سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در آغاز خشم بود؛ و سپس شورش!


روسیا روشن


• برای متفکر آنارشیست، آزادی واژه ای است بی معنی اگر آن نتواند موجب عدالت اجتماعی گردد، چون برابری بدون عدالت اجتماعی نیز مفهومی پوچ است. در نظر آنان آنارشیسم بطور ساده، وحدت آزادی و سوسیالیسم است. فرمول آن حتی بشکل: (آنارشیسم= آزادی + سوسیالیسم)، ثبت شده. باکونین میگفت که آزادی بدون سوسیالیسم، مالکیت خصوصی است و سوسیالیسم بدون آزادی،نوعی بی عدالتی، برده گی و خشونت است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ مهر ۱٣٨۷ -  ۹ اکتبر ۲۰۰٨


بنام خدا و خلق قهرمان، ول بی خبر وجود ما.

در کتاب تورات پیرامون وجود جهان آمده که "در آغاز سخن بود"،- و یونانیها درباره علاقه خود به فلسفه میگفتند که "در آغاز تعجب بود"،- و آنارشیستها درباره علت مبارزه شان مدعی شدند که "در آغاز خشم بود و بعد، شورش!".
گوستاو لنداور،آنارشیست آلمانی میگفت "آنارشی نه موضوع خواسته ها بلکه مسئله زندگی است" و متفکری بنام کلمنکاو در یکی از سخنرانی های خودگفت "برای آنهایی متاسفم که در ۲۰ سالگی آنارشیست نبودند" و پرودن نوشت جامعه ای کامل است که نظم را با آنارشی همساز کند. جک لندن اشاره میکند که: "کلمه اتوپی کافی است تا دشمنان به محکوم کردن یک ایده بپردازند".
آنارشیستها مدعی بودند که غالبا خشم، نیروی محرک تاریخ بوده است، ۵۰۰۰ سال پیش خشم برده ها علیه برده داران و اربابانشان آغاز شد، در آن میدان میان خشم و آزادی، برای بشریت ایده ای متولد شدکه به اندازه تاریخ بشر سابقه دارد، ولی خشم نیاز به یک ایده داشت که منتهی به یک اتوپی مثبت یعنی یک هدف گردد.
واژه آنارشیسم به اندازه تمدن غرب سابقه دارد، یعنی از زمانیکه حاکمیت وجود دارد، عقیده به آزادی نیز وجود داشته. از قرن ۱۹ آنارشیسم بعنوان فلسفه یا جنبش سیاسی مورد بحث قرار گرفته است. مهمترین خواسته آنارشیستها، شعار خودگردانی بود. آنان بجای مرکزیت اتوریته در امور اجتماعی، خواهان نظامی فدرال هستند. کوشش آنان همیشه برای جامعه ای آزاد،عادل و بدون حاکمیت انسان بر انسان بوده است. آنان با انتقاد از قوانین جامعه سرمایه داری، سیستم رقابت،و اخلاق فردگرایانه آن میگویند باید اتحاد و کمک متقابل میان انسانها حاکم گردد. منقدین آنارشیسم می پرسند آیا آن یک رویای بیگانه با جهان است و یا طرحی قابل عمل، آیا انسان قادربه آزاد بودن میباشد؟ آیا در آغاز تاریخ، فرار انسان از زورگویی و غیبت حاکمیت و فرمانروایی انسان بر انسان، بطور خودکار به حضور آزادی منتهی گردید؟
آنارشیستها فلسفه خود را به معنی "آزادی مطلق" معرفی کرده اند و آنرا یک نیروی آزادی بخش و آموزشی برای جامعه بحساب می آورند. خانم الیزه رکلوس آنرا عالیترین فرم نظم تعریف نمود. آنارشیستها طبق ادعایشان علاقه به محتوا دارند و نه به ایدئولوژی ها، چون محتوای آنارشیسم مخالف ایدئولوژی، دگماتیک و بنیادگرایی است. آنها با اشاره به نظام سرمایه داری مینویسند که انسان نیاز به اخلاق و نظم دارد ولی نه آنچه که امروزه ما در جوامع غرب می شناسیم. برای متفکر آنارشیست، آزادی واژه ای است بی معنی اگر آن نتواند موجب عدالت اجتماعی گردد، چون برابری بدون عدالت اجتماعی نیز مفهومی پوچ است. در نظر آنان آنارشیسم بطور ساده، وحدت آزادی و سوسیالیسم است. فرمول آن حتی بشکل: (آنارشیسم= آزادی + سوسیالیسم)، ثبت شده. باکونین میگفت که آزادی بدون سوسیالیسم، مالکیت خصوصی است و سوسیالیسم بدون آزادی،نوعی بی عدالتی، برده گی و خشونت است. آنارشیستها وعده بهشت موعود نمی دهند بلکه