یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲ آبان ۱٣٨۷ -  ۲٣ اکتبر ۲۰۰٨


روزنامه «ایران» در گزارشی با عنوان: «دیپلماسی پارلمانی در خدمت ایران یا آمریکا؟» نوشته است:
«این برای اولین بار نیست که نمایندگان مجلس شورای اسلامی پس از دریافت درخواستی غیررسمی از سوی نمایندگان کنگره امریکا دست به کار شده و می خواهند با حضور وزیر امور خارجه به بررسی ابعاد پاسخ به نامه درخواست ۶۰ تن از اعضای مجلس امریکا در خصوص ایجاد رابطه پارلمانی با نمایندگان خانه ملت بپردازند. در مجلس هفتم نیز خبر نامه غیررسمی ۶۰ تن از نمایندگان مجلس امریکا برای دیدار با نمایندگان ایران که مورد استقبال برخی از نمایندگان قرار گرفته بود، منجر به جمع‌آوری امضا از بین نمایندگان برای تشکیل گروه دوستی پارلمانی ایران و امریکا شد. اقدامی که بلافاصله در جلسه علنی روز ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱٣٨۶ با واکنش تند باقی نمایندگان مواجه شد و کار را تا جایی پیش برد که پیشنهاد تشکیل گروه دوستی پارلمانی ایران و امریکا از اعتبار افتاد و دیگر دنبال نشد.
اما در حالی که در اردیبهشت ماه سال گذشته و همزمان با درخواست‌های امریکا برای کمک ایران به این کشور برای حل بحران عراق، نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان امریکا و تام لانتوس رئیس کمیته روابط خارجی نمایندگان بر ضرورت گفت وگو با نمایندگان ایران تأکید کرده بودند، این چند نماینده با ادعای اینکه اگر دولت (ایران) با امریکا در حال نیل به توافق است چرا ملت ایران با مردم امریکا آشتی نکند، پیشقدم شده بودند. داریوش قنبری، یکی از نمایندگان امضاکننده این پیشنهاد در گفت و گو با آسوشیتدپرس گفته بود: در نبود مناسبات دیپلماتیک رسمی، ما به دنبال برقراری رابطه پارلمانی با کنگره امریکا و پر کردن خلأ کنونی در مورد تماس دو ملت هستیم. اما رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در آن زمان با انتقاد از این اقدام جمعی از نمایندگان برای تشکیل گروه دوستی پارلمانی، آنها را به نادانی متهم کرد و گفت: احتمالاً این نمایندگان از اقدامات خصمانه امریکا علیه ایران اطلاعی ندارند.
در همان زمان نیز تام لانتوس دموکرات، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، در یک کنفرانس خبری که نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان امریکا نیز در آن حضور داشت، گفت: من از طرف خودم
می گویم، من همین فردا صبح آماده‌ام که با هواپیما [به ایران] بروم؛ چرا که هر اندازه هم بسیاری از سخنان [احمدی‌نژاد] ناخوشایند، غیرمنصفانه و نادرست باشد، مهم این است که ما با وی دیالوگ داشته باشیم. اما این چراغ سبز برخی از نمایندگان مجلس هفتم به انجام دیالوگ با نمایندگان مجلس امریکا که به سرعت با چراغ قرمز دولت و سایر نمایندگان دنبال شد، این بار در حاشیه اجلاس بانک جهانی بار دیگر با دیدار اتفاقی محمدرضا تابش نماینده اردکان و تام لانتوس رئیس کمیته روابط خارجی به بحث اول اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تبدیل شده است.
محمدرضا تابش با اشاره به بازدید دوهفته پیش ٣ نماینده مجلس - تابش، دلخوش و مصباحی مقدم- از کنگره امریکا گفت: در کنگره، نماینده‌ای که در دوره مجلس هفتم تشکیل گروه دوستی پارلمانی با ایران را به همراه ۶۰ نماینده دیگر با ارسال نامه‌ای پیگیری
می کرد، نیز حضور داشت که در مواجهه اتفاقی با وی، این نماینده عضو کنگره گلایه‌مندی خود از بدون پاسخ ماندن این درخواست از سوی مقامات مسئول در ایران را اعلام کرد. وی یادآور شد: ما توضیح دادیم که اصولاً با ارتباطات و تعاملات پارلمانی بین ایران و امریکا موافقیم اما این امر باید فرآیند خاص خود را طی کند، به طوری که مقامات رسمی کنگره درخواست ارائه دهند و در کشور ما نیز توسط مقامات مربوطه و رئیس مجلس مورد بررسی قرار گیرد و پاسخ داده شود.
