آوازغمناک امپراتوری
دوران ایالات متحده آمریکا به پایان رسیده است
جان کری
- مترجم: ناهید جعفرپور
•
آنچه که اکنون در حال اتفاق افتادن است، یک تغییر مسیر تاریخی جغرافیای سیاسی است: توازن میان نیروها تغییر می کند و آنهم بدون قابلیت برگشت. دوران رهبری آمریکا دیگر به پایان رسیده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ مهر ۱٣٨۷ -
۱۹ اکتبر ۲۰۰٨
جان کری پروفسور تاریخ ایده های اروپائی در: London School of Economics می باشد.
شاید در حال حاضر تمامی توجه ما جلب بازار های مالی فلج شده است اما هر آنچه که ما هم اکنون تجربه می کنیم، هرچه قدر هم که بزرگ باشد، بیش از بحران بازار های مالی است.
آنچه که اکنون در حال اتفاق افتادن است، یک تغییر مسیر تاریخی جغرافیای سیاسی است: توازن میان نیروها تغییر می کند و آنهم بدون قابلیت برگشت. دیگردوران رهبریت آمریکا به پایان رسیده است.
برای رسیدن به این شناخت تنها کافی است ببینیم چگونه آمریکا قدرتش را در حیاط پشتی اش مدفون می کند. هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا می تواند این قدرت بزرگ را هرچقدر که می خواهد نفرین و لعنت بفرستد اما آمریکا برای این اعمالش مجازات نمی شود بلکه در سطوح بین المللی ضعف آمریکا هر روز عیان تر می گردد. آمریکائی ها خود با دولتی کردن بخش های محوری نهادهای مالی، بازارهای مالی خود را نابود ساخته اند. دولت واقتصاد آمریکا کاملا فلج گشته است. پیامدهای این فلج شدن آنچنان گسترده است که می توان آنرا با فروپاشی شوروی مقایسه نمود.
از زمان پایان جنگ سرد دولت های آمریکا همواره کشورهای دیگر را پند و اندرز داده اند که تا چه اندازه وضعیت مالی بادوام مهم می باشد. اندونزی، تایلند، آرژانتین و کشورهای مختلف آفریقائی می بایست سقوط اقتصادی شدیدی را متحمل شوند تا از صندوق بین المللی پول کمک دریافت نمایند. صندوق بین المللی پول راست روی آمریکائی را در تمامی جهان پیاده نمود. بخصوص چین مرتبا و یک نفس بخاطر ضعف سیستم بانکی اش مورد آزار قرار گرفت ـ در حالیکه دقیقا بی توجهی چین به نصیحت ها و راهنمائی های غرب بود که باعث شد این کشور این چنین موفق گردد ـ و حال این بانک های چین نیستند که ورشکست می شوند.
با وجود اینکه ایالات متحده آمریکا بدون وقفه به کشورهای دیگر فشار می آورد تا این کشورها مدل تجاری آنها را بپذیرند، سیاست اقتصادی خودشان را کاملا طور دیگری طرح ریزی نموده بودند. در تمامی این سال هائی که آمریکائی ها کشورهای دیگر را مجازات می نمودند که گویا آنها به لحاظ مالی بی احتیاط و بی فکر عمل می نمایند، خود وام های عظیم گرفته تا بدینوسیله کسری های مالیاتی و هزینه های گیج کننده و گسترده نظامی خویش را بپردازند. حال این کشور به سرمایه خارجی وابسته است و کشور هائی که مدل کاپیتالیسم آمریکائی را رد می نمودند برای آینده اقتصادی این کشور تصمیم می گیرند.
اینکه چگونه هانک پایول سون وزیر دارائی آمریکا و بن برنانکه رئیس بانک ناشر اسکناس آمریکا وضعیت مالی آمریکا را وصله پینه می کنند آنقدر به اندازه این سئوال جالب نیست که این نجات دادن برای مقام و موقعیت این کشور در جهان چه مفهومی خواهد داشت؟
شایعه در باره بانک های حریص که در حال حاضر در کنگره آمریکا از آن صحبت می شود در واقع توجه ها را از دلائل واقعی بحران منحرف می سازد. وضعیت بد بازار های مالی آمریکا پیامد این مسئله است که بانک ها در آمریکا کاملا آزاد عمل می نمودند و همین قانون گذارانی که اکنون با این بحران روبرو هستند و برای خاتمه دادن به آن تلاش می کنند، راه را برای این آزادی عمل آنها هموار می نمودند. طبقه سیاسی آمریکا مقصر این هرج و مرج است. در حال حاضر مداخله بینظیر سیاست تنها چیزی است که می تواند ازفاجعه بازار رفع خطر کند. اما پیامد این مسئله برای آمریکا این خواهد بود که بیشتر از گذشته وابسته به قدرت های پیشرفته این جهان خواهد شد. دولت آمریکا امروز بیشتر از گذشته به وام های غول آسا احتیاج دارد و وام دهندگان بدرستی می توانند ترس داشته باشند که این وام ها هرگز پرداخت نشوند. برای آمریکا بالا رفتن تورم خوب خواهد بود زیرا که قروض آمریکا با بالا رفتن تورم کمترخواهد شد و این مسئله برای سرمایه گذاران خارجی زیان های فراوان به همراه خواهد داشت. آیا آن دولت هائی که مقدار قابل توجه ای قرضه آمریکائی می خرند ـ برای مثال چین، کشورهای خلیج و روسیه ـ آماده اند که دلار را تحت چنین شرایطی هنوز هم بعنوان ارز رابط پشتیبانی کنند؟ یا اینکه آنها این مسئله را بعنوان شانس خود دیده و از آن برای قدرتی اقتصادی به نفع خویش استفاده خواهند نمود؟ اینطور یا آنطور در هر حال دیگر کنترل در دست آمریکا قرار ندارد.
سرنوشت امپراطوری ها غالبا با فعل و انفعالی از جنگ و بدهی مهر خورده است. این مسئله برای امپراطوری بریتانیا هم صادق بود زیرا که وضعیت مالی آنها هم بعد از جنگ جهانی اول مرتبا بدتر می شد و همچنین روسیه هم دچار این مشکل بود. شکست نظامی در افغانستان و فشار اقتصادی که بخاطرمقابله و رقابت با برنامه به لحاظ تکنیکی ناقص و به لحاظ سیاسی بشدت نافذ و موثر "استار ورز" ریگان صورت پذیرفت، دلائل عمده برای فروپاشی شوروی بودند. آمریکا هم با وجود ادعای ایستادگی در مقابل وضعیت استثنائی سرنوشتی د یگر نخواهد داشت. جنگ عراق و ترکیدن آماس بدهی ها از برتری قدرت آمریکا پیشی گرفته است. ایالات متحده آمریکا هنوزبرای مدت زمان دیگری بزرگترین قدرت افتصادی جهان خواهد ماند اما این قدرت های پیشرفته جدید خواهند بود که بعد از بحران تمامی آن چیزهائی را که در این انبوه خرابه سیستم مالی آمریکائی سالم و بی عیب مانده است را خریداری خواهند نمود.
در هفته گذشته در باره بحران مالی تهدید کننده کنونی بسیارصحبت شد. در واقعیت ما هنوز راه زیادی تا به پایان رسیدن کاپیتالیسم فاصله داریم. ترس و وحشت موجود در واشنگتن تنها نشان دهنده پایان یکی از انواع نمایشات استثنائی و در مقیاس بالا تغییرشکل جزئی ناپایداری است که از ۲۰ سال پیش در آمریکا موجود است.
این خود مضحکه تاریخ است که افول کمونیسم بدنبال خود صعود ایدئولوژی تخیلی دیگری رابه همراه آورد. از همه مهمتر در آمریکا و بریتانیای کبیر یک نوع بنیادگرائی بازار فلسفه دولت شد. سقوط آمریکا بمانند فروپاشی شوروی عارضه های عظیم جغرافیا - سیاسی به همراه دارد. اقتصاد ضعیف و بی بنیه آمریکا دیگر نمی تواند عملیات نظامی اش را تامین مالی سازد. عقب نشینی از عراق غیر قابل اجتناب گشته است اما طبق نقشه پیش نخواهد رفت و در واقع اوضاع آنها آشفته است و این مسئله با خود عوارض جانبی بسیاری برای آمریکا به همراه دارد.
اگر تنها به عراق نگاه کنیم: صلح نسبی در بخش های مختلف عراق از طریق حق حساب دادن به سنی ها برقرار شده است اما تا چه مدتی دیگر می تواند اوضاع به همین منوال باقی بماند، آنهم در زمانی که آمریکا در مقابل هزینه های سنگین این جنگ قرار گرفته است؟
در صورت عقب نشینی آمریکا از عراق، در واقع ایران پیروز منطقه خواهد بود. عربستان سعودی در مقابل این مسئله چه عکس العملی خواهد داشت؟ آیا احتمال حمله ای نظامی برای جلوگیری ازساختن تسلیحات اتمی از سوی ایران وجود دارد یا خیر؟ رهبری چین تا کنون پوشیده مانده است اما آیا ضعف آمریکا باعث می شود که آنها قدرت خود را نشان بدهند؟ و یا اینکه آنها تاکتیک محافظه کارانه همیشگی خود را "ترقی صلح آمیز" دنبال خواهند نمود؟ در حال حاضر هیچکس نمی تواند یک چنین پرسش هائی را پاسخ دهد. اما آنچه که مشهود است این است که آمریکا هرچه سریع تر قدرت خود را از دست می دهد. مورد گرجستان نشان داد در حالیکه آمریکا بعنوان نظاره گری ناتوان درحاشیه قرار گرفته است، چگونه روسیه نقشه جغرافیا سیاسی جدیدی را طرح ریزی می نماید.
سیاستمداران آمریکائی یعنی همانهائی که شرایط را برای تورم های بزرگ اقتصادی تمامی اعصار فراهم نمودند، بنظر می رسد که اکنون ناتوان از دیدن خطراتی می باشند که کشور آنها را تهدید می کند. آنها با یکدیگر مبارزات فرهنگی تلخی را دنبال می کنند و متوجه نمی شوند که به چه سرعتی نقش رهبری آمریکا محو می گردد. جهانی جدید شکل می گیرد و آمریکا در این جهان تنها یکی از قدرت های بزرگ بدون آینده ای مشخص خواهد بود. قدرتی که دیگر آینده اش را خودش تعیین نخواهد نمود.
منبع: روزنامه آلمانی زود دویچه
|