•
از بلندای فاصله
نامت را می گویم و شب
با پژواکِ ترانه ای غمگین
در ترسِ خود گره می خورَد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۰ مهر ۱٣٨۷ -
۲۱ اکتبر ۲۰۰٨
از بلندای فاصله
به تو نزدیک می شوم ...
شب از جنسِ آدمهاست
و از جنسِ عَدَم
تو از میانِ دو بالِ پنجره پیدا می شوی
ــ با لبخندی منفرد ــ
و تصور ماهی ها در حوضچه ی خالی
بدنبالِ زمان میگردد
از بلندای فاصله دستت را می گیرم ...
همسایه ها و سایه ها لحظه ای
در پیچِ کوچه در هم میلولند و
در پوچیِ چهارراهها گُم میشوند
سخن از صمیمیت نیست و امید
و جنازه ها دیگر عاصی نیستند ...
شب
از جنسِ راز است هنوز و
دانه های نارسِ غفلت
تنها ناگفته ها
ــ میگفتی میدانند ــ
تنها نا شنیده ها ...
از بلندای فاصله
نامت را می گویم و شب
با پژواکِ ترانه ای غمگین
در ترسِ خود گره می خورَد
مـاه
تن میکشد از برکه ی یادها ...
و بازتابِ نوری خام
تا درزهای پنهان ترین پَستوی شب
از پیِ خیالهایم راه میجوید
از بلندای فاصله
در نگاهت رها می شوم ...
... و قامتِ لرزانِ شب چه نابهنگام
در نوسانِ سکوت و اضطراب
در هم می شکند ...
نمیدانم در باز است ...
یا این حُبابِ زندگی ست
که از کوتاهترین بلندای واقعیت
بر سنگفرشِ رویا
متلاشی میشود ؟
|