دلخوش هم با تأکید بر این که جمهوری اسلامی ایران با هیچ کشوری به جز اسرائیل خصومت ندارد، ادامه داد: در صورت مساعد بودن شرایط و عدم دخالت امریکا در امور داخلی ایران، می توان باب گفت وگو با نمایندگان این کشور را گشود.
نماینده صومعه سرا در پاسخ به اینکه برای پیگیری درخواست نمایندگان امریکا چه خواهید کرد، گفت: طی جلسه‌ای با رئیس مجلس درخواست نمایندگان امریکا را به ایشان منتقل
می کنیم. در عین حال محسن کوهکن از اعضای هیأت رئیسه مجلس نیز دریافت نامه از سوی نمایندگان کنگره امریکا برای مذاکره با نمایندگان مجلس شورای اسلامی را تأیید کرد و گفت: تعداد نمایندگان کنگره امریکا که این نامه را امضا کرده‌اند، محفوظ خواهد ماند.
کوهکن در پاسخ به اینکه چه زمانی مجلس به این درخواست نمایندگان امریکا پاسخ خواهد داد، گفت: ما عجله‌ای برای پاسخگویی به این درخواست نداریم.
اما فاطمه آلیا، نماینده تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در این زمینه گفت: نمایندگان مجلس ایران باید بدانند هدف اصلی از درخواست‌های مکرر نمایندگان مجلس امریکا برای ایجاد رابطه با مجلس شورای اسلامی چیست و باید بدانیم این نمایندگان تا چه میزان در روابط دیپلماتیک تأثیرگذار هستند...»

بیش از یک کاندیدا
امیرمحبیان نظریه‌پرداز اصولگرایان و موسس حزب نواندیشان ایران اسلامی در تحلیلی از شرایط اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری دهم، پیش بینی کرده است که اصولگرایان در انتخابات آینده ریاست جمهوری بیش از یک کاندیدا خواهند داشت.
روزنامه «اعتماد» در شماره دیروز خود نوشته است:
«امیر محبیان پیش بینی کرد مجموعه انتقادات از محمود احمدی نژاد مانع از توافق اصولگرایان روی وی شود. این تحلیلگر جریان راست با تحلیل وضعیت انتخاباتی جریان‌های سیاسی احتمال داد اصولگرایان در انتخابات پیش رو بیش از یک کاندیدا داشته باشند. محبیان گفت؛ «عملکردی که دولت در ۴ سال گذشته داشته، به نوعی است که عملاً می‌تواند مورد انتقاد قرار بگیرد و پرسش‌هایی درباره آن مطرح شود. از سوی دیگر دولتی که به نام دولت اصولگرا بر سر کار آمده بی‌گمان دولتی اصولگراست، اما بیانگر آرمان‌ها و دیدگاه‌های همه اصولگرایان نیست. ضمناً انتقاداتی بسیار جدی از طرف طیف مجلسی اصولگرایان و بعضی طیف‌های آزاد و نخبه اصولگرا به دولت وارد می‌شود، اما چون اصولاً بازی‌های سیاسی در برخورد با رقیب معنا پیدا می‌کند، رفتارهای سیاسی در این نوع بحث پیچیده می‌شود. به عبارتی جریان اصولگرا از یک سو نگاهش به جریان دوم خرداد است و اینکه در میان آنها وحدت یا کثرت به وجود می‌آید و اینکه کاندیدا یا کاندیداهای نهایی آنها چه کسانی هستند و از سوی دیگر در درون خود اختلاف نظرهایی را شاهد است و افرادی که ظرفیت کاندیداتوری را دارند.» وی افزود: «شرایط موجود نشان‌دهنده این است که جریان اصولگرا تلاش می‌کند به نحوی این حرکت را مدیریت کند و این احتمال وجود دارد که اصولگرایان در انتخابات بیش از یک کاندیدا - یعنی فراتر از آقای احمدی نژاد
یک کاندیدای دیگر - معرفی کنند.» وی به «روز» گفت: «در حال حاضر دولت آقای دکتر احمدی نژاد، ضمن اینکه فعالیت‌های بسیار زیادی داشته و اصولگرایان هم روی بسیاری از نقاط قوت آن تاکید دارند، اما نقاط ضعفی را هم شاهد است. یکی این است که نتوانسته چتر گسترده یی بر سر همه اصولگرایان داشته باشد و در بعضی از پروژه‌ها بیش از آنکه از حاصل جمع و اجماع دیدگاه‌های نخبگان اصولگرا بهره مند شود، بیشتر گروه اندکی را شامل شده است. مجموعه این انتقادات در حال حاضر به صورت جدی وجود دارد و این احتمال هست که همه آنها به یک نتیجه سیاسی برسد و اجازه ندهد که توافق قطعی روی آقای احمدی نژاد به عنوان تنها کاندیدای موجود به وجود بیاید. البته بستگی به شرایط موجود هم دارد. البته حضور آقای خاتمی کمک خواهد کرد که بخش بیشتری از اصولگرایان به سمت آقای احمدی نژاد بروند.» وی در ارزیابی تاثیر حضور خاتمی در ائتلاف اصولگرایان گفت: «ممکن است به رغم حضور آقای خاتمی کاندیداهای دیگری هم از میان اصولگرایان مطرح شوند و وحدت کامل نباشد، اما به نظر می‌رسد برآیند نهایی حضور آقای خاتمی بتواند برای آقای احمدی نژاد مثبت باشد.» محبیان راجع به عملکرد اطرافیان احمدی نژاد نیز اظهار داشت: «بعضی از این رفتارها و در عین حال اصرار بر بیان بعضی از عقاید که خلاف عرف جریان اصولگرایی است، تا حدودی باعث بروز بعضی شبهات شده که شبهات به صورت سوال‌های جدی در میان اصولگرایان وجود دارد و ممکن است حتی کارکردهای انتخاباتی هم پیدا کند.» وی همچنین عنوان کرد: «این احتمال وجود دارد که افراد در یک مرحله پیش انتخاباتی به صورت مقدماتی دست به فعالیت بزنند و بعد از آن فردی که میان اصولگرایان از شانس بیشتری برخوردار است در یک ائتلاف درونی در آستانه انتخابات و براساس نظرسنجی، به عنوان کاندیدای نهایی انتخاب شود و افراد دیگر در کابینه وی حضور پیدا کنند.» محبیان در ادامه راجع به وضعیت احمدی نژاد در انتخابات تصریح کرد: «موقعیت آقای احمدی نژاد
به لحاظ اجتماعی خوب است، گرچه به نظر من ریزش‌هایی را هم داشته است. اما نکته روشن این است که احتمال پیروزی آقای احمدی نژاد
در دور نخست کاهش پیدا کرده و احتمالاً رقابت به دور دوم کشیده خواهد شد. مطلوب جریان اصولگرا هم این است که هر دو کاندیدای راه یافته به دور دوم اصولگرا باشند. ولی به هر صورت سناریوهای دیگر هم تحت بررسی قرار دارند.»

امکان ایجاد ائتلاف جدید
روزنامه «همشهری» با عنوان:‌«تلاش بی‌نتیجه آمریکا» نوشته است:
«این روزها برخی از رسانه‌های غربی از امکان ایجاد ائتلاف جدیدی خارج از شورای امنیت به رهبری آمریکا برای برخورد با برنامه هسته‌ای ایران خبر می‌دهند.
هرچند این ادعا از سوی کارشناسان غربی هم رد شده است اما بهتر است رسانه‌های مدعی اندکی صبر کنند چرا که تا یک سال آینده که شاهد جابجایی قدرت در ایالات متحده هستیم امکان ایجاد چنین ائتلافی که از آن سخن می‌گویند وجود ندارد و با تغییر دولت در این کشور سیاست‌های دستگاه دیپلماسی این کشور تغییر خواهد کرد. از سوی دیگر با گذشت یک سال دیگر تحولات برنامه هسته‌ای ایران به گونه‌ای به پیش خواهد رفت که دیگر ایجاد یک ائتلاف جدید برای مقابله با ایران معنی و مفهوم نخواهد داشت.