قصد کاهش ساختارهای معیوب اجتماعی را دارند. آنان، زندان، تیمارستان، دارالتادیب ها، را نشان ورشکستگی سیستم های حاکم معرفی می نمایند. برای آنارشیستها،جامعه بدون مرز در آینده دیگر نباید فقط یک اتوپی باشد، آنها به این دلیل بطور فعال ضد: امپریالیسم، راسیسم، کاپیتالیسم و تمام شکلهای قدیم و جدید آنها هستند. آنارشیستها در رابطه با سایر ایدئولوژیها میگویند که آزدای نمیتواند با کمک راه های غیر آزاد،و حقیقت از طریق شکنجه، و سعادت از طریق اجبار، و دمکراسی از طریق جنگ بدست آیند. آنان در رابطه با دمکراسی های غربی مینویسند: "فقط گوساله های نادان از طریق انتخابات آزاد، قصابهای خود را تعیین مبکنند"، و درباره دمکراسی سرمایه داری میگویند، فرض کنیم شما میروید در یک فروشگاه زنجیره ای بزرگ تا گوشت بخرید ولی در آنجا بجای گوشت، امکان انتخاب ۲۰ نوع کفش چرمی وجود دارد، یعنی شما امکان انتخاب دارید ولی نه آنچیزی که نیاز دارید، به این دلیل آنارشیستها در انتخابات بورژوایی و پارلمانی شرکت نمی کنند.
بوناو دوروتی میگفت که آنارشیستها علیه انسانها مبارزه نمی کنند بلکه علیه نظام و سازمانهای دول حاکم. آنان نعریف و ترجمه واژه آنارشیسم بصورت هرج و مرج را مانند آن مثال میزنند که ما دندانپزشک را شکنجه گر، عشق را گناه، و دفاع از محیط زیست را عقب افتادگی، ترجمه کنیم. و درباره بکارگیری از خشونت مینویسند که ترور غالبا در انحصار دولتها بود و بعدها بخشی از آنارشیستها نیز از آن در مبارزه خود استفاده کردند. ترور آنارشیستی فقط میان سالهای ۱٨۹۴-۱٨۹۱ شدیدا فعال بود. منقدین آنارشیسم میگویند که فلسفه آنارشیسم گرچه گاهی جالب ولی ساده لوحانه است چون منفی را نابود کردن بدون پیشنهاد مثبتها،کاری اشتباه است. در میان آنارشیستها، فردگرایانی وجود دارند که نجات بقیه بشریت برایشان بی اهمیت است. خشم، شورش، فرار، نیروهای محرک نخستین تاریخ انسانی علیه حاکمان و زورگویان بودند. در تاریخ اخیر گرچه خشم و شورش، ارزشهای منفی و راه های بدی هستند، در آن کوچه بن بست، مبارزانی مانند اسپارتاکوس،چه گوارا، و میشائیل کولهاس باید دست به مبارزه میزدند.
در دیالوگی میان پرودن و یک بورژوای سیاسی از سال ۱٨۴۰ چنین آمده:
ب: آیا جمهوریخواه هستید؟ / پ: آری، ولی این عنوان غیردقیق است چون بعضی از شاهزاده گان نیز خود را جمهوریخواه میدانند، / ب: پس دمکرات هستید؟ / پ: خیر! / ب: چی هستید، شاهدوست؟ /پ: خیر!/ ب: مشروطه خواه؟ /پ: ای بابا!/ ب: پس اریستوکرات هستید؟ / پ: به هیچ وجه!/ ب: پس حکومت متحد و همه باهم میخواهید؟/ پ: نه به این گشادی و وسعت/ ب: پس چه هستید؟/ پ: من یک آنارشیست هستم!، خواهان نظامی که در آن انسان بر انسان حکومت نکند.
تا سال ۱٨۴۰ گرچه آنارشیسم فلسفی، مهمترین جریان فکری و خالق آثار پرارزش ادبی بود، ولی از نظر اجتماعی تاثیر مهمی نداشت. مارکسیستها به آنان هرج و مرج طلب های خرده بورژوا نام دادند که حرکت عینی تاریخ را هنوز درک نکرده اند. از دیگر القاب منفی که به آنارشیستها داده اند: گماشته های اراده گرای ضدانقلاب و منحرفین چپ گرا میباشند. اکنون استالینیستها نیز شاهد "حقایق تاریخی عینی" خود شده و دیگر ادعا نمی کنند که آنارشیسم، "فلسفه نیستی و پوچی" را نمایندگی میکند. بعضی ها هم آنارشیسم را فلسفه زندگی خصوصی میدانند و علاقه ای به مسائل سیاسی و تغییر جهان ندارند. این ها را آنارشیست های فلسفی بشمار می آورند. آنارشیستها تنها به بخشی از آزادی قانع نخواهندبود آنطور که مثلا لیبرالها آزادی تجارت، و ناسیونالیستها آزادی وطن، و روشنگران آزادی تفکر را خواهان هستند. آنارشیستها خواهان حذف روابط تولید کاپیتالیستی که نابودکننده شخصیت انسان و محیط زیست است، میباشند. آنان نه ننها تئوری رشد خردگریز سرمایه داری و نه اقتصاد برنامه دولتی مارکسیستی را قبول دارند. آنارشیستها مبلغ اقتصاد نیاز و مصرف هستندکه محیط زیست را مهمتر از اقتصاد و رفع نیاز انسانها را مهمتر از سودجویی میداند، هستند. آنها خواهان حذف دولت و سازمانهای بوروکراتیک آن مانند: رژیم، ارتش، قوه قضائیه، پلیس، رسانه های دولتی، انحصارتربیت دولتی، و دیوار مرزها بین کشورها هستند.
اکثر آنارشیستها آته ایست هستند و به رد دین می پردازند، ولی دین و عقیده تا جایی که سلب آزادی از دیگران ننماید، آزاد است. آنارشیستها به این دلیل بیشتر ضدروحانی هستند تا ضددین. چون در جامعه مورد نظر آنارشیستها، مالکیت بر انسان ممنوع است، آنان مخالف مالکیت بر زن و بچه خود نیز هستند و بجای آن مبلغ روابط "خویشاوندی انتخابی" مانند خانواده بزرگ،خانه های جمعی، و کمون ها هستند. آنارشیستها در رد روابط عاطفی، مبلغ اخلاق عشقی و جنسی متنوع و رنگین بجای فرم های دیگر عشق انسانی هستند. پیرامون محیط زیست میگویند که یک اتوپی زیبا مانند آنارشیسم نمی تواند در جهانی باشد که در حال نابودی است، به این سبب انسان باید محافظ طبیعت و محیط زیست خود باشد و تغییرات ضروری محیط زیست نمی تواند در چارچوب سودجویی کاپیتالیستی و اقتصاد رشد آن ممکن گردد. چون اخلاق انسانی بالاتر از قوانین رسمی دولتی است، گرسنه گانی که دست به دزدی بزنند، نباید محاکمه گردند بلکه باید علاجی برای این خلافکاران یا بیچاره گان پیدا شود.
مورخین اشاره میکنند که در جوامع اولیه نخستین، عناصر آنارشیستی وجود داشته است. آنان ایده های اتوپی آنارشیستی کلاسیک را در زندگی روزمره خود بکار میگرفتند. سرانجام آنارشیستهای طبیعی، متوجه شدند که افکار آنان عنوانی دارد و مدتهاست که بعنوان فلسفه و جنبش وجود دارد. در سده های میانه معنی منفی آنارشیسم در میان کاتولیکهای مسیحی، جای خود را در دوره روشنگری به مفاهیمی مشخص از آنارشیسم داد. آنارشیستها مدتی در کشورهای آرژانتین، هند، آلمان، اوکرائین، اسپانیا،و منچوری بقدرت رسیدند. هیچکدام از آنان به دلیل تضادهای درونی خود نابود نشدند بلکه ازطریق حمله نظامی سازماندهی شده داخلی و خارجی دچار براندازی گردیدند. آنارشیستها بودند که ٨۰ سال پیش در صنایع سنگین آلمان خواهان ۶ ساعت کار در روز گردیدند. آنان مخالف غول گرایی امپریالیستی هستند که امروزه به دشمنی با محیط زیست و تحقیر انسان میپردازد. آنارشیستها مخالف ستونهای نظام سرمایه داری مانند سرمایه، پلیس، کلیسا، قوه قضائیه، مردسالاری، رسانه های سازشکار، تربیت سنتی، و خانواده های محدود و کوچک کلاسیک میباشند. آنان مدعی هستند که هزاره سوم فعلی یا آنارشیستی خواهد بود و یا بشریت نابود خواهد گردید.
آنارشیسم جنبشی واحد نیست چون در ماهیت آن آزادی وجود دارد و آزادی، اونیفرم نظامی نمی باشد. آنارشیسم به شاخه های محیط زیست، اتحادیه های کارگری، تعلیم و تربیت، مبارزه مسلحانه، و راه های صلح آمیز تقسیم میگردد. در میان آنان مذهبی ها، آته ایستها، عارفان، ماتریالیستها، و ایده آلیستها وجود دارند. در مقایل جنبش ۱۵۰ ساله مدرن آنارشیستی غرب، دولت مدرن دمکراتیک سابقه ای صدساله دارد.
از جمله مهمترین اندیشمندان نظریه آنارشیست، کلاسیکهای زیر هستند:

Pierre-Joseph Proudhon (۱٨۰۹-۱٨۶۵), Peter Kropotkin(۱٨۴۲-۱۹۲۱), Michail Bakunin(۱٨۱۴-۱٨۷۶), Max Stirner (۱٨۰۶-۱٨۵۶)….


تماس: Falsaf@web.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست