روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۴ مهر ۱٣٨۷ -
۱۵ اکتبر ۲۰۰٨
«جلالالدین شکریه نایب رئیس شورای اصناف کشور در سرمقاله دیروز روزنامه «کارگزاران» ریشه بحران بازار را مورد بررسی قرار داده و نوشته است:
آنچه طی ۱۰ روز گذشته در بازارهای مختلف کشور رخ داده بیش از آنکه به داستان مالیات بر ارزش افزوده مربوط باشد، به رفتار دولت در مواجهه با اصناف و تشکلهای مدنی باز میگردد. دولت یا سازمان امور مالیاتی طی سالهای گذشته کمترین میزان توجهای را به نهادهای مدنی و اصناف نشان ندادهاند. اصناف هیچگاه فراموش نمیکنند که سازمان امور مالیاتی هنگامی که قصد تعیین ضرایب مالیاتی را داشت، توافق تهران را به تمام شهرستانها تعمیم داد. در فصل تعیین ضرایب مالیاتی، سازمان تنها به مذاکره با مجامع امور صنفی تهران پرداخت و نتیجه مذاکرات را به کل کشور ابلاغ کرد. بروز چنین رفتارهایی سبب شده تا اصناف به دولت و سازمان امور مالیاتی بدبین شوند. آنچه طی روزهای گذشته نیز رخ داده به شدت تحت تاثیر همین تحولات بوده است.
در کناراین رفتار، شورای اصناف نیز به عنوان نهاد متولی و حامی اصناف در معادلات کلان کشور کنار گذاشته شده است.این شورا همراه اصناف به شمار میآید و عالیترین خاستگاه مطالبات آنان است اما پارلمان صنفی کشور حتی در زمان تعیین ضرایب مالیاتی نیز به بازی گرفته نشد تا نمایشی از بیاعتنایی به اصناف در دولت برگزار شده باشد. شورای اصناف اگر پیش ازاین مورد توجه مسوولان اقتصادی کشور قرار میگرفت، بهطور حتم در جریان اعتراضات اخیر نیز نقشی فعالایفا میکرد و هیچگاه به حاشیه کشیده نمیشد.
جلسه روزگذشته شورای اصناف کشور و سازمان امورمالیاتی نیز بهاین دلیل صورت گرفت که شورای اصناف همچنان خواهان حل بحران اخیر است. اما دولت نباید فراموش کند که عدمتوجه به نهادهای جامعه مدنی میتواند چنین بحرانهایی را ایجاد کند. سازمان امور مالیاتی مدعی شده است که آموزشهای کافی را به اصناف در مورد مالیات بر ارزش افزوده داده است ولی آنچه که ما شاهد بودیم شباهتی به آموزش نداشت.این سازمان تنها جلساتی را در استانها برگزار کرد و کوتاهترین و سرهمبندی شدهترین شیوه آموزش را به کار بست تا در مورد قانونی بااین عظمت به اصناف آگاهی داده باشد. اینگونه میشود که اصناف اطمینان خود به دولت را از دست میدهد.
دولت اگر زیرساختهای آموزشی را به صورت دقیق مهیا میکرد بهطور حتم بحرانیاینگونه نیز شکل نمیگرفت. اصناف به دلیلاینکه اطلاعی از شیوه اجرایاین قانون نداشته و ندارند بهشدت تحت فشار روانی قرار گفتهاند. دولت حتی به مصرفکنندگان نیز آموزشهای لازم را نداده است تا حداقل آنان آگاه باشند که چه اتفاقاتی در کشور رخ میدهد. امااینجا با نمایندگان مجلس نیز سخنی دارم. اصناف به آنان چشم دوخته بودند تا شاید ساکنان قوهمقننه به فریاد اصناف برسند. همین نمایندگان در هنگامه انتخابات به سوی اصناف میرفتند و همراهی کامل خود با آنان را اعلام میکردند ولی هنگامی که انتخابات مجلس هشتم برگزار شد، داستانهای سیاسی پایان یافت آنان دیگر نگاهی به اصناف نداشتند.این دوستان باید بدانند که رای خود را از اصناف گرفتهاند و باید در چنین جریانهایی حامی یا حداقل شنونده گفتار آنها باشند.
اما در اتفاق اخیر مجلس موضعی منفعل اتخاذ کرد تا بحران همچنان ادامه یابد. سرانجام روزگذشته نیز جلسهای در سازمان امور مالیاتی برگزار شد تا هم اصناف حرفهای خود را به دولت انتقال دهند و هم آنان خواستههای خود را بهصورت مستقیم بیان کنند. اما دوستان باید بدانند هنگامی که کمترین میزان اطمینان را به اصناف ندارند، گفتوگوهایاینچنینی مشکلی را برطرف نخواهد کرد هرچند که شاید در کوتاهمدت دردها را قدری درمان کند.»
فضای سیاسی کمی مبهم است
روزنامه «جام جم» در یادداشتی با عنوان «کروبی برای چه آمد» نوشته است:
«همانگونه که پیشبینی میشد آقای کروبی، دبیر کل حزب اعتماد ملی به حضور خود در انتخابات ریاست جمهوری رسمیت داد تا یکی از اضلاع انتخابات مشخص شود. صرفنظر ازاین که کروبی چه میزان میتواند با اقبال افکار عمومی مواجه شود، نفس حرکت حزبی او از زمان تاسیس حزب اعتماد ملی تا اعلام نامزدیاش حرکتی با هدف کمک به رشد تحزب و بازگرداندن اعتماد دوباره افکار عمومی به فعالیتهای حزبی در کشور محسوب میشود که گرچه فینفسه قابل تقدیر است اما عللایستایی احزاب و بیاعتمادی مردم به آنها را باید در عملکرد خود احزاب جستجو کرد.
اصلاحطلبانی که کروبی نیز جزیی از آنان محسوب میشود، طی سالهای حضور در قدرت چنان واژه خودساخته اصلاحطلبی و فعالیتهای حزبی را به چالش کشیدند کهاندک کورسوی تحزب در کشور نیز به خاموشی گرایید، دراین میان اگرچه کروبی را باید از طیف تندروهای اصلاحطلبان جدا کرد و اصولا کروبی بااین هدف یعنی جدا کردن خود از سایر گروههای اصلاحطلب بویژه سازمان مجاهدین و مشارکت، حزب اعتماد ملی را تشکیل داد، اما همو تلاش کرد با تشکیل حزب خود با چارچوب مشخص و رویکردی متعادل بر عملکرد گذشته بعضا مخرب جمیع اصلاحطلبان ماله ظریف سیاسی بکشد. در جبهه اصولگرایان هم جز حزب موتلفه اسلامی که حزبی ریشهدار و باسابقه در کشور محسوب میشود، سایر گروههایاین طیف نه حزب بوده و هستند و نه کارکرد حزبی داشتند.
اما ـ حالا که کروبی وارد انتخابات ریاست جمهوری شده در طیف اصلاحطلبان چه اتفاقی میافتد؟
برخی گروههای اصلاحطلب که سابقه خوشی از همکاری با کروبی بویژه در مجلس ششم ندارند و حضور فعلیوی را عامل انشقاق در اصلاحطلبان میدانند، سعی کرده و میکنند که رقیبی برای او در میان همطیفان خود بیابند و در همین چارچوب مدتی است که سیدمحمد خاتمی را برای حضور در انتخابات تحت فشار قرار دادهاند. آنها، همانهایی هستند که پیشتر شعار عبور از خاتمی سر میدادند و حالا برای او سینه چاک میکنند؛ امااین سینه چاکی نه از دوستداری خاتمی که از کینه دیرینه آنهابا کروبی ناشی میشود، هرچند بعید است خاتمی بار دیگر در دامی که برخی گروههای بظاهر حامی او پهن کردهاند، قرار گیرد. ٨ سال مردم، او و برنامههایش و بخصوص اطرافیانش را محک زده و بعید است بار دیگر دل در گرو عملکرد او بنهند.
اگرچه فضای سیاسی حاکم برکشور کمی مبهم به نظر میرسد، اما از هماکنون قابل پیشبینی است که انتخابات سال آینده ریاست جمهوری را باید در رقابت کروبی به نمایندگی از طیف اصلاحطلبان و احمدینژاد بدانیم و شعار هر دو هم حول و حوش مسائل اقتصادی کشور سیر خواهد کرد؛ موضوعی که کروبی پریروز آن را سرلوحه برنامهها و شعارهای انتخاباتی خود اعلام کرد.»
مذاکره برای گسترش ناامنی
روزنامه «کیهان» با عنوان: «مذاکره برای گسترش ناامنی» نوشته است:
«پنتاگون آماده سازش با طالبان است. سازش با طالبان پایان سیاسی چالشها در افغانستان خواهد بود امااین روند باید از طریق دولت اتفاق بیفتد.»سخنان فوق به وزیر دفاع آمریکا ـ رابرت گیتسـ تعلق دارد که یک روز پس از برگزاری اجلاس اضطراری ناتو در بخارستایراد کرد.این در حالی است که وی یک روز پیش ازاین اجلاسـ که در روز جمعه دو هفته پیش برگزار شدـ با صراحت از تغییر استراتژی آمریکا در استراتژی آمریکا در افغانستان سخن گفت و لازمهاین تغییر را افزایش تعداد نظامیان ناتو و رویکرد عملیاتیتر آن دانست.
گیتس در آستانه اجلاس اضطراری ناتو، انگلیس را به سبب اتخاذ رویه مسالمت جویانه با طالبان در دو استان هلمند و قندهارـکه تحت سلطه انگلیس استـ سرزنش کرد و آن را با «امتیاز به جنایتکاران» برابر دانست. البته انگلیسیها در واکنش به اظهارات رئیس پنتاگون با صراحت از عدم امکان پیروزی نظامی در افغانستان سخن گفته و بطور تلویحی آمریکاییها را مورد حمله قرار دادند و اعلام کردند که برای جان و امنیت مردم اهمیتی قایل نیستند و روزنامه انگلیسی گاردین در همینایام نوشت: تعداد غیرنظامیانی که در حملات نظامی آمریکا در افغانستان کشته میشدند روز به روز افزایش مییابد.
از سوی دیگر سایر کشورهای عضو ناتو که درصدی از حدود ٨۰هزار نیروی نظامیاین سازمان در افغانستان را تامین میکنند از رویه انگلیس پیروی کردند، بعضی از آنها با صراحت از خارج کردن نیروهایشان از افغانستان سخن گفتند و بعضی دیگر اعلام کردند که حداکثر تا دو سال آینده همه نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج خواهند کرد. دراین بینفشار کشورهای آلمان،ایتالیا و اسپانیا برای پذیرش گفتوگو با طالبان موقعیت آمریکا را در بین۲۵ عضو دیگر ناتو تضعیف کرد. «ژان لویی ژوژلین» رئیس ستاد نیروهای مسلح فرانسه با اظهارات خود آخرین نقطههای امید آمریکا را به یأس تبدیل کرد. او با اشاره به اظهارات «مارک کالتون اسمیت» فرمانده نظامیان انگلیسی در افغانستان گفت: من با اظهارات افسر انگلیسی مبنی براینکه هیچیک از طرفین در افغانستان نمیتوانند دراین جنگ تنها با توسل به شیوه نظامی به پیروزی برسند و هیچ راه حل نظامی برای بحران افغانستان وجود ندارد موافقم و دقیقاً همین احساس را دارم».
آمریکاییها که طی هفتههای گذشته روی افغانستان و پاکستان متمرکز شده و بر استفاده از «مشت آهنین» و کنار گذاشتن گفت وگو تاکید میکردند در نهایت ناچار شدند ادبیات خود را تغییر دهند. دراین رابطه نکتههای قابل توجهی وجود دارد:
۱ـ اجلاس دو هفته پیش ناتو در بخارست عملاً به زورآزمایی میان آمریکا و ۲۵ عضو دیگراین سازمان تبدیل شد. سایه تحولات منطقه قفقاز و نگاه منفی آلمان و فرانسه به دخالت آمریکا دراین تحولات بر اجلاس افکنده شده بود ازاین رو چانه زنی گیتس به جایی نرسید. وزیر دفاع فرانسه پس از اجلاس اعلام کرد: «استراتژی ناتو که مجدداً در اجلاس بخارست رومانی تبیین شد براین امر تاکید کرد که جنگ با طالبان شکست خورده و به جایی نمیرسد.»
۲ـگرایش به مذاکره با طالبان از حدود ۲ سال پیش یعنی از اواسط سال ۲۰۰۶ میلادی که آمریکا بشدت درگیر بحران عراق بود و تعداد تلفاتش دراین سال به دو برابر سال قبل رسیده بود، پدیدار شد. اروپاییهاـ و بخصوص انگلیسـ که در غیاب آمریکا عملاً فرماندهی نیروهای ناتو را در افغانستان در دست داشت، رویه مذاکره با طالبان در ابعاد مختلف امنیتی و اقتصادی را در دستور کار قرار داد. انگلیسیها حتی طی قراردادی به طالبان درایالت قندهار اجازه رسمی کشتتریاک و حشیش دادند و عملاً به حفاظت از کشتزارهای طالبان پرداختند و طالبان در مقابلاین امتیاز متعهد شد که کاری به کار نیروهای انگلیس در دو استان هلمند و هرات نداشته باشد. اضافه بر آن براساس یک توافق سری میان انگلیس و طالبان، زندانیان طالبان در زندان قندهارـکه تعداد آنان به بیش از هزار نفر میرسیدـ با استفاده از کمک زندانبانان انگلیسی خود دیوارهای زندان را منفجر کرده و گریختند واین در حالی بود که صدها نیروی انگلیسی با تجهیزات مدرن ازاین زندان مراقبت میکردند!
٣ـانگلیسیها در سال ۲۰۰۷ با پیش کشیدن بحث «طالبان خوب» و «طالبان بد» و بااین توجیه که بااین تئوری درصددایجاد شکاف میان نیروهای طالبان هستند، پایه گذار نرمش در مقابل شبه نظامیان طالبان شدند.این رویه به جایی رسید که خود انگلیسیها اعلام کردند طالبان به سه پنجم خاک افغانستان تسلط دارند.
۴ـدر شرایط فعلیکه مذاکره با طالبان جای مذاکره با «طالبان خوب» را گرفته است، آمریکاییها و انگلیسیها داعیه جدا کردن طالبان از القاعده را سر دادهاند و آنان مدعیاند طالبان یک جریان منطقهایـ شامل پشتونهای دو کشور افغانستان و پاکستانـ و القاعده یک جریان جهانی و دارایایدئولوژی ویرانگر میباشد اگراین تعریف درست باشد نیروهای ناتو و در رأس آن انگلیسیها و آمریکاییها باید بهاین سوال پاسخ دهند که چرا در طول ۷ سال گذشته هزاران بار پشتونهای افغانستان و پاکستان را هدف حملات سنگین خود قرار دادهاند؟ و چرا گزارشی از نتایج مبارزه با القاعده ارائه نکردهاند.
۵ـ در طول ۷ سال گذشته همواره بدنه طالبان در معرض تهاجم کشورهای غرب بودهاند در عراق نیز حملات علیه مخالفان اشغال عراق توسط آمریکا به اجرا گذاشته شده و هزینهاین مواجهه را مردم عراق پرداخت کردهاند تا جایی که بعضی از آمارها از کشته شدن نزدیک به یک میلیون عراقی طی ۵ سال گذشته حکایت دارند و عمدهاین کشتهها محصول بمبارانهای هوایی آمریکا بوده است. آمریکاییها حتی در بصره در مواجهه با تودههای مردماین استان از بمبهای اتمی با خلوص پایین استفاده کردند و هزاران نفر را به قتل رسانده و دهها هزار نفر را به سرطان مبتلا کردهاند بنابراین میتوان گفت تفکیک میان طالبان و القاعده یک سخن بیمعنا برای ساکت کردن دنیا در مواجهه با موج فزاینده تلفات غیرنظامیان است.
۶ـ مذاکره با طالبان و آماده کردن میزهای گفت وگو در حالی صورت میگیرد که آمریکاییها از روند دمکراسی در افغانستان ناامید شدهاند چرا که دمکراسی در افغانستان مخالفان آمریکا را به قدرت رسانده است. آمریکا و سایر اعضای ناتو درست چندماه پیش از زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، «کار با طالبان» را در دستور کار قرار دادهانداین به آن معناست که آنان قانون اساسی، دولت برآمده از آن و حتی رئیس جمهوری که برای پذیرش آن از سوی مردم افغانستان تلاش زیادی کردند را نادیده گرفته و سازوکار جدیدی را که مخالف نظر مردم است دنبال میکنند.
۷ـمقامات ناتو از «عدم پیروزی در جنگ» سخن گفتهاند و مارک لاتون اسمیت فرمانده نظامیان انگلیسی در افغانستان در گفت وگو با هفته نامه ساندی تایمز گفت: «مردم ـغربـ باید سطح انتظارات خود را درخصوص چگونگی پایان جنگ کاهش دهند ما قرار نیست دراین جنگ پیروز شویم. هدف ما کاهش آشوبگری تا حد قابل کنترل است که دیگر یک تهدید راهبردی تلقی نشده و توسط ارتش افغانستان قابل کنترل باشد.» جایاین سوال وجود دارد که آیا واقعاً مسئله اصلیاین است که ناتو امکان موفقیت در جنگ با طالبان و در واقع القاعدهـ را ندارد و یا آنکه مسئله اصلیاین است که آنان به طالبان و القاعده و هر گروه آماده تنش آفرینی نیاز دارند؟ دو هفته پیشهایدن رئیس سازمان CIA با صراحت اعلام کرد که «مشکل ما طالبان نیست» او حتی پا را ازاین هم فراتر گذاشت و گفت: «ما به دامن زدن به شورشها نیاز داریم تا بتوانیم نسخه پیروزی در جنگ با رقبا را پیدا کنیم». بااین وصف مسئله ناتو و آمریکا اساساً جنگ افروزی و یا صلحطلبی طالبان نیست و ضمناً قرار نیست بعد از توافق نهایی با طالبان، خشونتها فروکش کند و یا حتیاندکی کاهش پیدا کند.
٨ـ این تحولات یک نسخه انگلیسی است که تلاش میکند از دو استان تحت اشغال انگلیس به کل افغانستان و پاکستان گسترش یابد و حتی کل منطقه از لبنان و فلسطین در آن سوی آسیا تا پاکستان و افغانستان دراین سو را متاثر نماید. انگلیسیها در هلمند به طالبان گفتند هر کاری میخواهید بکنید فقط به نظامیان ما کاری نداشته باشید. طالباناین را از اواسط سال ۲۰۰۶ پذیرفتند و به کار خودـ کشت خشخاشـتریاک ـ و حشیش از یک سو و کشتار مخالفان افغانی خود از سوی دیگرـ سرگرم شدند دراین مقطع آمار کشتههای انگلیسیها به کمتر از ۱۰درصد سال ۲۰۰۵ رسید ولی نیروهای دولتی و مردم افغانستان دراین دو سالـ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ـ ۴ برابر کشته دارند و دراین دو سال سلطه طالبان از جنوب افغانستان به سمت شرقاین کشور گسترش پیدا کرد. پس کاملاً پیداست که مذاکره با طالبان آغاز آشوبهای جدیدی در منطقه است بدون آنکه آسیبی به متجاوزان و اشغالگران وارد آورد. اما آیا این خواب تعبیر شدنی است؟»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|