این مسئله البته دور از ذهن نیست که آمریکایی‌ها به دنبال نتیجه نگرفتن از تشکیل ائتلاف ۱+۵ برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران دست به تحرکات دیگری بزنند اما الان آمریکا مشکل و مسئله زمان را دارد و آخرین تلاش‌های آنان در این مسیر همان صدور قطعنامه ۱٨٣۵ بود و به جز آن و فراتر از این قطعنامه توان انجام کار دیگری را ندارند. آمریکایی‌ها در دور قبلی مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ که در ژنو و با حضور نماینده عالی آنها برگزار شد، نشان دادند که بی‌اعتمادی آنها به کشورهای عضو گروه ۱+۵ موجب از هم پاشیدن این گروه شده است. آنها در پیگیری سیاست‌های یکجانبه گرایی خود نتیجه‌ای نگرفته‌اند و این گمانه نیز مطرح است که در آینده وارد گفتگوی مستقیم با ایران شوند. سیاست یکسویه آمریکایی‌ها با توجه به چالش‌هایی که در عرصه‌های مختلف با آن مواجه هستند، به شکست انجامیده است و آنها تلاش می‌کنند تا حرف خود را بدون واسطه با ایران مطرح کنند. از این گذشته با پایان دوره ریاست جمهوری آمریکا و فترتی که در این گروه به وجود خواهد آمد، عملاً شاید شاهد تحرک جدیدی در قالب این گروه نباشیم. با توجه به این مسئله و اختلافات آمریکا با روسیه و اروپا از یک طرف و چین و آلمان از سوی دیگر، آنها باید گروه ۱+۵ را تمام شده بدانند.»

حجم تغییرات در دولت نهم
روزنامه «کارگزاران» با عنوان:‌ «وزارت کشور و آفت‌هایش» نوشته است:
«حوزه تکالیف دولت‌های پس از انقلاب را می‌توان در سه بخش وظایف حاکمیتی، وظایف خدماتی و وظایف توسعه‌ای و علمی تفکیک کرد؛ وزارتخانه‌ها نیز بر این اساس تقسیم‌بندی می‌شوند. در این میان وزارتخانه‌های کشور، امور خارجه، اطلاعات، دفاع و فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمره نهادهای حاکمیتی دولت قرارمی‌گیرند. موفقیت یک دولت را باید بر اساس دو شاخص توانمندی‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری بررسی کرد. بدیهی است که در عرصه‌های خدماتی مانند حوزه عملکرد وزاتخانه‌های بازرگانی، بهداشت، رفاه و تامین اجتماعی بیشتر توانمندی‌های سخت‌افزاری مد نظر است و در وزارتخانه‌های توسعه‌ای و علمی مانند وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ترکیبی از دو توانمندی مورد اشاره باید لحاظ شود. اما بی‌شک آنچه در وزارتخانه‌های حاکمیتی اولویت حیاتی به شمار می‌رود توانمندی‌ها و قدرت نرم‌افزاری است و عمده‌ترین شاخص در تعیین توانمندی‌های نرم‌افزاری یک مجموعه حاکمیتی منابع انسانی آن و میزان صلاحیت‌های آنان است. پس از سپری شدن سه دهه از انقلاب وزارت‌ امور خارجه تنها وزارتخانه حاکمیتی محسوب می‌شود که تا حدی نسبت به این دیدگاه شناخت پیدا کرده که این نیز مرهون وزارت ۱۶ ساله علی‌اکبر ولایتی و ثبات مدیریت عالی در این نهاد است.
وزارت اطلاعات را نیز با اندکی مسامحه می‌توان در کنار وزارت امور خارجه نشاند، اما متاسفانه در دو حوزه دیگر امور حاکمیتی یعنی وزارتخانه‌های فرهنگ و ارشاد اسلامی و کشور شاهدیم که به شدت از این منظر آسیب‌پذیر بوده و هیچ‌گاه در کادرسازی و آموزش نیروی انسانی کامیاب نشده‌اند. این وزارتخانه‌ها حتی نتوانسته‌اند نیروهای واجد صلاحیتی را که از بیرون سازمان به بدنه تزریق شده بود، در مجموعه پاگیر کنند و این در حالی است که در دنیای توسعه یافته در حوزه‌های خدماتی و عملیاتی چنان برای نیروهای انسانی با ارزش اعتبار قائلند که اصطلاحا گفته می‌شود نیروهای ذی‌ قیمت یعنی قیمت آنها آنقدر بالاست که باید به هر طریق ممکن حفظ شوند.
این در حالی است که وزارت کشور تاکنون بارها نیروهای انسانی کارآمدی که در دوره مسوولیت‌شان در این وزارتخانه تجربه مدیریت غیرقابل تکراری را اندوخته بودند، از دست داد. حفظ نیروهای کارآمد نرم‌افزاری در مجموعه‌های حاکمیتی برکات دیگری هم از جمله ریشه‌کنی رفت و آمدهای اتوبوسی پس از تغییر مدیران عالی‌رتبه دارد و جابه‌جایی‌ها را درون سازمانی می‌کند. ناگفته نماند که یکی از دلایل ناکامی وزارت کشور در حفظ نیروی انسانی رفتار غلط پارلمان‌های پس از انقلاب در برابر این وزارتخانه بوده است؛ برخی از نمایندگان به وزارت کشور که یکی از مهم‌ترین ارکان‌ هر نظامی محسوب می‌شود و به‌نوعی نماینده رئیس‌جمهوری یا نخست‌وزیری در استان‌ها به شمار می‌رود، از دریچه تنگ رویدادهای کوچک محلی می‌نگرند و برای ایجاد تغییرات فشار وارد می‌کنند، حال آنکه چون حوزه وزارت امور خارجه چندان در دستور کار نمایندگان نبوده و در عین حال همواره از حمایت سطوح عالی نظام برخوردار بوده، از چنین فشارهایی مصون مانده است. به هر حال این آسیب به تبار تاریخی وزارت کشور در سه دهه گذشته باز می‌گردد و مختص یک دولت نیست، اما متاسفانه دولت نهم به‌لحاظ از دست دادن سرمایه‌های انسانی فاصله معنادار و عمیقی با دولت‌های هشتگانه پیشین دارد. در گذشته وزیران کشوری که روی کار می‌آمدند تلاش می‌کردند دست‌کم یکبار در دوره مسئولیت خویش تغییراتی در سطوح ستادی و استانی ایجاد کنند که همین ثبات نسبی تا حدودی منجر به تربیت نیروهای با صلاحیتی می‌شد.
اما حجم تغییرات در عمر سه ساله دولت نهم بسیار زیادتر از حد متعارف بوده است. طبیعی است در این حالت تنها اتفاقی که نمی‌افتد انجام وظایف حاکمیتی است که به تجربه مدیریتی و صلاحیت‌های نرم‌افزاری نیاز دارد. آسیب‌ دیگری که در عزل و نصب‌‌های وزارت کشور در این دوره، نمایان است به کار‌گیری نیروهایی است که سابقه و تجارب آنان با ساختار سیاسی حاکمیت در جوامعی که رو به سمت دموکراسی حرکت می‌کنند، فاصله دارند. در جوامع دموکراتیک و توسعه یافته تصدی سمت‌های عالیرتبه نهادهای حاکمیتی را برعهده کسانی می‌گذارند که با مدیریت نوین آشنایند و از توانایی برخورد نرم حتی با پدیده‌های خشن برخوردارند. برای نمونه در ایالات‌متحده آمریکا با اینکه پست وزارت امور خارجه نصیب یک ژنرال چهار ستاره می‌شود، اما از نظر قانونی برای نظامیان در خصوص تصدی وزارت دفاع منع وجود دارد و این یعنی اینکه حتی در نهادی نظامی که قدرت فرماندهی و عنصر وفاداری حرف اول را می‌زند، تدوین استراتژی و تصمیم‌سازی برعهده کسانی گذاشته می‌شود که واجدمبانی مدرن سیاست‌ورزی هستند. این نمونه را مقایسه کنید با برخی کشورهای جهان سوم که در آنها به دلیل نبود ثبات سیاسی وزیر کشور معادل فرمانده نیروی انتظامی است.
از این رو به نظر می‌رسد که دولت نهم در رابطه با به‌کارگیری نیروی انسانی در نهادهای حاکمیتی نعل وارونه زده است و علاوه بر تغییرات کوتاه مدت و حرکت در خلاف مسیر منتهی به انباشت تجربه‌ها، در ماهیت انتخاب نیز مدیریت نظامی را ترجیح داده است. به این ترتیب می‌توان انتصاب استاندار سابق تهران را به معاونت سیاسی وزیر کشور به جای سردار افشار که بیشتر سوابق فرماندهی دارد تا مدیریت، تصمیمی مثبت دانست. البته به‌شرطی که حاکی از تغییر‌نگاه و بیانگر اصلاح رویکرد باشد، اما متاسفانه تجربه سه سال گذشته خاطر نشان می‌کند که نباید چندان به این موضوع خوش‌بین بود، چرا که دولتمردان کنونی بیشتر اقتضایی تصمیم می‌گیرند.»

آمریکا و مناطق مسئله‌دار
روزنامه «کیهان» در سرمقاله دیروزش: «چرخش استراتژیک در ماه آخر» نوشته است:
«طی چند هفته گذشته سیاست خارجی امریکا شتابی عجیب و بی‌سابقه گرفته است. در این مدت، تقریبا هر روز درباره مسائل قدیمی و بعضا راکد حرف‌های جدید شنیده ایم، گویی در تمامی حوزه‌هایی که قبلا تصور می‌شد مسائل مربوط به آنها به بن‌بست خورده یا اساسا فاقد راه‌حل در آینده نزدیک است، گشایش‌های غیر منتظره ایجاد شده است. مقام‌های کاخ سفید بوضوح در تلاشند تا در این ماه آخر، به کارنامه سیاست خارجی دولت بوش سر و سامانی بدهند، این را هم از رفت و آمدهای مکرر آنها به مناطق «مسئله‌دار» می‌توان فهمید و هم از آنجا که از دگماتیسم مذاکراتی خود کاسته اند و در حوزه‌هایی از اساس متفاوت، با واگذار کردن امتیازهای پس پرده، به کارنامه سازی ظاهری مشغولند. بدون شک، برای دولت احساساتی و ناواقع گرای جرج بوش این مهم است که بتواند کارنامه‌ای -لااقل به حسب ظاهر- آبرومند از سیاست خارجی خود به مردم امریکا و به رییس بعدی کاخ سفید تحویل دهد؛ اما یک نگاه عمیق تر
به صحنه حاوی این پیام است که «کارنامه‌سازی» و «آبروداری» همه داستان نیست. اکنون قرائن قابل اعتنایی وجود دارد که نشان می‌دهد امریکا ـ اگرچه خیلی دیر- در حال یک بازنگری استراتژیک در مجموعه ایده‌ها و سیاست‌هایی است که کار تنها ابرقدرت بعد از جنگ سرد را به وضع فلاکت بار فعلی کشانده است. سوال‌های مهم اینهاست: آیا الگوهای تصمیم سازی استراتژیک امریکا در حال تغییر است؟ اگر آری، این تغییرها چرا و در چه جهتی رخ می‌دهد و اگر نه، روند پر تب و تاب فعلی را چگونه باید تبیین کرد؟ ضمنا، چه میزان از این مسئله مربوط به ایران است؟
ابتدا اجازه بدهید ببینیم چه اتفاقاتی در حال وقوع است. مسئله فلسطین نقطه آغاز خوبی است. در حالی که تقریبا در تمامی محافل تحلیلی جهان در این باره اجماع وجود دارد که هیچ راه حل فوری برای این موضوع در دسترس نیست، امریکایی‌ها با شدت و حدت اصرار می‌کنند که به زودی اتفاقات مهمی خواهد افتاد. فراتر از حرف و ادعا، دو اتفاق مهم در صحنه عمل رخ داده است؛ اول اینکه اسراییل به طور غیر منتظره از طرح صلح اتحادیه عرب - توسط عربستان پیشنهاد شده بود- استقبال کرده و گفته که آماده است در ازای موافقت با تشکیل یک دولت فلسطینی با ۲۲ کشور عرب روابط عادی برقرار کند. اگرچه هنوز هیچ کس نمی‌داند قدم بعدی چه خواهد بود و اساسا قدم بعدی وجود دارد یا نه، اما نفس اینکه فردی مثل ایهود باراک حرف‌هایی از این دست بزند قابل تامل است. اتفاق دوم نامه‌ای است به امضای جرج بوش که هفته گذشته ادعا شد توسط مقام‌های فلسطینی به بشار اسد رییس جمهور سوریه تحویل داده شده و در آن امریکا پذیرفته است که مستقیما وارد مذاکرات سوریه-اسراییل شود و تحت شرایطی بلندی‌های جولان را به آن برگرداند. نکته بسیار مهم در اینجا این است که «مقابله با ایران» در اتخاذ هر دو این تصمیم‌ها نقشی برجسته داشته است. در مورد تغییر مشی اسراییل در مذاکره با اعراب، ایهود باراک، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی ٣ روز پیش به صراحت گفت این تصمیم از آن رو اتخاذ شده که «اسراییل احساس می‌کند منافع مشترکی با اعراب میانه رو در خصوص مسائلی نظیر ایران، حزب الله و حماس دارد». درباره نامه به اسد هم اگرچه هنوز منابع مستقل اصل قضیه را تایید نکرده‌اند اما آنچه به طور وسیع در رسانه‌ها گفته شده این است که بوش شرط هرگونه کمک به سوریه را قطع ارتباط آن با ایران و گروه‌های جهادی قرار داده است. می‌توان با قاطعیت گفت که سوریه زیر بار چنین معامله‌ای نخواهد رفت اما اصل ارائه چنین پیشنهادی به سوریه هم بعید است که از بیخ و بن نادرست باشد.
مورد بعدی روسیه است. بعد از جنگ گرجستان به خوبی معلوم بود که روس‌ها به دلیل ضعف مفرط درونی خود قادر به تبدیل مجادلات لفظی به یک منازعه استراتژیک تمام عیار با غرب نیستند و به زودی تورم رگ‌های گردن فرو می‌نشیند و زمان معامله و کوتاه آمدن فرا خواهد رسید. آن روز خیلی زود فرا رسید. روسیه در ازای صرف نظر کردن اروپا از پی گیری پروژه تحریم مسکو و بعد به دست آوردن مجدد حق رای خود در ناتو با قطعنامه ۱٨٣۵ علیه برنامه هسته‌ای ایران موافقت کرد. درست است که ۱٨٣۵ از حیث افزایش «واقعی» فشار بر ایران سندی بی‌ارزش است و آنچه به ایران می‌گوید فقط در این حد است که «کارتان را متوقف کنید وگرنه ما کاری نخواهیم کرد!» اما همین که امریکایی‌ها سراسیمه با روسیه وارد معامله شدند و از کنار مختل شدن پروژه خود برای «به راه انداختن جنگ بزرگ در قفقاز» -‌‌به تعبیر آکادمی علوم ژئوپلتیکی روسیه- گذشتند و آن را برای مدتی به تاخیر انداختند نشان می‌دهد پر کردن دست‌ها درمقابل ایران برای آنها اهمیتی ویژه داشته است.
داستان کره شمالی هم جالب است. در یازدهم اکتبر (۲۰ مهر) ناگهان و در حالی که تا چند هفته قبل از آن پیونگ یانگ با تاکید اعلام می‌کرد به دلیل خلف وعده‌های امریکا فعالیت در راکتور یانگ پیون را به زودی از سر خواهد گرفت، این خبر منتشر شد که کره شمالی اجازه راستی آزمایی اظهارنامه مربوط به برنامه هسته‌ای خود را به آژانس خواهد داد و در عوض امریکا هم پذیرفته که نام این کشور را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کند. ظاهر قضیه طوری بود که انگار همه چیز محصول یک فرایند طبیعی مذاکراتی است. واقعا اما تقریبا بلافاصله معلوم شد امریکا فقط به دلیل نیاز فوری به این به اصطلاح پیروزی در نهان امتیازی مهم به کره تقدیم کرده‌اند. برخی محافل مرتبط با سیستم حکومتی امریکا به فاصله چند روز از این سوت و کف‌ها فاش کردند موافقتنامه منعقد شده فاقد اجازه برای بازرسی‌های سر زده و ناخوانده ورای تأسیسات پلوتونیوم در یانگ پیون
است و این به واقع یعنی راستی آزمایی در کار نیست و کره در ازای حفظ آبروی امریکا جایزه خوبی گرفته است. دراین مورد هم تنها توجیه برای وضعیت پیش آمده تلاش امریکا برای خودنمایی در مقابل ایران است. همان محافلی که گاف موجود در موافقتنامه را لو دادند گفته‌اند که «واشینگتن امیدوار است سرنوشت موافقتنامه راست آزمایی برای طرز برخورد امریکا با بحران‌های رام‌نشدنی از این دست، مانند ایران، معنادار باشد».
این بحث دقیقا با همین خط سیر تحلیلی قابلیت بسط بسیار بیشتر دارد. درباره عراق و تشدید تلاش‌ها برای نهایی کردن موافقتنامه مربوط به وضعیت نیروها، در مورد پاکستان و افغانستان و بحرانی که در حال انتقال به دروازه‌های شرقی ایران است، راجع به چین و منازعه کش‌دار تایوان و بالاخره کمی دورتر در اروپا و در مواجهه با بحرانی که از اروپا همکاری نکند افسانه دلار را برای همیشه به تاریخ ملحق خواهد کرد. راقم این سطور قصد اغراق ندارد اما ایران طبق گفته خود غربی‌ها و برمبنای تحلیل‌هایی سرراست، یک پای ثابت همه این ماجراهاست. دولت بوش هر جای دنیا که کار می‌کند -البته اگر اساسا بتواند کاری بکند- گوشه چشمی هم به ایران دارد، اگر نگوییم تمام توجه آن متوجه ایران است. ایران به مثابه یک قدرت منطقه‌ای نوظهور و غیر قابل مهار و اجتناب چنان خود را به معادلات ذهنی و بعد عملی امریکایی‌ها تحمیل کرده که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند خود را از کابوس آن برهانند. هدف از همه این تحرکات -همچنانکه از دو سال قبل هم معلوم بود- آماده شدن برای تعامل با یک ایران قدرتمند است. این تعامل لزوما ماهیتی مذاکراتی و دیپلماتیک خواهد داشت چرا که ایده درگیری با ایران دیگر حتی درون اسراییل هم طرفدار ندارد. دولت بعدی امریکا چه اوباما رییس آن باشد چه مک کین ناچار از گفت وگو با ایران است. طیفی از نخبگان سیاسی از کیسینجر تا آلبرایت عقیده دارند امریکا بیش از این نمی‌تواند به سیاست حرف نزدن با ایران ادامه بدهد ضمن اینکه با بحران مالی فعلی دولت بعدی امریکا هر چقدر هم دیوانه باشد توان مالی کافی برای مشارکت در یک قشون‌کشی دیگر را در اختیار نخواهد داشت. ظاهرا دولت بوش تصمیم گرفته است ناامید از مهارایران به روش‌های سخت، حالا که گفت وگو قطعی است حداقل برگ‌های موجود در کشوی رییس بعدی کاخ سفید در مقابل ایران را به لحاظ کیفی اندکی ارتقا دهد. می‌ماند چند سوال ساده: گندکاری‌های ٨ ساله را در یکی دو ماه می‌توان رفع و رجوع کرد؟ حجم و گستره ابزارهای ایران برای چانه زنی با اجناس بنجلی که آقای بوش در خورجین جانشین خود می‌گذارد قابل مقایسه است و نهایتا فرض کنیم امریکا تصمیم گرفته باشد به جانب ایران قدم بردارد، آیا ایران علاقه‌ای به تعامل با گاوچران‌های پشیمان خواهد داشت؟»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست