماقبل تجربی دکارت، خواص ذهن می نشینند. خواصی که با تکیه بر آن ها حدود عقل و منطق ظاهرا به دقت ترسیم می شوند و به جای خرد دارای فضیلت دکارتی ذهنی می نشیند که استعلا و فراروی از خواص ذاتی آن است. بدین ترتیب به جای فضیلت غیر فضایی و مفهومی، و فضیلتی که تراویده از روح و ایمان تصور می شد، یک تصویر فضایی می نشیند. استعلا چه در زمینه اندیشه و چه در زمینه زیبایی و چه در زمینه اخلاقی، نقشی را پیدا می کند که آن نقش قبلا به فضیلت ملحوظ در خرد عطا شده بود. مفهوم تصویری استعلا در پیش کانت از نکات مسئله دار و بحث انگیز فلسفه کانت است.
 
می توان دید که با دگرگونی بنیادی ماتریس زیبایی نگاه ما، موضوع زیبایی نیز تغییر می کند و در فضاهای متفاوت چیز های متفاوت و حتا متضادی زیبا دیده می شوند و با زیبا دیده شدن آن ها سایر عوامل نیز جابه جا می شوند و عملکرد متفاوتی پیدا می کنند. به عبارت دیگر در این جا یک تز مطرح می شود و آن سفر زیبایی است. در فضاهای مختلف (و اگر به زبان مدرن بگویم: در اعصار مختلف تاریخی) آن چه که مردم از نظر زیبایی شناختی جذب آن ها می شوند، جابه جا می شوند و با این جابه جایی همه صحنه و عوامل دیگر نیز جابه جا می شوند و اصولا مفهوم فضا یا مفهوم عصر بر مبنای دگرگونی های زیبایی شناختی است که دگرگون می شود.
 
در عصر جادو، قوی زیبا و ضعیف زشت است. قدرت زیبا و ضعف زشت است. فاتح زیبا و مغلوب زشت است.سالم زیبا و مریض زشت است. لذت زیبا و رنج زشت است. به همین جهت است که در فضای جادویی مریض را و دیوانه را کتک می زندند تا تبدیل به یکی از دو شق شوند یا سالم و عاقل شوند یا از دست آن ها خلاص شوند (بمیرند یا از جامعه طرد شوند). در فضای جادویی، آن که قوی و سالم و پیروز است به خودی خود زیبا دیده می شود. در این جا همدردی و ترحم بی معنی است زیرا ضعیف و بیمار و دیوانه و شکست خورده، مورد بی مهری خدایان قرار گرفته اند. پس همدردی با آن ها به نوعی دهن کجی به اراده و خواست خدایان است و برای این که من و تو ضعیف نشویم یا بیمار و دیوانه نشویم و شکست نخوریم باید که با الهه های قدرت و پیروزی و سلامتی همکاری کنیم و به شدت از الهه های شکست و ضعف و بیماری نه تنها دوری کنیم. در فضای جادویی سیاه و سفید و زشت و زیبا در مقابل هم هستند. یا این یا آن، حد وسطی در کار نیست. شاهان را تا پیر و ضعیف می شدند می کشتند و بعدها آن ها را معزول می کردند. شاهان کیانی در شاهنامه، آن گاه که فرزند مهتر آن ها به سن ازدواج می رسید تاج شاهی را تحویل او می دادند. و به نظر می رسد که بازی سودابه با سیاوش برخاسته از شهوت او نیست بلکه از قدرت ظلبی او است. او می خواهد در کنار سیاوش جوا نبخت هم چنان ملکه بماند.
در طولانی ترین شب سال(یلدا) خورشید، که نماد نرینگی است (سوریا خدای آفتاب هندو، نیز نماد نرینگی و قدرت جنسی نرینه است) در آن شب هندوانه یا انار را به نشانی جسم و خون خورشید می خوردند تا خورشید در وجود آدمیان شب را به صبح برساند و صبح خورشید جوان، خورشید نو، پا به جهان بگذارد. مراسم کشتن و خوردن گوشت و خون ... ریشه در ترس آدمیان در فضای جادویی از مرگ بی بازگشت داشت. کسی را که دارای قدرت زیادی بود پس از آن که تصور می شد دوره اش را طی کرده و رو به افول گداشته است خویشاوندانش  می کشتند و گوشت و خون او را می خوردند تا قدرت او با حلول روح او در جسم نوزادی نوین (که معلوم نبود کی و کجا و در چه کسی انجام می شود) حفظ شود. به یاد بیاریم ضرب المثل معروف را که خویشاوندان اگر گوشت آدم را بخورند استخوان هایش را دور نمی ریزند.
در فضای جادویی درون هیچ نیست هر چه هست برون است. این جا عصر پهلوانی و جادویی است عصر قلدری و بی رحمی و هم زاد شدن زیبایی با قدرت است. در این عصر ترکیب بندی ماتریس زیبایی نگاه ما به گونه ای است که در آن، قدرت و هر آنچه با قدرت پیوند دارد مثل سلامتی و پیروزی و شادی و لذت و باروری و بار آوری و زورمندی و جوانی و چاقی، هم هویت و هم سان دیده می شدند.
در مذاهب تک خدایی، ماتریس زیبایی نگاه آدمی کاملا دگرکون می شود. حال درون بسیار مهم می شود و قال و برون کم اهمیت. زیبایی به دو قطب زیبایی راستین یا زیبایی روح ، از یک طرف، و زیبایی دروغین یا زیبایی جسم، از طرف دیگر تقسیم می شود.
زیبایی در این فضا، دیگر در کارهای پهلوانی و پیروزی و قدرت و رزم آوری نیست. زیبایی روح، سیر درجات از ادنی به اعلا و از خاک به ملکوت است. واژه کمال و تکامل در این فضا کاربرد ارزشی بسیاری پیدا می کند. این یک سیر خطی است از دنیای مادی پست به عالم ملکوت، و در این سیر انسان به کمال نایل می شود. اگر در دنیای جادویی، زمان حلقوی و چرخنده و تکرار شونده است، در این جا زمان منبسط شونده و فزاینده است. زیبایی در این جا زیبایی روح است. اگر طاق رومی حالت تکراری و چرخنده و حلقوی را تداعی می کند، سبک گوتیک حرکت فرازنده ومتعالی و سیر تکاملی از ماده به معنا و انسان به خدا را تداعی می کند. در این فضا پهلوانی فی نفسه دارای بار ارزشی نیست زیرا پهلوانان شیطانی نیز وجود دارند. پهلوانی اگر در خدمت کمال و حرکت تکاملی از ماده به معنا باشد، دارای ارزش است و چنین پهلوانی یا عمل پهلوانانه زیبا است.
 
همان طور که در فضای جادویی جادو برعلیه جادو وارد عمل می شد، در فضای مذهبی نیز مذهب بر علیه مذهب وارد کار می شود. جنگ های صلیبی طولانی ترین جنگ مذهبی بود و پس از شکست صلیبی ها، ماتریس زیبایی نگاه فرزانگان اروپا نیز به طور بنیادی دگرگون شده و انسان اروپایی با نگاهی متفاوت از پیش به جهان نگریست و چیزهایی را زیبا دید که پیش از آن آن ها زشت می دید. از این دوره به بعد اومانیسم و به موازات آن خردگرایی شروع می شود. خدا، انسان، عقل، زیبا دیده می شوند. انسان با عقل، خدا را می شناسد پس عقل زیباترین و برترین موهبت آدمی است.ماتریس زیبایی نگاه آدمی در این دوره چیزهایی متضادی را به طور همزمان زیبا می بیند.
 
[۱] - برای اطلاع بیشتر از این تناقض درون مدرنیته و بازتاب های فلسفی آن، ر. ک. به کتاب «ماتریس زیبایی» فصل «جاودانگی میرا».
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست